فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی کوتاه
چشم انتظاری همسر ...!
حجت الاسلام دکتر #عالی
-----------------------------------------------
اگر یک نفر را به او وصل کردی
برای سپاهش تو سردار یاری...
از فریب دنیا بپرهیزید
قال امیرالمومنین علیه السلام:
اتَّقُوا غُرُورَ الدُّنْيَا فَإِنَّهَا تَسْتَرْجِعُ [تترجع] أَبَداً مَا خَدَعَتْ بِهِ مِنَ الْمَحَاسِنِ وَ تُزْعِجُ الْمُطْمَئِنَّ إِلَيْهَا وَ الْقَاطِنَ
از فریب دنیا بپرهیزید، زیرا دنیا هر نعمتی که فریبکارانه به انسان میدهد، همواره پس میگیرد و کسی که به دنیا دل بندد و در آن جا خوش کند را کوچ میدهد.
غررالحکم / حدیث۲۳۵۳
قال الحسين عليه السلام:
لَهُ غَيْبَةٌ يَرْتَدُّ فِيهَا اَقْوَامٌ وَ يَثْبُتُ فِيهَا آخَرُونَ فَيُوذَونَ وَ يُقَالُ لَهُمْ: «مَتَى هَذَا الْوَعْدُ اِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ». اَمَا اِنَّ الصَّابِرَ فِى غَيْبَتِةِ عَلَى الاَْذَى وَ التَّكْذِيبِ بَمِنْزِلَةِ المُجَاهِدِ بِالسَّيْفِ بَيْنَ يَدَىْ رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللُه عَلَيهِ وَ آلِه.
■■■
امام حسين (ع):
برای او [ امام مهدى علیه السلام ] غيبتى است كه گروهى در آن مرحله مُرتد ( از دین برگشته) مى شوند و گروهى ثابت قدم مى مانند و از این بابت آزار خواهند دید ؛ [ به تمسخر ] به آنها گفته می شود: « تحقق اين وعده كى خواهد بود اگر شما راستگویید؟»
بدانید كسى كه در زمان غيبت او در مقابل اذيّت و آزار و تكذيب صبور باشد، همانند مجاهدى است كه با شمشير درپیشگاه رسول خدا صلّي الله عليه و آله جهاد كرده است.
بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۱۳۳
قال الحسین عليه السلام :
إنَّ شِيعَتَنَا مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ كُلِّ غِشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ.
■■■
امام حسین(ع):
شيعیان [ راستینِ ] ما، آنانند که دل هايشان از هر غِش ( خيانت و ظاهرسازی)، غِلّ (كينه و حسد و دشمنی) و دَغَل (مکر و حیله ) پاك باشد.
تفسیر الامام العسکری(ع)،ج۱،ص۳۰۹
قال الحسين عليه السلام :
اِیَّاکَ وَ مَا تَعتَذِرُ مِنهُ، فَإِنَّ المُؤمِنَ لَايُسِئُ وَ لَايَعتَذِرُ وَ الْمُنَافِقُ كُلَّ يَومِِ يُسِئُ وَ يَعتَذِرُ.
■■■
امام حسین(ع):
از آنچه که موجب عذرخواهی می شود بپرهیز؛ مؤمن بدى نمى كند و [ لذا ] معذرت هم نمى خواهد و منافق ( آنکه ظاهر و باطنش یکی نیست) هر روز بدى مى كند و معذرت مى خواهد.
بحارالانوار،ج۷۵،ص۱۲۰
قال الحسين عليه السلام:
لاَ تَقُولَنَّ فِی اَخِیکَ المُومِنِ اِذَا تَوَارَی عَنکَ اِلَّا مِثلَ مَا تُحِبُّ اَن یَقُولَ فِیکَ اِذَا تَوَارَیتَ عَنهُ.
■■■
امام حسین(ع):
پشت سر برادر دینی خود سخنی که ناراحت کننده باشد مگو؛ مگر آنکه دوست داشته باشی که همان سخن پشت سرخودت گفته شود.
بحارالانوار،ج۷۲،ص۲۶۲
قیلَ لِلحُسَینِ بنِ عَلیِِّ عَلَیهِ السَّلَامُ : مَا الفَضلُ ؟ قَالَ عَلَیهِ السَّلَام : مِلکُ اللِّسَانِ وَ بَذلُ الِاحسَانِ.
■■■
به امام حسین علیه السلام عرض کردند : فضیلت [ انسان در ] چیست؟
حضرت فرمودند :
مالکِ زبانِ خود بودن ( اختیار زبان را داشتن و هر سخنی را نگفتن )
و بسیارنیکوکاری نمودن.
مستدرک الوسائل،ج ۹،
ص۲۴
✍امام زمان (علیهالسلام) ما را میبینند!
موسی بن سیار که از یاران حضرت رضا علیه السلام است میگوید:
وقتی به همراه ایشان به دیوارهای طوس رسیدیم، صدای ناله و گریهی عدهای که جنازهای را تشییع میکردند توجهمان را جلب کرد. با تعجب دیدم که امام رضا علیهالسلام به جانب جمعیت و جنازه رفتند. چند قدمی در تشییع او شرکت کردند و سپس در کنار قبر، مانند فرزندی که مادر را در آغوش میگیرد، جنازه را در بغل گرفتند، برایش طلب مغفرت کردند.
مبهوت بودم و با خودم فکر میکردم که امام رضا علیهالسلام اولین بار است که به این سرزمین پا میگذارند! پس چگونه است که این گونه رفتار میکنند؟
امام علیه السلام که تعجب من را دیده بودند فرمودند:
هر کس جنازهای از دوستان ما را تشییع کند، مثل روزی که از مادر متولد شده، گناهانش پاک میشود.
سپس امام علیهالسلام، دست مبارک خود را روی سینهی جنازه گذاشتند و فرمودند: فلانی! تو را بشارت میدهم که بعد از این دیگر ناراحتی نخواهی دید!
عرض کردم: فدایت شوم، مگر این مرد را میشناسید؟
امام علیهالسلام فرمود: موسی! مگر نمیدانی که اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما عرضه میشود؟
.
💠آیت الله ضیاءآبادی(ره):
🔸در كتابی خواندم، شايد در حدود دويست، سيصد سال پيش جمعي از صلحا در نجف اشرف مجتمع بودند. از آدم هاي بسيار خوب و مقدّس.
روزي با خودشان نشستند و گفتند: چرا امام نمي آيد؟ در صورتي كه ما بيش از سيصد و سيزده نفر كه او لازم دارد هستيم. به اين فكر افتادند كه سرّ تأخير در ظهور را به دست آورند. تصميمشان بر اين شد كه از بين خودشان يك نفر را كه به تأييد همه خوبترينشان هست، انتخاب كنند و او را بفرستند در مسجد كوفه يا سهله تا اعتكاف كند و از خود امام بخواهد كه سرّ تأخير در ظهور را بيان بفرمايد.جمعيّت خودشان را به دو قسمت تقسيم كردند و قسمت بهتر را باز به دو قسمت و همچنين تا آن فرد آخر را كه از همه بهتر و مقدّس تر و زاهد تر بود انتخاب كردند كه او به مسجد سهله يا مسجد كوفه برود.
🔸او هم رفت و بعد از دو سه روزي برگشت. پرسيدند چه طور شد؟ گفت: راست مطلب اين كه من وقتي از نجف بيرون رفتم و رو به مسجد سهله راه افتادم با كمال تعجّب ديدم شهري بسيار آباد و خرّم در مقابل من ظاهر شد. جلو
جلو رفتم. پرسيدم: اينجا كجاست؟ گفتند: اين شهر صاحب الزمان است و امام ظهور كرده است. بسيار خوشحال شدم و شتابان به در خانهي امام رفتم. كسي آمد و گفتم: به امام بگو فلاني آمده و اذن ملاقات مي خواهد. او رفت و برگشت و گفت: آقا مي فرمايند: شما فعلاً خسته اي، از راه رسيدهاي. برو فلان خانه (نشاني دادند) آنجا مرد بزرگي هست.
🔸ما دختر او را براي شما تزويج كرديم. آنجا باش و هر وقت احضار كرديم، بيا. من خوشحال شدم. به آن آدرس رفتم و خانه را پيدا كردم. از من خيلي پذيرايي كردند و آن دختر را به اتاق من آوردند، هنوز ننشسته بودم كه درِ اتاق را زدند. گفتم: كيست؟ گفت: مأمور از طرف امام. مي فرمايند: بيا! مي خواهيم قيام كنيم و شما را به جايي بفرستيم. گفتم: به امام بگو امشب را صبر كنيد. گفت: فرموده اند: همين الآن بيا. گفتم: بگو من امشب نميآيم تا اين را گفتم ديدم هيچ خبري نيست. نه شهري هست، نه خانهاي هست و نه عروسي. من هستم و صحراي نجف ؛معلوم شد مكاشفه اي بوده و خواستهاند به ما بفهمانند كه ما هنوز آمادگي براي آمدن امام زمان (عج)نداريم.