🔷 مرتضی خیلی خسته بود، خسته عشق و همه میدانند كه نوشداروی این درد، وصال است.
🔹در عملیات طریقالقدس علی به شهادت رسید و در آغوش آوینی آخرین نفس را كشید، اینبار خون بود كه از دیدگان مرتضی می چكید، برایش سخت بود، علی در نزدیكی او شهید شود و او كه كمی جلوتر بود....
🔹وقتی عشق حسین (ع) در جانت ریشه كرد، دیگر قدرت ماندن نداری، در قافله حسین (ع) كسی قصد ماندن ندارد همه بار سفر بستهاند، آنروز كه رضا در كنار او به شهادت رسید، قریب دو ساعت مرتضی بیتاب و سرگردان در شلمچه راه میرفت، بیقرار بود گمان میكرد از قافله جا مانده است، یا اینكه قافله سالار او را در كاروان خویش نپذیرفته است.
🔹آرام پرسیدم: مرتضی جان چرا پریشانی؟ بغض گلویش را فشرد: من نمیفهمم چرا در این مدت من شهید نشدهام. درست میدیدم كه درآخرین لحظه تیر به افراد نزدیک من میخورد و من سالم از كنار آنها بلند میشوم.
🔸منبع: کتاب «همسفر خورشید»
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
╭━━⊰❀🌹🌹🌹❀⊱━━╮
🆔 لینک کانال تسنیم 👇
https://eitaa.com/joinchat/337510455C02b545fd7e
╰━━⊰❀🌹🌹🌹❀⊱━━╯