eitaa logo
کانال نوای عاشقان
15.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
364 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
بانوای 🏴🏴🏴🏴🏴 خیمه ها سوخت دویدیم و حرم سوخت عمو خیمه ها سوخت دویدیم و حرم سوخت عمو معجرم سوخت همه دور و برم سوخت عمو روی این خار بیابان نفسم بند آمد ناگهان سیلی و چشمان ترم سوخت عمو بعد تو دست یتیمان حرم را بستند لابه لای قل و زنجیر پرم سوخت عمو تا که بر نیزه سر قافله سالار گذشت عمه با خاطره های پدرم سوخت عمو آه از کوفه و آن هلهله و بزم یزید از غم غربت عمه جگرم سوخت عمو وقتی آمد سر بابای غریبم دیدم آسمان تیره شد و در نظرم سوخت عمو شاعر: امامی ..•🥀• 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🌴💐🌴💐🌴💐🌴💐🌴
از غصه ی این فاصله بگذار نگویم از غربت این قافله بگذار نگویم از شمر نگو تو، به تلافیش پدر جان از چشم بد حرمله بگذار نگویم از قصه ی این صورت زخمی که نگفتی از قصه ی این آبله بگذار نگویم من پیر شدم جان تو آن دم که به پا شد دور سر تو هلهله... بگذار نگویم افتاد به بازارِ غلامان و کنیزان روزی گذر قافله... بگذار نگویم از بابت این درد سرِ معجر پاره دارم ز عمویم گله... بگذار نگویم بابا صدقه هیچ ولی خاری و دشنام دادند به این عائله... بگذار نگویم هر گاه سرت خورد زمین عمه زمین خورد دق کرد از این قائله... بگذار نگویم _محمدی @navaye_asheghaan
من اَختر پنج آفتابم در بحر کمال درّ نابم کودک نه که مرد اِنقلابم کرده است حسین، اِنتخابم در شام، اُمید کربلایم قرآن شَهید کربلایم از خون خدا پیام دارم یک کرب‌ و بلا قیام دارم بین همه اِحترام دارم حکم از طرف اِمام دارم ویرانه حراست، من رَسولش شام است مَدینه، من بَتولش ویرانه بِهشت و من فرشته با طینت فاطمه سِرشته هر چند که دختر حُسینم یک زینب دیگر حُسینم عالم شده یادوارۀ من هر روز بود هزارۀ من هر لحظه غم دوبارۀ من تابد همه‌ جا ستارۀ من از خَصم اگر جَسارتم شد قبرم سَند اِسارتم شد من باب مراد عالمستم در قدر و جلال، مریمستم یک فاطمۀ مُجسمَستم در ماه صفر مُحرمَستم خیزَد به دیار غُربت من بوی شُهدا زِ تربت من یک بلبل دور از آشیانه خون دل و اَشک و آب و دانه چون فاطمه بر تَنش نِشانه از بوسهء گرم تازیانه بر شانه نشسته ضَربت مُشت بر چهره نشان پنج اَنگشت شَب بود که آفتابم آمد آن شَب که پِدر به خوابم آمد از دیده گُلاب نابم آمد لبخند زَدم که بابَم آمد سر بر روی سینه‌ اش نهادم دوران فراق رفت یادم من بودم و لالۀ اُمیدم گل گفتم و باز گل شنیدم ناگاه زِ خواب خوش پَریدم دیدم همه را به خواب دیدم نالیدم و سر به جیب بردم اِنگار هزار بار مُردم من بودم و چشم اَشکبارم من بودم و قلب داغدارم من بودم و هِجر روی یارم نه صَبر، نه تاب نه قَرارم من ماندم و نالۀ جدایی صَد پرده نوای نینوایی بُغضم ز گلو دوباره وا شد اِنگار که شام، نینوا شد یک لحظه خرابه کربلا شد مرگ آمد و حاجتم روا شد نومید شدم، زِ پا نِشستم دادند سَر پِدر به دَستم من بودم و اَشک در دو دیده من بودم و قامت خَمیده من بودم و حَنجَر بُریده روح از قفس تَنم پَریده از خون جگر وضو گرفتم گل‌ بوسه از آن گلو گرفتم گفتم پدر، ای اُمید جانم با سَر زده سَر به آشیانم؛ تقدیم تو اشک دیدگانم دنبال تو پر زَند رَوانم بگذار که اصغر تو گردم قربانی دیگر تو گردم بر رأس پدر سلام دادم غم داد چو بَرگ گل به بادَم تا بوسه بر آن گلو نهادم یک ناله زدم، زِ پا فتادم باشد که به ناله‌های (میثم) آهم برسد به گوش عالم @navaye_asheghaan
دستی که زد بر روی زهرا عمه را زد خلخال ها را بُرد و با حرصش مرا زد سیلی به من میزد ولی بر عمه میخورد هر ضربه ای را که به من زد جابجا زد بابا غرورم بدتر از پایم شکسته آن مرد شامی بارها تهمت به ما زد دارد سیاهی می رود چشمم هنوزم نفرین به آنکه مُشت های بی هوا زد سوغات برد اما مچاله سوی شهرش آن چارقد را که عمو با گریه تا زد بیخود نشد مویم سفید آن چند ساعت نامحرمی صدبار اسمم را صدا زد شیرین زبان بودم ولی لکنت گرفتم وقتی سرت را دشمنت بر نیزه ها زد @navaye_asheghaan
من دختری دلسوزم و معصوم و بابایی دورم هنوز از روز و شب‌های شکوفایی سنی ندارم، با عروسک‌ها عجین هستم شب‌ها نمی‌خوابم بدون زنگ لالایی دور از تو این شب‌ها چه‌ها دیدم، نمی‌دانی! موی سفیدم را ببین از رنج تنهایی چشمی که تا دیروز غرق شادمانی بود آن‌قدر باریده، شده چشمان دریایی دیروز پنهان بوده‌ایم از چشم نامحرم امروز گشته کاروان ما تماشایی من که ندیدم مادرت را، عمه می‌گوید پهلو و دست و صورتم گردیده زهرایی آنقدر سنگین است دستان سنان، دیگر رفته رمق از دست و از پایم توانایی حالا که مهمان دارم و چیزی مهیا نیست با جانم امشب می‌کنم از تو پذیرایی @navaye_asheghaan
389.7K
سبک منم باید برم بابا خوش اومدی به کلبه ی فقیرونه ببین که دخترت برا تو روضه میخونه چشای عمه از غم تو مثل بارونه به شام غصه هام داره میاد دیگه سحر ساعات آخره دیگه تمومه این سفر نمی زارم بری اگه می ری منم ببر بیا بزار بابا سرتو روی دامنم با دست لرزونم موهاتو شونه میزنم نمیشناسی مگه رقیه جون تو منم صدام عوض شده حرف زدنم عوض شده شبیه صورتت شکل منم عوض شده شبیه مادرت راه رفتنم عوض شده نگات نمیکنم توهم منو نگاه نکن نگاه به زخمای این بدن سیاه نکن نگاه به تاول پاهای بی گناه نکن به زخم رولبات بابا نگاه نمیکنم به اشک تو نگات بابا نگاه نمیکنم به جای نیزه هات بابا نگاه نمیکنم بابا حسین حسین(3) @navaye_asheghaan
با من و عمر ِکَمَم دست زمان بد تا کرد موقع قد کشی ام بود که پشتم تا کرد دورهایت زدی و نوبت ما شد امشب چشم کم سوی مرا آمدنت بینا کرد لذتی دارد عجب بوسه ی دو لب تشنه وقت برخوردبهم زخم دو لب سر وا کرد نوه ی فاطمه بودم سندش را دشمن با کف پا به روی چادر من امضا کرد همه ی صورت من قدر ِکفِ دستی نیست دور از دیده ی تو عقده ی خود را وا کرد عمو عباس کجا بود ببیند آن شب به سرم داد زد آنقدر مرا دعوا کرد ناسزا گفت و به گریه دهنش را بستم دشمنت را نفس فاطمی ام رسوا کرد بی کفن دفن شدم ای پدر بی کفنم داغ مجنون همه جا تازه غم لیلا کرد دختر بی ادبی مسخره میکرد مرا دو سه تا پارگی از روسری ام پیدا کرد عمر یک ظرفِ ترک دار به ضربی بسته ست عمه بر دست مرا برده و جابجا کرد عمه هربار که با گریه بغل کرد مرا یاد آن صورت نیلی شده ی زهرا کرد @navaye_asheghaan
دستگیر عالمم اما دوستم بر سر است من چهل منزل رخم نیلی و چشمانم تر است گر به من گویند بابا را نخوان سیلی نخور صورتم سازم سپر گویم که بابا بهتر است شام را ویران کنم ورنه رقیه نیستم ذکر صبح و شام اینان سب جدم حیدر است غائبین کوچه بر من عقده خالی میکنند هرکه دیدم گفت رویت مثل روی مادر است می شود فهمید از این حمله ی مرکب سوار آمده گیسو کشد کی در شکار معجر است یک نسیم از این همه طوفان که من دیدم اگر در گلستانی فتد بر یک اشاره پر پر است قد و بالای سه ساله دختری زانو بغل از کف یک چکمه زجر حرامی کمتر است گر زمین گیرم به عمه اقتدا خواهم نمود چاره ی دردم فقط یک بوسه ای از حنجر است وجه تشبیه سر من با سر تو این بود هر دو صورت سوخته گیسو پر از خاکستر است @navaye_asheghaan
من یتیمم که فلک خانه خرابم کرده نیمه جان شمعیم و هجر تو آبم کرده غارت و آتش معجر سر جایش باقی داغی ضربۀ سیلی چه کبابم کرده با اشاره ز ورم های تنم خون ریزد ضربه ها در یم غمها چو حبابم کرده درد زانو به کجا داده مجالم بر خواب یاد رویای تو آرام به خوابم کرده کو علمدار سپاهت که ببیند دشمن این چنین ملعبۀ بزم شرابم کرده خسته ام بس که عدو همره هر ضرب لگد خارجی خوانده مرا، برده خطابم کرده کف پا تا به سرم بس که تورم دارد زن غسالۀ این شهر جوابم کرده @navaye_asheghaan
سخت است دختر باشی وماتم ببینی منزل به منزل در اسیری غم ببینی از خواب برخیزی بجای ناز بابا گیسوی خودرا دست نامَحرَم ببینی آن چادری که سالها محکم گرفتی در دست ِ این وآن چنان پرچم ببینی گفتم نزن ،لج کرد،تازه ناسزا گفت: فریاد زد بدتر از این را هم ببینی خورده کسی تا حال سیلیِّ دودستی تا چند ساعت چهره را مُبهَم ببینی یک دختر شامی به همبازیِ خود گفت : دختر شده تاحال ، قامت خم ببینی گفت آن یکی، پیشش نرو از خارجی هاست باید که مویش را چنین در هم ببینی امشب سرت را می کشانم تا خرابه از نِی، نه ، از نزدیک احوالم ببینی ای سربریده من بغل می خواهم امشب اصلاً دلت آمد که من را کم ببینی یا چشم من تار است یا تغییر کردی چشمان خود واکن که من را هم ببینی موی بلندی داشتم با معجرم سوخت یک فاطمیه غم در این چشمم ببینی عمه نبود امروز می رفتم کنیزی جای تو خالی بود که ترسم ببینی @navaye_asheghaan