eitaa logo
کانال نوای عاشقان
15هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
364 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
ای شیرخدا و اسد احمد مختار در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار هم پیش‌تر از حزب خدا یار محمّد هم بهر نبی بعد علی، حیدر کرار از خشم تو بر جان عدو آتش دوزخ وز تیغ تو در سینه، نفس‌ها شرر نار در بدر مه روی تو چون بدر درخشید در جنگ اُحُد جان به کف و عاشق ایثار رویید ز لب‌های محمّد گل لبخند در رزم چو کردی به عدو حمله علی‌وار با دست غضب فرق ابوجهل شکستی تا کس نرساند به محمّد دگر آزار هرجا که تو شمشیر گرفتی به کف دست دشمن به هراس آمد در عرصۀ پیکار در خطبۀ شام از تو و نام تو سخن گفت چارم وصی ختم رسل، حجّت دادار هم شیرخدا خوانْدَت و هم شیر پیمبر هم خواند تو را هم‌قدم جعفر طیّار ای کاش که در عرصۀ صفّین تو بودی تا یار علی بودی چون مالک و عمار ای کاش پس از ختم رسل بودی و بودی یار علی و فاطمه بین در و دیوار... @navaye_asheghaan
درود ای کنار علی میر بدر سلام ای شهید اُحد، شیر بدر به خیل شهیدان حق مقتدا گرامی‌عموی رسول خدا شهادت زآغاز، پابست تو شجاعت زده ‌بوسه‌ بر دست تو وجود تو از بحر، لبریزتر خدنگت ز تیغ اجل تیزتر به بدر و احد همچو حیدر یکی به بازوت ختم رسل متکی شنیدم که چون آمدی از شکار غبارت به رخسار بود آشکار سرشکی که برسینه زد آذرت روان بود از دیدۀ همسرت کنار تو بنشست و بگریست زار که ای شیر بازآمده از شکار شکار و بیابان و صحرا بس است محمّد تو چون نیستی، بی‌کس است نبودی که از چارسو آمدند محمّد عزیز دلت را زدند بر او ضربه‌ها خصم نااهل زد فزون‌تر ز هرکس ابوجهل زد توچون رعد از دل کشیدی خروش زخشم وغضب‌ خونت آمد به جوش گرفتی ره خصم نااهل را شکستی سر نحس بوجهل را زدی ضربه‌اش از یسار و یمین که گردیده چون مرده نقش زمین از آن پس نبُد زهره کس را دگر که گردد به ختم رسل حمله‌ور تو خود پای تا سر همه جان شدی به دست محمّد مسلمان شدی تو شیراُحد بودی و شیر بدر به دست تو گردید شمشیر بدر دریغا دریغا که دشمن شتافت دل و پهلو و سینه‌ات را شکافت چو آمد به خاک زمین پشت تو بریدند بینی و انگشت تو تو را چون جگر پاره در جنگ شد به کام عدو آن جگر، سنگ شد به زخم تنت دشت و صحرا گریست احد نیز با چشم زهرا گریست کجا بودی؟ ای بر نبی تیغ و دست در آن دم که پهلوی زهرا شکست کجا بودی آن دم که با ضرب در پسر از برای پدر شد سپر نبودی که حقِّ علی غصب شد صمد گشت تنها، صنم نصب شد کجا بودی آن دم که در علقمه ندا داد عباس «یا فاطمه» اگر کربلا بودی ای نورعین چو عباس بودی برای حسین نبودی ببینی که در قتلگاه شد از کعب نی، جسم زینب سیاه سکینه، رباب، عاتکه، فاطمه غریبانه در دشت و صحرا همه چو نی، ناله در نینوا می‌زدند تو را در بیابان صدا می‌زدند امیـد دل سیّـدالنـاس تـو تو عباس بودی و عباس، تو ز «میثم»زخلق و خدای ودود به عباس و تو، تا قیامت درود @navaye_asheghaan
بسا ستم که به آن حجت خدا کردند به بیت حضرت صادق هجوم آوردند قیامتی دگر از این ستم به پا کردند سر برهنه دل شب ز خانه‌اش بردند چه ظلم‌ها که به آن نجل مصطفا کردند در آن سیاهی شب، اهل بیت آن مظلوم گریستند و برای پدر دعا کردند همه سواره و او را پیاده می‌بردند نه رحم کرده، نه از حضرتش حیا کردند سه بار تیغ کشیدند بهر کشتن او عجب به عهد رسول خدا وفا کردند! امام صادق ما را به زهر کین کشتند مدینه را زغمش دشت کربلا کردند هزار مرتبه نفرین حق بر آن قومی که خط خویش ز آل علی، جدا کردند برای غصب خلافت زدند زهرا را چه شد که کودک ششماهه را فدا کردند به جای شاخۀ گل بار هیزم آوردند حقوق فاطمه را پشتِ در ادا کردند بسوز و شعله برافروز از جگر «میثم» که حمله بـر حرم وحی کبریا کردند @navaye_asheghaan
سال‌ها آب شدم سوخت ز پا تا به سرم آخر ای زهر جفا شعله زدی بر جگرم کشت منصور ستم پیشه ز بیداد مرا کاش می‌کرد دمی شرم ز جد و پدرم دلِ شب بود که دشمن به سرایم آمد برد از خانه برون وقت نماز سحرم سال‌ها داغ بنی‌فاطمه را می‌دیدم کس ندانست که یک عمر چه آمد به سرم من جگرپارۀ زهرایم و باید به چه جرم عوض گل جگر پاره برایش ببرم بارها تیغ کشیدند پی کشتن من بارها سیل بلا برد به موج خطرم دشمن آن لحظه که بر خانۀ من آتش زد یاد آمد ز غم مادر نیکو سیرَم دل شب خصم مرا برد به قصر منصور یاد از بزم یزید آمد و از طشت زرم «میثم» از تربت بی‌شمع و چراغم پیداست که چو جد و پدرم از همه مظلوم‌ترم @navaye_asheghaan
. دهانم خشک و جسمم غرق خون و دیده دریایی  عجـب کـردند اهـل کوفـه از مهمان پذیرایی  همان‌هایی که در این شهر گرداندند رو از من  فـراز بام‌هــا در چشمشـان گشتـم تمـاشایی  سـرم را بـرد قاتـل هدیـه از بهــر عبیــدالله  تنـم در کوچه‌هــا گردیـده گـرم راه‌پیمایـی  به جسمم تا که ممکن بود آمد زخم روی زخم  نبــودی کوفیــان را بیشتــر از ایـن توانـایی  رسیـده ضربه‌هــا بـر سینـه و پهلـو و بازویم  بیا بنگر که مسلم پـای تـا سر گشتـه زهرایی  از آن ترسم که چـون‌آیـی نبینم ماه رویت را  ز بس از چشـم گریانـم عطش بگرفته بینایی  اگر چه رنگ خون زیباست بر روی شهید اما  تماشا کن که روی من به خون بخشیده زیبایی  تمـام شب کنـار کوچه‌هـا تنهـا تو را دیدم  خـدا دانـد نکـردم لحظـه‌ای احساس تنهایی  بیـا نامـردی و پستـی اهـل کوفــه را بنگـر  که بهر کشتن یک تن کند شهری صف‌آرایی  سزد «میثم» به یاد کام عطشان و لب خشکم  کند تا جان به تن دارد به اشکِ دیده، سقّایی  .
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست به هر که می‌نگرم در لباس احرامش دلش به جانب کعبه‌ست، رو به سوی خداست یکی به جانب مسلخ برای قربانی یکی روانه به دنبال یوسف زهراست یکی بهشت خدا را به چشم خود دیده یکی به یاد جهنم ز تابش گرماست یکی به خیمه ندای الهی العفوش... یکی دو دیده‌‌اش از اشک شوق چون دریاست یکی به امر خداوند سر تراشیده یکی دو دست دعایش به سوی حق بالاست سلام باد بر آن مُحرم خداجویی که روح بندگی از اشک دیده‌اش پیداست سلام باد بر آن کاروان صحراگرد که لحظه‌لحظه به دنبال سیدالشهداست سلام باد به عباس و اکبر و قاسم که حج واجبشان در زمین کرب‌وبلاست سلام باد به اخلاص و صدق ابراهیم که بهر ذبح پسر همچو کوه، پابرجاست سلام باد به ایثار و عشق اسماعیل که سر به دست پدر داد و خویش را آراست وجود او همه تسلیم محض پا تا سر که دست شست ز جان و سر و، خدا را خواست کشید تیغ ولی آن گلو بریده نشد فتاده بود به حیرت که عیب کار کجاست به تیغ گفت ببر! تیغ گفت ابراهیم! خدات گفته نبر! گر برم خطاست خطاست «خلیل یَأمُرُنی وَ الجَلیل یَنهانِی» هوالعزیز، همانا که حکم، حکم خداست چه امتحان عظیمی چه صدق و اخلاصی تو از خدا و خداوند از تو نیز رضاست مباد تیغ کشی بر گلوی اسماعیل که این پسر پدر بهترین پیمبر ماست درست اگر نگری در وجود این فرزند جمال نفس رسول خدا، علی پیداست گذار خنجر و دست ذبیح خود بگشا که ذبح اعظم ما ظهر روز عاشوراست... بدان خلیل که تنها ذبیح ماست حسین که پیکرش به زمین، سر به نیزۀ اعداست ذبیح ماست حسینی که جلوه‌گاه رخش تنور و نیزه و دیر و درخت و تشت طلاست ذبیح ماست شهیدی که تا صف محشر تمام وسعت ملک خداش بزم عزاست سلام خالق وخلقت به خون پاک حسین که زخم نیزه و خنجر به پیکرش زیباست... گلوی تشنه، سرش را ز تن جدا کردند که بهر داغ لبش چشم عالمی دریاست به جز ز اشک غمش دل کجا شود آرام به غیر تربت پاکش کدام خاک، شفاست؟ به یاد دست علمدارش آهِ ماست علم برای آن لب خشکیده چشم ماسقاست به غیر وجه خدا «کُلُّ مَن عَلیها فان» یقین کنید همانا حسین، وجه خداست به یاد خون گلوی حسین تا صف حشر سرشک «میثم» اگر خون شود همیشه رواست 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
گرفته جان نفسم در ثنای حضرت هادی دُر سخن بفشانم به پای حضرت هادی نداشت طوطی جانم، هنوز لانه به جسمم که بود مرغ دلم آشنای حضرت هادی صفا و مروه کجا و حریم یوسف زهرا صفاست در حرم با صفای حضرت هادی مقرّبان الهی فرشتگان بهشتی کشند منّت لطف و عطای حضرت هادی ز دست رفته شکیبم خدا کند که نصیبم شود زیارت صحن و سرای حضرت هادی درندگان زمین التجا برند به سویش پرندگان هوا در هوای حضرت هادی... دلم که درد گناهش به احتضار کشانده پناه برده به دارالشّفای حضرت هادی مرا چه قدر که گردم گدای خاک نشینش که هست خازن جنّت گدای حضرت هادی دهد به روح لطیف ملک، صفا و طراوات ملاحت سخن دلربای حضرت هادی به خاک، عطر بهشتی پراکند اگر آید نسیمی از طرف سامرای حضرت هادی به عمرِ دهر مرا گر دهند عمر، نیرزد به لحظه‌ای که کنم جان فدای حضرت هادی به تیرگی نبری روی و راه خود نکنی گم هدایت است به ظلّ لوای حضرت هادی بخوان زیارت پر فیض جامعه که بری پی به ارزش سخن دلربای حضرت هادی مرا رضایت ابن الرّضا خوش است که دانم بود رضای خدا در رضای حضرت هادی...
دوبیتی ای با تو ظهور عدل ممکن برگرد وی ذکر دعای هرچه مؤمن برگرد یک سوم سادات جهان را کشتند ای منتقم حضرت محسن برگرد ▪️ خدایا گنج با گنجینه ام سوخت میان شعله ها آیینه ام سوخت چنان مسمار در قلبم فرو ریخت که محسن گفت مادر سینه ام سوخت ▪️ مظلوم ترین یار ولی را کشتند سبط نبیِ لم یزلی را کشتند غافل نشوید اول ماه ربیع با ضرب لگد طفل علی را کشتند ▪️ بیت علی و فاطمه غوغاست بیا در شعله ور از کینه ی اعداست بیا با ضرب لگد! طفل علی را کشتند فریاد دل محسن زهراست بیا ▪️ آن روز که در شعله ور از اهل ستم شد بین در و دیوار قدِ فاطمه خم شد تنها نه فقط پیکر ناموس خدا سوخت یک ثُلث ز سادات بنی فاطمه کم شد ▪️ ای جذبه ی عشق در نگاهت محسن ای چشم امید ما به راهت محسن آخر گنهم چیست که باید هر روز افتد نظرم به قتلگاهت محسن @navaye_asheghaan
قیامتـی است گمانم قیامت مهدی است جهـان محیط وسیع کرامت مهدی است زمان زمان شروع زعامت مهدی است غدیـر دوم شیعـه، امـامت مهدی است همه کنیـد قیـام و همـه دهید سلام امـام کـل زمان‌ها دوباره گشت امام بشـارت آمـده بهـر بشـر مبارک باد شب فراق سحر شد، سحر مبارک باد بهشت وصل خـدا را ثمر مبارک باد بـرای منتظـران این خبر مبارک باد خطاب نـور همه آیه‌های نصر شده ولـیِّ عصـر، دوباره ولیِّ عصر شده خطاب حضرت معبود را بخوان با من پیام قاصـد و مقصود را بخوان بـا من بیــا ترانـه داوود را بخـوان تـا مـن سرود مهـدی موعود را بخوان با من دوبـاره آیـه جاء الحق آشکار شده به یمن وصل، همه فصل‌ها بهار شده ز تیرگـی چـه زیان کوه نور نزدیک است رهی که بود به چشم تو دور، نزدیک است فـراق رفتـه و فیض حضور نزدیک است الا تمامــی یــاران! ظهـور نزدیک است فـرار ابـر و رخ آفتــاب را نگــرید سراب‌هـا همـه رفتنـد، آب را نگرید بشارت ای همه یاران که یار می‌آید نویــد رحمـت پــروردگار می‌آید محمـد از طــرف کوهسـار می‌آید علی گرفته بـه کف ذوالفقار می‌آید دعـای عهد و فرج را همـه مرور کنید سلام تازه بر آن تک سوار نور می‌آید ز مکـه سر زده صبح قیام ابراهیم رسد بـه عالـم هستی پیام ابراهیم امـام عصر که بر او سـلام ابراهیم قیـام کــرده، کنـار مقـام ابراهیم حـرم رسانه آوازه «انـا المهدی» است چهان پر از سخنِ تازه «انا المهدی» است جهانیان! همـه جا در کنار یار کنید دل خـزان زده خویش را بهار کنید یهودیـان همه جا در شرارِ نار کنید الا تمامــی وهابیــان فــرار کنید رها کنیـد حرم را، حرم، دیار علی است به دست مهدی موعود، ذوالفقار علی است @navaye_asheghaan
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ای غایب از نظرها کی می شود بیایی برقع ز رخ بگیری صورت به ما گشایی هم دست تو ببوسم هم دور تو بگردم هم رو نما ستانی هم رو به ما نمایی آیا به کوه رضوان آیا به طور سینا؟! آیا به بیت الاقصی آیا به ذی طوایی؟! در مکه و مدینه یا در نجف مقیمی؟! در مشهد مقدس یا دشت کربلایی؟! جانم شود فدایت تا بشنوم ندایت دائم زنم صدایت یابن الحسن کجایی؟! تنها مسیح عالم، تنها نجات آدم تنها وصی خاتم، تنها امید مایی ای انس و جان فدایت، محتاج یک نگاهت چشم همه به راهت، شاید ز در درآیی هم پرچم حسینی بر دوش خود بگیری هم قبر مادرت را بر شیعیان نمایی در قلب ما حبیبی، بر زخم ما طبیبی بر جان ما قراری، بر درد ما دوایی باشد شعار «میثم» ای شهریار عالم کی می شود بیایی کی می شود بیایی؟!
س امشب علی ولیمه به خلق جهان دهد امشب زمین فروغ به هفت آسمان دهد امشب خدا تجلی خود را نشان دهد با خط نور، بر همه خط امان دهد میلاد شیر دخت علی، شیر داور است سر تا قدم حقیقت زهرای اطهر است باید دوباره خلقت پیغمبری چنین آرد ز کعبه بنت اسد حیدری چنین بخشد خدا به ختم رسل کوثری چنین کز دامنش ظهور کند دختری چنین فخر رسول و فاطمه «زِینِ اَب» است این ام الکتاب صبر و رضا، زینب است این بَدرُ المنیر و شمس ضُحای علی است این بعد از بتول عقده گشای علی است این یادآور صدای رسای علی است این آیینه تمام نمای علی است این گفتار وحی در سخنش آفریده‌اند یا صورتی ز پنج تنش آفریده‌اند این مریم مقدس طاهاست، زینب است این یادگار ام ابیهاست، زینب است این نور چشم حضرت زهراست، زینب است این افتخار عصمت کبراست، زینب است در وصف او من آنچه بگویم شکست اوست آثار بوسه‌های علی روی دست اوست زینب که لحظه‌هاست همه یادواره اش زینب که سال‌هاست سراسر هزاره اش زینب که دل برد ز پیمبر نظاره اش زینب که خلقت است مطیع اشاره اش زینب که با صدای علی حرف می‌زند در شهر کوفه جای علی حرف می‌زند این است بانویی که پیام آوری کند هنگام خطبه معجزه حیدری کند یک عمر بر حسین و حسن مادری کند با دست بسته بر اسرا رهبری کند باران رحمت است که ریزد ز ابر او دین زنده از قیام حسین است و صبر او ای در تن مطهر تو جان پنج تن ایمان تو حقیقت ایمان پنج تن از کودکیت شمع شبستان پنج تن چشم تو آبیار گلستان پنج تن یادآور تکلم زهرا بیان توست اعجاز ذوالفقار علی در زبان توست حیدر ثنات گفته که این حیدر من است کوثر دعات کرده که این کوثر من است خون حسین گفته پیام آور من است قرآن دهد شعار که احیاگر من است صبر و رضا به مادری‌ات کرده افتخار خون خدا به خواهری‌ات کرده افتخار ایثار و صبر جمله ای از مکتب تو اند آیات نور گوهر لعل لب تو اند تو آسمانی و شهدا کوکب تو اند بالای نیزه محو نماز شب تو اند بسیار زن که صابر و نستوه بوده است کی مثل تو «رَأیتُ جَمیلا» سروده است بر شکر قتلگاه تو از داور آفرین بر استقامت تو ز پیغمبر آفرین بر ذوالفقار نطق تو از حیدرآفرین بر خطبه دمشق تو از مادر آفرین وقتی شدی به کوفه پیام آور حسین لبخند فتح زد به سر نی سر حسین از حنجر حسین تو، خنجر شکست خورد با خطبه تو خصم ستمگر شکست خورد تنهایی و ز صبر تو لشکر شکست خورد طغیان و ظلم تا صف محشر شکست خورد تو یک تنه تمام سپاه ولایتی حق است این که دختر شاه ولایتی پیغمبر حسین تویی با خطاب فتح نازل به سینه‌ات شد از اول کتاب فتح گردیده امتت سپه بی حساب فتح روی تو شد به برقع خون آفتاب فتح میثم هماره با تو مگر گرم گفتگوست کز معجز تو بار مضامین به نخل اوست 🔸شاعر:
. . سلام_الله_علیها دخترم خوش آمدی جای تو در دنیا نبود بی‌وجود تو صفا در گلشن عُقبا نبود جان بابا بارها مرگ از خدا کردم طلب بی تو جز خون جگر در دیده ی زهرا نبود دخترم آن شب که من دست علی دادم تو را جای پنج انگشت سیلی بر رخت پیدا نبود جان بابا نقش این سیلی گواهی می‌دهد هیچکس مثل من و مثل علی تنها نبود دخترم روزی که بر ماه رخت سیلی زدند هرچه می‌پرسم بگو آیا علی آنجا نبود؟ جان بابا بود امّا دستهایش بسته بود چاره‌ای جز صبر بین دشمنان او را نبود دخترم آیا حسینم دید مادر را زدند شاهد این صحنه آیا بود زینب یا نبود؟ جان بابا لرزه بر اندامشان افتاده بود ذکرشان جز یا رسول الله و یا اُمّا نبود دخترم با آن همه احسان که دید امّت ز من بوسه گل میخ در اجر ذوی القربا نبود جان بابا خانه ما پر شد از دشمن ولی هیچکس جز فضه و دیوار و در با ما نبود
  همدست شد مسمار با دیوار ، با در در بین دود و شعله گیر افتاد ، مادر حال و هوای خانه یکباره عوض شد افتاد روی مادر ما بی هوا در باید بسوزد در هوای شمع اما... این بار سوزانده پر پروانه را در در پیشِ رو زهرا نبود ؟ ای بی حیا میخ در پشت سر زهرا نبود ؟ ای بی حیا در از آن زمان که مادر ما را زمین زد ما بچه های فاطمه قهریم با در از پا درآوردند آخر مرتضی را دیوار، آتش، کوچه و همسایه ها، در مسمار شد سر نیزه و تیر سه شعبه در کربلا باقی چوبش شد عصا در در کربلا زینب گلی گم کرده بود و می گشت در گودال دنبال برادر 🔸شاعر: =======================   بعد احمد حرمت دین خدا پامال شد دین جدا، ایمان جدا، قرآن جدا پامال شد بیت وحی آتش گرفت و دست مولا بسته شد آیهء تطهیر زیر دست و پا پامال شد ای تمام انبیا خاک عزا بر سر کنید در حریم وحی، ناموس خدا پامال شد گیرم آنکه جرم زهرا بود یاریّ علی! محسن ششماهه اش دیگر چرا پامال شد!؟ کشت یک ضرب لگد یک سوّم سادات را خون این سادات تا روز جزا پامال شد "میثم" آن روزی که ناموس الهی را زدند کل قرآن در زمین کربلا پامال شد 🔸شاعر: =======================             سيلی، آن‌روز به رويت چه غريبانه زدند «آتش آن بود، که در خرمن پروانه زدند» رسم اين است: که پروانه در آتش باشد «عاشقی شيوه‌ی رندان بلاکش باشد» سوخت پروانه و این داغ، نیاید به بیان «شرح این قصه، مگر شمع برآرد به زبان» با گل و غنچه، تو ديدی در و ديوار چه کرد؟ «ديدی ای دل! که غم عشق دگر بار چه کرد؟» قامت سرو، در اين کوچه کمان خواهد شد «چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد» تا که آرام دلم، دیدن زهرایم بود «من ملَک بودم و فردوس برین، جایم بود» آه! هجده گل از این باغ، نچيديم و برفت «بار بربست و به گردش نرسيديم و برفت» جرم تو، ماه به خون خفته، فقط عشق علی‌ست «آه از این راه، که در آن خطری نیست که نیست» با من و چاه، شده غرق غمت دنیایی «گشت هر گوشه‌ی چشم از غم دل، دریایی» عمر کوتاه تو، گنجايش دنيا را بس «وين اشارت ز جهان گذران ما را بس» خانه دوست کجا؟ صحن سپيدار کجاست؟ «ای نسيم سحر! آرامگه يار کجاست؟» پ ن: مصرع‌های دوم همه ابیات از جناب حافظ هستند. 🔸شاعر: =======================     دلم می‌خواست با من تا قیامت هم‌نشین باشی در این نُه سالِ شیرین، ساکن خُلد برین باشی خدا ما را به عقد هم درآورد و پدر می‌گفت برایت بهترین باشم؛ برایم بهترین باشی مبادا بعد من چشم تو بارانی شود یک‌دم! مبادا بعد من یک‌لحظه هم اندوهگین باشی! الهی که برای تو بمیرم تا نبینم من که در شهر پیمبر سال‌ها خانه‌نشین باشی مگر جز اهل‌بیت او را نمانده مؤمنی دیگر که تو تنها در این خانه امیرالمؤمنین باشی؟ به دستت می‌سپارم کودکان داغدارم را که بعد از من برای کودکانم هم معین باشی خداحافظ! خداحافظ! فدای گریه‌های تو زمین خوردم که نگذارم تو بر روی زمین باشی 🔸شاعر: =======================
ﻫﻼ‌ﻝ ﻣﺎﻩ ﺭﺟﺐ! ﻧـﺎﺯ ﮐﻦ ﺑـﻪ ﻣﺎﻩ ﺗﻤﺎﻡ ﺯ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﻣـﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﻼ‌ﻡ ﺳﻼ‌ﻡ ﺳﻼ‌ﻡ ﺑﺮ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﻦ ﺗـﻮ ﻣﯽ‌ﺗـﺎﺑﺪ ﻓﺮﻭﻍ ﺣﺴﻦ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺟﻤﺎﻝ ﭼﺎﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﻭﻻ‌ﺩﺕ ﺩﻭ ﻣﺤـﻤﺪ، ﻭﻻ‌ﺩﺕ ﺩﻭ ﻋـﻠﯽ ﮐﺪﺍﻡ ﻣﺎﻩ، ﭼﻨﯿﻨﺶ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻘﺎﻡ؟ ﭼﻪ ﻣﺎﻩ ‌ﺭﻭﺡ‌ﻓﺰﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺷﺐ ﺍﻣـﺎﻡ ﭘﻨـﺠﻢ ﻣـﺎ ﺷـﺪ ﻭﻻ‌ﺩﺗﺶ ﺍﻋـﻼ‌ﻡ ﺧـﺪﺍ ﺑﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﻨـﺖ ﺣﺴﻦ ﮔﻠﯽ ﺑﺨﺸـﯿﺪ ﮐﻪ ﻋﻄﺮ ﺑﺎﻍِ ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺭﺳﺪ ﺑﻪ ﻣﺸﺎﻡ ﺍﻣـﺎﻡ ﺑﺎﻗـﺮ ﯾﻌـﻨﯽ ﻣﺤـﻤﺪ ﺩﻭﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﭘﻨﺠﻢ ﻭﺻﯽ ﺧﯿﺮﺍﻻ‌ﻧﺎﻡ ﺍﻣـﺎﻡ ﺑﺎﻗـﺮ ﯾﻌـﻨﯽ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻗـﺮﺁﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗـﺮ ﯾـﻌﻨﯽ ﺗـﻤﺎﻣﯽ ﺍﺳﻼ‌ﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺸﺖ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﻧﻈـﺎﻡِ ﻫﻔـﺖ ﻧﻈـﺎﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻢ ﻭ ﻋﻤـﻞ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﻮﻥ ﻭ ﻗﯿﺎﻡ ﻣﮕـﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﭼـﻬﺎﺭﻡ ﻣـﺪﺩ ﮐـﻨﺪ، ﻭﺭﻧـﻪ ﮐﻪ‌ ﺭﺍﺳﺖ ﺯﻫﺮﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺪﺡ ﺍﻭ ﮐﻨﺪ ﺍﻗﺪﺍﻡ؟ ﺯﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ ﻣﻠﮏ ﻭ ﺟﻦ ﻭ ﺍﻧﺲ ﻭ ﺣﻮﺭ ﺍﯾن جا ﻧﻔﺲ ﺑـﻪ ﺩﻭﺳـﺘﯽِ ﺍﻭ ﺑـﺮﺁﻭﺭﻧـﺪ ﻣـﺪﺍﻡ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﺴﺘﺎﻧﻨﺪ ﺟﺎﻡ ﺩﺭ ﺻﻒ ﺣﺸﺮ ﻣﯽ ﺣﻼ‌ﻝ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺑـﻪ ﺍﻧﺒﯿﺎﺳﺖ ﺣﺮﺍﻡ ﺑﻪ ﺯﺍﺋﺮﺍﻥ ﺣﺮﯾﻤﺶ ﺩﺭ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺑﻘﯿﻊ ﭘـﺮ ﻣﻼ‌ﺋﮑﻪ ﮔـﺮﺩﯾـﺪﻩ حلّه ی ﺍﺣـﺮﺍﻡ ﺯ ﺗﺸﻨﮕﯽ ﺟﮕﺮﻡ ﺷﻌﻠﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺸﺪ ﺳﺎﻗﯽ ﺑﯿﺎ ﺷﺮﺍﺏ ﻣﺤﺒّﺖ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﯾـﺰ ﺑﻪ ﮐـﺎﻡ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺑﻐﺾ ﻋﺪﻭﯾﺶ ﺭﻩ ﻧﺠﺎﺗﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺟـﺰ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﯽ‌ﺍﺵ ﺩﻝ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺁﺭﺍﻡ ﻋﺠﯿﺐ نیست که ﺩﺭ ﺗﻤـﺎﻡ ﺣﺎﺩﺛﻪ‌ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﺮ ﻏﻼ‌ﻣﺶ ﺳﻤﻨﺪ ﮔﺮﺩﻭﻥ، ﺭﺍﻡ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭه ی ﺍﻭ ﻋﺎﻟﻤﯽ «ﺯﺭﺍﺭﻩ» ﺷﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻧﻈﺎﺭه ی ﺍﻭ ﺧﻠﻖ، ﻣﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ «ﻫﺸﺎﻡ» ﺳﺘﺎﻧﺪﻩ ‌ﺭﻭﺡ، ﺯ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺭﻭﺡ ﺑﺨﺸﺶ، ﺭﻭﺡ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻋﻠﻢ، ﺯ ﻟﺐ‌ﻫﺎﯼ ﺟﺎﻧﻔﺰﺍﯾﺶ ﮐـﺎﻡ ﻣﮕﻮ ﺩﺭِ ﺣﺮﻣﺶ ﺑﺴﺘﻪ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ، ﮐﻪ ﺯ ﻋﺮﺵ ﭘﯽ ﺯﯾـﺎﺭﺕ ﻗﺒـﺮﺵ ﻣـﻠﮏ ﺷـﻮﻧﺪ ﺍﻋـﺰﺍﻡ ﻧﮕﻮ ﭼـﺮﺍﻍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﺒﯿﻦ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺷﺐ، ﻣﺎﻩ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺣﺮﻣﺶ ﻧـﻮﺭ ﻣﯽ‌ﺳﺘﺎﻧﺪ ﻭﺍﻡ ﮐﻤﺎﻝ ﺍﻭﺳﺖ ﺑـﻪ ﭼﺮﺥ ﮐﻤﺎﻝ، ﺍﻭﺝ ﮐﻤﺎﻝ ﮐﻼ‌ﻡ ﺍﻭﺳﺖ ﺑـﻪ ﮐﻞّ ﻋﻠﻮﻡ، ﺟﺎﻥ ﮐـﻼ‌ﻡ ﭘﻨـﺎﻩ ﺑﺮﺩﻩ ﺑـﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺍﻭ ﺻﻐﯿﺮ ﻭ ﮐﺒـﯿﺮ ﺷﻔﺎ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺯ ﺧﺎﮎ ﺩﺭﺵ ‌ﺧﻮﺍﺹ‌ ﻭ ﻋﻮﺍﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﭘـﺎﯼ ﺑـﻪ ﻣﻠﮏ ﻭﺟـﻮﺩ ﻧﻨﻬﺎﺩﻩ ﺳﻼ‌ﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﺤﻤﺪ ﺑـﻪ ﺁﻥ ﺍﻣـﺎﻡ ﻫﻤﺎﻡ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻟﻪ ﺧﺮﻭﺷﯿﺪ ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺑـﻪ ﯾﺰﯾﺪ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻩ ی ﺍﻭ «ﺷﺎﻡ»، ﺗﯿﺮﻩ‌ﺗﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﻡ ﺑـﻪ ﺷﺎﻫﯽ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ "ﻣﯿﺜﻢ" ﺍﮔـﺮ ﻏﻼ‌ﻡِ ﺩﺭﺵ ﺧﻮﺍﻧـﺪﺵ ﻏﻼ‌ﻡِ غلام
ماه رجب خیر مقدم، سر زد دوباره هلالت گردیده هفت آسمان خم، در پیش قدر و جلالت باران فیض الهی، هر لحظه بادا حلالت تابیده در کل عالم، نور خدا از جمالت نازم به لیل و نهارت، هفت آسمان بی‌قرارت خورشید چشم انتظارت، هر دم هزاران بهارت هر اختر تابناکت، دارد فروغ خدایی می‌آیی و می‌درخشی، با جلوه حس سرمد بر خلق داری بشارت، از صبح عید محمّد هفتم فروغ الهی، پنجم وصی محمّد گنجینه ی کل دانش، آیینه ی روی احمد فوق تصور مقامش، دانش اسیر کلامش وحی الهی پیامش، داده محمد سلامش عبدی که باشد جمالش، آیینه ی کبریایی فردی که باید بخوانم، چون ذات حق بی مثالش گل‌بوسه‌های حسینی، کرده است گل بر جمالش دل می‌برد از محمّد، توصیف خلق و خصالش پیشانی عرش رحمان، ایوان قدر و جلالش خورشید تابنده ی علم، ماه درخشنده ی علم دریای طوفنده ی علم، تنها شکافنده ی علم در پای کرسی درسش، دانش کند خودنمایی نام نکویش محمد، یا احمد دیگر است این الله اکبر خدا را، زهراست یا حیدر است این دریای حلم حسن را، رخشان‌ترین گوهر است این سر تا قدم یادگار، ثارالله اکبر است این این باقر علم دین است، یا سیدالساجدین است هم جان حبل‌المتین است، هم اسوه ی متقین است در خاک راهش چه قابل، گردند عالم فدایی دشمن به وقت تکلم، دلداده خلق و خویش بالا رود وحی ساعد، تا عرش با گفتگویش چشم ملایک به دستش، دست خلایق به سویش گل‌های علم و فضیلت، روییده از خاک کویش مهرش تمام ولایت، رویش چراغ هدایت از بذل دستش روایت، احسان و جود و عنایت از او هماره کرامت، از ما همیشه گدایی ای گوشه گوشه بقیعت، بیت‌الحرام ملایک بر تو درود خداوند، بر تو سلام ملایک از کوثر دانش تو، لبریز جام ملایک صحن بقیعت همه پر، از ازدحام ملایک دانش اسیر کلامت، روح القدس مرغ بامت از سوی جد کرامت، آورده جابر سلامت خیزد ز قبر غریبت، بوی خوش آشنایی تو نجل خون خدایی، ریحانه ی کربلایی لیل و نهار زمان را، والشمسی و والضحایی هم اختر شش سپهری، هم پنجمین مقتدایی هم هفت در شرف را، دریای بی‌انتهایی مهر تو باب النجاتم، شوینده سیئاتم خاک تو آب حیاتم، من در حیات و مماتم از تو نجویم کناره، از تو نگیرم جدایی ای آبروی مدینه، از آبروی بقیعت هر لحظه مرگ و حیاتم، در آرزوی بقیعت حتی به گلزار جنت، چشمم به سوی بقیعت ذکر خدا بر زبانم، با گفتگوی بقیعت تو عالمی را پناهی، من میثم روسیاهی بر دوش کوه گناهی، آیا شود با نگاهی پایی به چشمم گذاری، چشمی به سویم گشایی
ای انس و جان محصّل دانش‌سرای تو وی نه سپهر گوشه ی دارالولای تو پنجم وصی ختم رسل، باقرالعلوم کلّ علوم در نفس جان‌فزای تو جابر شفا گرفت ز دست خدایی‌ات جبریل فیض می‌برد از خاک پای تو پیش از شب ولادت تو ختم‌الانبیا از جان و دل سلام فرستد برای تو می‌جوشد از کلام خوشت معجز مسیح نبْود عجب به مرده دهد جان دعای تو نام تو، خلق و خوی تو، یکسر محمّد است وجه خداست روی محمّد نمای تو ما را چه زهره تا که ز مدح تو دم زنیم؟ گوید خدا برای رسولش ثنای تو اهل سخن هنوز ز دلدادگان حق دل می‌برند با سخن دلربای تو با آن که می‌برد دل ما را مدینه‌ات پیوسته در بقیع دل ماست جای تو باشد کجا به نزد تو قابل، درود ما؟ ای بر تو لحظه لحظه سلام خدای تو قبرت خراب و قدر تو باشد بسی بلند ای عرش کبریا حرم با صفای تو ویرانه ی بقیع تو باشد بهشت ما ای خازن بهشت گدای گدای تو قبر تو در مدینه غریب است و روز و شب باشد مدینه ی دل ما کربلای تو دشنام خصم را که دهد با دعا جواب غیر از تو، ای حلاوت جان در صدای تو حاشا که حق یک سخنت را ادا کنم گر صد هزار بار کنم جان فدای تو چون نور آفتاب که تابیده بر زمین پیچیده در سپهر معارف، ندای تو ما ظرف کوچکیم و عنایات تو، بزرگ ای وسعت جهان همه ظرف عطای تو! تو در چهار بحری و دریای هفت نور نورند نور جمله تبار و نیای تو طاق است طاق، مؤمن طاق تو در جهان بوحمزه و هشام که آرد سوای تو؟ یاد آورم ز خاطره ی چارسالگیت از کربلا و کوفه و شام بلای تو عالم سیاه در نظرت گشت همچو شب وقتی کبود شد بدن عمه‌های تو بزم یزید ریخت به هم، رنگ او پرید وقتی بلند گشت صدای رسای تو گفتی که حاجیان همه ده‌سال در منا گیرند دور هم همه با هم عزای تو ای پنجمین معلم عالم بگو، بگو زهر هشام با چه گنه شد جزای تو؟ تقدیم توست سوز دل صبح و شام ما در قلب ما بود غم بی‌انتهای تو نفرین بر آن گروه که در روضه البقیع نگذاشتند گریه کنم از برای تو تا هست روح در تن و سوزش درون جان میثم بود هماره قصیده سرای تو
باز خدا پرده زِ رخ بر گرفت عالم جان، جلوه ی دیگر گرفت ملک جهان زندگی از سر گرفت مرغ دل این ذکر، مکرّر گرفت قبله ی ارباب دعا آمده عید جواد ابن رضا آمده دیده گشا و رخ جانانه بین شادی شمع و گل و پروانه بین وجد و نشاط دل دیوانه بین خنده ی ریحانه ی ریحانه بین نقش تبسّم به لب مرتضاست جلوه کنان طلعت ابن رضاست باز به جوشش یم جود آمده غرق در آن ملک وجود آمده مظهر الطاف ودود آمده مهر، به خاکش به سجود آمده کشور جان عالم دل منجلی است ولادت محمّد بن علی است پرده زِ حسن ازلی وا شده روی الهی متجلاّ شده ملک جهان سینه ی سینا شده ولادت زاده ی موسی شده ماه بیا خاک زمین را ببوس سر زده امشب مه شمس الشّموس شافع میزان و معاد است این کعبه ی دل، باب مراد است این راهبر کلّ عباد است این صاحب هر جود، جواد است این آینه ی دادگر است این پسر بر همه عالم پدر است این پسر دل به سوی بیت ولا پر زند روح، پی عرض دعا در زند ماه، گر امشب به زمین سر زند پرده به رخ تا صف محشر زند می نهد از شرم مه روی او رو به روی خاک سر کوی او گلشن هستی همه خرّم شده رشک جنان دامن عالم شده فخر کنان دوده ی آدم شده شاد، دل آدم و خاتم شده بحر ولایت گهر آورده است عروس زهرا پسر آورده است غنچه ی ریحانه به گلشن شکفت بلبل از او صوت اناالحق شنفت لاله به لبخند ثنایش بگفت مرغ شب از شوق وصالش نخفت آمده تبریک زِ معبود او بهر رضا در شب مولود او دیده گشا جلوه ی سرمد ببین آینه ی روی محمّد ببین سلاله ی رسول امجد ببین محمّد دوم احمد ببین آمدی ای بر همه باب المراد جان به فدای قدمت یا جواد ای ثمر باغ دل بوتراب وی زِ ازل شیفته ات شیخ و شاب جود تو چون لطف خدا بی حساب سایه ی مهرت به سر آفتاب مهر تو شد روز ازل دین من نیست به جز حبّ تو آئین من ای تو و من لازم و ملزوم هم من به گدائی، تو به جود و کرم رو به کجا از سرِ کویت برم سائلم و سائلم و سائلم سائل افتاده زِ پای توام جود و کرم کن که گدای توام سائلم از خویش مرانی مرا چون شود از لطف بخوانی مرا بر سر خاکت بنشانی مرا بر در عشقت بکشانی مرا گو که برآرند زِ تن پوستم دوستم و دوستم و دوستم سائلم از تو دو جهان خواستم سوز درون، درد نهان خواستم خون جگر اشک روان خواستم آن چه پسندی تو همان خواستم عاشق دارِ غم تو (میثمم) فارق از این عالم و آن عالمم @navaye_asheghaan
. ای شیرخدا و اسد احمد مختار در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار هم پیش‌تر از حزب خدا یار محمّد هم بهر نبی بعد علی، حیدر کرار از خشم تو بر جان عدو آتش دوزخ وز تیغ تو در سینه، نفس‌ها شرر نار در بدر مه روی تو چون بدر درخشید در جنگ اُحُد جان به کف و عاشق ایثار رویید ز لب‌های محمّد گل لبخند در رزم چو کردی به عدو حمله علی‌وار با دست غضب فرق ابوجهل شکستی تا کس نرساند به محمّد دگر آزار هرجا که تو شمشیر گرفتی به کف دست دشمن به هراس آمد و در عرصه ی پیکار در خطبه ی شام از تو و نام تو سخن گفت چارم وصی ختم رسل، حجّت دادار هم شیرخدا خوانْدَت و هم شیر پیمبر هم خواند تو را هم‌قدم جعفر طیّار ای کاش که در عرصه ی صفّین تو بودی تا یار علی بودی و چون مالک و عمار ای کاش پس از ختم رسل بودی و بودی یار علی و فاطمه بین در و دیوار... @navaye_asheghaan
. کریمه ی آل محمّد حضرت معصومه خوش آمد بیت ولایت آمده گلشن امام هفتم چشم تو روشن این دختریاسین وطاهاست این ثمرِ امّ ابیهاست آینه ی حضرت زهراست بیت ولایت آمده گلشن امام هفتم چشم تو روشن این گهر بحر عقول است پارۀ پیکر رسول است کوثر زهرای بتول است بیت ولایت آمده گلشن امام هفتم چشم تو روشن سلام عترت به کمالش چشم رضا محو جمالش ائمه شاهد جلالش بیت ولایت آمده گلشن امام هفتم چشم تو روشن سلام عترت پیمبر سلام صدیقه ی اطهر به دختر موسی‌بن‌جعفر بیت ولایت آمده گلشن امام هفتم چشم تو روشن مدینه شد دارالزیاره از دامن نجمه دوباره طلوع کرده یک ستاره بیت ولایت آمده گلشن امام هفتم چشم تو روشن .👇 @navaye_asheghaan
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار در مدح گل باغ علی، میثم تمار آن شیردلِ بیشه ی سر سبز ولایت آن عاشق و دل باخته ی مکتب ایثار در چرخ کمال علوی، اختر دانش بر باب علوم نبوی، صاحب اسرار پرسید از آن شیفته ی آل محمد فخر دو جهان، شیر خدا حیدر کرار کای دوست! چه حالی است تو را گر ز ره کین در راه ولایت بِبَرندت به سرِ دار؟ هم دست تو، هم پای تو از تیغ شود قطع آرند زبان از دهنت فرقه ی اشرار گفتا که اگر دادن جانم به ره توست جانم به فدای تو! به هر لحظه دو صد بار گویند که در کوفه حبیب‌بن‌مظاهر برخورد به او خنده‌زنان بر سر بازار فرمود که ای یار علی! در همه احوال بینم که در این راه کشی محنت بسیار در پاسخ او میثم تمار چنین گفت: ای پور مظاهر! زهی از دولت بیدار! بینم که ز خون سر تو چهره شود سرخ در راه حسین‌بن‌علی، رهبر احرار مردم سخن هر دو شنیدند ولی حیف لبخند تمسخر زده با حالت انکار چندی نگذشت از سخن آن دو که دیدند صدق سخن هر دو نفر گشت پدیدار میثم ز سر دارِ بلا سر به در آورد چون ماه فروزنده ز آغوش شب تار دو پا و دو دستش ز بدن، قطع و زبانش گویا به ثنای علی و عترت اطهار فریاد زد: ای مردم! دانید علی کیست؟ احمد چو علی هست و علی، احمد مختار دانید علی کیست؟ همان کس که به فرداست مهرش ثمر جنت و بغضش شرر نار دانید علی کیست؟ علی، جان رسول است قرآن محمد به فصاحت کند اقرار دانید علی کیست؟ علی محور توحید دانید علی کیست؟ علی نقطه ی پرگار بالله! که با طاعت کونین نباشد بر خصم علی جز شرر نار، سزاوار از منطق او کاخ ستم شد متزلزل گفتی که مگر خطبه ی مولی شده تکرار می‌رفت که در کوفه فتد شور قیامت وز تخت شود زاده ی مرجانه نگون‌سار با خشم رسیدند و بریدند زبانش کز پیش از این ظلم، علی بود خبردار بعد از سه شب و روز از این وقعه ی جان‌سوز زد نیزه به پهلوش عبیداللَّـه غدار در راه علی کشته شدن آرزویش بود جان داد شجاعانه در این ره به سرِ دار نگذشت مگر اندکی از کشتن میثم تا واقعه ی کرب و بلا گشت پدیدار شد نوبت جان‌بازی فرزند مظاهر ماه اسدی، آن اسد بیشه ی پیکار از یوسف زهرا بگرفت اذن شهادت چون صاعقه زد بر جگر لشکر کفار پوشید ز جان دیده و کوشید به صد جهد تا نقش زمین گشت به خاک قدمِ یار گردید ز خون سر او سرخ، محاسن آن سان که به او گفته بُدی میثم تمار افسوس! که شد پیکر آن حافظ قرآن آزرده چو برگ گلی از نیش دو صد خار قاتل سر نورانی او برد به کوفه گرداند چو خورشید به هر کوچه و بازار می‌رفت به هر ره‌گذر و کوی و بیابان طفلی پی آن قاتل و آن سر به دل زار قاتل به تحیر شد و پرسید از آن طفل آیی ز چه همراه من؟ ای طفل دل‌افگار! آن کودک دل سوخته در پاسخ او گفت: این است سر باب من، ای جانی خون‌خوار! این حافظ قرآن و حمایت‌گر دین است کُشتی ز چه او را به هوای دو سه دینار فرزند حبیب! ای گل گلزار مظاهر! فریاد مزن؛ سوز دل خویش نگه دار دیدی تو سر پاک پدر لیک ندیدی تشت زر و چوب ستم و لعل گهربار کن گریه بر آن سر که شکستند به چوبش نفرین به یزید و به چنین شیوه و رفتار کن گریه بر آن سر که به چشمان پر از اشک در بین عدو عترت خود دید گرفتار «میثم»! جگر شیعه در این آتش غم سوخت هر مصرع اشعار تو شد یک شرر نار @navaye_asheghaan
ای قبله ی حرم، حرمِ سامرای تو بیت الولای دل حرم با صفای تو قرآن یگانه دفتر مدح و ثنای تو روح ملک کبوتر صحن و سرای تو آیینۀ جمال خداوند سرمدی فرزند پاک چار علی، سه محمدی رضوان بدان جلال و شرف سائل درت خورشید سجده برده به صحن مطهرت روح رضاست در نفس روح پرورت نامت حسن نه بلکه حسن پای تا سرت میراث زهد و نور هدایت ز هادی ات علم امام هشتم و جود جوادی ات معصوم سیزده ولی الله ذوالمنن ابن الرضای سومی و دومین حسن گل ریزد از بهشت به خاکت چمن چمن شرمنده در ثنای تو از کوچکی سخن دُرِّ کلام و لعل لب گوهری کجا وصف ابا محمدٍ العسکری کجا انوار ده امام درخشد ز روی تو یادآور رسول خدا خُلق و خوی تو زیباترین دعای ملک گفت و گوی تو مسجود جنّ و انس بُود خاک کوی تو بحری که در صدف، دُرِ جان پَروَرد تویی در دامنش امام زمان پرورد تویی @navaye_asheghaan
ای به قم آفتاب قلب جهان! دخت موسی !سلالۀ قرآن! عمه و دخت و خواهر سه امام! مادر کل عالم امکان! تو به چشم ائمه زهرایی بعد زهرا به قدر و عزت و شان زینب دوم بنی الزهرا عمۀ چار حجّت یزدان هم وجودت کریمة عترت هم ولایت، حقیقتِ ایمان فیض فیضیه از کرامت توست شهر قم از تو گشته مهد امان حرم یازده ولی خدا حرم توست ای سپهرمکان مدح تو ای ملیکۀ هستی وصف تو ای یگانۀ دوران نه توان با هزار دست نوشت نه!توان گفت با هزار زبان صحن تو مسجدالرسول همه حرمِ امن توست کعبۀ جان پدر و مادرم به قربانت نه، همه جان عالمت قربان کوثر کوثر رسول خدا عصمت عصمت الله منّان قم، جلال مدینه پیدا کرد تا نهادی قدم به دیدۀ آن گشت روز ورود تو در قم روز عید کرامت و احسان روز عید نزول رحمت ها روز عفو و عنایت و غفران اهل قم از برای استقبال همه با دسته‌گل شدند روان مرد و زن دور محملت گشتند اشک شوق همه ز دیده روان قم دل از گلشن بهشت گرفت محملت بس که گشت گل‌باران همه گفتند فاطمه در حشر پای بنهاده ای گنهکاران حرمت شیعیان قم، ز تو کرد ستم اهل شام را جبران کاش زینب به قم سفر می کرد تا نمی دید آن همه طغیان اهل قم کی برند مهمان را گه به بزم شراب و گه زندان؟ جای تو بیتِ «موسی خزرج» جای زینب به گوشۀ ویران دور تو عالمان فقه و اصول دور او ابن سعد و شمر و سنان دور تو دسته های گل در دست دور او سنگ بود و زخم زبان
دلم گرفته خدایا در انتظار فرج دو دیده ام شده دریا در انتظار فرج هنوز میرسد از کوچه‌های شهر حجاز صدای گریۀ زهرا در انتظار فرج هنوز در همه عالم میان دشمن و دوست علی ست بی کس و تنها در انتظار فرج هنوز میرسد از چاه های کوفه به گوش صدای نالۀ مولا در انتظار فرج هنوز ناله کشد از جگر امام حسن گشوده دست دعا را در انتظار فرج هنوز پرچم سرخ حسین منتظر است گشوده چشم به صحرا در انتظار فرج هنوز میرسد آوای دلربای حسین ز نوک نیزۀ اعدا در انتظار فرج هنوز تشنه لبان اشکشان بود جاری کنار کشتۀ سقا در انتظار فرج هنوز خون شهیدان کربلا جاری ست ز چشم زینب کبرا در انتظار فرج هنوز ناله "میثم" رسد به گوش که هست چو چشم فاطمه، دنیا در انتظار فرج شاعر:
1_8023285320.mp3
9.38M
🔹آهسته آهسته🔹 بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته... همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته حسن ای نورچشمانم! حسین ای راحت جانم! بنالید ای عزیزانم، ولی آهسته آهسته بیا ای دخترم زینب به پیش مادرت امشب بخوان او را به تاب و تب، ولی آهسته آهسته روم شب‌ها سراغ او، به قبر بی‌چراغ او کنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته 📝 @navaye_asheghaan
. دل بسته ام مرا ز سر خویش وا مکن از من مرا جدا کن و از خود جدا مکن هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر گویم گرفته ای ز عنایت رها مکن من با تو پیش از آمدنم آشنا شذم ای آشنا مفارقت از آشنا مکن تنها بود به دست تو طومار جرم من این مشت بسته را به بر خلق وا مکن درمان درد من نبود غیر درد عشق این درد را ز لطف بیفزا دوا مکن در من اگر سعادت ترک خطا نبود در تو کرامت است تو ترک عطا مکن خواهی اگر ز لطف به من اعتنا کنی دیگر به کثرت گنهم اعتنا مکن نزد کریم فرق ندارند خوب و بد یکجا قبول کن همگان را سوا مکن عمری به زخم تیر بلا سینه ام بسوز آنی به هجر خویش مرا مبتلا مکن «میثم» اگر ترک تن و ترک جان کنی ترک محبت علی مرتضی مکن ✍ .👇 @navaye_asheghaan