.
#امام_زمان
#فاطمیه آمده، آن همدم و مونس کجاست
شمع می پرسد ز پروانه ، گل نرگس کجاست
درعزای مادرت یابن الحسن یک دم بیا
تا نگویند این جماعت بانی مجلس کجاست
..................................................................
.
#زبانحال_حضرت_زهرا با حضرت زینب
با گریه شب هامو سحر میکنم
با غصه هام یه جوری سر میکنم
برو بخواب اگه حالم بد بشه
فضه و اسما رو خبر میکنم
قرار نبود خنده به ما حروم شه
دیدن محسن همه آرزوم شه
روزای خوبم پیش بابات علی
فکر نمیکردم اینجوری تموم شه
غصه نخور اگه چشام میباره
خندهی تو زخممو هم میاره
هر طور شده تورو بغل میکنم
نگی که مادرم دوسم نداره
تو کی دیدی که من بگم نمیشه؟
تحمل این همه غم ، نمیشه!
شونه زدم موهاتو با درد ، آخه
انگشتای من دیگه خم نمیشه
وقتی که گل گیر تبر میفته
تیغ تبر با غنچه در میفته
پهلوی من دوباره تیر میکشه
وقتی چشام به میخ در میفته
الهی که دلی آتیش نگیره
آب خوش از گلوم پایین نمیره
پشت در آتیش گرفته موندم
تازگیا وضوم شده جبیره
مثل الان وقتی زیاده تبم
عجل وفاتی میشینه رو لبم
روضهی روضههای عالم منم
گریز روضه ها تویی زینبم
از پشت در روضه میاد کربلا
آتیش میگیره مثل در خیمه ها
اینجا به محسنم لگد میزدن
اونجا حسینم میزنه دست و پا
عماد بهرامی ✍
#زمزمه #مرثیه #زمینه
#فاطمیه #حضرت_زهرا #شهادت_اهل_بیت #شهادت_حضرت_زهرا
.┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
هستی محرابی:
#زبانحال_حضرت_زهرا(س)
#هجوم_به_بیت_وحی
میانِ خانه ام بود و، بساطِ خون به پا کردند
سفارش کرد بابایم، عجب حقش ادا کردند
هنوز این جسمِ بابا را، نه تغسیل و عزا کردند
به جای تسلیت بر ما، امامت ادّعا کردند
ببین بابا که این امت، به حقِ ما چِها کردند
مرا با پیکرِ خونین، به بستر مبتلا کردند
جلویِ دیده ی طفلان چنان ظلم و جفا کردند
میان کوچه جانم را، گرفتارِ بلا کردند
امان از این همه غمها، ز بعدِ رفتنت بابا
علی را جانبِ مسجد، طنابی از قفا کردند
قسم بر زخمِ بازویم، که قلبم را جدا کردند
همانا بدترین ظلم و، شقاوت بهرِ ما کردند
برای اخذِ یک بیعت، چه آشوبی به پا کردند
مرا با محسنِ زارم، میانِ خون رها کردند
خدا داند که درحقٌم، چه ظلمِ ناروا کردند
بسا این کودکانِ من پیمبر را صدا کردند
که این جسم نحیفم را، ز میخِ در جدا کردند
امان از این همه غمها، ز بعدِ رفتنت بابا
#اجرا: کربلایی_مجید_منصوری
#هستی_محرابی
(السّلام علیكِ یا فاطمةَالزهراء)
#زبانحال_حضرت_زهرا
مظهـــر رحـمـت ِ دادار منــــم
عصـمت خـــالق ِ غفّـار منــــم
هـدف ِ خـلقــت ِ ابـــرار منـــم
صــدف گــوهر اســـرار منـــم
گل پــژمــرده ی گــلزار فـــراق
رنجه از رنـج دوصد خار منــم
ابر ِ غـم، بحــر الم، معــدن درد
حاصلِ این همه دشــوار منـــم
آنکه حاصل نشدش درهمه عمر
جز غـم و محنــت و آزار منـــم
آنکه بعـد از پــدر از وی دشمـن
غصبِ حق کرد به اجبــار منــم
آنکه رخسـارهی او شــد نیـــلی
ز اثـــر ِ سیــلی کفّــــار منــــم
آنکه آتـش بـه درِ خـــــانـهی او
زده اهـریمـن خـونخــوار منــم
آنکه بشکست عـــدو سینهی او
در میــــان در و دیـــوار منـــم
آنکه در پشت در از ضرب لگــد
سقط شد محسن او زار منـــم
آنکه تــازانـه ی قنفـــذ، بنمــود
بـازویش را سـیَـه و تـار منـــم
آنکـه تـا صبــح ، ز درد ِ پهلـــو
بود چـون اختــر ِ بیــدار منــم
آنکه شب تا به سحر مینـالیـد
از جـفــاکــاریِ اشــرار منـــم
آنکـه از دردِ نهــانــش همســر
نشــد آگــاه و خبـــردار منـــم
آنکه از حق طلبد قطــعِ حیـات
چارهاش هسـت چو ناچار منم
آنکه از زنــدگی پـر غـــم و درد
شـد دل آزرده و بیـــزار منـــم
بـاری آن یکّه ستـمدیدهی دهــر
در همــه دوره و اعصــار منـــم
در منـــا و عـــرفــاتِ اخـــلاص
اسـوهی فــدیـه و ایثـــار منـــم
مــام دو زینـب و اُمّ الحسنــین
همســرِ حـیـــدرِ کــــرّار منـــم
فاطمـه، طاهره، صدیقه ، بتول
بضعهی احمـــد مختـــار منـــم
(شمس قم) را صلهی این ابیات
شافـعــه_مــادرِ غمـخـوار منــم.
شادروان سید علیرضا شمس قمی
.
#حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#فاطمیه #حضرت_زهرا
#زبانحال_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرضیه_عاطفی✍
یارب غریب و مضطرم؛ عجّل وفاتي
آمد بلایا بر سرم؛ عجّل وفاتي
خانه نشینیِ علی بیطاقتم کرد
از بغض، پُر شد حنجرم؛ عجّل وفاتي
دنیاپرستان یک به یک بیعت شکستند
میسوزم و شعله ورم؛ عجّل وفاتي
در پشتِ در خوردم زمین و چادرم سوخت
در آتشِ دور و برم؛ عجّل وفاتي
محکم زد و ضربِ غلافِ قنفذ انداخت
بر دست و بازویم ورم؛ عجّل وفاتي
ماندم میانِ هجمهی دیوار و مسمار
آزرده شد بال و پرم؛ عجّل وفاتي
بی مادری سخت است، گرچه فوراً آمد
فضه به جایِ مادرم؛ عجّل وفاتي
خیلی برای داغِ محسن گریه کردم،
هر شب میانِ بسترم؛ عجّل وفاتي
طاقت ندارم اشکِ حیدر را ببینم
جانِ همین چشمِ ترم؛ عجّل وفاتي
آغوش میخواهد حسین اما توان نیست،
در جایجایِ پیکرم؛ عجّل وفاتي
باید به زینب بسپرم چندین کفن را
در روزهای آخرم؛ عجّل وفاتي...!
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
@navaye_asheghaan
﷽
#فاطمیه
#زبانحال_حضرت_زهرا
ای زخم انگاری تو هم آزار داری
در هر نفس به گریه ات اصرار داری
از من گذشت ای میخ اول مطمئن شو
پشت در خانه نباشد بارداری
ای کاش امشب پر بگیرم چون که سخت است
در سن و سال زینبم بیمارداری
تشخیص فرزند از صدا عین عذاب است
ای وای از وقتی که دیدِ تار داری
تا زنده ام خوب استراحت کن علی جان
خیلی زمان کَفْن و دفنم کار داری
من حاضرم که باز به جانم بگیرم
دردی که وقت شستن مسمار داری
بیخود مرا منصوره ی عرشم نگفتند
غصه نخور مانند زهرا یار داری
با گریه پرسیدی چرا در بین بستر
از کنج حجره فاصله بسیار داری؟!...
....بین در و دیوار گیر افتاده باشی
تا عمر داری ترس از دیوار داری
زینب کنارت هست پس جای غمی نیست
یعنی که بعد از رفتنم غمخوار داری
امروز گفتم به حسینم کاش بودم
بالاسرت روزی که نیزه دار داری
پیراهن و عمامه و انگشتر و خوود
در سفره ات خیراتیِ بسیار داری
شعر از گروه"یا مظلوم"
@navaye_asheghaan
(السّلام علیكِ یا فاطمةَالزهراء)
#زبانحال_حضرت_زهرا
مظهـــر رحـمـت ِ دادار منــــم
عصـمت خـــالق ِ غفّـار منــــم
هـدف ِ خـلقــت ِ ابـــرار منـــم
صــدف گــوهر اســـرار منـــم
گل پــژمــرده ی گــلزار فـــراق
رنجه از رنـج دوصد خار منــم
ابر ِ غـم، بحــر الم، معــدن درد
حاصلِ این همه دشــوار منـــم
آنکه حاصل نشدش درهمه عمر
جز غـم و محنــت و آزار منـــم
آنکه بعـد از پــدر از وی دشمـن
غصبِ حق کرد به اجبــار منــم
آنکه رخسـارهی او شــد نیـــلی
ز اثـــر ِ سیــلی کفّــــار منــــم
آنکه آتـش بـه درِ خـــــانـهی او
زده اهـریمـن خـونخــوار منــم
آنکه بشکست عـــدو سینهی او
در میــــان در و دیـــوار منـــم
آنکه در پشت در از ضرب لگــد
سقط شد محسن او زار منـــم
آنکه تــازانـه ی قنفـــذ، بنمــود
بـازویش را سـیَـه و تـار منـــم
آنکـه تـا صبــح ، ز درد ِ پهلـــو
بود چـون اختــر ِ بیــدار منــم
آنکه شب تا به سحر مینـالیـد
از جـفــاکــاریِ اشــرار منـــم
آنکـه از دردِ نهــانــش همســر
نشــد آگــاه و خبـــردار منـــم
آنکه از حق طلبد قطــعِ حیـات
چارهاش هسـت چو ناچار منم
آنکه از زنــدگی پـر غـــم و درد
شـد دل آزرده و بیـــزار منـــم
بـاری آن یکّه ستـمدیدهی دهــر
در همــه دوره و اعصــار منـــم
در منـــا و عـــرفــاتِ اخـــلاص
اسـوهی فــدیـه و ایثـــار منـــم
مــام دو زینـب و اُمّ الحسنــین
همســرِ حـیـــدرِ کــــرّار منـــم
فاطمـه، طاهره، صدیقه ، بتول
بضعهی احمـــد مختـــار منـــم
(شمس قم) را صلهی این ابیات
شافـعــه_مــادرِ غمـخـوار منــم.
شادروان سید علیرضا شمس قمی
.
#زبانحال_حضرت_زهرا
منم زهرا غریب عالمینم
شده ابر بهاری هر دو عینم
در این ایام حیرانم بگریم
به محسن یا حسن یا که حسینم
#محمد_حسین_رحیمیان
#فاطمیه
.
@navaye_asheghaan
.
#امام_زمان
#فاطمیه
#میرزامحمدی 🎤
#مناجات_فاطمی
کسی که بی تو سَرِ صحبتِ جهانش نیست
تحمّل غم هجر تو در توانش نیست
کسی که سوخته از انتظار میداند
دل از فراق تو جسمی بُوَد که جانش نیست
کسی که روی تو را دید یک نظر چون خضر
چگونه آرزوی عمر جاودانش نیست؟!
کسی که درک کند دولت حضور تو را
نیاز گوشهی چشمی به دیگرانش نیست
نه التفات به طوبی کند، نه میل بهشت
که بی حضور تو حاجت به این و آنش نیست
به خاک پای تو سوگند، ای همیشه بهار!
گلی که بوی تو دارد، غمِ خزانش نیست
بهارِ زندگیام در خزان نشست؛ بیا!
«بهار نیست به باغی که باغبانش نیست»
کنارِ تربتِ زهرا تو گریه کن! که کسی،
به جز تو با خبر از قبر بینشانش نیست
بیا و پرده ز راز شهادتش بردار
پسر که بیخبر از مادرِ جوانش نیست...
#محمدجواد_غفورزاده✍
......................
#زبانحال_حضرت_زهرا
جز به مهدی روی سیلی خورده نگشایم به کس
منتقم باید ببیند روی سیلی خورده را
............
.
#هجوم_به_بیت_وحی
از لاله زار توحید آتش زبانه می زد
گل گشته بود پرپر، بلبل ترانه می زد
در گلشن ولایت، یک نوشکفته گل بود
گر می گذاشت گلچین، آن گل جوانه می زد
من ایستاده بودم دیدم که مادرم را
دشمن گهی به کوچه، گاهی به خانه می زد
گاهی به پشت و پهلو گاهی به دست و بازو
گاهی به چشم و صورت گاهی به شانه می زد
گردیده بود قنفذ هم دست با مغیره
او با غلاف شمشیر این تازیانه می زد
وقتی که باغ می سوخت، صیاد بی مروت
مرغ شکسته پر را در آشیانه می زد
با چشم خویش دیدم جان دادن پدر را
از ناله ای که مادر در آستانه می زد
این روزها که می دید موی مرا پریشان
با اشک دیده می شست با دست، شانه می زد
هنگام شرح این غم، از قلب زار (میثم)
مانند خانه ی ما آتش زبانه می زد
استاد حاج #غلامرضا_سازگار✍
@navaye_asheghaan
.
#امام_زمان
#فاطمیه
#میرزامحمدی 🎤
#مناجات_فاطمی
کسی که بی تو سَرِ صحبتِ جهانش نیست
تحمّل غم هجر تو در توانش نیست
کسی که سوخته از انتظار میداند
دل از فراق تو جسمی بُوَد که جانش نیست
کسی که روی تو را دید یک نظر چون خضر
چگونه آرزوی عمر جاودانش نیست؟!
کسی که درک کند دولت حضور تو را
نیاز گوشهی چشمی به دیگرانش نیست
نه التفات به طوبی کند، نه میل بهشت
که بی حضور تو حاجت به این و آنش نیست
به خاک پای تو سوگند، ای همیشه بهار!
گلی که بوی تو دارد، غمِ خزانش نیست
بهارِ زندگیام در خزان نشست؛ بیا!
«بهار نیست به باغی که باغبانش نیست»
کنارِ تربتِ زهرا تو گریه کن! که کسی،
به جز تو با خبر از قبر بینشانش نیست
بیا و پرده ز راز شهادتش بردار
پسر که بیخبر از مادرِ جوانش نیست...
#محمدجواد_غفورزاده✍
......................
#زبانحال_حضرت_زهرا
جز به مهدی روی سیلی خورده نگشایم به کس
منتقم باید ببیند روی سیلی خورده را
............
.👇