7032400_976.mp3
6.63M
🍁چشمای مرتضی ابر بهاره
🍁ازچشم فاطمه لاله میباره
حاج ،#محمود کریمی
🥀رحلت پیامبر اکرم صل الله علیه وآله🥀
4_5780855311300561469.mp3
638.9K
#بند_اول چی اومده سرت بابا
✍ به قلم: #سید_ناصر_اسماعیل_نسب
#مقتل_امام_حسن
زمانی که لحظه شهادت امام حسن(ع) نزدیک شد.آن حضرت برادرش حسین(ع) را طلب کرد و در آن لحظات پایانی به او گفت:
"یَا أَخِی إِنِّی مُفَارِقُكَ وَ لَاحِقٌ بِرَبِّی جَلَّ وَ عَزَّ وَ قَدْ سُقِیتُ السَّمَّ_اى برادر!به زودى از تو جدا میشوم و به دیدار پروردگار خود نائل میگردم. مرا مسموم کرده اند و امروز پاره جگرم در میان طشت افتاد،می دانم چه كسى این جفا را بر من كرده و این ظلم از كجا سرچشمه گرفته، من در پیشگاه خدا با وى دشمنى خواهم كرد.
ولی سوگند به حقى كه بر تو دارم از تو می خواهم که این پیش آمد و مرتكب آن را تعقیب مكن و منتظر قضای الهی درباره من باش.
فَإِذَا قَضَیْتُ فَغَمِّضْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ كَفِّنِّی وَ احْمِلْنِی عَلَى سَرِیرِی إِلَى قَبْرِ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ ص لِأُجَدِّدَ بِهِ عَهْداً ثُمَّ رُدَّنِی إِلَى قَبْرِ جَدَّتِی فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهَا فَادْفِنِّی هُنَاكَ_
هر گاه من از دنیا رفتم چشم مرا بپوشان و غسل بده و كفن كن و بر تخته ای(تابوتی) گذارده،كنار مزار جدم رسول خدا صلی الله علیه وآله ببر تا تجدید عهدى كنم.سپس مرا به سوی قبر جده ام فاطمه بنت اسد (مادر امیرالمومنین) منتقل کن و در آنجا به خاك بسپار."
سپس فرمود:
"به زودى خواهى دید جمعى به این گمان که میخواهى مرا در كنار قبر جدم به خاک بسپاری براى جلوگیرى گرد هم می آیند و مقابلتان می ایستند.اكنون به تو سفارش میكنم براى خاطر خدا سعى كن در پاى جنازه من،خونی ریخته نشود."
پس از آن درباره خانواده و فرزندانش و آنچه از او باقی می ماند به امام حسین(ع) وصیت کرد و نیز آنچه را که امیرالمومنین (ع)هنگام شهادت و انتقال امامت به امام حسن(ع)به او وصیت کرده بود به برادرش امام حسین(ع)وصیت نمود.
📚الإرشاد،ج۲،ص۱۶_۱۷_۱۹
مدینه مثل مشهد نیست!
جایتان خالی مردم، مدینه امشب
جان ز داغ مجتبی، رسیده بر لب
امان
که قبرش بی گنبد است
که بی رفت و آمد است
کجا مثل مشهد است
خوشا دلی که این شبها، ز ره رسیده مهمان است
حرم پر از دم مولا، رضا جان است
«حسن، غریب مادر حسن
رضا، عزیز زهرا رضا»
نغمه پرداز: روحالله اسماعیلی
شاعر: رضا یزدانی
#روضه_امام_حسن_مجتبی_ع
کریم باشی و تنها و بی سپاه و غریب!
چه گویم از غمِ تو ، ای امامِ صبر و شکیب؟
شنیده ایم ز غربت، به خویش پیچیدی
ز ماجرای زمین خوردنی که تو دیدی
شبیهِ آنچه تو دیدی، کسی گمان نبرَد
خدا کند که کسی، مادرش زمین نخورد
به پیشِ چشم تو مادر ز خصم، سیلی خورد
ز دستِ دشمنِ دین، یاس رنگ نیلی خورد
شنیده ایم نگاهت به کوچه حیران ماند
از آن به بعد دو چشمت همیشه گریان ماند
نَه آن وقارِ عجیبِ ز خانه آمدنت
نَه این شکستِ غریبانۀ عصا شدنت
از آن زمان جگرت پاره پاره شد، اما
تو هیچ دَم نزدی از غمِ دلت آقا
دلت ز سودۀ الماس پاره پاره نشد
که قاتلِ تو بجز خونِ گوشواره نشد
در آن میانه به فکرت، حجابِ مادر بود
کبودیِ رُخِ او ، چون نقابِ مادر بود
همیشه خاطره ای تلخ، کرده اَت شاکی
هماره در نظرت ماند، چادرِ خاکی
دگر ندید علی، چهره ای ز محرمِ خویش
دگر نشد که شود، هم کلامِ همدمِ خویش
از آن به بعد همه ماجرا، نهانی ماند
و غربتِ تو به اذنِ خدا جهانی ماند
نَه هفت مرتبه زهرِ جفا ترا کُشته
هزار مرتبه درد و بلا ترا کُشته
تویی غریب و گرفتار، یا حسین شهید؟
تویی بدونِ علمدار، یا حسین شهید؟
غریب حسین، که همچون حسن ز دستش رفت
غریب حسین، که حتی کفن ز دستش رفت
#روضه_امام_حسن_مجتبی_ع
حاج محمود ژولی
جانِ عالم فدایِ پیغمبر..
#روضه و توسل ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج محمد طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
جانِ عالم فدایِ پیغمبر
بی نگاهش نبود طی طریق
شان او را نگفتهایم درست
وصفِ او را نخواندهایم دقیق
عالمی بی تلالو نورش
به ضلالت همیشه محکوم است
به فدایش که بین اُمت خویش
هم غریب است و هم که مظلوم است
عقل ما عاجز است از درکش
*مگه کسی میتونه پیامبرِ خدا رو توصیف کنه وقتی امیرالمومنین در وصفِ رسول خدا می فرماید أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ ..*
عقل ما عاجز است از درکش
علت خلق کائنات است او
بی وجودش همیشه گمراهیم
چون که تنها ره نجات است او
کیست جز حضرت محمد (ص) که
در دل عرش قرة العین است
بین ذات خدا و حضرت او
فاصله کم ز قاب قوسین است
عمر چل سالۀ رسالت او
آیه در آیه مهربانی بود
گرچه بر خاک بود شصت و سه سال
اهل اینجا نه ، آسمانی بود
اوست آنکه در شب معراج
با خداوند همکلام شده است
بعد از ابلاغ روز عید غدیر
کار او با جهان تمام شده است
لحظۀ رفتن از علی میگفت
دین اسلام روح تازه گرفت
وقت وارد شدن به خانۀ او
ملک الموت هم اجازه گرفت
*فاطمه دید صدایِ دربِ خانه میاد ، درُ باز کرد به هیبتِ یه جوانِ عربی اجازه میدید وارد منزل بشم ، حضرتِ زهرا فرمودند خیر ، بابام حالِ خوبی ندارند کسی رو به ملاقات نمی پذیره .. وقتی اومد پیغمبر سوال کرد فاطمه جان کی بود در میزد؟.. وقتی عرضه داشت؛ پیغمبر فرمود این برادرم عزرائیلِ .. از کسی اذن نمیگیره اما به حرمت این خونه از تو اذن گرفته .. ملک الموت میخواد واردِ این خونه بشه اذن میگیره .. (قربونِ این دلایِ آماده ..) پیغمبرم هر موقع میخواست وارد بشه جلو در می ایستاد دستِ ادب به سینه میزاشت می فرمود السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ .. از فاطمه اجازه میگرفت وارد میشد .. آخ بمیرم چند روزِ دیگه نه تنها اجازه نگرفتن .. یه عده جمع شدن هیزم آوردن .. رحمتِ خدا به این ناله ها .. نه اینکه اجازه نگرفتن، در این خانه را با لگد باز کردن ..*
خانهای در مدینه که یک عمر
ملجا بی پناهی همه بود
داشت میرفت مصطفی اما
دل پریشان برای فاطمه بود
فاطمه، فاطمه همان که رسول
داشت بر دست او نوازشها
*نوشته اند خم میشد رسولِ خدا دستِ فاطمه ش رو بوسه میزد .. نه این که دستُ بالا بیاره خم میشد رسول خدا..*
حضرت مصطفی چهها میدید
در پس آن همه سفارشها
فاطمه ، آنکه نزد پیغمبر
هر زمان محترمتر از همه بود
چشم این شهر شاهد یک عمر
احترام نبی به فاطمه بود
چشم خود را که بست پیغمبر
فاجعه زود اتفاق افتاد
در دل امت رسول خدا
بذر نامردی و نفاق افتاد
مست قدرت شدند بعضی ها
باطل آمد برای حق پوشی
در فضای مدینه پاشیدند
گرد مسمومی از فراموشی
یادشان رفت -کمتر از یک روز-
آن همه گفتۀ پیمبر را
زودتر از تصور تاریخ
یادشان رفت حق حیدر را
اهل یثرب ، مهاجر و انصار
همگی خویش را نشان دادند
دست یاری علی به پیش آورد
در جوابش سری تکان دادند
فتنه پیچیده تر شد و آنگاه
نوبت غصب حق فاطمه شد
آمد از خانه او پی حقش
تا به مسجد رسید ، همهمه شد
خطبه ای خواند و حق خود را خواست
با روایات و تکیه بر آیات
شیر زن، مثل همسر شیرش
زیر بار ستم رود؟ هیهات!
آنچنان خطبه خواند آنجا که
دست تزویر عاقبت رو شد
سینۀ مسجد النبی آنروز
صحنۀ کارزار بانو شد
مِلک زهراست آسمان و زمین
او به یک باغ احتیاج نداشت
داشت با انحراف می جنگید
درد تحریف دین علاج نداشت
آمد آن روز که شقاوت را
به تماشای مردم آوردند
آمد آن روز که چهل نامرد
تیغ و شمشیر و هیزم آوردند
خانۀ وحی را نگاه کنید
کار او به کجا کشیده شده
این طرف فاطمه به پشت در و
آن طرف هیزمی که چیده شده
آمدند و به درب کوبیدند
خانه ای که پر است از حوری
لگد جمعیت به در می خورد
تا بگیرند بیعت زوری
در هیاهوی این همه ضربه
کفر، آیینه را شکستش داد
میخ میخواست ضربه ای بزند
لگدی یک بهانه دستش داد
آنقدر که فشار بر در بود
به حرارت رسیده بود تنش
همه گفتند محسنش می سوخت
من نوشتم که بیشتر حسنش
آنکه از چادرش ملک می ریخت
نور قدیسه بود در ذاتش
به کدامین گناه نا کرده
گیسوانش گرفته بود آتش
دست حق را به ریسمان بستند
دارد از خانه میرود مولا
فاطمه خواست تا که نگذارد
تازیانه گرفت دستش را
شاعر : #محمد_رسولی
#روضه
#رحلت_پیامبر_ص
#امام_حسن_شهادت
#کانال_مدح_و_مرثیه
ایتمروخ عبث نی کیمی نوا وار ایکی بویوک ماجرا بو گون
هم رسول اکرم وفاتیدور هم شهید اولوب مجتبی بو گون
ماسوا فغان ایتسه وار یری- جان ویروب ایکی مقتدا بو گون
بیر وجود پاکی که شانینه نازل ایلوب حق فتح آیه سی
خاک مقدمیله اونون صفا تاپدی مطلقا عرش پایه سی
اولمیوب رضا ذات کبریا دوشماقا تراب اوسته سایه سی
حیف اولوبدی تحت ترابیده مختفی او نور هُدی بو گون
بو فنا جهاندان گیدن زمان برگزیده ی کلّ ماخلق
خلقت وجودینی خلق ایدوب خالق ازل خلقه ماسبق
یعنی اشرف خیل انبیا خاتم رسل نور پاک حق
اوز یرینده قویدی خلایقه اون ایکی نفر پیشوا بو گون
اوّلی ولیّ خدا اولوب قید ظلمیله باغلانوب اَلی
زوج فاطمه مهر مصطفی یعنی حضرت مرتضی علی
بعد حجّت حقّ لم یزل مرتضی وصیسی حسن ولی
بیر ایچیم سو ایچدی حیاتینون ختمینه ایدوب اکتفا بو گون
آغلارام اوچومجی وصیسینون حالی گر بیان اولسا برملا
کلّ یوم عاشور فرض اولوب، کلّ ارض اولوب دشت کربلا
نام پاکی مظلوم اُلن حسین تشنه جان ویرن حامل بلا
اوز مصیبتین یاده سالمیوب اول شهه ایدر آه و وا بو گون
عرض ایدر که قارداش حسینیوین جانی قان دوتان لبلره فدا
هانسی بی مروّت بویور سنی ایلیوب بو دردیله مبتلا
پاره پاره دوشموش جگرلرون طشتیده قزل گُلدی گوئیا
شوره گَتدی بلبل کیمی منی نی تک ایلدوقجا نوا بو گون
اوندا که حسینیله مجتبی بزم وحدت ایتمیشدی اختیار
بیر به بیر امامت ودایعین تاپشوروب حسینه او تاجدار
باخدی بیر عنایتله زینبه غم گونی او خاتون غمگسار
گوردی ایلینمز او بی کسون دردلرینه هرگز دوا بو گون
خاصّ بیر توجّه قیلوب او دم لطفیلن او اللهین حجّتی
بُلدی بیر مریضون محالیدور اوزگه بیر دوائیله صحّتی
چون طبیب حاذق بُلور دوا درده مقتضی گویه حکمتی
سویلدی که امر قضایه دور سنده من کیم ویر رضا بو گون
ایتمه چوخ پریشان خیالیوی اول بلای عشقیله ممتحن
آغلاما بیله، توکمه اشک تر مه جماله ایتمه ستاره سن
قتلگهده گورسن حسینیوی جان ویرن زمانینده ایمدیدن
زلفیوی یولوب سیلی وورما سن گُل جماله ای مه لقا بو گون
بیر طرفده گورسن دوشوب یره ایستی قوملار اوستونده پیکری
العطش صداسی گَلور باخور نهر سمتینه قانلی گوزلری
بیر طرف سَنانیله حرمله، بیر طرفده شمر اَلده خنجری
کاش اولا حسینه اولان جفا ای باجی منه آشنا بو گون
#مولانا_یتیم
Karimi-Shab8Safar1394[02].mp3
6.31M
شمس الضحی و نور خدای سبحان سلطان
نعم الامیر رعیتای ایران سلطان
منم که به لطف روزی تو قد کشیدم
یه عمر نمک محبت تو رو چشیدم
یه عمر چیزی از تو من به جز کرم ندیدم رضا
من زندگیم و پایِ ولایتت میذارم
به غیر تو پناهی ندارم
الله اکبر به این شکوهِ صحن و مرقد
می گیره خورشید نورش رو هر روز از این گنبد
تویی که تو کل زندگی هوام و داری
تویی که حسابِ درد و غصه هام و داری
تویی که همیشه با خودت دوام و داری رضا
تو که حقیقت یا من اسمه دوایی
خودت به درد عالم شِفایی
پیرن سیاه و شال عزا رو از تو دارم
این یا حسین و این گریه ها رو از تو دارم
نگات از کار عالم گره گشایی کرده
صفات دل شیعه رو امام رضایی کرده
دعات همه عاشقا رو کربلایی کرده رضا
به خاطر همین عشق همیشه زیر دینم
به لطف تو هلاک حسینم
@majmaozakerine