eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
874 دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
14.9هزار ویدیو
501 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🚩عنایت (ع) 👇 🌹هیچ گاه فراموش نمی کنم که یک شب بارانی در صحن مسجد گوهرشاد روبروی گنبد امام رضا (ع) پس از مدتی توسل از آقا خواستم که یکی از اولیاء خودت را به من نشان بده، تا شاید بواسطه او گرد معرفتی بر دامن گناهکارم بنشیند و بواسطه دم مسیحایی او شاید زنده شوم، چندثانیه بیشتر نگذشته بود که در آن طرف مسجد دیدم حسن آقا سر به سجده دارد و با خدای خود مشغول به راز و نیاز بود، پیش خودم یاد شعر حافظ افتادم که می فرماید،  "سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد  آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد" رفتم کنارش، در حال و هوای خودش بود، سلام کردم مثل همیشه با تبسم دستهای مهر بانش را بازکرد و مرا درآغوش خودش گرفت. هنوز بوی شهیدان را می داد، خیلی خوشحال به نظر می رسید.. پس از پرس و جو، فهمیدم پس از انجام عملیات بر علیه منافقان (جهت انتقام گرفتن ازخون شهید صیادشیرازی)، برای تجدید بیعت و شکرگزاری خدمت امام رضا (ع) رسیده بودند. به یاد توسل و خواسته ام از امام رضا(ع) افتادم و یقین کردم عملیاتی که ایشان رهبری کرده مورد قبول خدا واقع گشته و به واسطه انجام خالصانه این عمل به مقام اولیاء الله و مقربین رسیده است...روایتی از   👈 🌹روزی با هم ازنماز جماعت برمی گشتیم و از هر دری صحبت می کردیم؛ به ناگاه ایشان از سفر خویش به روسیه به اتفاق هیاتی برای خرید یکی از سیستم های موشکی دقیق روسی که سامانه ای با برد 300 کیلومتر و ضریب اطمینان بالا بود؛ سخن گفت. این موشک می توانست با کمترین اختلاف و انحرافی به هدف خود برخورد کند و این فناوری تنها در انحصار روسیه قرار داشت... 🌹مذاکرات برای خرید این موشک به سرانجام نرسید چرا که آن ها این سامانه را جزو سلاح های استراتژیک و مبنایی خود می دانستند و به دلیل حساسیت ویژه ای که روس ها داشتند، از دادن موشک سر باز زدند. این شهید عزیز نقل می کرد که من به ژنرال های روسی با اطمینان گفتم که ما می توانیم به این فناوری دست پیدا کنیم و همانند این موشک را بسازیم و البته پوزخندی به عنوان پاسخ بر لبان ژنرال های روسی نقش بست. او می گفت در برگشت از سفر روسیه تمام هم و غم من این شد که نمونه این موشک روسی را بسازم اما دائما در مسیر انجام تست های موشک اخلال به وجود می آمد. این شهید عزیز بیان می کرد که برای حل این مشکل به خدا توکل کردم و به ائمه اطهار (ع) متوسل شدم؛ به مشهد مقدس رفتم و سه روز در حرم حضرت امام رضا (ع) به ایشان توسل کردم و راجع به اختلال پیش آمده به تفکر مشغول شدم.... 🌹 شهید تهرانی نقل میکرد که بعد از سه روز در حرم حضرت رضا (ع) یک دفعه موضوعی به ذهنش رسید که احساس می کرد راه حل این مشکل است. طرحی در ذهنش جرقه زد که تعبیر ایشان درباره آن ساده و زیبا بود‎؛ او می گفت زیارت خودم را تکمیل کردم و سریع برگشتم منزل، دفترچه نقاشی دخترم را گرفتم و آن چه را که در ذهنم بود ترسیم کردم. بعد از بازگشت از مشهد این طرح را مدل سازی کردیم و به لطف خدا جواب هم گرفتیم و مشکل حل شد. در یک زمان دیگر شهید تهرانی مقدم نتایج کاری را که انجام شده بود بر روی رایانه به من نشان داد، واقعا غرورآفرین بود؛ موشک ساخته شده توسط جهاد خود کفایی سپاه در مقایسه با مدل روسی آن در بعضی ویژگی ها برتر هم بود 👈ایشان اهل توکل به خدا بود و در عبور از موانع و رسیدن به اهداف خود به ائمه معصومین (ع) متوسل می‌شد... 👈 راوی: نماینده، تهران
💐 امام رضا(ع): هرگاه که بندگان، گناهان تازه ای پدید آورند که سابقه نداشته است، خداوند بلای تازه ای برایشان پیش می آورد که قبلا نمی شناختند. وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۲۷۰ 🚩 شهدای # امام_رضایی:👇 🌹شهید روح الله. قربانی برای من هدیہ امام رضا (ع) بود👇 همسری کہ امام هشتم بہ ادم هدیہ بدهد وامام حسین (ع) او رابگیرد وصف نشدنی است. من عروس چنین مردی بودم با بچہ های دانشگاه رفتہ بودیم مشهد انجا برای نخستین بار برای ازدواجم دعا کردم گفتم: یا امام رضا (ع) اگر مردی متدین واهل تقوا به خواستگاری ام بیاید قبول می کنم یک ماه بعداز اینکہ از مشهد برگشتم روح الله امد خواستگاری ام... و شدم عروس امام رضا(ع)... 🌹شهید مهدی صابری توی وصیت نامه اش نوشته بود: رسیدن به سن 30 سال، بعد از علی اکبر (ع) برایم ننگ است.... مادرش می گفت: آخرین بار که از سوریه برگشت ایران، با هم رفتیم مشهد. بعد از زیارت دیدم مهدی کنار سقا خونه ایستاده و می خنده. ازش پرسیدم: چیه مادر؟ چرا می خندی؟...گفت: مادر! امضای شهادتم رو از (ع) 💕 گرفتم... بهش گفتم: اگه تو شهید بشی من دیگه کسی رو ندارم. مهدی دستش رو به سمت آسمون بلند کرد و گفت: مادر خدا هست🌷 رضا (ع) به من فرمودند: «من ضامن احمد هستم!»👇 💥 ناگهان انگار کسی در گوشم نجوا کرده باشد، فهمیدم او شاه خراسان و ایران امام رضا(ع) است. خوب توجه کردم، این چشم و چراغ ملک ایران را کجا زیارت کردم، به یادم آمد که ایشان همان کسی است که احمد را در چهار ماهگی در آن بیماری سخت ضمانت کرد و دست راست مبارکش را بر روی سینه نهاده و فرمود: «من ضامن احمد هستم!» از جا بلند شدم تا عرض ادب و ارادتی بکنم، هنوز سخن آغاز نکرده بودم که در دستان مبارکش پرونده‌ای دیدم. رو به من کرد و فرمود: «این پرونده عمر احمد است. عمر احمد در دنیا تمام شد، او 27 سال دارد!»فغان زدم و از آقا خواستم ضمانتی دیگر کند. فرمود: «ناراحت نباش، مدتی بر ضمانت خویش می‌‌افزایم.»... گویا همان روز احمد می‌‌خواست به شهادت برسد، اما نشد و امام هشتم(ع) یک هفته دیگر برای احمد مهلت گرفت. دیدم فردای آن روز احمد به کیاکلا آمد. او را دیدم در آغوشش گرفتم و بوسه‌های مادرانه نثارش کردم. این بار من به مانند آن زمان احمد را کنارم نشاندم و خوابم را برایش گفتم. چون موضوع تمدید عمر را شنید لبخندی زد و به من نگاه کرد و گفت:‌ «مادرجان!ناراحت نباش.!» 💥احمدم آن روز با تک تک اعضای خانواده عکس یادگاری گرفت. حرکاتش برایم اسباب نگرانی و تشویش بود؛ اما او چیزی به ما نگفت تا اینکه هنگام عزیمت به ایلام، به پدرش گفت: «باباجان! این آخرین دیدار است و شما دیگر مرا نمی‌بینید، اگر کوتاهی داشتم مرا ببخشید و حلالم کنید.»... با شنیدن این جملات قطرات اشک از چشمان پدرش سرازیر شد. دست روی کمرش گذاشت و گفت: «پسرم کمر مرا شکستی؟»... احمد چون اشک و حالت پدر را دید دست در گردن پدر انداخت و دست و روی پدر را بوسید و گفت: «بابا شوخی کردم، من که پیش شما هستم.»... بعد خداحافظی کرد و از ما جدا شد. در کوچه نگاهش می‌‌کردیم تا از ما دور شد. یاد آن شعر افتادم که سعدی بزرگ از زبانِ دل بی‌بی زینب سروده بود: ای ساربان آهسته ران کارام جانم می‌‌رود وان دل که با خود داشتم با دلستانم می‌‌رود. و با یاد زینب(س) به خود تسلی می‌‌دادم. دو سه روز مانده به شهادت احمد، پدرش خیلی‌ ‌بی‌تاب بود و بی‌قراری می‌‌کرد. نگران بود و حس پدرانه به او نهیب زده بود که احمدش پر کشیدنی است و دیگر پا به کیاکلا نمی‌گذارد. همان شب در خواب دیدم که خانه پر از نور شده و چهار زن با چهره‌های نورانی آمدند و در اتاق نشستند. دو تن از آنها که با حجاب بودند قیافه‌ای غمگین و محزون داشتند. بانویی که بالای سرم بود، یک پیراهن مشکی به دستم داد و گفت:‌ «بپوش، مگر نمی‌دانی احمدت شهید شده است؟»... شروع کردم به گریه و بی‌قراری کردن و احمد را صدا می‌‌زدم که ناگاه از خواب بیدار شدم. از اینکه همة اینها را در خواب دیده بودم، خیالم راحت شد. اما روز بعد ماجرای خواب را برای روحانی مسجد بازگو کردم و او گفت: «آن چهار زن حضرت آسیه، حضرت خدیجه، حضرت مریم و حضرت فاطمه(س) بودند و برای پسر شما عزاداری می‌‌کردند!»... دو سه روز بعد از آن خواب، گوینده‌ تلویزیون اعلام کرد که یکی از خلبانان دلاور هوانیروز در ایلام به شهادت رسید...ِ برای حفظ روحیه بچه‌های ارتش و نیروهای دیگر نظامی و مردم نامی از احمد نبردند. به همسرم گفتم:‌«این خلبان احمد بوده است. بی‌تابی‌های پدر احمد صد چندان شده بود. دوباره ساعت ده شب تلویزیون خبر شهادت خلبان دلاور هوانیروز را اعلام کرد. من گریه می‌‌کردم تا این که ابراهیمی استاندار ایلام زنگ زد و گفت: «مادر! احمد به سمت کربلا و هدفی که داشت، پر کشید» راوی; مادر .
💥عصر بود که آمد خانه. گفت مادر, دیگه کاباره را رها کردم. بی مقدمه گفت: پاشین! پاشین وسایلتون رو جمع کنید می خواهیم بریم مشهد! مادر با تعجب پرسید: جدی میگی!... گفت: آره بابا، بلیط گرفتم. دو ساعت دیگه باید حرکت کنیم. باور کردنی نبود. دو ساعت بعد داخل اتوبوس بودیم. در راه مشهد مادر خیلی خوشحال بود. خیلی شاهرخ را دعا کرد. چند سالی بود که مشهد نرفته بودیم. فردا صبح رسیدیم مشهد. عصر همان روز از مسافرخانه حرکت کردیم به سوی حرم. شاهرخ زودتر از من رفته بود. می خواستم وارد صحن اسماعیل طلائی شوم. یکدفعه دیدم کنار درب ورودی شاهرخ روی زمین نشسته رو به سمت گنبد. آهسته رفتم و پشت سرش نشستم. شانه هایش مرتب تکان می خورد. حال خوشی پیدا کرده بود. خیره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد. مرتب می گفت: خدا، من بد کردم. من غلط کردم، اما می خوام توبه کنم. خدایا منو ببخش! یا امام رضا(ع) به دادم برس. من عمرم رو تباه کردم. اشک از چشمان من هم جاری شد. شاهرخ یک ساعتی به همین حالت بود. توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد... دو روز بعد برگشتیم تهران، شاهرخ در مشهد واقعاً توبه کرد وهمه خلاف کاری های گذشته را رها کرد وشد حر انقلاب👌
🌹آن شب توی همان صحن همیشگی که به امام رضا(ع) توسل می کرد. با مولا قرار گذاشت چهارده قدم به سمت ضریح بردارد و باهر قدم یک بیت برای آقا امام رضا (ع) بگوید. قدم برمی‌داشت، اشک‌هایش می‌ریخت و زیر لب زمزمه می‌کرد... هنگامی که عاشقان و شیفتگان امام رئوف پا در حرم منورش می‌گذارند، از پیر و جوان، از شهری و روستایی، همگی تا چشم شان به گنبد طلایی امام رضا (ع) و کبوترهای حرم می‌افتد، ناخودآگاه بعد از عرض سلام و ادب به ساحت قدسی آن امام همام، این اشعار را در زیر لب زمزمه می‌کنند: قربون کبوترای حرمت قربون این همه لطف و کرمت از روزی که با تو آشنا شدم مورد مرحمت خدا شدم گفته‌ایی هر کی بیاد به پا بوسم تو گرفتاری بدادش می‌رسم منم امروز به زیارت اومدم به امیدی در خونه‌ات اومدم گفته‌ایی هر کی بیاد به دیدنم من میام سه جا بهش سر می‌زنم توی قبرم رضا جون منتظرم که بزاری کف پاتو رو سرم از گناه بال و پرم سوخته شده چشم من به حرمت دوخته شده... شاعر این اشعار کسی نیست جز شهید غلامعلی رجبی از مداحان اهل بیت(ع) که در 6 مرداد سال 67 در عملیات "مرصاد" با ذکر یازهرا (س) ردای شهادت را پوشید و به دیدار معبودش شتافت. کتاب شهداواهل بیت ناصرکاوه
💥خیلی امام رضایی بود. تقریبا همه کسانی که او را می شناختند، این را می دانستند. آنقدر زود دلش برای امامش تنگ می شد که هنوز عرق سفرش خشک نشدہ، دوبارہ راهی می شد. می گفت: "امام رضا(ع) خیلی به من عنایت داشته و کم لطفی است اگر به دیدارش نروم... " همیشه باب الجواد را برای ورود انتخاب می کرد... می گفت اگر اذن دخول خواندی و چشمت تر شد یعنی آقا قبولت کرده.مانند خیلی از بزرگان حرم را دور می زد و از پایین پاوارد حرم می شد. مدتی در صحن می نشست و با امام درد و دل می کرد.  سفر کربلا را هم از امام رضا گرفته بود. موقع برگشت روی یکی از سنگ های حرم تاریخ سفر بعدی اش را می نوشت و امام هم هر دفعه آن را امضا می کرد... کاوه خاطره ای از شهید مدافع حرم محمد پورهنگ
🌷 شهید حججی به امام رضا(ع) می گوید ای امام رئوف من همه چیزم را از شما دارم، شغل, همسر و جایگاهم را، اگر می شود راه شهادت را هم برایم باز کنید!... 💥در شرایطی که در سال میلیونها نفر از آنتالیا, تایلند, هاوائی و... بازدید داشتند، اینها چطور راه خودشان را جدا کنند؟... 🚩محسن جان در شب قدر در حرم امام رضا (ع) موقع قرآن به سر گرفتن, لحظه ای که خدا را به علی ابن موسی قسم دادی... به خدایت چه گفتی, که این طور خریدارت شد... فکرش را بکن!... بعداز شهادت ارباب را ملاقات بکنی درحالی که سرت پایین است از شرم حضور. حسین ابن علی(ع) دست بیندازد زیر چانه ات و سرت را بالا بیاورد و لبخند رضایت بزند و بگوید اینها فدائیان خواهرم هستند... ⭐اینها نگذاشتند خواهرم دوباره به اسارات برود. تصور همچین صحنه ی عاشقانه ای, ما را می کشد... ,  
🌷امضای امام رضا🌷 ✨...مهدی توی وصیت نامه اش نوشته بود: رسیدن به سن 30 سال، بعد از علی اکبر (ع) برایم ننگ است.... ✨ مادرش می گفت:👇 آخرین بار که از سوریه برگشت ایران، با هم رفتیم مشهد. بعد از زیارت دیدم مهدی کنار سقا خونه ایستاده و می خنده. ازش پرسیدم: چیه مادر؟ چرا می خندی؟ ...😇 ✨گفت: مادر! امضای شهادتم رو از امام رضا (ع) 💕گرفتم... ✨بهش گفتم: اگه تو شهید بشی من دیگه کسی رو ندارم. مهدی دستش رو به سمت آسمون بلند کرد و گفت: مادر خدا هست... کتاب_شهد ا_و_اهل_بیت خاطره ای از زندگی شهید مهدی صابری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💓هرکه بودم هرکه هستم بر کسی مربوط نیست 💓من امام‌ مهربانی چون رضا آورده ام 💥شعر خوانی بی نظیر: 👇هدیه ❤استاد حاج فیروز زیرک کار التماس دعا: ناصر کاوه
دست امام رضا(ع):👇 🌟...بعد از ملاقات با امام رضا(ع )  کنار ضریح بیهوش شدم .صبح در بیمارستان چشم باز کردم و دیدم آقای دکتر رفیعی با خانم غرویان و خانم بنی هاشمی و پرستارهای بیمارستان همه داخل اتاق ریختند . وقتی آقای دکتر دید وضع من خوب است دستور داد یک آزمایش خون دوباره از من گرفتند که یکی دو ساعت بعد جوابش را آوردند. بعد دوباره آقای دکتر دستغیب و آقای دکتر بلوریان و آقای دکتر رفیعی همگی داخل اتاقم آمدند و گفتند.... 🌟.... دیروز که ما تو را اینجا آوردیم تو می بایستی ظرف دو ساعت بعد از بین می‌رفتی؛ چون عفونت شدیدی وارد خون تو شده بود ولی امروز که آزمایش گرفتیم هیچ اثری از عفونت در خونت وجود نداشت!؟ 💥... به آقای دکتر گفتم من می‌دانم چه شده، امام رضا (ع) با یک نگاه خودش به ما حیات و زندگی بخشید و.... 💥برای خواند کل خاطرات این عزیز به سایت حقیر به آدرس ذیل مراجعه و 👈ملاحضه فرمایید👇 -زنده
4_5866053125852366621
5.1M
🚩یا امام رضا(ع) توسل به آقا علی ابن موسی الرضا (ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ حاج قاسم سلیمانی: نگین انگشتری من از شیشه‌های حرم امام رضاست که از انفجار [۳۰خرداد۷۳] به‌جای مانده... فردا حرف درنیارید که زمرد دستش است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
  ......... 👈"این مرد هر چه داشت، خودش گفت از دولت امام رضا (ع) داشت" (به یاد امام، شهدا و اموات، صلوات)
هوالمحبوب 🟢 اعتراض عجیب یک زن به پیامبر(ص): چرا خودت را نمی ‌گیری؟ 🔸تاريخ آن حضرت پر است از تواضع و فروتنى و مهربانى نسبت به خلق، و عبوديت‏ و اظهار ذلت نسبت به خالق. زنى به حضرتش عرض كرد كه تو همه چيزت خوب است، فقط يك عيب دارى و آن اينكه خود را نمى ‏گيرى، مثل بندگان با خودت رفتار مى‏ كنى، روى زمين مى‏ نشينى. فرمود: كدام بنده از من بنده ‏تر است (اىُّ عَبْدٍ أعْبَدُ مِنّى)؟ 🔹شك ندارد كه سيرت متواضعانه و خودشكنانه آن حضرت جنبه اخلاقى و فروتنى دارد، اما قرائن نشان مى‏دهد كه رسول اكرم به جنبه اجتماعى اين قضايا هم زياد توجه داشته؛ توجه داشته كه همين احترامات، همين القاب و عناوين، همين عادات كه كوچك به نظر مى‏رسد، چه ديوار ضخيمى ميان افراد به وجود مى‏آورد، چقدر تأثير دارد در اينكه دلها را از هم دور كند. 🔸همين‌هاست كه ناهمواريها و پست و بلندى‏ها و سنگلاخها به وجود مى‏آورد. همين‌ها كه در بادى امر يك رشته امور اعتبارى و خيالى است، در نهايت امر منتهى مى‏شود به امور عينى و خارجى. تخم اوّلى تفاوتهاى ناروا را همين احترامات غلط و همين عناوين و القاب دروغين مى‏كارد. 📙 استاد مطهری، بیست گفتار، ص۲۶۷.
هدایت شده از مکتب شهدا_ناصرکاوه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
  ......... 👈"این مرد هر چه داشت، خودش گفت از دولت امام رضا (ع) داشت" (به یاد امام، شهدا و اموات، صلوات)
⭕️ بسیار مهم 👇⭕️ 😲 بزرگترین جنگ شناختی  و جنگ ترکیبی جهان در طول تاریخ علیه ایران فقط در ۳ ماهه پاییز ۱۴۰۱ 🌗 فقط و فقط گوشه ای از اتفاقاتی که علیه جمهوری اسلامی ایران در پاییز ۱۴۰۱ انجام دادند؛ و برخی از پاسخ هایی که دریافت کردند: 👇👇👇 1⃣ حمایت از اغتشاش گران توسط: بایدن ، وزیر خارجه، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا ، کلینتون، رابرت مالی ، ۳۱ نفر از سیاستمداران مطرح آمریکا و اروپا، ۳۷ نفر از شخصیتهای موسیقی ، و ۶۲ نفر از هنرپیشگان مطرح غرب ، مانند آنجلیاجولی،  ۱۵ نفر از فوتبالیست ها وباشگاه‌های مطرح دنیا، شخصیت های موسیقی ترکیه، هزار سینماگر فرانسوی، که عده ای موهای خود را قیچی کردند؛ و فیلم آن را میلیونها بار نشر دادند؛ وزرای خارجه: کانادا ، سوئد، آلمان ، بلژیک ،اسپانیا، شیلی ، فرانسه ، نویسنده کتاب هری پاتر  و یک نماینده زن ایرانی الاصل در بلژیک که در حمایت از آشوب گران موهای خود را کوتاه کرد. موج شبانه روزی رسانه های انگلیسی و آمریکایی و.... 2⃣ به میدان آمدن بارزانی برای حمله به ایران، 3⃣ فعالیت رسانه ای سلبریتی های وطن فروش داخلی، 4⃣ هشتک مهسا امینی ۳۲۰ میلیون بار توئیت و ریت شد؛ درحالی که فارسی زبانان توئیتر ۳ میلیون نفر هستند! 5⃣دستگیری یک تبعه خارجی که در کوله پشتی خود یک دست لباس بسیجی، به همراه چند نارنجک و اسلحه ، ده ها گلوله و سر نیزه داشت؛ که قرار بود در حین کشتن مردم عده ای از او فیلم بگیرند؛ و بگویند که بسیجی ها مردم را می‌کشند. 6⃣ در  چند شهر کردستان، از جمله: اشنویه که مهمترین شهر بود، ۱۷ هزار نیرو در حالت آماده باش بودند؛ برای شروع جنگ داخلی. 7⃣ بمباران رسانه ای در چابهار با این تیتر که یکی از فرماندهان نیروی انتظامی به یک دختر ۱۴ ساله سنی تجاوز کرده! و بعد از آن کشتار مسجد مکی اتفاق افتاد؛ و انفجار و آتش زدن بازار و حمله به پاسگاه ها بطور همزمان شروع ؛ ورود گروهک ریگی و جیش الظلم به کشور آغاز شد. 8⃣ باز کردن ریل راه آهن تهران به تبریز در قزوین به طول یک کیلومتر که به لطف خدا با گزارش یک دامدار خنثی شد؛ و از کشتار صد ها نفر جلوگیری شد؛ این اتفاق همراه با اعتراضات تبریز  قرار بود رخ دهد. 9⃣ در تهران از یک خانه، مردم را با تفنگ لیزری می‌زدند. خانه محاصره شد؛ ناگهان یک زن جوان لخت مادرزاد از خانه خارج شد؛ که وای مردم ؛ کمک کنید که اینها می‌خواهند به من تجاوز کنند. این خانه مرکز هدایت عملیات بود؛ و کلی سلاح و بیسیم پیشرفته کشف شد. پس از بازجوئی هائی که از وی صورت گرفت؛ این زن ۱۱ پایگاه موساد را در شهرهای مختلف ایران لو داد؛ که همه دستگیر شدند؛ فقط از یک پایگاه ۱۳۷ قبضه سلاح کشف شد؛ که قرار بود آنشب عملیات مسلحانه انجام شود.(با توجه به حادثه شاهچراغ توسط یک نفر تروریست ، معلوم میشود که چه کشتار عظیمی قرار بود رخ دهد.) 🔟 کشف تعداد زیاد مسلسل یوزی از داخل صندلی های شش خودروی بدون پلاک، 1⃣1⃣ دستگیری یک خانم در اصفهان  با ۵۲ کیلو مواد منفجره ، که قرار بود بازار تاریخی اصفهان را منفجر کند. 2⃣1⃣ دستگیری یک مهره ی یهودی در شیراز  که به بیمارستان منتقل شد؛ و عده‌ای از اغتشاش گران به بیمارستان حمله کردند؛ که این مهره رایا فراری دهندیابکشند؛ که به دست نیروهای امنیتی نیفتد. 3⃣1⃣ دستگیری راننده یک پراید، که ۱۷ نفر از نیروهای انتظامی را زیر گرفت . 4⃣1⃣ دستگیری دو خودرو که با پلاک و آرم و لباس سپاه که به مردم حمله میکردند؛ وزنان رو میزدند وعده ای هم فیلم می‌گرفتند. 5⃣1⃣ در منطقه دانشگاه شریف یک خودرو مگان، تعدادی از نیروهای انتظامی رو زیر گرفت ؛ و بعد تعقیب و گریز به ماموران تیراندازی کرد؛ که در آخر دستگیر شد. 6⃣1⃣ حمله به پاسگاه شهید مدرس جهت خلع سلاح کردن ماموران، 7⃣1⃣ ضرب و شتم شدید یک زن محجبه و کودک سه ساله اش، به نیت ترساندن چادری ها که با چادر در جامعه حاضر شوند. 8⃣1⃣ چندین حمله در شهرهای مختلف به ماشین خانواده های مذهبی با مواد منفجره، 9⃣1⃣ زدن۳۲نقطه توسط سپاه درکردستان عراق، و به درک رفتن ۵۰۰۰ نفر از منافقین و تجزیه طلبان، 0⃣2⃣ انهدام یک جلسه سری در ترکیه با پهپاد انتحاری از ایران،که در آن سران ۵ حزب از سلطنت طلبان ، منافقین، کومله، پژاک، پاک و نماینده آمریکا و فرانسه حضور داشتند . 1⃣2⃣ برنامه بعدی هم در آذربایجان و ارمنستان بود؛که با تصرف منطقه زنگزور ارتباط ایران با ارمنستان قطع شود؛ وبه تبع آن راه ایران با اروپا قطع شود؛ و از آنطریق تجزیه ایران را شروع کنند؛ که به لطف خدا ناکام ماند. 🔴 پی نوشت:انسان باید خیلی جاهل باشد یا خودش را به تجاهل بزند؛ که این اتفاقات را ببیند؛و این حرکت‌ها را اعتراض مردمی بنامد! 🔺این گزارش کوتاه وگویا در راستای تبیین حقایق تلخ این ایام،ارزش نشر گسترده دارد. ارادتمند ؛ ناصرکاوه🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خانواده‌هایی که «سمبل دروغ‌گویی» در ایران شدند 🔹تبعات دروغ همیشه محدود نیست؛ گاه دامن یک کشور و مردم را می‌گیرد؛ مثل دروغ‌های پدر مهسا امینی، پدر و برادر محمد حسن‌زاده، مادر و خالۀ نیکا شاکرمی، پدر محمدمهدی کرمی و‌ درنهایت خانوادۀ نوید افکاری. تمام این‌ها سمبل دروغ در ایران شدند. این گزارشی از همۀ این دروغ‌گویی‌هاست.