هدایت شده از عماریار
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 #نطنز23؛ بیست و سومین شب طنز انقلاب اسلامی اینبار با حضور «مهران رجبی» 🤩
💢 نمایش طنز، استندآپ کمدی، خاطره گویی طنز، شعر و نثر طنز، ایستگاه کاریکاتور، اجرای موسیقی، کلیپ طنز و دوبله زنده با اجرای «محمدرضا شهبازی»، قسمتهای مختلف این برنامه جذاب و دیدنی را شامل میشوند.
⭕️ راستی «علی بهادری جهرمی»، سخنگوی دولت هم مهمان ویژه این برنامه بود 😉
🌟 ببینید و از ته دل بخندید 😍✌️
📺 تماشا از لینک زیر:
🌐 b2n.ir/ntnz23
✅ با خانواده فیلم ببینید
🆔 @AmmarYar_IR
نطنز - محفل طنز انقلاب اسلامی
آیا شما هم یک مستأجر هستید؟ 😢 آیا مغز شما هم با نزدیکشدن فصل اسبابکشی، درحال دودکردن است؟ 🤯 آیا شم
🏚 #پویش_مستاجرانه
از اونجا که ما همیشه خانهبهدوش بودیم و غم سیلاب نداشتیم، روزی که صاحبخونه اومد و گفت که فاضلاب دستشویی بالا زده، بهاجبار بندوبساط رو جمع کردیم تا برای در امانموندن از سیلابِ جاریشده از گوشه خونه، مدتی کوچ کنیم به خونه پدریِ بابا. خب، خیلی هم بد نبود. بالاخره اگه توی خونه خودمون فقط نون خشک پیدا میشد تا برای میانوعدهها سق بزنیم، توی خونه پدربزرگ تنها چیزی که پیدا نمیشد نون خشک بود. یعنی اینقدر چیزهای بهتر وجود داشت که نون خشک نیاز نشه. میوههای نوبرانه و تنقلات مهربانانهی مادربزرگ واقعا خوردن داشت. گذشت و این سیلاب جاری از چشمهی نهچندان خوشبوی خونه، پشت سدهای ساختهشدهی اوسحسن لولهکش جمع شد و زمان برگشتن به ییلاق سرد و خشک فرا رسید. من خودم اونجا بود که حال حضرات آدم و حوا رو بعد از راندهشدن از بهشت درک کردم. سختی زیادی کشیدن! من از بهشت رانده شدم، میفهمم!
وقتی به اون سرزمین خشک و بیآبوعلفِ پر از نون خشک رسیدم، تازه متوجه عمق ماجرا شدم و فهمیدم که چه نعمتی رو خدا داده بود و من قدر ندونستم. از اون روز بود که کل هفته بچهی خوبی بودم تا بهعنوان پاداش آخر هفته، بهشت چندساعته مادربزرگ رو تجربه کنم.
🏡علیرضا حسینزاده🏡
📌eitaa.com/natanzim
🏚 #پویش_مستاجرانه
*نامهی سرگشادهای از مستاجر به موجر*
تو موجر شدی بنده مستاجرم
همیشه تو بودی که دادی قِرَم
قرم دادهای در کموبیشها
زبانت زده بر تنم نیشها
ضعیفم من اما تو گردنکلفت
همیشه به من میزنی حرف مُفت
تو همبر شدی و فلافل منم
گرفتار صد نوع مشکل منم
کبابی تو و نانِ خالی منم
تو جام طلایی، سفالی منم
تو نوشابهای و منم آب گرم
تو جیری منم بدترین نوع چرم
تویی گُنده و بنده بسیار ریز
تو بر صندلی بنده در زیر میز
تویی خانهدار و ندارش منم
به این زجر ممتد دچارش منم
به هر ساز تو بنده رقصیدهام
پر از خشم با خنده رقصیدهام
سر میهمان گیر دادی به من
سر زایمان گیر دادی به من
چرا از تعهد گذرکردهای؟
چرا بچهی تازه آوردهای؟
جوابم بده ماه قبلی چهکار
به اینجا شده مادرت رهسپار؟
سر سال نو باز هم سَخت و سِفت
نمایی مرا توی پاگَرد خفت
که این بهترین خانهی عالمه
بدان اینکه خیلی اجارهت کمه
تو باید دهی مبلغی بیشتر
به این خانه داری تمایل اگر
که یا باید این نرخ عالی شود
و یا باید این خانه خالی شود
کرایه دو روزی اگر دیر شد
سراپای رفتار تو گیر شد
که این قصر من رایگان دست توست
اجارهست یک شیوهی نادرست
غلط کردم آن را سپردم به تو
سپردم به این مبلغ کم به تو
بدین پول ناچیز کردی خَرَم
کنی سوء برداشت از این کرم
بکن خالی این قصر را زودتر
وگرنه کنم پاسبان را خبر
خلاصه به هر شیوه این چند سال
گرفتی تو ای موجر از بنده حال
مکیدی چو زالو ز تن خون من
شده خون دل قاتُقِ نونِ من
همیشه تویی توی کابوسهام
حلالت نباشد همه بوسهام
به تو چاکرم، مخلصم گفتهام
تو را خوب و صاحبکرم گفتهام
مگر مهربانتر شوی با حقیر
نگویی اجارهم شده باز دیر
به من زجر دادی تو اما زیاد
ندادی به من فرصت انتقاد
گذشت از من این روزگاران به درد
ولی با کسی بد نکن نیکمرد
نکن ظلم در حق مستاجران
که مستاجری خود به ملک جهان
🏡احمد رفیعی وردنجانی🏡
📌eitaa.com/natanzim
🏚 #پویش_مستاجرانه
اون موقعها که پنجاه میذاشتیم روش و املاکیها قصر بهمون میدادن، ما ۳۰ تومن گذاشتیم و یه خونه کرایه کردیم اندازهی دوتا زمین فوتبال.
یه صاحبخونهای داشتیم از برگ گل بهتر؛ نه به سروَصدامون کار داشت و نه به رفتوآمدمون. ما هم نامردی نمیکردیم و مهمونیهای سی-چهلنفره برگزار میکردیم.
ماه رمضون که شد تقریبا هرشب یه چیزی درست میکرد و برامون میفرستاد؛ یه شب آش، یه شب شلهزرد و یه شب هم شلهسبز! یعنی بهجای زعفران، رنگ خوراکی سبز توش ریخته بود. ولی من بعدا به این نتیجه رسیدم که با طالبی یا آویشن هم میشه شلهسبز درست کرد. با انار و فلفلقرمز هم میشه شلهقرمز درست کرد!
با اینهمه خوبی که ازشون گفتم شاید فکر کنین که فرشته بودن. نه!
اتفاقا یه عیب خیلی بزرگ داشتن؛ توی تقسیمبندی مسئولیتها موفق نبودن. یعنی بهجای اینکه دختر همسایه نذری بیاره، یا پسرشون میآورد یا باباشون... .
حالا شاید بگین که خب چه ربطی داره؟!
ربطش به اینه که اگه دخترشون آورده بود، الان اون صاحبخونه میاومد به بابام میگفت: «پا شو دخترم ازدواج کرده و میخواد اینجا بشینه.»
🏡امیرمحسن نوروزی🏡
📌eitaa.com/natanzim
🏚 #پویش_مستاجرانه
دانشجو بودیم و میخواستیم خونه اجاره کنیم. یه املاکی خورد به پستمون که عمیقا زبونباز بود. رفتیم یه جا باهاش خونه ببینیم، خونه واقعا خونه خوبی هم بود، ولی املاکیه دیگه توی خوشزبونی شورش رو درآورده بود. هر چیزی رو که میدید، با کلی آبوتاب ازش تعریف میکرد و ما هم همینطور خر میشدیم.
«درب ضدسرقت داره!»
«اینجا رو ببینید! نور هایلایت داره!»
«بالای اپن آشپزخونه، کمد مخفی داره!»
«کاغذدیواری اتاقخوابش حرف نداره!»
«پنجره دوجدارهست!»
و دستش رو برد سمت دستگیرهی پنجره و همینطور که بازش میکرد، گفت: «پنجرهش باز میشه.» اینجا بود که هرچی رشته بود، پنبه شد و ما از وسط ابرها سقوط کردیم به اصطبل و فهمیدیم که با اینکه خونههه واقعا بد نیست، ولی داریم خر میشیم! آخه درب ضدسرقت و نور هایلایت به چه کار چارتا دانشجوی تخممرغخور میآد؟!
🏡محمد عظامی🏡
📌eitaa.com/natanzim
🏚 #پویش_مستاجرانه
مستاجر خانه دوطبقهای بودیم که طبقه پایین صاحبخانه بود و طبقه بالا هم ما بودیم.
خانم صاحبخانه یکروزدرمیان برای قرضکردن شارژر موبایل میآمد دم در خانه. گاهی جاروبرقی و گاهی هم چرخگوشت قرض میگرفت. دیگر داشتیم به روالشان عادت میکردیم. خوب صاحبخانه بود دیگر! تا اینکه یک شب خانم صاحبخانه آمد و گفت: «کمربند شوهرتون رو میشه بدین؟ پسرم میخواد بره عروسی، لازم داره.» چون این رفتارش برایم عادی شده بود، به حرفش فکر نکردم. وقتی به شوهرم گفتم، با تعجب فریاد کشید: «خااانم! کمربند یه چیز شخصیه! خب کمربند نداره نره عروسی!» و صدایش آنقدر خوب پیچید که صاحبخانه توجیه شد و فکر کنم پسرش با همان تنبان به عروسی رفت. از آن به بعد کمی خودش و توقعاتش را جمعوجور کرد.
بعدش با خودم فکر میکردم که قرارداد اجاره فقط درمورد خانه است، چرا باید بعضی صاحبخانهها با اجارهدادن یک خانه، خودشان را در بقیه امور مستاجر، صاحب حق بدانند! خلاصه که گاهی باید بر سر توقعات بیجا فریاد کشید. 🙂
🏡الهه جاودانی🏡
📌eitaa.com/natanzim
🏚 #پویش_مستاجرانه
تا یادم هست همیشه طرفدار مستاجر جماعت بودم و به صاحبخانهها نفرین میفرستادم که:
چه خبره؟!
چرا اجاره اینقدر بالا؟!
چرا رهن اینقدر سنگین؟!
سال دوم دولت روحانی تصمیم گرفتیم خودمان خانهدار بشویم. داروَندارمان را ریختیم کف دست پیمانکار تا سه سال بعد یک باب قوطی ۸۰متری تحویل بگیریم. نمیدانم چرا آن روزها حس پرندهای را داشتم که به سمت یک دام پر از دانه در حرکت بود!
اوایل اوقات به خوشی میگذشت، اما کمکم هر شش ماه یک بار پیمانکار محترم بهدلیل تورم و بالارفتن هزینهها تقاضای وجه اضافه میکرد و اگر نمیرسید، کار را میخواباند. اینکه چند بار وام گرفتیم و ته حسابهای بانکیمان را برایشان جارو زدیم از دستم دررفته.
به هر حال خانهای که قرار بود ۴۰ میلیون تمام شود، دقیقا ۴۰۰ میلیون تمام شد و سه سال موعود هم حدود شش سال کش آمد. حالا خودمان لای مشکلات چقدر کش آمدیم بماند.
در انتهای مسیر که ۱۴۰ میلیون برای تحویل خانه طلب کردند میخواستم به خانواده بگویم که من تیر خوردم و شما ادامه بدهید، ولی با مشورتهای بعدی تصمیم گرفتیم خانه را اجاره بدهیم تا بخشی از هزینهها جبران شود و از همین نقطه از طرف مستاجرین آماج یکسری حملات قرار گرفتیم که:
چه خبره؟!
چرا اجاره انقدر بالا؟!
چرا رهن انقدر سنگین؟!
🏡محمد کورهپز🏡
📌eitaa.com/natanzim
🧨خبر آمد، خبری در راه است... اونم چه خبری!🤩
«نطنز» بیست و هفتم از آنچه فکر میکنید به شما نزدیکتر است. 🥳
آمادهاید؟
بقیه رو هم خبر کنید.😎
بهزودی... خیلی زود... خیلی خیلی زود😁
⚡️نطنز؛ محفل طنز انقلاب اسلامی⚡️
📌eitaa.com/natanzim
🏚 #پویش_مستاجرانه
ای والانشین، سلام!
حال همه ما خوب است.
ملالی نیست جز گمشدن ثانیهبهثانیه پولی نزدیک،
که مردم بدان اجارهخانه میگویند.
با اینهمه، عمری اگر باقی بود،
طوری از کنار خانهتان میگذرم
که نه نسیم تولیدشده از تکان گوشه پیراهن بیرونزده از شلوارم، گردی بر روی طاقچهتان بیندازد و
نه گچ آویزانشده از سقف که یادگاری زلزله چهار سال قبل از آمدن ماست، از جایش کنده شود!
چراغ دستشویی هم هنوز سوسو میکند و نگذاشتیم بسوزد.
تا یادم نرفتهاست،
حوالی شیشههای پنجره، درز زیاد است!
میدانم که این درزها برای پیچیدن عطر یاسهای درنیامده حیاط خانه قبلی همسایه سمت راستی در فضای خانه است،
اما الان فقط سوز سرمای زمستان و بوی روغن سوخته از کتلت تابستانشان را برای ما به یادگار گذاشتهاست.
راستی خبرتان بدهم،
خواب دیدم خانهای خریدهام!
بیپرده، بیپنجره، بیدر، بیدیوار... روبهروی همین خانه شما...
در همین زمین خاکی که مردم با سطل زباله اشتباهش گرفتهاند...
بیپرده بگویمتان؛
چیزی نماندهاست من چهلساله شوم.
و فردا را به فال نیک خواهم گرفت.
دارد همین لحظه
یک گروه مورچه سیاه
از فراز پشتی کناری ما عبور میکند
و تهمانده بشقاب برنج فرزند چهارمم را که مادر به قربانش برود،
برای فصل زمستانش به یادگار میبرد.
یادتان میآید
که هنگام تحویل خانه
گفته بودید مگسها و مورچههای این منطقه سالهاست منقرض شدهاند، چه برسد به مارمولک و هزارپا؟
نه صاحبخانه جان!
نامهام باید کوتاه باشد!
بیحرفی از گله و شکایت
از نو برایتان مینویسم.
جان مادرت اجاره را زیاد نکن!
حال همه ما خوب است.
اما تو باور نکن!
🏡نیلوفر نویدی🏡
📌eitaa.com/natanzim
🏚 #پویش_مستاجرانه
صاحبخانهی عزیزم، سلام!
لطفا همین اولکاری کمی پاچهات را شل کن تا برایت بخارانم؛ چون ممکن است در ادامه، خداینکرده کمی مکدر بشوی.
امیدوارم وقتی این نامه را میخوانی در بهترین حالت از روزهای عمرت باشی. مثل همان زمانی که پول رهن خانه را چندبرابر کردی و از دستان یخزده و لرزان من اسکناسهای صدهزارتومانی را تحویل گرفتی و در جیب عریض و طویلت گذاشتی.
با همین آرزوی قشنگ برای جنابتان اجازه میخواهم کمی هم انتقاد کنم و چون میدانم جنبهی نقدپذیری همهی صاحبخانهها در حد لالیگا بالاست، خودم بهصورت خودجوش وسایل خانه را جمع کردهام و بهزودی از خدمتتان مرخص میشوم.
و اما بعد، صاحبخانهی عزیز، لطفا قبل از اینکه این کاخ ۶۰متری نمور را به بنگاه بسپاری، فکری به حال راهآبهایش بکن. ازبس تلمبه زدیم و لولهبازکنهای مختلف را امتحان کردیم، خروپفهایمان صدای سیفون میدهد.
از وضعیت کابینتها هم چندان راضی نبودیم فقط بهخاطر اینکه دوست نداشتیم هر بار که ظرفی را برمیداریم، چند سوسک زیبا درون آنها آرمیده باشند.
اما انصافا حمام خانهتان بسیار هیجانانگیز بود. مثلا وسط شستن کفهای شامپو، ما را به چالش آب سرد دعوت میکرد. یا وقتی صورتمان را صابون زده بودیم و میخواستیم آبکشی کنیم، شوخی دوش شروع میشد و درمیرفت. جای باحالش اینجاست که تا چشمت را باز نمیکردی، سر جایش نمیرفت. (بیشعورِ دراز)
سرتان را درد نیاورم، کامیون و کارگرها هم رسیدند.
🏡طوبی عظیمینژاد🏡
📌eitaa.com/natanzim
🏚 #پویش_مستاجرانه
وقتی دنبال خانه میگردی و پیدا نمیکنی، فکر میکنی که سختترین قسمت مستأجری همین است و این مرحله را که رد کنی، همهچیز حل است. اگر کفش آهنی داشته باشی (من اگر داشتم، میگذاشتم روی پول پیش) و دستبهقرضگرفتنت هم خوب باشد و توقعت از خانه هم فقط سقف بالای سر باشد، شاید زیرزمین یا طبقه چهار یک خانه بیآسانسور را پیدا کنی. مرحله بعد اسبابکشی است که خدا نصیب نکند. حاضر هستم دوبرابر اجاره بدهم، خریدهای صاحبخانه را هم انجام دهم، ولی یخچال را تا طبقه چهار نبرم. در آخر هم بابت شکستن چهارتا استکان و دوتا پارچ و کل سرویس چینی، خاطر همسر گرامی مکدر میشود.
از نگاه صاحبخانه، کلاهبرداریِ بچهدارشدن پس از قرارداد اجاره، از کلاهبرداری ۳٠٠٠میلیاردی هم بدتر است. اما از نظر من هیچچیز از حفاظت دیوار خانه؛ که مورد تاکید صاحبخانه هم باشد، از دست و مداد سهتا بچه، سختتر نیست.
🏡سید محمد حسن سعیدی🏡
📌eitaa.com/natanzim
🏚 #پویش_مستاجرانه
اون روزی که شورایعالی مسکن سقف افرایش اجارهبها در شهرها رو ۲۰درصد مصوب کرد، پدرم خیلی خوشحال شد؛ چون این خبر اردیبهشت منتشر شد و خرداد موعد تمدید قرارداد اجاره خونه ماست.
توی همین خوشحالی بودیم که صاحبخونه زنگ زد و هم مبلغ رهن و هم اجاره رو دوبرابر کرد و سقف افزایش ریخت روی سرمون!
وقتی گفتیم شورای مسکن گفته ۲۰درصد افزایش، گفت که برین توی همون شورا زندگی کنین و خونه رو خالی کنین!
حالا از اون روز ما دربهدر دنبال شورا و سقف و یه افزایش ۲۰درصدی هستیم.
🏡سوده پاکاری🏡
📌eitaa.com/natanzim