eitaa logo
کانال نوای عاشقان
15هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
364 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
تنها تو می‌دانی در این ایام حالم را از دور می‌خوانم برایت باز فالم را حالا شده بغض فراق تو گلو گیرم دلدادگانت خوب می‌فهمند حالم را دور سرت این روزها مشتاق پروازم افسوس، زنجیر گناهم بسته بالم را تصویر زیبای حرم را قاب می‌گیرم پُر می‌کنم با عطر دیدارت، خیالم را هرگز برای هیچ‌کس سَر خَم نخواهم کرد چون در تو دیدم آرزوهای محالم را خورشید من می‌سوزم از هجر تو و تنها پروانه می‌فهمد دلیل اشتعالم را تحویل می‌گیرد مرا دنیا به لطف تو وقتی به نامت می‌کنم تحویل، سالم را مبهوت ماندم کیستی؟ که از ازل جانا با عشق خود دیوانه کردی کل عالم را آیا میان زائرانِ اربعین  هستم؟ تنها تو می‌دانی جواب این سؤالم را @navaye_asheghaan
من فقط یک نوکرم، کار خودم را می‌کنم او خودش هر وقت لازم شد به نوکر می‌رسد دستم مقابل کس و ناکس دراز نیست تا روی پای نوکر‌ی‌ام ایستاده‌ام مداح و روضه‌خوان و سخنران و چای‌ریز کارِ تمام ما درِ این خانه نوکری‌ست در لباسِ نوکری، موی سپیدم آرزوست تا نفس دارم درِ این خانه خدمت می‌کنم من زنده‌ام به نوکری خانه‌ی شما! پس نوکری به کار نگیری به جای من! سرمایه‌ی من نوکریِ حضرت سلطان هر ثانیه‌اَش ناب‌ترین گنجِ زمان‌ست بهترین روزی ما نوکریِ ارباب است عبد را خوبتر از صوم و صلاتش بدهند بهترین آوازه‌ها در خادمیِ کوی توست شهرتِ خالی زشوقِ نوکری، شهرت نشد آبرودار شدن، ماحصل نوکری است هست، عزت همه‌اش تحت لوای حَسَنین تا غلامت شدیم فهمیدیم نوکری، احترام هم دارد آبروداری ما بی آبروها پای اوست تا قیامت نوکری کردن برایش پای ماست من مفتخر به نوکری حضرت توأم تو سفره‌دار هستی و من دعوت توأم حُکم قبول بندگیِ ماست با خدا حُکم قبولِ نوکری ماست با حسین از حب قیمتیِ تو قیمت گرفته‌ایم با نوکری تو همه عزت گرفته‌ایم عشق تو شغل شریف انبیای عالم است در سرایت نوکری دارد مراتب یاحسین با نوکریِ آل علی زنده‌ام فقط عینِ حقیقت است کلامم، شعار نیست غلام خانه‌ی زهرا حسابمان کردند برای نوکری‌اش انتخابمان کردند در لباس نوکری موی سپیدم آرزوست تا نفس دارم درِ این خانه خدمت می‌کنم از نوکری توست به هرجا که رسیدیم یعنی که غلامیِّ تو تنها هنر ماست مادرم با نمک روضه بزرگم کرده من به این نوکری از کودکی‌ام منصوبم عمری به عشق نوکریِ تو دویده‌ام حالا که اوفتاده‌ام از پا نمی‌خری؟ ذره‌ای هم که آبرو داریم همه از نوکری او داریم نوکری فاطمه محشر به دادم می‌رسد از غلام مادرش آقا تشکر می‌کند دلخوشی‌ام چیست به جز نوکری؟ حیدری‌ام حیدری‌ام حیدری از همان روز ولادت شده‌ام پابستت قِدمت نوکری‌ام از سَنَواتم پیداست مطمئنم بیشتر از هر عمل، روز جزا نوکریِ خانه‌ی زهرا به دردم می‌خورد خدمت‌گزار اهل خرابات اگر شدی ایام نوکریِ تو شاهانه بگذرد هر آنکه نوکری نوکر تو را کرده‌ست به قول مُرشد ما، بسته‌ است بارش را با نوکری‌ات سینه‌زن شوکت گرفته هر چه گرفته از همین کِسوَت گرفته دم تو گرم و کرم‌خانه‌ی شما آباد که بین خانه‌ی تو گرم نوکری هستم •┈┈••✾••┈┈•
یقیناً جایِ امّا و ولی نیست کسی غیر از "علی" بر ما "ولی" نیست قسم بر باءِ بِسمِ الله، هرگز ِصِراطَ المستقیمی جز "علی" نیست
یقیناً جایِ امّا و ولی نیست کسی غیر از "علی" بر ما ولی نیست قسم بر بایِ بِسمِ الله... هرگز ِصِراطَ المستقیمی جز "علــی" نیست https://eitaa.com/navaye_asheghaan
ستون عرش به شوق تو استوار شده بخوان نماز که سجاده بی‌قرار شده قنوت می‌روی و عطر یاس می‌پیچد به احترام دعای تو نوبهار شده چکیده باز ستاره ز چشم روشن تو شب از تلألؤ نور تو نونوار شده دویده ثانیه‌ها تا رسد به مقدم تو زمان به شوق وجود تو رهسپار شده به عشق پاقدم تو به‌روی دوش نسیم شکوفه سرزده از خاکِ بی‌بهار شده دمیده سایه‌ی مهرت در آسمان عفاف قسم به چادر مادر که یادگار شده خِرد به‌پای تو افتاد و وام‌دار تو شد اگر به مرکب فرزانگی سوار شده چه قدر حیدری و هم چه قدر فاطمه‌ای چه قدر حُسن حَسَن در تو بی‌شمار شده بگو به نم‌نم بارانِ ذکر تسبیحت به ابر دیده که لبریز انتظار شده بگو خودت چه مُحرّم؟ چه ندبه و چه غم است؟! که کل عالم و آدم به غم دچار شده چقدر چشمه و دریای سرخ جوشیده ز قطره‌قطره‌ی اشکت که چشمه‌سار شده کنار صبر تو زانو زده شکیبایی و کوه زیر قدومت پر اعتبار شده چه کوفه، موصل و شامی که از نفس افتاد ز خطبه خطبه‌ی سرخت که ذوالفقار شده سپاه ظلم که با صبر تو در افتاده شکست‌خورده‌ی این اوج اقتدار شده اسیر ذلت و خواری نمی‌شوی، هیهات! شکوه بیرق هستی همین شعار شده و احترام تو بر هر چی بود واجب شد یزید ماند و سپاهی که لعن و خوار شده ** خوشا که حاصل عمر حسینی و علوی‌ت دوسروِ خوش قد و قامت، دو باوقار شده بدون شبهه به امضای فاطمه برسد شهادتی که به‌پایِ تو افتخار شده ✍
از حالِ خوب روضه بهتر عالمی نیست همراه من جز اشک‌هایم همدمی نیست دلخون‌تر از پرچم سیاهِ گنبد تو این روزها بر بامِ عالم پرچمی نیست غیر از همین اشکی که می‌بارم برایت والله... بر زخمِ تن تو مَرهمی نیست باید به حال چشم‌هایم خون بِگریَم آن‌جا که در داغ تو مرطوب از نَمی نیست گر عالم و آدم شود بیگانه با من وقتی تو هستی آشنایم، پس غمی نیست آرامشی دارم که می‌دانم، برایش از روضه‌اَت بهتر دلیلِ محکمی نیست وقتی تو را بالا سرِ قبرم ببینم دیگر برایم بهتر از آن دم، دمی نیست ** در روضه‌ی گودال جا دارد بمیرم دزدیدن پیراهنت درد کمی نیست در داغ تو زینب کمر خم کرده یعنی... سنگین‌تر از داغ تو بی شک ماتمی نیست آن زن، که حتّیٰ سایه‌اش را کس ندیده‌ست وای از زمانی که برایش محرمی نیست... ✍
از حالِ خوب روضه بهتر عالمی نیست همراه من جز اشک‌هایم همدمی نیست دلخون‌تر از پرچم سیاهِ گنبد تو این روزها بر بامِ عالم پرچمی نیست غیر از همین اشکی که می‌بارم برایت والله... بر زخمِ تن تو مَرهمی نیست باید به حال چشم‌هایم خون بِگریَم آن‌جا که در داغ تو مرطوب از نَمی نیست گر عالم و آدم شود بیگانه با من وقتی تو هستی آشنایم، پس غمی نیست آرامشی دارم که می‌دانم، برایش از روضه‌اَت بهتر دلیلِ محکمی نیست وقتی تو را بالا سرِ قبرم ببینم دیگر برایم بهتر از آن دم، دمی نیست ** در روضه‌ی گودال جا دارد بمیرم دزدیدن پیراهنت درد کمی نیست در داغ تو زینب کمر خم کرده یعنی... سنگین‌تر از داغ تو بی شک ماتمی نیست آن زن، که حتّیٰ سایه‌اش را کس ندیده‌ست وای از زمانی که برایش محرمی نیست... ✍
از حالِ خوب روضه بهتر عالمی نیست همراه من جز اشک‌هایم همدمی نیست دلخون ‌تر از پرچم سیاهِ گنبد تو این روزها بر بامِ عالم پرچمی نیست باید به حال چشم‌هایم خون بِگریَم آنجا که در داغ تو مرطوب از نَمی نیست دریاتر از چشمی که دریا را خجل کرد در مروه‌ی سعی و صفایت، زمزمی نیست گر عالم و آدم شود بیگانه با من وقتی تو هستی آشنایم، پس غمی نیست آرامشی دارم که می‌دانم، برایش از روضه‌اَت بهتر دلیلِ محکمی نیست وقتی تو را بالا سرِ قبرم ببینم دیگر برایم بهتر از آن دم، دمی نیست در روضه‌ی گودال جا دارد بمیرم دزدیدن پیراهنت درد کمی نیست در داغ تو زینب کمر خم کرده یعنی... سنگین‌تر از داغ تو بی شک ماتمی نیست آن زن، که حتّیٰ سایه‌اش را کس ندیده‌ست وای از زمانی که برایش محرمی نیست ✍
هم آسمان به شوق حریمت پیاده است هم چشم، بی قرارِ زمین، سمت جاده است جان داده است این دل همچون کویر را این اشک‌ها که در غم تو بی اراده است ای نبض جان ما شده در هر طپش حسین این قلب بی ولای تو بی استفاده است من خانه‌زاد ایل و تبار شما شدم سرمایه‌ام محبت این خانواده است دیگر کسی شبیه تو پیدا نمی‌شود همچون حسین، مادر گیتی نزاده است وقتی که فاطمه‌ست خریدار اشک‌ها مُردن برای نم نم این غم، چه ساده است شهد وصال جای خودش، تحت قبه‌ات طعم دعا برای فرج فوق العاده است ذکر فرج زیاد بخوانید چون ظهور در ایستگاه سبز دعا ایستاده است ✍ @navaye_asheghaan
بارانِ پُر مهرِ حرم را دوسـت دارم الماسِ چشمان ترم را دوست دارم وقتی که دفتر نوحه خوانِ ماتم توست خون گریه‌ی چشم قلم را دوست دارم کنج رواق عاشقی... در زیر باران طوفانِ شعر محتشم را دوست دارم غرقم میانِ موج موجِ روضه‌هایت طوفانِ اشک و سیلِ غم را دوست دارم عمری نمک گیرم کنار سفره‌ی تو احسانِ این بیت الکرم را دوست دارم چون از ازل مثلِ تمام خاندانم این خاندانِ محترم را دوست دارم هم پایِ جابر... اربعین... پایِ برهنه تا کربلایت، هر قدم را دوست دارم جانا اگر مقصد تویی تا پای جانم این جاده‌یِ پُر پیچ و خم را دوست دارم نامت دلیلِ آشکار معجزات است بر نام تو حتّیٰ قسم را دوست دارم آقا به گیسویت قسم، از عمقِ جانم جان دادنِ زیرِ علم را دوست دارم *** در بیت آخر یک صِله می‌خواهم ارباب گرمایِ آغوشِ حــــــــرم را دوست دارم ✍ @navaye_asheghaan
ی می سرایم غزلی از غمِ دل، با مثلاً من که جامانده‌ام از قافله امّا مثلاً... اربعین، پایِ پیاده ... منم و جاده‌ی نور وَ در این قافله‌ی عشق شدم جا، مثلاً سرنوشتِ من آواره گِره خورده به تو مثل یک قطره که پیوسته به دریا مثلاً در گذرنامه‌ی من، مثل تمام زوّار مُهر تایید زده حضرت زهرا مثلاً بغض در جان گلو می‌شکفد وقتی که می‌شوم خیره به ایوان مطلّا مثلاً چایِ شیرین عراق و نمک سفره‌ی اشک شور شیرین تو را می‌چشم آنجا مثلاً روی پرچم شده حک "حُبِ حُسینْ یَجْمَعَنا" منِ آواره هم از زمره‌ی آن‌ها مثلاً آسمان حرم ازدور چه نزدیک شده در هوای تو شده بال و پرم وا مثلاً در عمودی که ورودی بهشتِ ابدی‌ست مانده‌ام ماتِ دوتا گنبد زیبا مثلاً قول داده‌ست به چشمان ترم سینه‌ی من که شود رو به حرم غرقِ تماشا مثلاً ** رفت از دست ردیفم، ولی امشب بدهد صله‌یِ نوکری‌ام را خودِ مولا "قطعآ" ✍ @navaye_asheghaan
یک بُغضِ سخت و سنگین، جامانده در گلویم تصویر مشت خاکی‌ست، پیوسته روبرویم امشب نسیم رحمت، از جانب مدینه عطر وجود او را، می‌آورد به سویم باید که در خیالم، با قبر خاکی او از کوچه‌های غربت، تا کربلا بگویم در کوچه روی یاسی، شد رنگِ ارغوانی عمری‌ست روضه خوانِ، روی کبود اویم فواره می‌زند اشک، از آسمان چشمم شد قطره قطره اشکم، آغشته با وضویم با این همه کرامت، وقتی حرم ندارد از غصه خودنما شد، رنگ سپید مویم بر غربتش شب و روز، باید ببارم از غم شاید به آبِ دیده، تاریخ را بشویم بیماری‌ام وخیم‌ست، محض شفای روحم دکتر نوشته باید این خاک را ببـویم @navaye_asheghaan
آنچه در چشم من از دوریِ تو محبوس است قطره‌هایی‌ست که در حسرت اقیانوس است آمدن سمت حریمت همه رؤیای من است دوری از صحن و سرای تو خودِ کابوس است لحظه‌ها در حرم، از عمر کسی کم نکند حرکت ثانیه‌ها در حرمت معکوس است تو برای دل من خوب رفیقی هستی از ازل نام تو با جان و دلم مأنوس است آن بهشتی که خدا وعده به انسان داده به خداوند قسم مرقد تو در توس است گنبدت جلوه‌ای از چشمه‌ی نور ازلی‌ست پیش خورشید تو، خورشید چنان فانوس است دوری‌ات قلب مرا سخت به‌درد آورده‌ست التیام دل بیچاره فقط پابوس است به امید کرمت آمده با دست تهی زائری که ز همه غیر خودت مأیوس است خادمیِ حرمت حسرت یک عمر من است ای که در دست غلام تو پَرِ طاووس است قلم از وصف کمالات تو قاصر باشد لکنتم در همه جای غزلم محسوس است ✍
از عشقِ رضا، نبضِ زمان در نوسان است از برکتِ عشقش، نفسم در هیجان است وقتی که دلم محفلِ آشوب و هیاهوست آغوش حرم، اَمن‌ترین جای جهان است از برکت عشق پسرِ حضرت موسی‌ست در سینه اگر قلب، چنین در ضربان است از سمت حریمِ رضوی آمده گویا وقتی "نفسِ باد صبا مشک فشان است" هر چند حرم، ثانیه در ثانیه عشق است خوش‌لحظه‌ترین حالِ دعا وقت اذان است در دست دعای همه از جنسِ اجابت سیبِ تَر و سرخی‌ست که از باغ جنان است از گنبد و گل‌دسته‌ی او هیچ نگویم چیزی که عیان است، چه حاجت به بیان است در مُلک سلیمانی سلطانِ خراسان هر نیمه‌شبش هم، همه جا اَمن و اَمان است از پنجره‌ی معجزه‌خیزِ حرم عشق بخشندگیِ شاه به هر بنده، عیان است دنیا و همه دار و ندارش به کف آید بی عشقِ ولایت به خدا مفت...گران است سرمایه‌ی من نوکریِ حضرت سلطان هر ثانیه‌اَش ناب‌ترین گَنجِ زمان است وَالله که از سویِ گدا خدمتِ سلطان کم‌ مایه‌ترین هدیه، همان بخششِ جان است ✍
. علیه_السلام رسیده موسم رحمت به حرمت باران وزیده در دل صحرا نسیم نافله خوان شکفته در دل صحرای بی سر و سامان گلی که داده جهان را به رنگ و بویش جان نسیم از نفحاتش نفس کشید و نشست به روی دوش بهار و گذشت فصل خزان رسیده آیه اعجاز و خوانده نون و قلم به نامی نامی احمد خلیفة‌ُ الرحمن چه شاخه ها که به مدحش شکوفه سر داده چه چشمه ها که گرفته به شوق او جریان اشارتی ز کلیم و بشارت از عیسی محمد عربی شد رسول جاویدان زبان از عطر گلاب محمدی سرشار همین که نام محمد رسد به صحن دهان کسی که در پی وصفش جماد ناطق شد کسی که در پی مدحش خرد شده حیران به آن جمال جمیلش قسم که درلولاک وجود بی بدلش شد دلیل خلق جهان حدیث سرمدی او رسیده تا افلاک قسم به آیه ی کوثر به هل اتی به دخان نشان به سوره ی طاها محمد و یاسین که آیه آیه گل است وشکفته در قرآن چنان که موج خروشان سیزده دریا رسیده چشمه به چشمه به صحن آن دامان و سر زد از گل رویش دوازده خورشید دوازده گل خورشیدِ عالم امکان دوازده گل خورشید منجلی از عشق نخست فاطمه و آخرش امام زمان چقدر دور سرش شمس ما قمر دارد اویس و مصعب و سعد و ابوذر و سلمان پیمبری که خدایش نیافریده مگر برای بذل محبت میان عالمیان به جای ناله و نفرین دعا و نافله خواند برای طایفه ای ک شکست از او دندان فقط نه یار شفیقش که دشمن او هم به مدح صوت بلیغش گشوده مهر زبان تمامی علما و تمام اهل عقول به فهم بحر کلامش چو موج سرگردان به جز جمال جمیلش که جلوه ای زخداست ندیده هیچ گلی را بدون خار انسان فلک ندیده به چشمش به روز و شب هرگز نه آفتاب و نه مهتاب اینچنین تابان کسی که نور خدا هم طواف کرد اورا چرا همیشه نگردد به دور او کیهان؟ یقین که تلخی کامم حلاوتش با اوست خوشا تلاوت نامش به هر زمان و مکان خوشا تلاوت نامش و بعد از آن نامی که شیعه بعد خدا و رسول خود دراذان خوشا تلاوت نامی که اسم اعظم اوست کلید قفل تمام مقدّرات جهان نبی برای علی و علی برای نبی دو جسم بوده ولیکن دو جسم با یک جان کسی که داشت به خندق ، احد ، به بدر و حنین یلی چو حضرت حیدر سپاه بی پایان علی عالی اعلا، علی ولی الله که خارج است مقامش زهرچه فهم و بیان قسم که قدر خدا را فقط علی دادند شناخت قدر علی را فقط خود یزدان قسم به بذر شکفته به عشق او در خاک قسم به درِّمیان صدف شده پنهان علی است آنکه حکومت برای او بوده شبیه چکه ی آبی ز بینی حیوان شبیه آتش و آب است، جمع اضداد است چگونه اش بنویسم نسیم یا طوفان؟ به غیر قامت حیدر نمی خورد هرگز ردای حق خلافت به قامت دگران گشوده کعبه برایش چو مادری آغوش هم او که بسته از آغاز با خدا پیمان به ذوالفقار چه حاجت که با ستیغ نگاه گرفته جان یلان را چو شیر در میدان قسیم نار علی و قسیم جنت علی هو العلی و هوالحق، هوالعلی میزان علی‌ست باقی و باقی علی است وجه الجلال به محشری که شود «كُلُّ مَن عَلَيهَا فَان» نماد عدل و عدالت شکوه رافت و عشق طلایه دار دو عالم به قله ی ایمان ستاره ای که درخشید روی شانه ی ماه و شام بتکده ها شد ز هیبتش ویران ستاره ای که درخشید و ماه مجلس شد تمام ،آینه ای حق نما و نور افشان فدای چشم سیاهش سپیدی چشمم به انتظار نگاهش سروده ام دیوان به ذکر اشهد و انّ علی ولیُ الله بلال باش و اذان گو و عاشقانه بخوان بخوان تو نام علی را الا بِذکرِ الله بده قصیده ی دل را به دست نامه رسان بگو که وسع من این است و عذر من هم این اگر ز من نپذیری دریغ و آه و فغان نجف که قبله قلبم شدی دعایی کن قدوم شاعر خود را به صحن خود برسان ✍ ایام . @navaye_asheghaan
دردی‌ست به سینه‌اش که بی تسکین است در خویش شکسته، ساکت و غمگین است از سرخی روی یاس می‌شد فهمید پاییز چقدر سیلی‌اش سنگین است! @navaye_asheghaan
پیمبرزاده هستی، شیوه‌ی اعجاز می‌دانی بگو با علم خود قدری به ما اسرار پنهانی چنان نوری شتابان جاری از اقصای تاریخی که بخشیدی بیابان را نجات از حجم ویرانی ضریب نور در نوری، حسینی و حسن منسب احادیث نگاه تو سرآغاز گُل افشانی نمی از قال باقرها میان هر دلی کافی‌ست که بشکافد دل هر ذره را در هر بیابانی صدایت می‌زنم در خود، امیری ایهاالباقر صدایت میزنم در دل، به پا کردی چه طوفانی من از آن حُسن روز افزون که یوسف داشت دانستم که پشت ابر تیره کی شود خورشید زندانی نسیم مهربانی تا وزید از دست‌های تو بهاران را نشان دادی درآن عصر زمستانی علی الظاهر تو کودک بودی اما یک ولی الله که می‌بردند نامت را حسینی‌ها به حیرانی تو روح عدلی و حقاً توانستی به حرف حق ستون کاخ ظلمت را چنان زینب بلرزانی دلی که بی تو می‌ماند، بیابان است، می‌خشکد نگاهت نور خورشید است در یک صبح بارانی گدای کوی تو بودن شرف دارد به اربابی بیا مسکین! در این خانه که پشت در نمی‌مانی بیا که سفره‌ی احسان در این بیت الکرم پهن است چه خوانی و چه احسانی، چه روزی فراوانی منم خرده گدایی که کریمی چون تو را دارم  تو هم آنی که دستم را گرفتی کمتر از آنی پریشانم پریشان هوای آستان تو زیارت هست پایان دل انگیز پریشانی ✍ @navaye_asheghaan
نگاهت مست و مدهوشِ ابالفضل سرَت... آرامِ آغوشِ ابالفضل شکوهِ کهکشانِ کربلا را رصد می‌کردی از دوشِ ابالفضل ✍ @navaye_asheghaan
تحویل می‌گیرد مرا دنیا به لطف تو وقتی به نامت می‌کنم تحویل، سالم را @navaye_asheghaan
حسینی زاده هستی شیوه ی اعجاز میدانی بگو با حنجرت قدری به ما اسرار پنهانی گلویت راه شیری و سه جرعه تیر قادر نیست که روی کهکشان را خط بیندازد به‌آسانی تبارت آفتاب است و زلال رود و بارانی بهاران را نشان دادی درآن عصر زمستانی کجای این جهان دیدند یک لشکر به‌یک‌باره ز نوزادی بیاموزد چنین رسم مسلمانی علی‌الظاهر تو نوزادی، ولیکن یک ولی الله که می‌بردند نامت را علی جویان به حیرانی تو روح عدلی و حقا توانستی به نای حق ستون کاخ ظلمت را چنان زینب بلرزانی لب از لب باز کن ای آخرین سرباز ثارالله که مادر جان به لب شد تا که شاید لب بجنبانی گرفتی با دمِ لالایی تیر و کمان سامان پس از داغ تو مادر را نه سر ماند و نه سامانی میان رفتن و ماندن چقدر این پا و آن پا کرد پس از داغ تو بابا مانده و یک دشت حیرانی نشد زیر عبا پنهان کند این شرمساری را تو آن بغضی که بین خاک هم پنهان نمی‌مانی رقیه در دلش مانده که کِی باشد در آغوشش کمی بازی کند با تو که تو او را بخندانی شگفتا که شگفت‌آورترین نوزاد تاریخی دریغ از عمر کوتاهت، شگفت از بغض طولانی دلی که بی تو میماند بیابان است میخشکد نگاهت نور مهتاب است دریک شام بارانی شبیه باد سرگردان، میان صحن می‌چرخم و میگویم به آن‌هایی که می‌آیند مهمانی گدای کربلا بودن شرف دارد به اربابی بیا مسکین در این خانه که پشت در نمی‌مانی بیا که سفره احسان در این بیت الکرم پهن است چه خوانی و چه احسانی، چه روزی فراوانی منم آنکه کریمی چون تو را دارد و تو آنی که دستم را گرفتی بارها در کمتر از آنی پریشانم پریشان هوای کربلای تو زیارت چیست؟ پایان دل‌انگیز پریشانی ✍️
. شاعر: مرغ باغ ملکوتم که شکسته است پرم ریخته دست زمان خاک یتیمی به سرم چه فراقی و چه داغی که ندیده چشمم در همین فاصله از زندگی مختصرم چند روزی‌ است که از حال دلم بی خبری چند روزی است که از حال سرت بی خبرم شانه ی سنگ شده جایِ سر دختر تو جایِ آغوش تو ای کوه ترین مرد حرم مو ندارم به سر و سوخته گیسویی که می رسیده است زمانی قد آن تا کمرم کاش میشد که دوباره به مدینه برویم تا که انگشتر ی از شهر برایت بخرم کفتر جلد سر و دوش عمویم بودم حال با حرمله و شمر و سنان همسفرم سیلی و هلهله کم بود که با زخم زبان هر کسی زد نمک طعنه به زخم جگرم گر‌ چه گیسو و سرم سوخت ولی شکر خدا معجر سوخته ای هست ببندم به سرم کاش می شد که نخی از گل پیراهن تو باخودم محض تبرک به مدینه ببرم آبرو بود که از کاخ ستم می بردم باهمین اسلحه ی اشک و همین چشم ترم دست و پا گیر‌ شدم مرحمتی کن بِبَرم که در این قافله با تاول پا دردسرم بین زهرا و رقیه چه شباهتهایی است! کشته ی سیلیِ بعد از غم داغ پدرم .
. آشفته تر از من کسی در بین مردم نیست پیداست در اینجا کسی جز من چنین گم نیست دورم نکن از خود بیا آتش بزن جان را این استخوان ها در حد یک مشت هیزم نیست؟ تا مهرتو جا در دلم وا کرد فهمیدم عشق بدون تو به جز سو تفاهم نیست تا دارمت حتی به حاتم رو نخواهم زد آنجا که دریا هست پس جای تیمم نیست جلد حرم بودن دلیل بهتری دارد چشم کبوترهای تو دنبال گندم نیست وقتی که چشم پنجره ابریست یعنی که فولادهم اینجا درونش بی تلاطم نیست بیهوده دنیا رو نمیگردم که درمانم در نسخه ای غیر از بلیط مشهد و قم نیست شیراز،مشهد،قم،مسیر مطلع الشمس است ایران به غیر از خانه خورشید هفتم نیست ✍ .
سکّانِ سَفینةُ النجاتی...زینب شریانِ سعادت و حیاتی ... زینب در منصب عشق و معرفت، یکتایی دارای عُلـوُّ الدرجاتی ... زینب * دلــش چون وسعتِ دریاست ... الحق سراسر، عصمتُ الکُبریٰ است...الحق زنی که خطبه اَش نبضِ حــیاتِ قیامِ سرخ عاشوراست ...الحق * سراسر منبع حجب و وقار است خدای صبر و کوهِ اقتدار است بنازم صوتِ حیدر وار او را که بُـرَّنده شبیه ذوالفقار است @navaye_asheghaan
سلام مادر باران... سلام عطر نسیم سلام روضه‌ی رضوان... سلام خُلقِ عظیم کرامتی و نشسته به دامنِ تو کریم فرشتگان مقرٓب به خانه‌ی تو ندیم تو ریسمان زمین را به آسمان بستی بنای عرش خدا را تو پلکان هستی تو ماورای بهشتی و‌ کوثری بانو در آسمان هدایت منوری بانو تو ذوالفقارِ امیر دلاوری بانو به کارزارِ ولا، از همه سری بانو به صدق‌ِ خطبه‌ی طوفانی فدک... زهرا قسم که دستِ خدایی بدون شک... زهرا تو عشق اهلِ سمایی، چه شد که اینجایی؟! چرا چو اهلِ زمین سر به خاک می‌سایی؟ فروغ چشمِ پدر .. ای کمال زیبایی چقدر پیشِ علی با وقار می‌آیی جوان شده به نگاهت دوباره عالم پیر به ذره ذره‌ی هستی رسیده خیر کثیر دلیل خلقت عالم .... اصول ایمانی محبت تو شده ... ضامن مسلمانی بروج و طارقی و انشراح و فرقانی تو شرحِ منزلتِ آیه‌های قرآنی نشان به آیه‌ی کوثر، به هل اتی و دخان که آیه آیه‌ی مدحت شکفته در قرآن منم همان که تورا نور ماسوی داند همان که نام تو را دافع البلا داند مریض عشق، فقط عشق را شفا داند تو کیستی و که بودی فقط خدا داند "بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد" مگر دعای تو تأثیر تازه بگذارد کسی زِ نسل شما انقلاب خواهد کرد تمام عالمیان را مجاب خواهد کرد دعای ما همه را مستجاب خواهد کرد ستون کاخِ ستم را خراب خواهد کرد‌ "ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد" تمامِ دار و ندارت نصیبِ نرجس شد ✍ @navaye_asheghaan
هفت آسمان خورشید و ناهید و قمر دارد اذن ورود از حق بگیر، این خانه در دارد سرمای بیداد خزان، باغ مرا پژمرد امسال تقویمم بهاری مختصر دارد رحمی به حال شاخه‌ی پرپر نخواهد کرد شهری که در دستانِ گلچینش تبر دارد ای ارغوانی یاسمن! از من مپوشان رو چون باغبان از زخم بدخیمت خبر دارد یاسین مخوان در گوش شهر‌ غافلان زیرا قلبی سیاه و چشم کور و گوش کر دارد آری گلم تنها فقط داغ تو کافی بود تا که توان از جان من یکباره بردارد رخصت اگر می‌دادی آتش می‌زد آن‌ها را چون ذوالفقارم بغض‌های شعله‌ور دارد باران حریف چشم‌های مجتبایت نیست دریای ماتم در دل چشمان تر دارد انجام کار خانه را بسپار بر فضه کوچکترین کاری برای تو ضرر دارد عَجّل وَفاتی را نخوان جان علی دیگر وقتی که میدانی دعاهایت اثر دارد از اول شب، درد تصویر در و آتش در خاطر تو رفت و آمد تا سحر دارد با چشم خود دیدم سه ماهِ پشت هم جسمت حالی شبيه یک مریض محتضر دارد تنهاتر از اینم نکن با رفتنت بانو حیدر به غیر از تو کسی راهم مگر دارد؟ روح الامین بدو ورودش پشت در می‌گفت: اذن ورود از حق بگیر این خانه در دارد ✍ @navaye_asheghaan