از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟
بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام
بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟
اشهد ان لا…شهادت اشهد ان لا …شهید
محشر الله الله است می دانی چرا؟
یک بغل باران الله الصمد آورده ام
نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟
راه عقل ازآن طرف راه جنون از این طرف
راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟
از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست
فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟
از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید
انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟
از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد
باز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟
#روضه حضرت زهرا و امام حسین علیهماالسلام_ایام آتش زدن خانه حضرت زهرا سلام الله علیها_🎤حاج میثم مطیعی
عالمی سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
غربتم را همه دیدند و تماشا کردند
بی پناهی فقط انگار پناهِ من و توست
*یا صاحب الزمان!مجلس مادرته آقا،اگر دم در ایستادی آقا سرت سلامت...
مادرم حالش خرابه
دیدن مریض ثوابه...*
کوچه آن روز پر از دیده ی نامحرم بود
همه ی روضه نهان بین نگاهِ من و توست
صورت نیلی تو از نفس انداخت مرا
گرچه زهرای من این اول راهِ من و توست
آه از این شعله که خاموش نگردد دیگر
آه از آن روز که بر نی سر ماهِ من و توست
*سری به نیزه بلند است...حسییین...همه رو به قبله بشینید میخوام یه سلام بدم...
شب های جمعه فاطمه
با اضطراب و واهمه
آید به دشت کربلا
آید به دشت نینوا
گوید حسین من چه شد
"بنی...بنی...قتلوک...ذبحوک...صلبوک...ومن الماء منعوک"
یه دختری رو محملا
خواب یتیمی میبینه
خواب میبینه رو صورتش
گرد یتیمی میشینه
(یه اتفاقا دیگه هم میفته)
یه خانمی رو محملا
ذکر لالایی میگیره
الهی اصغر نمیره...
اگر گهواره را پس داده بودند
دلش خوش بود با طفل خیالی...
علی لای لای...
(این یه جمله رو میخونم برا اوناییکه بچه دار نمیشن)
اون ساعتی که بابا روی دست بلندش کرد؛یه وقت نگاه کرد دید بچه داره پرپر میزنه...حسییین...
همه این حرفا رو زدیم که دست ادب رو سینه بگذاریم سلام بدیم:
"اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ"
✍شاعر: یوسف رحیمی
🥀🥀🥀
نه تـنهـا زخـمها بیالـتـیـام است حـدیـث غـربت او نـا تـمـام است
مــیــان قــتــلـگــاه افــتــاده امــا نـگـاه آخـرش سـوی خـیام است
****************
به موج خون رها در قـتلگـاهی به سـوی آسـمان داری نـگـاهـی
چه عـرفـانیست ذکـر آخـر تو: « الـهـی یــا الـهـی یـا الـهـی »
****************
دل مـن داغــدار رفـتـن تـوسـت بهروی خاک این صحرا تن توست
تـمـام گـرگهـا در قـتـلـگـاهـنـد چه دعـوایی سر پیـراهن توست
****************
رهـا از ما و من بودیم یکعمر غریب یک وطن بودیم یکعمر
مـزن حـرف جـدایی با من آخـر که یک جان و دو تن بودیم یکعمر
#قسمت_اول |⇦• روضه و توسل ویژۀ ایام فاطمیه و شهادت حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها با نوایِ گرم حاج حسن خلج_سال97 •✾•
شفیعه ا ی که شفا می دهد، جواب شده است
فَلَک به رویِ سَرِ مرتضی خراب شده است
نفس کشیدنِ زهرا، چقدر قیمتی اَست
که قَدرِ جانِ علی، هر نفس حساب شده است
*گفتم:بابا! مادر مُرد...روای میگه: از خونه تا مسجد راهی نبود،اصلاً تو هم بوده،هی علی می خورد زمین، هی بلند میشد...وارد حجره ی فاطمه شد،دید پارچه ای کشیدن رو صورتِ زهرا...زینبین هر کدوم گوشه ای نشستن،زینب و اُم الکلثوم دارن میلرزن...اومد بالا سر زهرا نشست،پارچه رو کنار زد...فاطمه جان!...*
برای صورتِ او بَرگِ گُل ضرر دارد
همان کسی که به او حورا خطاب شده است
از امام صادق علیه السلام پرسیدند:آقاجان! چرا به مادرِ شما گفتند: اِنسیَّةَ الحورا ؟ فرمود: حوریه توی بهشت اگر برگ بهشتی از درخت جدا بشه،تو آسمون بچرخه...از کنارِ صورتِ حوریه رد بشه،صورت حوریه کبود میشه...
چقدر لطیفِ...اون وقت اون نامرد سیلی هاش مشهور بوده،در عرب میشناختنش،اون وقت شما تصور کنید این نانجیب،دست های بلند،قلبش پر از کینه، حالا زهرا رو تنها گیر آوُرده...*
مهریه ی فاطمه را شَرمِ مرتضی پرداخت
برای دادن مهرش، چقدر آب شده است
دلیل شرم علی، بال زخمی زهراست
دلیل شرم علی، قصه طناب شده است
#شاعر محسن حنیفی
*همچین که پارچه رو کنار زد،زینب داره می بینه،دو تا دستای کوچیکش را گذاشت رو صورتِ مادر تا بابا صورت رو نبینه،هفتاد و چند روزِ زهرا رو گرفته...دستای کوچیک زینب رو علی گرفت،عزیزِ دلِ بابا، تو فکر کردی بابا خبر نداره؟
علی سَرِ فاطمه رو گذاشت رو زانوش،دخترِ رسول الله! دید جواب نمیآد...مادرِ حسن و حسین! دید جواب نمیآد...رمز و کلیدِ قفلِ زبون فاطمه یه کلمه است،زهرا! من علی ام....تا گفت: من علی ام،چشمای زهرا باز شد...دید علی نشسته،قطره قطره اشک های چشمِ علی رویِ صورت فاطمه...زهرا با همون دستِ شکسته، که جون نداره بالا بیاره،هی دست رو میخواد بالا بیاره،اما دست می اُفته،بار دوم،بار سوم،امیرالمؤمنین فرمود: فاطمه! میخوای چه کنی؟ این دستِ شکسته رو اینقدر بالا نیار...دست رو برد زیرِ دست زهرا،دست رو بالا بیاره...اینقدر زهرا خانومِ،اینقدر علی دوستِ،یه بار نگفت:علی تو صورتت رو پایین بیار،اصلاً نمیخوام ببینم سرت پایین باشه،علیِ من همیشه باید سرش بالا باشه،دستِ زهرا رو آورد بالا،بالا،مقابل صورت،یه وقت امیرالمؤمنین دید انگشتای بی رمق زهرا حرکت کرد،اشکایِ صورتِ علی رو پاک کرد،علی جان!جلویِ من اینجور گریه نکن...
شبِ شهادتِ مادرِ،اما بی حسین نمیشه،بی کربلا نمیشه،رفقا وقتی علی گفت:زهرا! من علی ام،زهرا چشماش رو باز کرد،شروع کرد با علی حرف زدن،اما " لا یوْمَ کیوْمِک یا ابا عبدالله " ابی عبدالله هرچی صدا زد:علی اکبر! من باباتم...*
ای پسر من پدرِ پیرِ تو هستم
پدرِ پیر و زمین گیرِ تو هستم
سخنی گوی دلم را خوش کن
تو که آتش زده ای خاموش کن
#حاج_حسن_خلج
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
▪️🎤زبانحال(چرادرد مادر ندارد دوا)
به سبک:
خدا مادرم را کجا میبرند
گمانم برای شفا میبرند
خوانده میشود
▪️▪️▪️▪️▪️➖➖➖➖➖➖➖
چرا درد مادر ، ندارد دوا
خدایا بده ، مٰادرم را شِفا
الهی الهی ،تواز ما گواهی
خدا یا خدا
___
خدا مادر ما ، شده نا توان
به سنِّ جوانی ، شده قد کمان
الهی الهی ،،،،،
___
دل من بود خوش ، بر این مادرم
مکن کم خدا ، سٰایه اش از سرم
الهی الهی ،،،،،
___
شبان تا سحر ، او بود در نوا
نمی خوابد هرگز ز درد ای خدا
بگوید خدایا ،،رسان مرگ زهرا
خدا یا خدا
___
پدر در کنارش ، کند گفتگو
که هر دم رسد جان او بر گلو
دو چشمان حیدر ،،بدوزدبمادر
خدا یا خدا
___
دعایش نکرده ، اثر ای خدا
شده مادر زینب از او جدا
نشیند شبانه ،،کند آه و ناله
بگوید خدا ،،،
___
خدایا ببین ، من ، شدم دیده تر
که تابوت مادر به دوش پدر
بگویم پدر را ،،مبر مادرم را
امان از جدائی ،،،
___
ز چشمم بود اشک غم بیشمار
زنم ناله هر دم شوم بیقرار
کجائی کجائی ،،(مادر) بخانه نیائی
امان از جدائی
.
#فاطمیه
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_زهرا_س_مدح
#محسن_راحت_حق
هر کجا درمانده گردیدی بگو یا فاطمه
از زمانه گر که رنجیدی بگو یا فاطمه
دینِ پیغمبر خلاصه می شود در اهل بیت
گر که در این راه چرخیدی بگو یا فاطمه
فاطمه آموخته انفاق با دستِ تهی ..
هر کجا اينگونه بخشیدی بگو یا فاطمه
شیعیان را مثلِ اولادش محّبت می کند
کینه را از سینه بر چیدی بگو یا فاطمه
زیرِ پایِ مادران.. جنّت تداعی می شود
سر به پایش گر که سائیدی بگو یا فاطمه
روضه هایِ مادری باید پُر از غوغا شود
اشک را بر گونه پاشیدی بگو یا فاطمه
هرچه می خواهی بخواه از مادرِعالم نه غیر
تا درِ این خانه بگزیدی بگو یا فاطمه
خوف را راهی نده در قلبِ خود ای سینه چاک
هر کجا یک ذرّه ترسیدی بگو یا فاطمه
.
🍂حضرت_زهرا
شیعیان سوز صدا را بشنوید
حال پر فیض دعا را بشنوید
بشنوید از خانه مولا علی
ذکر نام حق ،خدای منجلی
نک صدا با هق هقی همساز شد
ذکر با امن یجیب آغاز شد
این صدا از آن یک خون بر لب است
آه او ام المصائب زینب است
لحظه های زندگی اش پر زِ راز
دخترک لب بر شکایت کرده باز
وای جَدّا ،با تو دارم من سخن
آتشی افکنده شد بر انجمن
حضرت بابا غسلت داده است
جسم تو بهر کفن آماده است
امتت مزد رسالت داده است
تیغ ها بهر علی آماده است
بعد برگشتن زِ تشیع شما
راه را بستند بر دخت شما
پرسش از مادر زِ راه طعنه کرد
زخم بر قلب دل ریحانه کرد
هان زهرا در کجا باشد علی ؟
پس چرا مسجد نمی آید علی ؟
مسلمین از ما اطاعت کرده اند
با خلیفه قصد بیعت کرده اند
نِی علی است ،نِی مریدان علی
در کجا باشند ،یاران علی
بوذر و مقداد و آن عمار نیست
پای منبر ، میثم تمار نیست
این رسان پیغام ما دخت نبی
آنی آید سوی مسجد آن علی
غیر از این آیم پی امر امیر
دست بسته آرمش پیش امیر
گفت مادر به مغیره با محن
تو کجا ،تهدید آن خیبر شکن
تو نبودی در کنار مصطفی؟
هر کجا میرفت بودش مرتضی؟
تو نبودی در احد در جنگ بدر؟
غرش شیر خدا آن مرد مرد؟
گفته شد در آسمان صوت جلی
نیست تیغی برتر از سیف علی
لا فتا إلا علی باشد علی
از همه شایسته تر باشد علی
در غدیر خم نبودی تو مگر؟
رفت بالا دست حیدر با پدر؟
نا نجیب تا اسم حیدر را شنيد
خاطرات بدر و خندق را شنيد
دست خود بالا ببرد با ضرب کین
مادرم افتاد و شد نقش زمین
نرم نرمک راه میرفت با عصا
چون عصایش بود اخم مجتبی
اندکی تا این محن درمان گرفت
آتشی در پشت خانه جان گرفت
با لگد چون درب را او باز کرد
عقده ها و کینه ها ابراز کرد
مادرم آنجا بود همچون سپر
تا نیفتد یک خراشی بر پدر
آمدند آن چکمه پوشان روی او
من بگویم شمه ای احوال او
من بجویم با حسین از حال او
در میان دست و پا دنبال او
دست بابا بسته شد در آن میان
دومی آنجا بود با تازیان
می زدش با تازیان آن نا نجیب
خوانده حیدر بهر او امن یجیب
الغرض مادر به بستر اوفتاد
نِی که او حتی پدر هم اوفتاد
شد شکسته قامت سرو علی
میرود تا آسمان آه علی
شد فدای غربت من هستی ام
مانده تنها آسیای دستی ام
میشود سجاده ارث زینبین
بی کفن در کربلا باشد حسین
آنچه (مخلص ) گفت باشد آیه ای
مانده از ریحانه ام یک سایه ای
مهدی خاکی
🥀حضرت_زهرا
آن رتبه را که هیچ کسی از ازل نداشت
زهرا هماره داشت که چون خود مَثل نداشت
از این جهت شبیه به پروردگار بود
که اصلِ اصل بوده و اصلاً بدل نداشت
حتی اذانِ حیّ عَلیَ الغُربت علی
بی ذکر نام فاطمه خیر العمل نداشت
شیعه دلش چنین ز غمِ در نمی شکست
مانند مرتضی اگر این خانه یل نداشت
هرچند سومین پسرش را بدون شک
در اوج عرش داشت ولی در بغل نداشت
سوگند می خورم به خود نام فاطمه
زهرا اگر شهید نمی شد اجل نداشت
مهدی رحیمی
🍁حضرت_زهرا
رفتي و پژمردنم و نديدي
رفتي زمين خوردنم و نديدي
تو كوچه ها راه من و مي بندن
همه دارن به شوهرت مي خندن
يه فكري هم به حال بچه ها كن
يه سر بيا زندگيم و نيگا كن
اگه بياي با دل بي غم مي ريم
اصلاً از اين مدينه با هم می ريم
بازم بمون و دست به پهلو بگير
عيبى نداره از على رو بگير
كارم شده يه گوشه اي ببارم
بچه هات و سر خاكت بيارم
دل من از همه كنار مي گيره
حالا علي دست به ديوار مي گيره
ميشه بياي دو قطره زمزم بدي
يه ظرف آب بياري دستم بدي
چه مادري ز دخترم گرفتند
خواب و زچشماي ترم گرفتند
اين چادرپاره من و مي كشه
اين خون گوشواره من و مي كشه
بلند شو دستات و حنا بذارم
تابوتت و بگو كجا بذارم؟!!
تو خونه ياد اون روزا مي افتم
برم بيرون تو كوچه ها مي افتم
بي مادري نصيب دخترم شد
خبر داري چه خاكي بر سرم شد
خير نبينه اون كه به ما جفا كرد
ما دو تا رو از همديگه جدا كرد
تو چشم تو زد چشم و پر آب كرد
خونش خراب كه خونه مو خراب كرد
نقشه كشيدن مبتلامون كنن
كي فكر مي كرد يه روز جدامون كنن؟!
علی اکبر لطیفیان
هر کسی نیست سزاوار حسن دوست شدن
حسنـــی بودن من لطف خود فاطمــــه است
#امام_حسن
🍁حضرت_زهرا
فاطمه، دلواپسم ، خیز و پریشانم مکن
دست و پا گُم کرده ام بازی تو با جانم مکن
بین مسجد گریه ام را دیده ای ،پس صبر کن
پیش این نامرد مردم باز گریانم مکن
یک طرف تابوتِ خالی ، یک طرف تصویرِ تو
بین این دو قاتلِ جان زار وحیرانم مکن
هرنفس که میکشی زخم تو سر وا میکند
بیش از این شرمندهٔ دارو و درمانم مکن
تو رشیده بودی بودی و شعله تنت را جمع کرد
با بهم پیچیدنت سر در گریبانم مکن
خُب نخند اصلا اگر پهلو اذیت میکند
استراحت کن ازاین خواهش پشیمانم مکن
بر حصیر خانه چندین قطرهٔ خون دیده ام
بین خانه زائرِ آیاتِ قرآنم مکن
فکرِ اینکه میروی خانه خرابم میکند
یادِ ایام وصالم ،غرقِ هجرانم مکن
از چه تو اِنقدر حساسی به گیسویِ حسین
وقتِ بوسه برگلویش دیده گریانم مکن
معجرتوسوخت،حرف از معجر زینب نزن
صحبتی از دخترِ پاره گریبانم مکن
رویِ ناقه دید باد افتاده در مویِ حسین
گفت چون مویِ پریشانت پریشانم مکن
منکه حتی مرد همسایه ندیده سایه ام
در میان کوچه و بازار مهمانم مکن
بالبت بازی شد و شخصیت من خورد شد
بیش ازاین شرمنده اشک یتیمانم مکن
قاسم نعمتی