eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
1.1هزار دنبال‌کننده
25.3هزار عکس
21.5هزار ویدیو
775 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 | 📍وقتی شهید احمدی روشن خواب رهبر انقلاب را دیده بود 🔻 وقتی در دیدار خانواده شهید احمدی روشن، رهبر انقلاب قرآنی را به همسر شهید اهدا کردند، او قرآن را گرفت و آرام گفت: مصطفی خواب دیده بود بالای تپه‌ای شما به سرش دست کشیدید. رهبر پرسید: کی؟ همسر شهید جواب داد: ۲۰ روز پیش حدوداً. و بعد یک خواهش کرد از رهبر: آقا توی نماز شب‌هاتون علیرضا را دعا کنید، برای صبرش! و رهبر قول داد... ➕🔰 | 📍درس خواندن..... 🔻 همراه یکی از دوستانش با خدا سر درس خواندن قرار گذاشتند که آنها درس بخوانند و خدا هم برکت درسشان را بدهد. چون این قرار را کنار یک خانه‌ قدیمی خالی گذاشته بودند، هرشب که از پارک یا کتابخانه برمی‌گشتند، می‌زدند به دیوار آن خانه و می‌گفتند: یا کریم! الوعده وفا. ما درس را خواندیم، برکتش یادت نرود. این برای دورانی بود که برای کنکور می‌خواند.... 🌷شهیدمصطفی احمدی روشن🌷 📕
⁩ پسر سلطان شراب ایتالیا و رفیق صمیمی شهید مهدی (ادواردو) آنیلی که پس از گرویدن به اسلام و تشیع در دهه شصت مانند دوستش ‌ ⁩ که او نیز پسر یک مولتی میلیاردر بود، توسط عوامل صهیونیستی چندسال بعد از ادواردو آنیلی به طرز مشکوکی شهادت رسید.  ‏افسوس که از ماجرا و حتی نام این شهدای مظلوم بی خبریم! 🌹 شهید (مهدی) ادواردو آنیلی, فرزند جیانی آنیلی سناتور و میلیاردر ایتالیایی، صاحب کارخانه ماشین سازی فیات، فراری، اوبکو، لامبورگینی، لانچیا، آلفارمو، چندین کارخانه صنعتی، بانک‌های خصوصی، شرکت‌های طراحی مد و لباس، روزنامه‌های لاستامپا، کوریره، دلاسرا و باشگاه فوتبال یوونتوس، در ۶ ژوئن ۱۹۵۴ در نیویورک به دنیا آمد... اجداد ادواردو سهامدار عمده شرکت فیات، صاحب بانک‌‎ها و بیمه‎ها، باشگاه یوونتوس و… هستند. پدر ادواردو کاتولیک و مادرش یک پرنسس یهودی است... ادواردو شرح مسلمان شدنش را چنین می‌گوید: زمانی که در دانشگاه نیویورک درس می‌خواندم، یک روز در کتابخانه قدم می‌زدم و کتاب‌ها را نگاه می‌کردم چشمم افتاد به قرآن و کنجکاو شدم که ببینم در قرآن چه چیزی آمده است. آنرا برداشتم و شروع کردم به ورق زدن و آیاتش ر ا به انگلیسی خواندم، احساس کردم این کلمات، نورانی  نمی‌تواند گفته بشر باشد، این بود که بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم این شد که آنرا  بیشتر مطالعه کردم و احساس کردم که آن را می‌فهمم و آنجا بود که مسلمان شدم... ادواردو کسی که که درآمد 60 میلیارد دلاری سالانه را بامحبت اهل بیت (ع) عوض نکرد. ‏ ‌‏همین جور تحولی که ملت ما در ظرف مدت کمی پیدا کرد؛ یک نحو‌‎ ‌‏تحول معجزه آسا که یکروز از پاسبان حساب میبُرد، بازارهای‌‎ ‌‏بزرگ ما از پاسبان حساب می بردند، یک روز هم از شخص اول‌‎ ‌‏مملکت حساب نبردند!. یکروز جرأت نمی کردند که توی خانه شان‌‎ ‌‏اسم شاه را به ناگواری ببرند، یک روز هم در خیابانها ریختند و گفتند‌‎ ‌‏مرگ بر این ‌‏[‌‏شاه‌‏]‌‏! همچو متحول شد. کی این کار را کرد؟ اسلام، قوت‌‎ ‌‏ایمان. و الاّ انسان که نمی تواند این کار را بکند. کار من و تو و اینها‌‎ ‌‏نیست که کار اسلام است. 🔰 انقلاب یعنی تحول انفسی نه آفاقی؛ یعنی دو جوان در ایتالیا به برکت دم مسیحایی امام، چنان تحول درونی بیابند که ثروت افسانه‌ای پدرشان را رها کند و بشتابد و شیعه شوند و در نهایت به دست صهیونیست‌ها به شهادت رسید 🌷آری اینان‌اند که به قافله حسین (ع) رسیدند قافله‌ای که از قرن ها قبل ندای یاری می‌طلبد شادی روح پاکش صلوات... 😎حملۀ دوبارۀ آمریکا به یمن: یک مقام آمریکایی به شبکۀ الجزیره گفت که نیروهای این کشور به همراه انگلیس و سایر متحدان شان، حملاتی را به مواضع ارتش یمن انجام داده‌اند. کاخ سفید اعلام کرد که بایدن و ریشی سوناک در تماس تلفنی، حملات امشب به یمن و وضعیت امنیتی در دریای سرخ را بررسی کردند. یک مقام نظامی یمنی به الجزیره گفت: حملات دیشب را می‌توان شدیدترین حملات به صنعا از زمان آغاز تجاوز غربی‌ها به کشورمان دانست». براساس گزارش‌ها، حملۀ نظامی آمریکا و انگلیس به مناطق مختلف یمن هنوز ادامه دارد و استان‌های بیشتری هدف قرار گرفتند. 🌷المیادین: گروه «مقاومت اسلامی عراق» به بندر اشدود در اراضی اشغالی حملۀ پهپادی کرده است. 🌷شمار شهدای غزه از آغاز نبرد طوفان الاقصی در هفتم اکتبر تا این لحظه به بیش از ۲۵ هزار و ۲۹۵ نفر و شمار مجروحان نیز به ۶۳۰۰۰ نفر افزایش یافت. هنوز هزاران نفر زیر آوار مانده و مفقود هستند و نیروهای امدادگر به آن‌ها دسترسی ندارند. بیش از هفتاد درصد از شهدا، مفقودین و مجروحین ، زن و کودک هستند. 🌹طنز جبهه! ☀️فریبرز به دادش صیغه ایی خود گفت, در عملیات آینده در هر شرایطی یاور هم بوده و حامل جسم مجروح و یا شهید هم باشیم... به شب عملیات رسیدیم. در ابتدای عملیات با ترکشی زمین گیرم شدم. خبر به برادران صیغه ایم آقا فریبرز رسید و طبق پیمان برادری که داشتیم، در آنی بالای جسم نیمه جانم آمدند و هن هن کنان و در آن شیارهای پر پیچ و خم، عزم انتقال جسم سنگینم را به عقب کرد... با حال زاری که داشتم صدایش فریبرز را می شنیدم که غمگینانه زیر لب زمزمه می کرد و از ناراحتی می نالید. از آن همه علاقه ای که در او نسبت به خودم می دیدم از برادری خود با او لذت می بردم. برای تسلای او تمام انرژی خود را جمع کرده و گفتم: نگران نباش، به خدا خوب خواهم شد و بین شما باز می گردم. فریبرز هم گفت: "بابا کی نگران توهه" به خاطر تو داشتم به خودم بد می گفتم که این چه صیغه اشتباهی بود که با تو بستم. حواسم به هیکل سنگینت نبود. یادم باشه قبیل از صیغه برادری اول به هیکلش نگاه کنم.و سالهاست جمله اش نقل هر مجلس مان شده و بهانه ای برای خندیدن مان...
دیوان لاهه با صدور حکم علیه اسرائیل چه پیامی به جهان مخابره کرد؟ 🔹صدور حکم اولیه دیوان لاهه علیه نسل‌کشی رژیم صهیونیستی در غزه پیام رسوایی و انزوای رژیم صهیونیستی و نیز مظلومیت فلسطین را به جهان مخابره کرد که در نهایت تعمیق شکاف محور عبری- غربی را در پی خواهد داشت. 🔹حتی در صورت امتناع رژیم از اجرای حکم دیوان، سایر کشورها می‌توانند تل‌آویو را برای انجام آن تحت فشار قرار دهند و در نهایت حمایت متحدان غربی از رژیم در جریان نسل‌کشی غزه به تدریج تضعیف می‌شود. 🔹همان طور که «وال استریت ژورنال» نوشته‌است: صدور رأی دیوان بین‌المللی دادگستری بر آتش‌بس موقت، متحدان اسرائیل به‌ویژه واشنگتن را بر سر دوراهی قرار می‌دهد. ☀️گردان‌های صهیونیست به‌نوبت از غزه می‌روند «ارتش، تیپ کریاتی را از غزه خارج کرده» این گزارش امروز شبکهٔ صهیونیستیِ کان از تداوم عقب‌نشینی‌های ارتش اسرائیل از غزه است. 🔹تیپ کریاتی که تیپ چهارم ذخیرهٔ ارتش صهیونیستی است، یک روز پس‌از اعلام عقب‌نشینیِ گردان ۷۱۰۷ ارتش صهیونیستی از غزه خارج شد. 🤔گردان 7107 ارتش رژیم صهیونیستی هم از نوار غزه خارج شد فرمانده گردان 7107 ارتش رژیم صهیونیستی عقب‌نشینی نیروهای خود را از نوار غزه اعلام کرد. گردان 7107 از چند ماه پیش در حمله زمینی به غزه مشارکت داشت. این گردان یکی از گردان‌های مهندسی وابسته به نیروهای ذخیره ارتش صهیونیستی است که در شمال نوار غزه حضور داشت 🔹روزنامهٔ صهیونیستیِ یدیعوت نوشته: با خروج بیشتر نیروهای ارتش اسرائیل از غزه، افق پیروزیِ کامل ما روزبه‌روز دورتر می‌شود. ☀️کنسروهای آدم‌کُش! شبکۀ فرانس۲۴ ویدیویی را بررسی کرده که در آن گفته می‌شود ارتش رژیم صهیونیستی قوطی‌‌های کنسرو حاوی موادمنفجره را برای آوارگان فلسطینی پرتاب کرده است. ☀️مدیرعامل سازمان مدیریت پسماند شهرداری تهران: مافیای زباله‌گردی بیش از ۳ هزار میلیارد تومان گردش مالی دارند! ☀️معاون شهرداری تهران: استفاده از کامپوزیت در نمای ساختمان ممنوع است 🔹شهروندانی که نمای ساختمان آن‌ها کامپوزیتی است با مراجعه به شهرداری بدون پرداخت هزینه می‌توانند نمای ساختمان خود را تغییر دهند. ☀️وقتی بنی صدر فرمانده کل قوا بود، از دادن سلاح و امکانات به سپاه امتناع می کرد. کار به جایی کشید که فرماندهان سپاه، موضوع را به امام اطلاع دادند. بنی صدر هم با تاکید امام، قرار تشکیل جلسه ای را گذاشت و گفت که توی این جلسه، سپاهی ها بیایند تا ببینم چه می گویند. تمام فرماندهان رده بالای ارتش و سپاه و حتی حضرت آیت الله خامنه ای، در این جلسه که در اهواز تشکیل شد، حضور داشتند. ☀️بعد از این که ارتشی ها گزارشات خود را دادند، نوبت به سپاه رسید. این جلسه، اولین جلسه ای بود که برادران سپاه اجازه داشتند، در آن سطح بالا، نظرات شان را بدهند و اظهار نظر کنند. به همین دلیل نگرانی خاصی بین فرماندهان سپاه و حتی آیت الله خامنه ای وجود داشت. فرمانده عملیات جنوب، پشت تریبون رفت و از مسئول اطلاعات سپاه خواست تا گزارش خود را ارائه دهد. ☀️در آن جلسه، ما همه نگران این بودیم که پس از ارائه گزارش سپاه، وضع به چه ترتیب خواهد شد. آیت الله خامنه ای نیز که در آن زمان نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند، اذعان کرده بودند: با این که ما روحانی بودیم و نماینده امام، و سپاه بخشی از ما محسوب می شد، اما نگران این بودیم که آیا مسئول اطلاعات، می تواند گزارشی را در حد و اندازه جلسه ارائه بدهد و از این جلسه سربلند بیرون بیاید یا نه؟ ☀️حسن باقری از جایش بلند شد که گزارش خود را ارائه دهد. با بلند شدن او، به خاطر سن و سال کمش و هم چنین اندام نحیف و صورت لاغر و کم مویش، ابتدا بنی صدر نیشخندی به تمسخر زد و از سر تفریح، خود را آماده شنیدن صحبت های او کرد. به هر ترتیب، حسن صحبت های خود را آغاز کرد. او روی نقشه، بخش های مختلف نیروهای دشمن را تشریح کرد و در مورد مناطق مختلف و اقدامات آتی دشمن نیز توضیحاتی داد. ☀️هر چه از گزارش دادن او می گذشت، بیشتر خنده بر لبان سپاهی‌ها نقش می بست و اخم های بنی صدر در هم می رفت. گزارش حسن باقری به گونه ای بود که قابل قیاس با گزارش مسئولان ارتشی نبود. بحث هایی که قبل از این شده بود، بحث هایی کلاسیک و دور از ذهن و عمل بود، اما بحث های حسن، کاملا عملی، تانک به تانک، نفر به نفر و جزء به جزء بود و در کل، گزارش جامع و کاملی بود. گزارش او آن قدر جالب و کامل بود که بنی صدر در آخر، خطاب به او گفت: «احسنت! آفرین! اصلا فکر نمی کردم بتونم چنین گزارشی رو از برادران سپاه بشنوم.» راوی: سید رحیم صفوی
🌷چند واحد👈 (۲) بمناسبت فرارسیدن ایام دهه فجر و سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، با افکار و آرمانهای امام خمینی(ره)و شهدا بیشتر آسنا شویم ‏👈 ‌‏همین جور تحولی که ملت ما در ظرف مدت کمی پیدا کرد؛ یک نحو‌‎ ‌‏تحول معجزه آسا که یکروز از پاسبان حساب میبُرد، بازارهای‌‎ ‌‏بزرگ ما از پاسبان حساب می بردند، یک روز هم از شخص اول‌‎ ‌‏مملکت حساب نبردند!... یکروز جرأت نمی کردند که توی خانه شان‌‎ ‌‏اسم شاه را به ناگواری ببرند، یک روز هم در خیابانها ریختند و گفتند‌‎ ‌‏مرگ بر این ‌‏[‌‏شاه‌‏]‌‏! همچو متحول شد. کی این کار را کرد؟ اسلام، قوت‌‎ ‌‏ایمان. و الاّ انسان که نمی تواند این کار را بکند. کار من و تو و اینها‌‎ ‌‏نیست که،  کار اسلام است ۱۵ / ۱۲ / ۱۳۵۷ 👈 آنچه موافق مذاق عامه است، این که زندگی شما ساده باشد. شما گمان نکنید که اگر با چندین اتومبیل بیرون بیایید وجهه تان پیش مردم بزرگ می شود. آن چیزی که مردم به آن توجه دارند و موافق مذاق عامه است، این که زندگی شما ساده باشد، همان طوری که سران اسلام و پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین و ائمه ما زندگی شان ساده و عادی بود بلکه پایین تر از عادی آنها هم که جمهوری اسلامی را بپا کردند، مردم عادی هستند و کسانی که بالا بالاها نشسته اند، هیچ دخالتی در این مسائل نداشته و ندارند... صحیفه نور، ج ۱۹ ،ص۱۸۸ 🚩اولویت خدمت بایدبرای و باشد👌 📣 تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. و بی ‌بضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلابها هستند. ما باید تمام تلاش مان را بنماییم تا به هر صورتی که ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم.... ما برای در جوامع بشری تا آخرین قطره خون دفاع خواهیم کرد... صحیفه امام، ج ۲۱ ،ص ۸۶ 📣همه‌ی مدیران و کارگزاران و رهبران و روحانیون نظام و حکومت عدل موظفند که با و و بیشتر حشر و نشر و جلسه و مراوده و معارفه و رفاقت داشته باشند تا متمکنین و مرفهین، و در کنار مستمندان و پابرهنه‏‌ها بودن و خود را در عرض آنان دانستن و قرار دادن، افتخار بزرگی است که نصیب اولیا شده و عملًا به شبهات و القائات خاتمه می‏ دهد صحیفه نور، ج ۲۰،ص ۱۲۹ 📣خدا نیاورد آن روزی را که سیاست ما و سیاست مسئولین ما پشت کردن به دفاع از محرومین و روآوردن به حمایت از سرمایه دارها گردد و اغنیا و ثروتمندان از اعتبار و عنایت بیش تری برخوردار بشوند صحیفه نور، ج ۲۰، ص ۱۲۹ 📣کاری بکنید که اسلام از ما گله مند نباشد، قرآن کریم از ما گله مند نباشد، که آقایان که شما خودتان را می گفتید که ما مروج قرآن هستیم، مبین احکام قرآن هستیم. چرا خودتان یک کاری دارید می کنید یا کردید که اسلام یک جور دیگر جلوه کند پیش مردم. خیلی مواظب باشید، این مسند خطرناک است، این عمامه خطرناک است، این محاسن خطرناک است. خودتان را از این خطرها نجات بدهید، حفظ کنید خودتان را، این مال ما، همه همین طور، فرق ندارد صحیفه نور؛ ج ۱۱؛ ص ۱۵۷ 📣کشور باید از مغزهای پوسیده‌ی عاشق آمریکا تصفیه بشود صحیفه امام, ج ۱۰, ص۳۹۲ 📣ما از شرّ رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم.... لکن از شرّ تربیت‏ یافتگان غرب و شرق به این‏ زودیها نجات نخواهیم یافت! اینان برپادارندگان سلطۀ ابر قدرت‌ها هستند... صحیفۀ امام، ج۱۵، ص٤٤٦ 🌷ساده زیستی در سیره شهید مهدی زین الدین، فرمانده لشگر علی ابن ابی طالب(ع) 👈 مهدی برای رای دادن به مسجد رفته بود.  یکی از او مسئولین را شناخت و به بقیه معرفی کرد.  بعد از رای دادن تا دم در بدرقه اش کردند و پرسیدند وسیله داری؟ موتور گازی بیرون مسجد را نشان شان داد و گفت این هم برای برادرم مجید است. شوکه شده بودند از این همه سادگی یک فرمانده لشکر راوی: ابوالقاسم عمو حسینی
🌷چند واحد👈 (۵) 💢به هیچ کس امید نبندید الّا خدا امام خمینی (ره): به شما می‌گویم که از هیچ‌کس نترسید الّا خدا و به هیچ کس امید نبندید الّا خدای تبارک و تعالی و اگر امید خودتان را به خدای تبارک و تعالی تمام کنید، به این معنا که تام بشود این امید شما، اطمینان برای شما بیاورد این امید شما، من به شما اطمینان می‌دهم که آسیبی این مملکت نبیند... صحیفه امام؛ ج۱۳؛ ص۱۴۹ 🌷راس امور، تهذیب نفس است👇 تا اصلاح نکنید نفوس خودتان را، از خودتان شروع نکنید و خودتان را تهذیب نکنید، شما نمی توانید دیگران را تهذيب کنید. آدمی که خودش آدم صحیحی نیست نمی تواند دیگران را تصحیح کند، هرچه هم بگوید فایده ندارد... 🌷تهذیب بر تعلیم مقدم است. تزکیه قبل از تعلیم و تعلم است؛ یزکیهم. پیغمبر آمده است اینها را تزکیه بکند. پرورش بدهد. نفوس را مهیا کند و بعد يعلمهم الكتاب والحكمة. بعد تعلیم کتاب و حکمت بکند، که اگر کتاب و حکمت با پرورش توأم نباشد و با ترکیه توأم نباشد، موجودی که از او بیرون می آید همین موجوداتی می شود که در مجلس سنا و در مجلس شورای قبل از انقلاب بود... 🌷گرایش به دنیا دون شان روحانیت است. من متواضعانه و به عنوان یک پدر پیر از همه فرزندان و عزیزان روحانی خود می خواهم که در زمانی که خداوند بر علما و روحانیون منت نهاده است و اداره کشور بزرگ و تبلیغ رسالت انبیا را به آنان محول فرموده است، از زی روحانی خود خارج نشوند و از گرایش به تجملات و زرق و برق دنیا که دون شأن روحانیت و اعتبار نظام جمهوری اسلامی ایران است، پرهیز کنند و برحذر باشند که هیچ آفت و خطری برای روحانیت و برای دنیا و آخرت آنان بالاتر از توجه به رفاه و حرکت در مسیر دنیا نیست... 🌷عدم انطباق گفتار و انطباق گفتار این طبقه ای که می خواهند مردم را ارشاد کنند، اینها باید اقوال شان با اعمال شان موافق باشد، یعنی شمایی که مردم را تحذیر از دنیا می کنید، اگر خدای نخواسته، خودتان توجه تان به دنیا باشد و حریص در دنیا، مردم دیگر از شما باور نمی کنند؛ بلکه انحرافات در آنها پیدا می شود. 💥هزینه تعویض موکت فرسوده کف اتاقش در نخست وزیری را نپذیرفت گفت:من چگونه نخست وزیری باشم که روی موکت باکفش راه بروم اماباشند مردمی محروم که چیزی نداشته باشند روی آن بخوابند. 💥دوری از تشریفات: هر کس رجائی را دوست دارد، برود. همه از این حرف تعجب کرده اند.  گفت: من مهمان دانشگاهم کار خوبی نکردید. که برای استقبال به فرودگاه آمدید الان کار مردم زمین مانده و ناراحت می شوند اگر بشنوند به خاطر من اینجا آمده اید؛ آن وقت فحشش می ماند برای من و شما 💥 شهید_رجایی: مردم ما از کمبودها و کسریها گله ندارند، آنچه مردم را می آزارد و صدای  را در می آورد وجود تبعیضات ناروا و سوء استفاده از بیت المال است و بس 💥 حاج احمد آقا داشت حڪم ریاست جمهوری‌اش را در محضر امام می‌خواند📜  اون لحظه چهره شهید رجایی خیلی برام قابل توجه بود ، چهره‌ای گرفتهو متفڪر. شب ازش پرسیدم :وقتی داشتن حڪم ریاست جمهوریت را می‌خوندند ، خیلی توی خودت بودی، جریان چی بود⁉️بهم گفت: خوب فهمیدی . اون موقع داشتم به خودم می‌گفتم فڪر نڪنی حالا ڪسی شدی ،تو همان رجایی سابقی .از خدا خواستم ڪمڪم ڪنه تا خودم رو گم نڪنم. ازش خواستم قدرتی بهم بده تا بتونم به این مردم خدمت ڪنم 🌷ما همسایه شهید رجائی بودیم و ایشان تازه نخست وزیر شده بود. اتفاقاً همان روزها ما کمی کار تعمیرات ساختمانی داشتیم. صبح روزی که مواد زائد بنایی را با شوهرم به کوچه می بردیم او از نانوایی محل نان خریده بود و به منزل می رفت. ما را دید و طبق معمول سلام کرد و گفت: کمک نمی خواهید؟... شوهرم تشکر کرد و اظهار داشت: کار مهمی نیست. اما او خیلی سریع نان را به منزل رساند و پیش ما برگشت و جدی آستین را بالا زد و با خلوص خاصش به کمک ما شتافت. هر چه اصرار کردیم و خواستیم او را از این کار پر زحمت باز داریم نپذیرفت و به کمکش ادامه داد و در همان حال تلاش گفت: همسایه بودن یعنی همین. او با این بزرگواری ما را در نهایت بهت و حیرت شرمنده ساخت... 🌷یک شب بعد از فراغ از کار روزانه، زودتر از حد معمول به منزل می رفت. در میدان سر چشمه به راننده اش گفت در کناری بایست، همین جا کار دارم. این توقف ناگهانی آن هم در آن وقت شب در جایی که خبری از مسائل مهم مملکتی یا کار اداری نبود همراهان را غافل گیر و بهت زده کرد. پرسیدم چه کاری دارید که بعدأ  انجام دهیم. گفت می خواهم کمی پرتغال بخرم.گفتم اجازه بدهید یکی از محافظان بخرد. گفت: خودم باید بخرم تا بی واسطه در جریان تلاش مردم، وضع خرید و فروش، قیمت جنس، نگاه و احساسات فروشنده نسبت به کارکرد و سود و زیانش باشم برشی از زندگی رئیس جمهور شهید, محمد علی رجایی
💥 میوه های خوبِ میوه فروش سوا شده و دو برابر قیمت فروخته می شود والباقی میوه های خراب هم را در زیر میوه های سالم قبلا جا ساز شده و به مردم بی نوا انداخته می شود... 💥دوست قدیمی ام مدیر دولتی است؛ در تلگرام پُست های فساد مسئولین را از این گروه به آن گروه می گذارد. می گوید: روزی دو سه ساعت در اداره (در زمانی که باید کار مردم را انجام بدهد) سرش توی گوشی و تلگرام است...! و خودش در پیامی برایم که فرستاده گفته👈 خوب است بدانید "بازده کار مفید در ایران نیم ساعت در هشت ساعت است"... 💥 معلمِ مدرسهٔ یکی از بچه های فامیل عملاً کارش را محول کرده به والدین و یک روز در میان می آید مدرسه او هیچ انگیزه ائی به آموزش و پرورش، دانش آموزان ندارد... 💥 بنا دیوار را کج می چیند چون متر مربعی قرارداد بسته. سنگ کار و سرامیک کار تا سرم را برمی گردانم ملات خشکه پشت کاشی و سنگ می ریزد و اسکوپ سنگ هم را نمی زند و... 💥 ورزشکار و فوتبالیستی که رقم قراردادش میلیاردی است، اما برای تیمش تعصب و جنگندگی ندارد و در زمین راه میرود، هم کم فروش و گرانفروش است... 💥 بعضی از مهندسان ناظر هیچ وقت سر آرماتور بندی و بتن ریزی سر ساختمان تشریف فرما نشده و در نتیجه، ساختمان های بی کیفیت و ناامن از سوی "بساز و بندازها" تحویل خریدار بدبخت می شود... 💥 بعضی از تجار بی معرفت ودزد دلار دولتی می گیرند تاجنس وارد کنند وبه مردم بدهند, اما یا دلار را در بازار آزاد فروخته و یا اجناس را وارداتی را به قیمت گرانتر به مردم می فروشند ویا در انبارها احتکار کرده اند... 💥بعضی ها در فضای مجازی هم، سر و ته مطالب افراد را می زنند و به نام خودشان در فضای مجازی منتشر می کنند... 💥همه‌ی این‌ها  شب وقتی به خانه می‌آیند ، هنگامی که تلگرام را باز می‌کنند از فساد ، رانت ، بی‌عدالتی ، تبعیض و گرانی سخن می‌گویند و در اینستاگرام پست‌های روشنفکری را لایک می‌کنند !!! 💥رانت و پارتی بازی، همون قابلمه‌ ای است که خارج از صف میدی برات قیمه نذری پر کنن... 😇 حالا شما همین فرمون رو بگیر برو تا بالاترین رده‌های قدرت ...ِ🎩 💥همه هم در ستایش از نظم و قانون مداری در اروپا و آمریکا یک خاطره دارند.📣اما وقتی نوبت خودشان می‌رسد ، آن می‌کنند که می‌خواهند.! مردم یا مسئولین, کدام بیشتر مقصر هستند!؟👇 💥برادران و خواهران👈بعضی از مسئولین مشکل دارند و کارها را خراب و مردم را بدبخت می کنند. ولی ما همه شبیه هم هستیم ، چون عملكردهاي مان یکی است، فقط مقیاس اشتباهات مان کوچیک تر از آنهاست چون قدرت مان کمتر است و فعلا مسئولیت نداریم👈 بعضی از افراد، آنچنان مملکت را تیره و تار و سیاه نشان می دهند، که مردم را ناامید می کنند😰 که این مورد از تمام موارد ذکر شده، گناهش بیشتر است👈 «چون گناه ناامید کردن مردم از نظام جمهوری اسلامی، بالاترین گناه است...» 👌🏻با دقت بیشتر و بهتر به زندگی و اعمال خودمان نگاه کنیم ⛔ و در آخر شما را به ذکر یک خاطره از شهید مدنی جلب می کنم، درست است که خطاب شهید با مسئولین است، اما این «تلنکر» برای همه ی ماست... 💐 شهید آیت الله مدنی در نطقی در جمع خبرگان ملّت در سال های اول انقلاب با اشاره به ماجرای یوسف و زلیخا در قرآن حکیم به آن قسمت داستان اشاره کرد که وقتی زلیخا از عیب گیری زنان مصر با خبر شد آنان را به ضیافتی دعوت کرد و به دست آنان کارد و ترنجی داد و در میان مهمانی به یوسف دستور داد که وارد ضیافت شود، آمدن یوسف همان و بریده شدن دست زنانی که ملامت گر زلیخا بودند همان! سپس آیت الله مدنی با گریه دردناک پشت تریبون ادامه دادند:   "آقایان! نکند در محشر و قیامت، محمد رضا (پهلوی) جلوی ما را بگیرد و بگوید دیدید شما هم وقتی به دست تان ترنج دادند دست تان را بریدید و مثل من کاخ نشین و طاغوتی شدید! ، ناصرکاوه از ماست که برماست ارادتمند
(۱) 💢 رسول اکرم(ص): از فتنه و آزمایش در آخرالزمان نگران نباشید٫ چرا که موجب نابودی منافقان خواهد شد... 📚 میزان الحکمه، حدیث 15748 💐 بهترین ها در آخرالزمان ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ ✳️ پيامبر اکرم ( ص) به امام علی (ع) فرمودند : یا علی ! وَ اعلَم أنَّ أعظَمَ النّاس یَقیناً قَومٌ یَکُونُونَ فی آخِرِ الزّمان لَم یَلحَقُوا النَّبِیَّ و حُجِبَ عَنهَمُ الحجَّةُ فَآمنوا بِسوادٍ فی بَیاضٍ ✳️ ای علی ! بدان که والاترین یقین را بین مردمان ، گروهی از مردم آخرالزمان دارند که پیامبرشان را درک نکرده اند و حجت خدا امام زمان از ایشان مخفی شده و با این حال به سیاهی نوشته ای بر سپیدی کاغذی ایمان می آورند و همین که سخنی از امام به ایشان می رسد ، بدان یقین پیدا می کنند...📚 بحارالانوار ج ۵۲ ص ۱۲۵* 💐میلاد موفورالسرور قطب عالم امکان ، حضرت بقیة الله الأعظم ، امام زمان(عج) و أرواحنا و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء مبارک... 📜قسمتی از وصیتنامه شهید محمود رادمهر پیرامون دوران پر آشوبِ فتنه‌های آخرالزمان ... 🖊 برادران و خواهران اگر می خواهید دنیا و آخرتتان تضمین شود و از مصائب آخر الزمان در امان باشید و دینتان حفظ بماند و عاقبت به خیر شوید، بصیرتتان را افزایش دهید، اطاعت از "ولایت مطلقه فقیه" را بر خود واجب بدانید. 🖋 اگر می خواهید در این دوران پر آشوب گمراه نشوید ، گوشتان به سخنان "ولایت مطلقه فقیه" و چشمتان به اعمال این بزرگوار و تمام وجودتان صرف عمل به خواسته ها و اوامر ایشان باشد. 🌹تشرف آیت الله مدنی محضر حضرت صاحب الزمان (عج) 💥مرحوم آیت‌الله مجتهدی تهرانی که از علمای تهران بودند، نقل کردند: شبی در نجف بعد از اتمام نماز جماعت پشت سر آیت‌الله شهید مدنی و خلوت شدن مسجد، ناگهان دیدم آقای مدنی شروع به گریستن کرد. چون به من اظهار لطف داشتند به خودم جرأت دادم و علت گریه ناگهانی ایشان را پرسیدم. ایشان 👈 فرمودند: بعد از نماز یکی گفت: امام زمان (عجل) را دیده است که به او فرموده‌اند: "ببین این شیعیان بعد از نماز بلافاصله به سراغ کارهای خود رفتند و هیچ کدام برای فرج من دعا نکردند". من هم تا این را شنیدم متأثر شدم و گریستم. آیت‌الله مجتهدی فرمودند: بعدها متوجه شدم امام زمان (عج) این گلایه را به خود ایشان (شهید مدنی) گفته بودند... 💢تـلنگـــــــــــــــــــــــــر یاصاحب الزمان(عج) 👈 در نزدیکی کربلا روی تپه ها نشسته بودند و می گریستند و برای سلامتی و پیروزی امام شان دعا می کردند ، اما هیچ کدام شان به سمت سپاه امام نرفتند . چه فرقی می کند که درمقابل امام شمشیر زده باشی . یا دشمن امام را با سکوت یاری کرده باشی ‼️ ✅بیدار بشویم و به یاری امام زمان مان و ولی فقیه بشتابیم . . .
✅مذاکرات (من و خُدا) ✍ خُـدایا ! من لذّتـ گُناه را ترکـ میکنم ؛ در مقابل تو تحریم لذّتـ مناجات را از من بردار ... خدایـا ! 👈من کسانـی که تو دوست شان نـداری را ترک میڪنم ؛ و درمقابـل تو لذّتـ با خود  بودن را به مـن بده... خدایـا ! مـن پناهگاه شیطـان را ترک می کنم ؛ و تو در مقابل پناهـگاه امـن خودتـ را  به من بده... خـدایا ...برای شفاف سازی گام اول را من برمیدارم و سانتـری فیـوژهای گناه را کہ شیطان در وجـودم برپا ڪرده ؛ یکی یکی و با کمک تو از کار  مـی اندازم . هستـه ی درونی ام  را خودت غنی سـازی کن 👇 ☀️شهدا، همه تعلقات را از خود بریدند و خود را مسافر آسمان کردند، تا گذرگاه بودن دنیا را اثبات کرده باشند و راز آزادی را بریدن از خویش ثبت نموده باشند... «یک جوری این نوجوان ۱۶ ساله, حرف می زد که انگار نه انگار تازه پشت لبش سبز شده و می خواهد استخوان بترکاند. یکهو بزرگ شده بود و به نظر می رسید از نوجوانی و ویژگی هایش  زودتر از آن چه که باید عبور کرده باشد. خیلی دوست داشت فرصت خدمت به دیگران را پیدا کند. توی تبلیغات و گردان تا گمش میکردی،  می دیدی👈مشغول شستن ظرف  و لباس بچه ها میشد، در حالی که  به خاطر شرایط خوب مالی در زندگی شخصیش هیچ وقت، اجازه و شرایط کار کردن را نداشت. تو ناز و نعمت و روی پر قو بزرگ شده بود. تمام دنیای پر زرق و برق را رها کرده بود و آمده بود جبهه... برای خودسازی و نگهداشتن این روح بزرگ در کالبد کوچکش، کارش سخت به نظر می رسید. ☀️او و برادرش که دو برادر دو قلو بودند، در خانواده‌ای ثروتمند به دنیا آمده بودند، پدرشان می‌خواست که آن‌ها را در زمان جنگ به سوئد بفرستد ولی آن‌ها از دست پدر خود فرار کردند و به جبهه آمدند. این شهید برای خودش عارفی به تمام معنا بود، از همان‌هایی که حضرت امام (ره) فرمودند ره صد ساله را یک شبه پیموده‌اند. یکی از این دو برادر(احمد) در یکی از عملیات‌ها زخمی شد و محمودرضا هم، در گردان حمزه لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بود که شهید شد. ☀️این بچه ۱۶ ساله در وصیتنامه خود نوشته بود: «خدایا شیطون با آدم نقد معامله میکنه میگه تو گناه کن و من همین الآن مزش رو بهت میچشونم ولی تو نسیه معامله می کنی،میگی الآن گناه نکن و پاداشش رو بعداً بهت میدم، خدایا بیا و این دفعه با من نقد معامله کن»که البته این اتفاق هم افتاد و در عملیات بعدی که عملیات والفجر۸ بود در فاو شهید شد... ☀️مناجات شهید محمود رضا استاد نظری ☀️آقا؛ دوست دارم گوشه ای بنشینم و زیر لب صدایت کنم. چشمانم را به نقطه ای خیره کنم، تو هم مقابلم بنشینی و متوجه ات شوم. هی نگاهت کنم. آنقدر که از هوش بروم. بعد به هوش بیایم و ببینم سرم روی دامن شماست. حس کنم بوی خوش از نسیم تنت به مشامم می خورد. آن وقت با اشتیاق در آغوشت بگیرم و بعد ... تو با دست های خودت، اشک های مرا پاک کنی ... ☀️مولای من؛ سرم را به سینه ات قرار دهی، موهایم را شانه کنی. آن وقت احساس کنم وصال حقیقی عاشق و معشوق روی داده. بعد به من وعده شهادت بدهی. آن وقت با خیال راحت در آتش عشق مثل شمع بسوزم و آب شوم، روی دامانت بریزم و هلاک شوم و جان دهم ... ☀️دوست دارم وقتی نگاهم می کنند و باهام گرم می گیرند و میل با هم بودن را دارند، احساس غرور و خودپسندی و بزرگی و خوب بودن و برتری نکنم. در عوض بترسم و شرم کنم از آن روزی که پیش همین دوستان پرده را بالا زنی و مرا پیش چشم پاکشان افشا کنی. آن وقت من از خجالت بگویم: یا لیتنی کنتُ ترابا ... ای کاش من خاک بودم ... 🌷خدایا؛ به من لیاقت خوب بودن دادی و این طور بین دوستان نشانم دادی، پس لیاقت حقیر شمردن خود در مقابل آن بزرگان را هم بده تا گمراه نشوم ... 🌷خدایا؛ من از روشنی روز فرار کردم و به سیاهی شب پناه آورده، به این امید که در پناه تو باشم و با تو درد دل کنم ... مرا از تاریکی شب چه باک و ترس که سیاهی را در درون سینه ام دارم و در تاریکی شب می نشینم که در تاریکی، سیاهی قلبم را پاک کنی. ☀️بعد از شهادتش باتفاق دوستان به منزلشان رفتیم، پدر و مادرش را دیدیم و از بچه هایش صحبت می کرد و مثل ابر بهار گریه می کردند... پدرش که ساکت شد گفت👈  همه کارها را برای مهاجرت به سوئد کرده بودم، که این دو تا دوقلو، احمد و محمود نیامدند، احمد شبها می رفت بسیج می خوابید و محمود هم رفته بود حوزه آقا مجتهدی، طلبه شده بود.
🔰نظر در مورد اینکه چه کارهایی برای نفس خوب است که انجام دهیم🔰 💠 يكبار كه با ابراهیم صحبت مي‌كردم گفت: وقتی برای ورزش یا مسابقات کشتی می‌رفتم همیشه با وضو بودم هميشه هم قبل از مسابقات کشتی دو رکعت نماز می‌خواندم.   پرسیدم: " چه نمازی؟! "، گفت:" دو رکعت نماز مستحبي می‌خوندم و از خدا می‌خواستم که یه وقت تو مسابقه‌، حال کسی رو نگیرم.   💠 اما آنچه که ابراهیم را الگوئی برای تمام دوستانش نمود. دوری ازگناه بود.❌ او به هیچ وجه گرد گناه نمی‌چرخید. حتی جائی که حرف از گناه زده می‌شد سریع موضوع را عوض می‌کرد.   💠 هر وقت هم می‌دید که بچه‌ها در جمع مشغول غیبت کسی هستند مرتب می‌گفت : ((صلوات بفرست ))و يا به هر طریقی بحث رو عوض می‌کرد هیچگاه از کسی بد نمی‌گفت ، مگر به قصد اصلاح کردن او ، هیچوقت لباس تنگ یا آستین کوتاه نمي‌پوشید . 💠 بارها خودش را به کارهای سخت مشغول می‌کرد و زمانی هم که علت آن را سؤال می‌کردیم می‌گفت: برای نفس آدم،این کارها لازمه.☝️ 🌷موتورسواری که ظاهر درستی هم نداشت از تو کوچه با سرعت پیچید تو خیابون جلوی موتورش. ابراهیم شدید ترمز کرد. بعدشم طرف واستاد و با عصبانیت داد زد؛ هو چیکار می‌کنی؟ ابراهیم هم پهلوان کشتی بود و بدن قوی‌ای داشت. ولی لبخندی زد و گفت: سلام خسته نباشید. طرف جا خورد معذرت خواهی کرد و رفت.... به همین راحتی. 🚩باران شدیدی ... در تهـران باریده بود ؛ خیابان ۱۷ شهریور را آب گرفته بود چند پیرمرد می‌خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند ! همان موقع ابراهـیم از راه رسید ، پاچه‌ی شلوار را بالا زد با کول ڪردن پیرمردهــا ، آن‌ها را به طرف دیگر خیابان برد ! ابراهـیم ... از این کارها زیاد انجام می‌داد ! هدفی هم جز شڪستن نفسِ خودش نداشت ! مخصوصا زمانی که خیلـی بینِ بچه هـا مطرح بود ... 🚩خانواده های مستحق: در روزهای اول جنگ در سرپل ذهاب به ابراهیم گفتم؛ برادر هادی، حقوق شما آماده است هر وقت صلاح می دانی بیا و بگیر. در جواب ابراهیم خیلی آهسته گفت: شما کی میری تهران؟... گفتم: آخر هفته... بعد ابراهیم گفت: سه تا آدرس را می نویسم، تهران رفتی حقوقم رو در این خونه ها بده!... من هم این کارو انجام دادم. بعدها فهمیدم هر سه، از خانواده های مستحق و آبرودار بودند. راوی سردار محمدکوثری 🌹محور همه فعاليتهايش نماز بود..ِ. ابراهيم در سخت ترين شرايط نمازش را اول وقت مي خواند. بیشتر هم به جماعت و در مسجد. ديگران را هم به نمازجماعت دعوت ميکرد.ابراهیم حتی قبل از انقلاب ، نمازهای صبح را در مسجد و به جماعت ميخواند. رفتار او ما را به ياد جمله معروف شهيد رجائی می انداخت؛ به نماز نگوئيد کار دارم ، به کار بگوئيد وقت نماز است 💥بهتريــن مثال آن ، نمازجماعت در گود زورخانــه بود. وقتی كار ورزش به اذان مي رسيد ، ورزش را قطع مي کرد و نماز جماعت را بر پا مي نمود. بارها در مسير سفر، يا در جبهه ، وقتی موقع اذان ميشد، ابراهيم اذان ميگفت و با توقف خودرو، همه را تشويق به نماز جماعت ميکرد. صدای رسای ابراهيم و اذان زیبای او همه را مجذوب خود ميکرد. او مصداق اين کلام نورانی پیامبر اعظم (ص) بود که ميفرمايند: خداوند وعده فرموده ؛ مؤذن و فردی که وضو مي گيرد و در نماز جماعت مسجد شرکت ميکند را بدون حساب به بهشت ببرد. 💥ابراهيم در همان دوران با بيشتر بچه های مساجد محل رفيق شده بود. او از دوران جوانی يک عبا برای خودش تهيه کرده بود و بیشتر اوقات با عبا نماز ميخواند منبع:📗 سلام بر ابراهیم
👈 شهادت ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۱ عملیات والفجر مقدماتی محل شهادت کانال فکه👈 سلام دوستان✋ابراهیم هادی هستم. در اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ درمحله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان به دنیا اومدم... حالا می خوام از خودم براتون بگم😊چهارمین فرزند خانواده بودم با این حال پدرم به من علاقه خاصی داشت 😍من نیزمنزلت پدرم رابدرستی شناخته بودم. پدری که باشغل بقالی توانسته بود فرزندانش را یه بهترین نحوتربیت کند😇در سن نوجوانی بودم که طعم تلخ یتیمی را چشیدم😔 از آنجا بود که همچون مردان بزرگ زندگیم را پیش بردم... دوران دبستان به مدرسه طالقانی میرفتم! دبیرستان هم در مدارس ابوریحان و کریم خان! 😊 سال۵۵ بود که تونستیم دیپلم ادبی بگیرم. از همان سال مطالعات غیر درسی را هم شروع کردم... حضورم درهیئت جوانان وحدت اسلامی وهمراهی وشاگردی استادی نظیر علامه محمد تقی جعفری بسیار در رشد شخصیتیم موثر بود. در دوران پیروزی انقلاب شجاعت های بسیاری از خودم نشان دادم☺️ همزمان با تحصیل به کار در بازار تهران مشغول بودم 🏃پس ازانقلاب در سازمان تربیت بدنی وبعد ازآن به آموزش پرورش منتقل شدم👌 هم چون معلمی فداکار به تربیت فرزندان این مرز وبوم مشغول شدم😍‍راستی اهل ورزش بودم با ورزش پهلوانی یعنی ورزش باستانی شروع کردم دروالیبال وکشتی بی نظیر بودم😃 💥هرگز در هیچ میدانی پاپس نکشیدم ومردانه می ایستادم.پائيز سال شصت و يك بار ديگر  عازم مناطق عملياتي شديم. اين بار نَقل همه مجالس توسل هايم به حضرت زهرا (س) بود، هر جا مي رفتيم حرف از ابراهيم بود.😰 به منطقه سومار كه رفتيم و به هر سنگري كه سر مي زديم از من مي خواستن كه براي اونها مداحي كنم و از حضرت زهرا (س) بخونم🚩در عملیات والفجر مقدماتی5 روز به همراه بچه های گردان کمیل و حنظله در کانال  فکه مقاومت کردیم ولی تسلیم نشدیم.✊ تا اینکه سرانجام در ٢٢بهمن سال ۶١ بعد فرستادن باقی مونده بچه هابه عقب، با 💕 خدای خودم، تنهای تنهاشدم و شدم 💓شـــღــید گمنام!! مزار یاد بود من😊 بهشت زهرا قطعه ۲۶ می باشد خوشحال میشم بهم سر بزنید 🎈🍃 بود😍 باشگاه کشتی بودیم که یکی از بچه‌ها به ابراهیم گفت: «ابرام جـون! تیپ و هیکـلت خیلی جالـب شده😍. توی راه که می‌اومدی, دو تا دختر پشت سرت بودند و مرتب از تو حرف می‌زدند🙂» بعد ادامه داد: «شلوار و پیرهن👕 شیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی، کاملاً معلومه ورزشکاری😅!» ابراهیم خیلی ناراحت شد. رفت توی فکر. اصلا توقع چنین چیزی را نداشت. جلسه بعد که ابراهیم را دیدم خنده‌ام گرفت😄؛ پیراهن👕 بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود. تیپش به هر آدمی می‌خورد غیر از کشتی‌ گیر. بچه‌ها می‌گفتند: «تو دیگه چه جور آدمی هستی! ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم. بعد هم لباس تنگ بپوشیم. اما تو با این هیکل قشنگ و رو فُرم، 😭آخه این چه لباس هائیه که می پوشی؟!» ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه می کرد: 😊«ورزش اگه برای خدا باشه، عبادته؛ به هر نیت دیگه‌ای باشه، فقط ضرره» 🚩روضه_مادر ‌‌ 💞 شهید ابراهیم هادی هر وقت اسم مادر سادات به زبان می آورد بلافاصله میگفت: سلام الله علیها... یکبار در زورخانه مرشد بخاطر ایام فاطمیه شروع به خواندن اشعاری در مصیبت حضرت زهرا کرد.ابراهیم همینطور که شنا میرفت باصدای بلند گریه می کرد و آنقدر گریه کرد که مرشد مجبور شد شعرش را تغییر دهد. روزی که از بیمارستان مرخص شد حدود ۸ نفر از رفقایش حضور داشتند ابراهیم گفت وسط اتاق پرده بزنید تا خانم ها نیز بتوانند بیایید می خواهم روضه حضرت زهرا بخوانم.
🌹 خاطره ای ابراهیم هادی 💥 نهم بهمن ماه 1381 «محمداسماعیل دولابی» از عارفان و سالکان الهی دار فانی را وداع گفت و در صحن اصلی حرم حضرت معصومه(س) در قم به خاک سپرده شد. وی متولد 1282 در منطقه دولاب تهران بود، در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال به صورت آزاد به دانش‌آموزی در جلسات علمای دینی معاصر می‌پرداخت. خانه ساده حاج اسماعیل دولابی در حوالی میدان خراسان سال‌ها محل آمد و رفت اهالی محل و طلبه‌ها بود، می‌آمدند و از کلام ساده اما پر مغز او درس اخلاق و عرفان می‌گرفتند. 💥یکی از این افراد، شهید👈ابراهیم هادی بود. وی پهلوان کشتی ایران و از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب بود. امیر منجر همرزم شهید هادی در کتاب «سلام بر ابراهیم» خاطره دیدار وی با مرحوم حاج اسماعیل دولابی را چنین نقل کرده است: سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم عقب موتور نشسته بود.از خیابانی رد شدیم. ابراهیم ناگهان زد به پشتم و گفت: امیر نگهدار. من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم: چی شده؟! گفت:اگر وقت داری برویم دیدن یک بنده خدا!‌ من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم...😇 💥با ابراهیم وارد یک خانه شدیم. چند بار یا الله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوان‌ها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهره‌ای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی؟ چه عجب از این طرف‌ها! ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمی‌کنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت می‌کردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب می‌شناسد... 💕 حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد. وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما را یک کم نصیحت کن!... ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید، خواهش می‌کنم این طوری حرف نزنید! بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. ان‌شاء‌الله در جلسه هفتگی خدمت می‌رسیم... بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و از اتاق بیرون رفتیم. بین راه گفتم: ابراهیم! این بنده خدا را کمی نصیحت می‌کردی. سرخ و زرد شدن نداشت! با عصبانیت پرید تو حرفم و گفت: چه می‌گویی، تو اصلا این آقا رو شناختی!؟ گفتم: نه، راستی کی بود!؟ جواب داد: این آقا یکی از اولیاء خداست. اما خیلی‌ها نمی‌دانند. ایشان حاج میرزا اسماعیل دولابی بود... سال ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب «طوبی محبت» فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده است.
👇 ۲۷ بهمن سالگرد شهادت 💥شهیدی که با صحنه شنا کردن دختران روبرو شد... دکتر محسن نوری دوست و همراز شهید احمد علی نیری می گوید: یکبار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمی‌دانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید اما من…لبخندی زد و می‌خواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیدم بعد از کلی اصرار سرش را  بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم. 🔹نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچه‌های مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوته‌ها ودرخت‌ها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم! 🔸بدنم شروع به لرزیدن کرد نمی‌دانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوته‌ها مخفی شدم. من می‌توانستم به راحتی یک گناه بزرگ  انجام دهم. در پشت آن بوته‌ها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه می‌کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی‌شود اما به خاطر تو از این از این گناه می‌گذرم.» بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچه‌ها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود. 🔸یادم افتاد که حاج آقا گفته بود: «هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک می‌ریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه می‌کنم... حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک می‌ریختم و با خدا مناجات می‌ کردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله…» 🔹به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزه‌ها و تمام کوه‌ها و درخت‌ها صدا می‌آمد. همه می‌گفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچه‌ها متوجه نشدند... من در آن غروب با بدنی که از وحشت می‌لرزید به اطراف می‌رفتم از همه ذرات عالم این صدا را می‌شنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: 👈 از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم. گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: تا زنده‌ام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن. 💥تشرف_به_محضر_امام_زمان 🍃یک بار با احمد آقا و بچّه های مسجد رفتیم زیارت قم و جمکران. در مسجد جمکران پس از اقامهی نماز به سمت اتوبوس برگشتیم. راننده گفت: اگر میخواهید سوهان بخرید یا جایی بروید و…، یک ساعت وقت دارید. ما هم رفتیم سمت مغازه ها، که یک دفعه دیدم احمد آقا رفت سمت بیابان . من و رفیقم دنبالش راه افتادیم. یک دفعه احمد آقا برگشت و گفت: چرا دنبال من می آیید!؟ ☘جا خوردیم. گفتیم: شما پشت سرت رو می بینی؟ چطور متوجّه شدی؟ احمد آقا گفت: کار خوبی نکردید برگرد. گفتم: نمی شه، ما با شما رفیقیم. هر جا بری ما هم مییایم. در ثانی اینجا تاریک و خطرناکه، یک وقت کسی، حیوانی، چیزی به شما حمله می کنه… ☘گفت: خواهش میکنم برگردید. دوباره اصرار کرد و ما هم جواب قبلی… سرش را انداخت پایین و گفت: ؟ می تونید با من بیایید!؟ ما هم که از همه ی احوالات احمد آقا بی خبر بودیم گفتیم: طاقت چی رو، مگه کجا می خوای بری؟! 🌟نفسی کشید و  گفت: دارم میرم باور کنید تا این حرف را زد زانوهای ما شُل شد. ترسیده بودیم. من بدنم لرزید. احمد این را گفت و برگشت و به راهش ادامه داد. همین طور که از ما دور می شد گفت: اگه دوست دارید بیاید بسم الله. 🌿نمی دانید چه حالی بود، آن لحظه وحشت وجود ما را گرفته بود مجبور شدیم با ترس و لرز برگردیم.ساعتی بعد دیدیم احمد آقا از دور به سمت اتوبوس میآید. چهرهاش برافروخته بود. با کسی حرف نزد و سر جایش نشست. منبع : کتاب عارفانه