.
🔆 #پندانه
✍️ سکوتت را بشکن
🔸پدرم دلواپس آینده خواهرم است، اما حتی یکبار هم اتفاق نیفتاده که باهم بنشینند و صحبت کنند.
🔹خواهرم نگران فشار خون پدرم است؛ اما حتی يکبار هم نشده خواستههايش را به تعويق بيندازد تا پدر كمی احساس آرامش كند.
🔸مادرم با فکر خوشبختی من خوابش نمیبرد، اما حتی یکبار هم نشده که با من درمورد خوشبختیام صحبت کند و بپرسد: فرزندم چه چیزی تو را خوشحال میکند؟
🔹من با فکر رنج و سختی مادرم از خواب بیدار میشوم، اما حتی یکبار هم نشده که دستش را بگیرم، در کارها کمکش کنم و کمی به او آرامش بدهم.
💢ما از نسلِ آدمهای بلاتکلیف هستیم. از یکطرف در خلوت خود، دلمان برای این و آن تنگ میشود، از طرف دیگر، وقتی به هم میرسیم، سکوت میکنیم! راستی چرا؟!
.
♦️ جوان و رسیدن به دژ محکم یقین
اسحاق بن عمار گفت: امام صادق علیه السلام فرمود: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز صبح را با مردم به جا آورد.
پس به جوانی از انصار که چهرهای زرد، اندامی لاغر و چشمانی گود رفته داشت، نگاه کرد و فرمود: ای جوان، چگونه شب را به صبح رساندی؟
جوان گفت: ای رسول خدا! در حال یقین شب را به روز رساندم.
پیامبر فرمود: همانا برای هر چیزی، واقعیتی است. نشانه واقعیت داشتن یقین تو چیست؟
جوان گفت: ای پیامبر خدا! همانا یقین مرا اندوهگین کرده است، خوابم را گرفته است و در گرمای شدید ظهر مرا به روزه گرفتن واداشته است. پس نفسم را از وابستگی به دنیا باز داشتهام.
گویا میبینم عرش پروردگار برای حساب رسی از بندگان، آماده شده است و مخلوقات بدین جهت از قبر برانگیخته شدهاند و من نیز در میان آنان هستم.
هم چنین بهشتیان را میبینم که به سرور و شادی مشغولند و بر تختهای آراسته تکیه زدهاند و دوزخیان که در جهنّم عذاب میشوند و فریاد میزنند به گونهای که صدای شرارههای آتش جهنّم به گوشم میرسد.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به یارانش فرمود: این بندهای است که خداوند، قلبش را با نور ایمان روشن کرده است.
سپس پیامبر به جوان گفت: مواظب خودت باش که این حال را از دست ندهی. جوان گفت: ای رسول خدا! برایم از خداوند بخواهید که شهادت با شما را روزیام کند.
رسول خدا نیز دعا کردند. سرانجام پس از مدتی، آن جوان در یکی از غزوهها و در رکاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به شهادت رسید.
📔 بحار الأنوار، ج۷۰، ص۳۷۳
#پیامبر #داستان_بلند
🔰 @DastanShia