eitaa logo
کانال نوای عاشقان
15.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
364 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
کسی که بی تو سَرِ صحبتِ جهانش نیست تحمّل غم هجر تو، در توانش نیست کسی که سوخته از انتظار، می‌داند دل از فراق تو جسمی بود، که جانش نیست کسی که روی تو را دید یک نظر، چون خضر چگونه آرزوی عمر جاودانش نیست؟! کسی که درک کند دولت حضور تو را نیاز گوشۀ چشمی به دیگرانش نیست نه التفات به طوبی کند، نه میل بهشت که بی حضور تو، حاجت به این و آنش نیست به خاک پای تو سوگند، ای همیشه بهار! گلی که بوی تو دارد، غمِ خزانش نیست بهار زندگی‌ام در خزان نشست بیا «بهار نیست به باغی که باغبانش نیست» کنارِ تربتِ زهرا تو گریه کن! که کسی به جز تو با خبر از قبر بی‌نشانش نیست بیا و پرده ز راز شهادتش، بردار پسر که بی‌خبر از مادرِ جوانش نیست... ✍ @navaye_asheghaan
قبل از آنی که بیاید سائلی در پشت در می‌نشیند منتظر بانوی محشر پشت در خانه وقتی خانه زهراست، پس هر سائلی بعد دق الباب خندان می‌شود در پشت در آنقدر از صاحب این خانه احسان دیده بود سجده کرد و اشهدش را گفت کافر پشت در :: در زدند و با خودش می‌گفت حتماً سائل است باز هم با کیسه‌ی نان رفت مادر پشت در در کمال حیرت اما دید بانوی کرم جای سائل آمده اینبار لشگر پشت در در زدند و در زدند و در زدند و در شکست آه شد آغاز، جنگی نابرابر پشت در با غضب شیطان به سوی اهل جنت حمله برد پا نهاد ابلیس بر آیات کوثر پشت در غنچه‌ی یاس و هجوم آتش و مسمارِ داغ شد گل نشکفته‌ی سادات پرپر پشت در نیست پاسخ همچنان این پرسش تاریخ را از چه بابت رفت فضه جای حیدر پشت در کار دنیا را ببین در رفت و آمدهای خود ناگهان از پا می‌افتد مرد خیبر پشت در گر هزاران بار برگردد به دنیا باز هم می‌رود زهرا هزاران بارِ دیگر پشت در ✍ @navaye_asheghaan
فرازی از یک ...پیغمبر و زهرا و حیدر یک وجودند روز ازل تصویر یک آیینه بودند این هر سه یک نورند و دارای سه اسم‌اند در اصل، یک روح مجرّد در سه جسم‌اند این بضعۀ طاهاست بلکه روح طاهاست مرضیّه، زهرا، فاطمه، روحی فداهاست... این آسمانِ آسمان‌ها در زمین است محکم‌ترین رکن امیرالمؤمنین است... مقصود حق در سورۀ کوثر جز او کیست؟ دخت رسول و همسر حیدر جز او کیست؟ تو کیستی افلاکی افلاکیانی کز لطف و رحمت هم‌نشین با خاکیانی فردوس، مسکینِ در کاشانۀ توست بارِ ولایت همچنان بر شانۀ توست... آدم چو در امواج غم نام تو را گفت ذات الهی توبۀ او را پذیرفت تو کیستی؟ که ذات پاک بی‌نیازت نازد به اوج بی‌نیازی بر نمازت تو کیستی؟ که عقل کلّ گوید فدایت یا دست بوسد یا که خیزد پیش پایت... تو کیستی؟ که وحی جوشد از پیامت بعد از نبی، جبریل گشته هم‌کلامت تو کیستی؟ که روز و شب ختم نبوّت کرده زیارت خانه‌ات را پنج نوبت تو آفتابی و جهان دریایِ نورت تو نخل نوری، قلب احمد کوهِ طورت تو عصمة اللّهی و ما غرق گناهیم تو چشم حقّی، ما اسیر یک نگاهیم تو بی‌کران دریای رحمت، ما حُبابیم تو مهری و ما ذرّه‌های بی‌حسابیم روز قیامت روز وانفساست فردا ای وای بر آن‌کس که بی‌زهراست فردا ای وای بر آنان که عهدت را شکستند هنگام استمدادِ تو ساکت نشستند... باید بگویم فاطمه یار علی بود تا پای جان تنها طرفدار علی بود شیعه جدا از آل پیغمبر نگردد یک گام از راهی که رفته برنگردد ✍ @navaye_asheghaan
سلام فاطمه، ای جلوۀ شکیبایی که نور حُسن تو جان می‌دهد به زیبایی.. تویی تو روح ولایت به هر ولی، سوگند تویی تو عصمت یکتا، قسم به یکتایی ز خاک پای تو جوشد افاضۀ ملکوت ز آستان تو خیزد بهار دانایی.. هرآن که را تو شفاعت کنی به روز جزا سزد شفیع قیامت شود به تنهایی بهشت عاشق آن کس که سائل تو بوَد که سائل تو بوَد کیمیای دارایی نبی که دست تو بوسیده، پس روا باشد که خاک پای تو بوسد سپهر مینایی.. ز کور چهره بپوشی که نشنود بویت الا! حیای مجسم! فروغ بینایی!.. نگین فضۀ تو خاتم سلیمانی نگاه بوذر تو معجز مسیحایی قلم گذاشته تا سر به صفحۀ تاریخ تو را ستوده به مظلومی و توانایی چرا به گریه چنین خو گرفته‌ای زهرا؟ الا ز خندۀ تو عشق را شکوفایی حریم خانه‌ات آنجا که مکتب وحی است کجا و حملۀ سنگین‌دلانِ هرجایی؟.. علی‌ست باخبر از ماتمت که می‌سوزد ز داغ گل، جگر لاله‌های صحرایی.. ✍مرحوم @navaye_asheghaan
پناه هر دو جهان است چادر زهرا امید کون و مکان است چادر زهرا شبی دلیل نجات چهل یهودی شد که منجی همگان است چادر زهرا چه سایه‌ای که شده مهدِ یازده خورشید چه قدر خیر رسان است چادر زهرا قسم به زینب و صبر و وقار و غیرت او سلاح شیر زنان است چادر زهرا همیشه محرم و مرهم به کوه غم‌های دل امام زمان است چادر زهرا اگر چه سوخت، اگر گشت خاکی اما باز پناه هر دو جهان است چادر زهرا ✍ @navaye_asheghaan
پُشت غم پنهان شدم، شاید مرا پیدا کنی کاش مثل قبل در را تو به رویم وا کنی چاه‌ها آرامش من را تمنّا می‌کنند نخل‌ها تنهایی من را تماشا می‌کنند کَلِّمینی! دارم از این درد، هق هق می‌کنم از تو هم دیگر جوابی نشنوم، دق می‌کنم آسمان خانه‌ی من، ماه را گم کرده است چشم کم‌سویت دوباره راه را گم کرده است پُشت چادر چهره‌ی خورشید را مخفی مکن ردِّ دستِ زیر پلکت را بیا مخفی مکن ای وضوح روشن شادیِ من! مُبهم شدی چند وقتی می‌شود که آب رفتی، کم شدی مثل سابق چند گامی با همان شوکت، بیا لااقل پیش حسن راحت برو، راحت بیا درس سختی را علی از رنج تو آموخته طاقت گرما ندارد صورتی که سوخته دیده‌ام خود را درون آینه، این مرد کیست؟! فاطمه ! این مرتضی آن مرتضای قبل نیست صحنه‌ای که پشت در دیدم..، علی را پیر کرد چادر تو زیر پای چل حرامی گیر کرد از بلورم دوده‌ی آتش، تَبَلور را گرفت دومی وقتی لگد زد..، از صدف دُر را گرفت گیر افتادی میان همهمه! من را ببخش کاری از من برنیامد فاطمه! من را ببخش باغ خود را نذر بهبودیِ یاست می‌کنم می‌شود قدری بمانی؟! التماست می‌کنم زود از پیش علی‌جانت نرو، جان حسین رحم کن بر خشکی لب‌های عطشان حسین دور این بی‌کس به غیر از لشکر ابلیس نیست پیکر پاشیده‌ی او قابل تشخیص نیست راهِ مــادر گفتنش را نیزه‌ای سد می‌کند سمِّ مرکب روی جسمش رفت و آمد می‌کند ✍ @navaye_asheghaan
باغ را آتش زدند و باغبان را می‌برند شد زمین گریان چو می‌دید آسمان را می‌برند یک طرف گل‌های باغ از غم گریبان می‌درند یک طرف با دست بسته، باغبان را می‌برند پیش چشم لاله‌های باغ گل‌چینان چرا همره خود جلوه‌ی باغ جنان را می‌برند پشت درافتاده بانوی بهشت احمدی دوزخی‌طبعان امیرِ مؤمنان را می‌برند جان عالم برلب آمد باعث خلقت چو دید، عده‌ای با ریسمان جان جهان را می‌برند آی جبریل امین! یکدم فرود آی وببین رازدار و مَحرم راز نهان را می‌برند دست عترت دامن پاک ولایت را گرفت دید چون سرمایه‌ی امن و امان را می‌برند تا که زهرا حافظ این بوستان سرمدی‌ست کی «وفایی» طائر عرش‌آشیان را می‌برند! ✍ @navaye_asheghaan
ای پدر! غصه بی‌شمار شده حال من بی تو زار زار شده هیچ‌کس سر نمی‌زند بر ما بی کسی رسم روزگار شده علی صف شکن زمین خورده نوبت صبر ذوالفقار شده آن در خانه‌ای که بوسیدی هیزمِ کشتن‌‌ِ بهار شده من که جایم به‌روی چشمت بود.. چشمم از ضربه تار تار شده لخته خون‌ها مزاحمم هستند گر نَفَسهام گه‌گدار شده جلوی مجتبی زدند مرا پسرم سخت شرمسار شده بین نامردهای شهر خودت.. زدنِ زن چه افتخار شده!! ✍ @navaye_asheghaan
هفت آسمان خورشید و ناهید و قمر دارد اذن ورود از حق بگیر، این خانه در دارد سرمای بیداد خزان، باغ مرا پژمرد امسال تقویمم بهاری مختصر دارد رحمی به حال شاخه‌ی پرپر نخواهد کرد شهری که در دستانِ گلچینش تبر دارد ای ارغوانی یاسمن! از من مپوشان رو چون باغبان از زخم بدخیمت خبر دارد یاسین مخوان در گوش شهر‌ غافلان زیرا قلبی سیاه و چشم کور و گوش کر دارد آری گلم تنها فقط داغ تو کافی بود تا که توان از جان من یکباره بردارد رخصت اگر می‌دادی آتش می‌زد آن‌ها را چون ذوالفقارم بغض‌های شعله‌ور دارد باران حریف چشم‌های مجتبایت نیست دریای ماتم در دل چشمان تر دارد انجام کار خانه را بسپار بر فضه کوچکترین کاری برای تو ضرر دارد عَجّل وَفاتی را نخوان جان علی دیگر وقتی که میدانی دعاهایت اثر دارد از اول شب، درد تصویر در و آتش در خاطر تو رفت و آمد تا سحر دارد با چشم خود دیدم سه ماهِ پشت هم جسمت حالی شبيه یک مریض محتضر دارد تنهاتر از اینم نکن با رفتنت بانو حیدر به غیر از تو کسی راهم مگر دارد؟ روح الامین بدو ورودش پشت در می‌گفت: اذن ورود از حق بگیر این خانه در دارد ✍ @navaye_asheghaan
در چشم خلق حضرت عالیجناب شد هرکس برای نوکری‌اش انتخاب شد وقت شنیدن از غم زهرای مرضیه عمری ثواب کرد دلی که کباب شد هر کس که شأن بیت علی را نگه نداشت نزد خدای فاطمه خانه خراب شد تا باد بُرد شعله سوی بیت بوتراب آتش هم از خجالت بسیار آب شد دنیا تمام روشنی‌اش را ز دست داد سیلی زدن به صورت خورشید باب شد ✍ @navaye_asheghaan
به علی بعد پیمبر چقدر سخت گذشت غاصبی رفت به منبر، چقدر سخت گذشت دو نفر مَرد طرفداری از این مَرد نکرد آه بی حمزه و جعفر چقدر سخت گذشت این طرف پنج نفر، یک زن و یک مرد و سه طفل آن طرف چند برابر؛ چقدر سخت گذشت فاطمه روی زمین بود، علی جان می‌داد وسط کوچه به حیدر چقدر سخت گذشت فاطمه خسته شد و پشت در خانه نشست لحظه‌ی وا شدن در چقدر سخت گذشت وسط دود که باشی، نفست می‌گیرد وسط شعله به مادر چقدر سخت گذشت ✍ @navaye_asheghaan
مدینه بود و ستم بود و ظلم و آزارش مدینه بود و غم و غصه‌های بسیارش مدینه بود و بلا بود و درد بود و عزا مدینه بود و سکوت و غروب غمبارش مدینه بود و پر از تیرگی کُفر و نفاق و غربتی که شده هر دلی گرفتارش مدینه بود ولی از تمام مردم آن کسی نکرد مراعات حال بیمارش مدینه بود و چهل تن هجوم آوردند به یک‌ نفر که نشد هیچکس طرفدارش مدینه بود و درِ خانه‌ای پر از هیزم دری‌ که سرخ شد از هرم شعله مسمارش نمی‌شود به زبان هم بیاورم؛ چه کنم؟ مصیبتی که خدا هم شده عزادارش دم غروب -در آن کوچه- آه از سیلی که آب شد دل سنگی سخت دیوارش میان کوچه چگونه؟ چه شد؟ نمی‌گویم تو خود حدیث مفصل بخوان ز آثارش ✍ @navaye_asheghaan
‏‬‏ خودت را در میان صحنه‌ی محشر تصور کن خودت را بی کس و بی یارو بی یاور تصور کن خودت را در میان شعله‌ها، در موجی از آتش خودت را در میان دود و خاکستر تصور کن تصور کن خودت را در میان کوچه‌ی تنگی و در آن کودکی را پیش یک مادر تصور کن و بعدش مادری را که گرفته دست کودک را و آن‌ها را میان خیل یک لشکر تصور کن و در ذهنت تجسم کن چهل نامرد جنگی را که صف بستند پشت خانه‌ی حیدر؛ تصور کن- چهل نامرد جنگی و رخ ناموس پیغمبر خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن بیا و بعد از این مثل علی فردای زینب را تو از امروز با ساقی بی کوثر تصور کن و این یعنی به یادآور دوباره بیت اول را خودت را در میان صحنه‌ی محشر تصور کن :: بیا یک بار در عمرت فقط یک بار در عمرت تمام نخل‌ها را در سرت بی سر تصور کن تصور کن تو هم در گودی مقتل زمین خوردی و حالا شمر را با چکمه‌اش بهتر تصور کن بیا مِنْ بعد قاسم را علی اکبر تصور کن بیا مِنْ بعد اکبر را علی اصغر تصور کن بماند داستان شام و مهمانی و بزم می خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن ✍ @navaye_asheghaan
بعد از این‌که دفن شد آن شب پیمبر در سکوت سُست شد ایمان مردم، مُرد باور در سکوت شد غدیر خم شبیه رازهای سر به مُهر محو شد از خاطرات، آن حج آخر در سکوت کینه‌ها سر باز کرد و فتنه‌ها آغاز شد آتش آن کینه‌ها شد شعله‌ورتر در سکوت شهر، تنها در هجوم فتنه چشم خیره داشت لال بود و گنگ بود و بُهت‌آور در سکوت فتنۀ نَمرود شد آتش‌بیار معرکه هیزم آوردند مردم بار دیگر در سکوت سوخت میراث پیمبر در میان شعله‌ها بسته شد دستان حق؛ دستان حیدر در سکوت در میان بی‌تفاوت‌های بی‌اصل و نسب سوخت آیه آیه آیه قلب کوثر در سکوت دختر آیینه را در کوچه‌ها سیلی زدند شد شنیده آن صدای تلخ، بهتر در سکوت روزِ روشن در میان کوچه افتاد از نفس در میان هَجمه‌های شعله‌پرور در سکوت بین طوفان‌های بی‌غیرت، میانِ گرد و خاک پُربها شد چادر زهرای اطهر در سکوت :: در هجوم بی‌صدایی، یک نفر فریاد شد فاطمه در بین آن خوف و خطر فریاد شد از نفس افتاده بود، اما نفس‌ها را بُرید چون رسول‌الله آمد، چون پدر فریاد شد ذوالفقاری از کلام آورد و در آن معرکه پیش رفت و پیش رفت و بیشتر فریاد شد از محمد، از پدر تا گفت قدری گریه کرد گریه کرد و باز با چشمان تَر فریاد شد از کتاب‌الله ناطق گفت؛ از مولا علی رو به منبر کرد و با خون جگر فریاد شد بر سر این بی‌تفاوت مردمِ از حق گریز در میان صحن مسجد با تشر فریاد شد :: آه اما هر چه او فریاد شد، فریاد شد دید تنها عده‌ای را مات و مضطر در سکوت بعد از آن زهرای اطهر ذره ذره آب شد شد شبیه یک خیالِ گریه‌آور در سکوت در غریبی گوشۀ آن خانۀ ماتم‌زده ماند تا جان داد روزی بین بستر در سکوت غسل داد او را امیرالمؤمنین با اشک چشم زیر نور ماه، با چندین کبوتر در سکوت روی برگ لاله‌ها با خون دل باید نوشت نیمه‌شب تشییع شد آن یاسِ پرپر در سکوت از امیرالمؤمنین آن شب امانت را گرفت در میان قبر، دستانِ پیمبر در سکوت ناکجاآباد شد دنیای بعد از فاطمه بی‌نهایت شد غم ساقی کوثر در سکوت می‌رسد پایان این جریان به روز رستخیز می‌رسد وقتی سواره بین محشر در سکوت ✍ @navaye_asheghaan
دری را که مَلَک با احتیاط - آهسته - وا می‌کرد که حتی کوبه‌اش هم حق تعالی را صدا می‌کرد که حتی طرز دق البابش آداب و رسومی داشت چه آسان آسمان را از زمین، آن در جدا می‌کرد همین که بسته می‌شد‌، باز می‌شد بغض دلتنگان همین که باز وا می‌شد، گره بسیار وا می‌کرد کسی آن سوی در می‌زیست که عالم به قربانش! که عطر نان خود را نیز تقدیم خدا می‌کرد زنی بود آنچنان که قاصرم از مدح و توصیفش که وصفش را کسی هم‌چون علیِ مرتضا می‌کرد همین که باخبر می‌شد فقیری پشتِ در مانده سراسیمه نماز مستحبش را رها می‌کرد کمک می‌کرد هر خلق خدا را بی گمان، حتی اگر آتش درِ آن خانه عرض التجا می‌کرد به دست و پاش می‌افتاد اگرکه تازیانه‌ هم زنِ این خانه بی‌شک حق رحمت را ادا می‌کرد چه آسان خاک کوچه، چادرش را - آه - می‌بوسید کسی که خاک را با یک نظر چون کیمیا می‌کرد یتیم آمد، فقیر آمد، اسیر آمد، محبت دید زن این خانه حتی دشمنش را اعتنا می‌کرد * * * تویی که هیزم آوردی برای شعله - یادم هست - تو را مادر به نام کوچکت هر شب دعا می‌کرد! ✍ @navaye_asheghaan
بی اذن زهرا و علی، «در» هم نمی‌زد این خانه را جبریل با پَر هم نمی‌زد محض تبرک پُشتِ «در» می‌رفت، حتی پَر سمت «در» می‌بُرد، آخر هم نمی‌زد این خانه حُرمت داشت، در این کوچه حتی «در» را به آرامی، پیمبر هم نمی‌زد «در» با لگد وا شد ولی این ضربه را باد حتی به پهلوی صنوبر هم نمی‌زد این «در» فقط با دست زهرا باز می‌شد ای‌کاش «در»، این اصل را بر هم نمی‌زد ✍ @navaye_asheghaan
بر در کشیده شعله‌های اختلافش را هیزم به هیزم جمع کرده ائتلافش را مردی سکوت خلوت قدیسه‌ها را بُرد با مشت می‌کوبد به در، حرف خلافش را حتی در و دیوار با فریاد می‌گریند مرثیه‌خوان وقتی بخواند اعترافش را* این خانه‌ی زهراست، اینجا مهبط وحی است عرشی که کعبه فرض می‌داند طوافش را خاکی شده آن چادری که شب به شب مریم پیش ملائک شرح می‌داده عفافش را عرش خدا در روضه می‌لرزد که نامردی محکم به دست فاطمه می‌زد غلافش را دستی شکسته که کریمان نقل می‌کردند بخشیدن پیراهن شام زفافش را اشک علی باخون دل آمیخت در کوچه کوثر گرفت از گونه‌اش اشک مضافش را ✍ *اشاره به نامه خلیفه دوم به معاویه @navaye_asheghaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⤵️⤵️⤵️⤵️⤵️⤵️ درتوسل به ام ابیها حضرت زهرا(س) ⤵️⤵️⤵️⤵️⤵️⤵️ هردم زنم صدا یافاطمه مدد محبوبه خدا،یافاطمه مدد ای دخت مصطفی،نامت بود شفا دردم نما دوا ، یافاطمه مدد ازدام هرگناه،آرم به توپناه بنما مرا رها یافاطمه مدد دخت پیمبری،هم کفوحیدری ای یار مرتضی یافاطمه مدد الگوی امتی دراوج عزتی ای اسوه نسا یافاطمه مدد ای بضعه نبی ای یاورعلی ای کشته ازجفا یافاطمه مدد سوزم برای تو اندرعزای تو باچشم پربکا یافاطمه مدد دروقت مردنم بازآ به دیدنم دارم فقط ترا یافاطمه مدد ای بانوی شهید دارم به توامید اینجا ودرجزا یافاطمه مدد من(سائل)سراخوانم کنون ترا زین درمران مرا یافاطمه مدد سائل🌹 @navaye_asheghaan
267.9K
کربلایی هادی صالحی
1_8398874758.mp3
6.03M
وقتی رفتی اشکم بارید قلبم از هم از هم پاشید دنیا بعد از تو پُر درده اینجا بی تو خیلی سرده زهرا رفتی و تنها، مونده علی باغم و بلا زهرا منمو یک چاه ، زیر نور ماه نخلستونا زهرا خدا میدونه، که دلم خونه دارم عزا 🖤به عجل وفاتی زهرا 🖤علی سیر از این دنیا وقتی در با دیوار میسوخت دیدم دل با دلدار میسوخت مسمار میسوخت گلزار میسوخت زخم سینم خونبار میسوخت یاس حیدر پر پر بودی تب دار مجروح مضطر بودی تو باید در بستر بودی اما فکر حیدری بودی زهرا از همه دنیا دیگه دلم نا امید شده زهرا بی تو حتی یه نفس اینجا بعید شده زهرا از غم محسن علی محاسن سفید شده 🖤به عجل وفاتی زهرا 🖤علی سیر از این دنیا یاد بازوت درد زانوت زخم قلبم زخم پهلوت من غم دارم از یک صحنه‌ خندیدی تو دیدی تابوت ذکرم بر لب یارب یارب قلب و جونم در تاب و تب حالا هرشب پای قبرت دم میگیرم ای وای زینب ای وای زینب ای وای زینب زهرا حسینت آخر ميره با خواهر به کربلا زهرا زینبت اینجا میبینه غمها درد وبلا زهرا سر حسینت نور دوعینت رو نیزه ها 🖤به عجل وفاتی زهرا 🖤علی سیره از این دنیا 🥀🥀🥀 📝 @navaye_asheghaan
منت شمارو میکشم.mp3
8.16M
🎤بنفس:حاج عباس طهماسب پور 🎼شعروسبک :هاشم محمدی آرا منت شما رو میکشم پا بزاری به روی چشم بی تو سخته روزگارمو باتو غرقِ در آرامشم کسی درمون نکرده درد تو سینه ی ماهارو میشم مجنون اگر که بدی نشونم کربلا رو بی عشقت  نفس زدن دشواره بی روضه   آقا میشم آواره ....... بَه ازین مقام و نسبم نوکر شما و زینبم من‌ غلام خونه ی تو و عابس و بریر و وهبم همه دنیا رو گشتم حرم تو آقا چیز دیگه س کرم دیدم ولیکن کرم تو آقا چیز دیگه س من آقا  به نوکری میبالم ای ذکرِ محول الاحوالم ......... پیرهنِ عزای تو تنم فخر من اینه سینه زنم از کوچیکی آقا عاشق بچه های امام حسنم میدونی بیقرارم بدجوری حرم لازمم من چیه از این بالاتر سگ خونه ی قاسمم من نور تو   به قلب من تابیده شاهنشاه   شبیه تو کی دیده @navaye_asheghaan
Shahadat Fatemieh Aval 1403 Bazri [Mohjat_Net] (2).mp3
2.95M
زهرا انا افتقدک کان لعلیٍ وَجهٌ عِندَ الناس ما دامَت فاطِمَةُ حَیّا رفتی تا ساحل آغوش رسول الله چشمای علی شده دریا کُلُ مَن عَلَیها فان اُف به دنیا زهرا جان روی قبر تو خوندم آیه های الرحمان گریه میکنه منو سبک زهرا اَنَا اَفتَقِدُک کان لعلیٍ وَجهٌ عِندَ الناس ما دامَت فاطِمَةُ حَیّا از بعد کفن و دفن پیغمبر خوشی برای من شده رویا کُلُ مَن عَلَیها فان حالمو ببین الآن شیر قلعه ی خیبر زانوهاش شده لرزان باید سی سال آزگار غصه بخوره ذوالفقار گریه میکنه منو سبک زهرا اَنَا اَفتَقِدُک حاج محمد رضا بذری @navaye_asheghaan
. بیا که باغ پر از عطر دلربایی توست نسیم، چشم به راه گره‌گشایی توست به باغبانی تو چشم دوخته‌ست بهار چمن چمن گل این باغ، رونمایی توست نشسته در ره وصلت سحر چراغ به دست سپیده منتظر نور کبریایی توست به دیرپایی شب‌های انتظار قسم کبوتر دلم ای نازنین! هوایی توست خدا کند تو بیایی و صبح سر بزند که بی ستاره‌ترین شب، شب جدایی توست بیا که دیدن رویت بهشت موعود است بهشت پرتوی از جلوۀ خدایی توست مدینه را تو صفا می‌دهی ز مقدم خویش مدینه تشنه دیدار و آشنایی توست کنار تربت زهرا اگر چه شمعی نیست بقیع، شب همه شب غرق روشنایی توست هنوز صحبت آن مادر شهید این است: شفای سینۀ من اشک کربلایی توست .👇
4_5893460038017619879.mp3
16.5M
حجت‌الاسلام استاد 🔊 ابتدایی 📆 شنـبه ۲۶ آبان ماه ۱۴۰۳ 🕌 مسجد مقدس جمکران   🔹موسسه علمی فرهنگی حداث الحسین علیه‌السلام قم