🔴وقت آن است که شریک #ایرانی تلگرام در معرض قضاوت افکار عمومی قرار گیرد...
🔹🔸جناب #آشنا مشاور رئیسجمهور پس از خاموش کردن سیدیان های تلگرام در تهران، نوشته است:
«این تسهیلات حاصل یک توافق مشروط بود حالا که موسس تلگرام به تعهداتش عمل نکرده است دلیلی برای ادامه آن باقی نمیماند».
♦️این جملات کوتاه، درواقع یک #اعتراف رسمی، صریح و پرمعنی است.
♦️جناب رئیسجمهور و وزیر ارتباطات باید شفاف بگویند که در این چند سال دقیقا چه #تسهیلات و خدماتی در داخل ایران برای #تلگرام فراهم کردهاند.
♦️این چه توافقی است که تا ۶ اردیبهشت ماه ۱۳۹۶ تداوم داشته و حتی ایجاد اغتشاش و تشویق به اقدام تروریستی در دی ماه سال گذشته هم نتوانسته آن را به آستانه #نقض برساند؟!
♦️مردم #حق دارند بدانند که مفاد #توافق مشروط دولت با تلگرام و تعهدات و خدمات طرفین چه بوده است.
♦️خوب است آقایان مردم را در جریان مذاکرات خود برای شروع فعالیت تلگرام در ایران قرار دهند و خاطرات مذاکره با مدیران تلگرام در #تهران را بازگو کنند.
♦️وقت آن است که شریک #ایرانی تلگرام در معرض قضاوت افکار عمومی قرار گیرد...
✍ #یاسر_جلالے
💥💥حرف زدن با امام زمان (عج)💥💥
⭐️مرحوم آیت الله میلانی میفرمودند:
هر روز بنشینید یک مقدار با امام زمان درد و دل کنید.
خوب نیست شیعه روزش شب شود و شباش روز شود و اصلاً به یاد او نباشد.
بنشینید چند دقیقه ولو آدم حال هم نداشته باشد، مثلاً از مفاتیح دعایی بخواند، با همین زبان خودمان سلام و علیکی با آقا کند.
با حضرت درد و دلی کند.
⭐️آیت الله بهجت می فرمود:
بین دهان تا گوش شما کمتر از یک وجب است.
قبل از اینکه حرف از دهان خودتان به گوش خودتان برسد، به گوش حضرت رسیده است.
🎾او نزدیک است، درد و دلها را میشنود.
با او حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید.
🌹در زمان حضرت امام هادی علیه السلام شخصی نامهای نوشت از یکی از شهرهای دور
نامهای نوشت که آقا من دور از شما هستم. گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم،
به هر حال چه کنم؟
🎾 حضرت در جواب ایشان نوشتند:
«إِنْ کَانَتْ لَکَ حَاجَةٌ فَحَرِّکْ شَفَتَیْک»
لبت را حرکت بده، حرف بزن، بگو. ما از شما دور نیستیم.#کتاب-مکارم-اخلاق-ناصر-کاوه
✳️🌷انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا ✳️🌷
🌺 مهدویت 🌺
وقتی امام زمان (عج) به علی بن مهزیار فرمودند چرا دیر پیش ما آمدی؟ علی بن مهزیار جواب داد: قاصد شما دیر آمد دنبالم!
🔹امام زمان (عج) فرمودند: نه؛ دلیل دیرآمدنت ۳چیز است:
✅ شما بهدنبال جمعکردن مال و ثروت هستید (لَكِنَّكُمْ كَثَّرْتُمُ الْأَمْوَال)
✅ به ضعیفتر از خودتان ظلم میکنید
( وَ تَجَبَّرْتُمْ عَلَى ضُعَفَاءِ الْمُؤْمِنِين)
✅ شما قطع رحم میکنید
(قطَعْتُمُ الرَّحِمَ الَّذِي بَيْنَكُم)
#کتاب-مکارم-اخلاق-ناصر-کاوه
📚دلائل الإمامة، طبری، ص۵۴۲📚
زندگینامه شهید غلامعلی جندقی (رجبی)
(قسمت هفتم)
هر وقت مراسم هیئت با مراسم جشن یا عروسی کسی مصادف میشد، هر طور بود خودش را به هیئت هم میرساند. در زیارت عاشورا خطاب به اباعبدالله (ع) میگفت «آقا خودت میدونی اگه میریم عروسی چون مجبوریم. هیچ رغبتی نداریم، ولی برای اومدن تو مجلست با سر میآیم و رغبت.»
🌷🌸🌺🌷🌸🌺🌷🌸🌺🌷🌸
شب میلاد امام جواد (ع) بود و مصمّم بودیم مراسم بگیریم ولی پول نداشتیم.
غلامعلی ظهر تماس گرفت و گفت «نگران نباش، پول جور شد.» گفتم «از کجا؟»
نمیگفت. آخر با اصرار از زیر زبانش کشیدم که آنروز حقوقش را گرفته بوده.
یک سال نمیدانم بر چه اساسی از آموزش و پرورش منطقه ابلاغ کرده بودند که در مدارس عزاداری نشود.هشتم محرم بود. صبح با آقا غلام از هیئت آمدیم مدرسه. بچهها رفته بودند سر کلاس. یکی از بچهها آمد پشت پنجرهی دفتر و گفت « آقای جندقی، محرم که تموم شد. پس مراسم و نوحه چی؟» آقا غلام گفت: « خودتون برگزار کنید.» چند دقیقه بعد صدای نوحه خوانی بچهها حیاط مدرسه را پر کرد: « اکبرم، اکبرم! ای پارهی جگرم.» ساختمان منطقهی آموزش و پرورش مشرف به حیاط مدرسه بود. آنها دیده بودند که بدون دخالت مسئولین مدرسه، بچهها خودشان وسط حیاط مدرسه دو دسته شدهاند و عزاداری میکنند. زنگ زدند به مدرسه که بچهها را نظم دهید. آقا غلام هم از خدا خواسته بچهها را ردیف کرد، درهای مدرسه را باز کرد و بچهها را خیلی منظم مثل دستهی سینهزنی به مدرسهی شهید بهشتی، که همان نزدیکیها بود، فرستاد...
🌺🌷🌸🌺🌷🌸🌺🌷
برگرفته از کتاب شهید غلامعلی رجبی
یادگاران 24-انتشارات روایت فتح
دعوتید به کانال کتاب👇-https://t.me/nasserkaveh44
ادرس کانال کتاب در ای گپ. https://iGap.net/join/yk9xsQ7WJaLj1HkZOMFFa4Y3k ادرس کانال کتاب در سروش.
https://sapp.ir/kanalket
ادرس کانال کتاب در ایتا.
http://eitaa.com/joinchat/4212850690C6651aa449.
شهیدغلامعلی جندقی (رجبی)
( قسمت هشتم )
سوم راهنمایی بودم که سرما خوردم. دکتر برایم سه روز استعلاجی نوشته بود، آقای جندقی زنگ زد خانهمان. حالم را پرسید و گفت «میتونی یه سر بیای مدرسه؟» هر طوری بود خودم را رساندم. گفت « دههی فجر نزدیکه. هر مسابقهای از دستت برمیآد برگزار کن. به جای این سه روز، ده روز اجازه میدم تو خونه استراحت کنی.» من هم از خدا خواسته همان روز شروع کردم به تدارکات مسابقات. بچهها هم خیلی استقبال کردند.
بعد از دههی فجر، رفتم پیش آقای جندقی، گفتم «آقا ده روزی که قول دادید چی شد؟» با خنده گفت « برو خجالت بکش. کجا میخوای بری؟ الان که سالمی.میخواستی الکی تو خونه بخوابی. دیدی چقدر کار تونستی انجام بدی.»
روزهای اول محرم بود، ورزش داشتیم. بچهها بازی میکردند و ما هم برایشان کف میزدیم.
آقای جندقی از بیرون وارد شد و لبخندی به بچهها زد و رفت توی دفتر. چند دقیقه بعد صدایم زد و پرسید:سید میدونی امروز چه روزیه؟گفتم :یکی از روزهای محرم گفت بهتر نیست به احترام این روزها کمتر دست بزنیم؟
قرار بود با گروه سرود مدرسه، شعر « با نوای کاروان » را سر صف اجرا کنم. استرس عجیبی داشتم، میکروفون در دستم میلرزید، تکخوان گروه بودم و استرسم راحت لو میرفت. بعد از اجرا به من گفت « بمون کارت دارم ».
بچهها که رفتند ازم پرسید « چرا دستت میلرزید؟ » گفتم « آقا تو تمرین مشکلی ندارم، ولی جلوی بچهها استرس میگیرم.» کمی مکث کرد، بعد گفت « چون فکرت پیش بچههاست. اگه فکرت پیش امام حسین (ع) باشه و برای ایشون بخونی درست میشه.»
آن روز آخرین باری بود که وقت خواندن میکروفون در دستم میلرزید.
برگرفته از کتاب شهید غلامعلی رجبی
یادگاران 24 - انتشارات روایت فتح
دعوتید به کانال کتاب👇-https://t.me/nasserkaveh44
ادرس کانال کتاب در ای گپ. https://iGap.net/join/yk9xsQ7WJaLj1HkZOMFFa4Y3k ادرس کانال کتاب در سروش.
https://sapp.ir/kanalket
ادرس کانال کتاب در ایتا.
http://eitaa.com/joinchat/4212850690C6651aa449.240
هدایت شده از شهید غلامعلی رجبی جندقی
عاشقانی که مدام از فرجت می گفتند،
عکسشان قاب شدو از تو نیامد خبرے ...
🔸اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ
@shahidgholamali🍃🌷🕊
شهید غلامعلی (رجبی) جندقی
(قسمت نهم )
شهید مجتبی باقری از دوستان صمیمیاش بود. اصلاً از یادم نمیرود برای دوست صمیمیاش، با هنرمندی خاصی ذکر تلقین میّت را با روضه توأم کرد.
آنقدر به شعرهایش اعتقاد داشت که چند برگه از دفترچهی شعرش که مدح حضرت زهرا سلام اللهعلیها رویش نوشته بود را کندو روی صورت شهید گذاشت و گفت: « چون با مدح حضرت زهرا سلاماللهعلیها عجین بودی، این شعرا باشه سند که تو برای بندبند این شعرا اشک ریختی.»
26تا دفتر شعر داشت، اما کم پیش میآمد شعری را از روی کاغذ بخواند. میگفت « یک مداح باید ذخیرهی شعری خوبی داشته باشد.» ما را هم مجبور میکرد شعری که هر جلسه میخواند را برای جلسهی بعد حفظ کنیم. همه تعجب میکردند که چطور این همه شعر را حفظ میکند، آن هم با این همه مشغله. گاهی دفتر مدرسه را به من میسپرد و میرفت راهروی طبقهی بالا. بچهها از توی کلاس مدیر شان را میدیدند که قدم میزند و بیت به بیت شعرها را حفظ میکند.
شعرهای مبتذل به خاطر سادگیشان بین جوان ها فراگیر شده بود.
دغدغهاش این بود که طوری برای اهل بیت(ع) شعر بگوید.
که هم پر معنی باشد و هم ساده و آهنگین.
همین بود که شروع کرد به گفتن شعرهای ساده و زیبا:
🌷قطرهام خودمو به دریا زدهام 🌷
🌷خودمو تو عاشقات جا زدهام. 🌷
شعرهایش بیتخلص بود. فقط یک تخلص از او دیدم و آن شعری بود که شب تولد حضرت علی اکبر(علیهالسلام) گفت:
🌷دلبرا گر تو را نام باشد علی🌷
🌷نـام من هم بوَد غـــــلامعلی🌷
برگرفته از کتاب شهید غلامعلی رجبی
یادگاران 24
دعوتید به کانال کتاب👇-https://t.me/nasserkaveh44
ادرس کانال کتاب در ای گپ. https://iGap.net/join/yk9xsQ7WJaLj1HkZOMFFa4Y3k ادرس کانال کتاب در سروش.
https://sapp.ir/kanalket
ادرس کانال کتاب در ایتا.
http://eitaa.com/joinchat/4212850690C6651aa449.240