eitaa logo
کانال نوای عاشقان
19هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
434 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. در ظلمت شب،ماه دل آرا برگرد ای بر غم مادرت تسلا برگرد با دیده ی تر منتظرانت گویند آقای جهان یوسف زهرا برگرد ابوذر رییس میرزایی (بهار)✍ ................................................................
. زهرا جان... تو رفتی خاطراتِ در ؛ فراموشم نخواهد شد میان شعله ها معجر فراموشم نخواهد شد هرآنکس که تورا آزرد؛ مرا آزرده خاطر کرد حدیث نفس پیغمبر فراموشم نخواهد شد میان هجمه ی دشمن که می شد گم صدای ما صدای هق هق دختر فراموشم نخواهد شد نگفتی راز سیلی را گرفتی روسه ماه از من من این غم تا دم آخر فراموشم نخواهد شد ز برق چشم من دشمن فراری بود از میدان طناب و گردن حیدر فراموشم نخواهد شد چه زجری میکشدی تو ازاین پهلو به آن پهلو گل خون بر روی بستر فراموشم نخواهد شد دگر بعد تو زهرا جان خضابی نه گلابی نه که بوی دود و خاکستر فراموشم نخواهد شد ✍ ................................................................
. سربلندم کردی اما سر به زیری می کنی از جهاز سادهء خود گردگیری می کنی یادگار مصطفی، این یادگاری پیشکش! با سر و پهلوی زخمی، خانه داری پیشکش! آب و جارو می زنی با دردت این ویرانه را روز آخر از چه می ریزی به هم این خانه را؟ پهلوان خیبرت بودم، زمینگیرم نکن پیر هجده ساله ام از زندگی سیرم نکن از که پنهان می کنی ابرو و چشم تار را؟ می شویم با گریه ام خون روی دیوار را بی عصا آرام، خود را می کشانی پشت در خاک روی چادرت را می تکانی پشت در من بمیرم دست تو درد آمده ناخواسته پینهء دستم مگر اصلاً مداوا خواسته؟ چوب این دستاس را گیرم که چرخاندی به زور کاش صورت را نمی بردی در اطراف تنور حوری آتش گرفته، شمع را آتش نزن با سکوت آخرت این جمع را آتش نزن حرف کوچه می شود، حرفی بزن فوراً مرو پیش مردم آبرویم می رود، بی من مرو از عبای پارهء من ذوالفقارم را بِکن بسترت را جمع کن، جایش مزارم را بِکن ختم قرآن می کنم ای کوثر قرآن من میوهء ختمت شود خرمای نخلستان من زحمتت دادم عزیزم، شوهرت را کن حلال من نمی دانم چه میخواهی بگویی با بلال دیدن روی کبودت روزی لاهوت شد خنده کردی فاطمه تا صحبت تابوت شد صحبت تابوت شد، فکر حسن را کرده ای فکر او نه! فکر شاه بی کفن را کرده ای تیرها که روی تابوت حسن صف می کشند بعد آن دور عبا و پیرهن صف می کشند وای از آنکه حرمتت با شور و شینت بشکند وای از آنکه کاسهء آب حسینت بشکند ✍ ................................................................
. غزل مرثیه ازغربت علی دل هفت آسمان گرفت "شاعرمیان مرثیه لکنت زبان گرفت" سخت است باورش به خدا آن غلاف تیغ از زانوان فاتح خیبر توان گرفت خاری چنان به سینه ی گل پافشرد که گل را و غنچه را زکف باغبان گرفت بارفتن بهارعلی خانه ی علی دیگر به خود ندید بهار و خزان گرفت هرکس که در مدینه به کف تازیانه داشت در کربلا سه شعبه و تیغ و کمان گرفت درمجلس شراب،یزید سقیفه ای باکار خود زحضرت زینب امان گرفت ازبس که داشت بغض علی را به سینه اش دستی شراب و دست دگر خیزران گرفت هرکس نشد مدافع مولا و فاطمه اهل جحیم گشت و درآتش مکان گرفت ای کاش بشنوم که بیایید دربقیع روضه برای مادر، امام زمان(عج) گرفت ابوذر رییس میرزایی(بهار)✍ ................................................................
. ز بسکه چشم تو تصویر تار می گیرد تمام آینه ها را غبار می گیرد سرت چه آمده وقت کشیدن جارو به گریه فضه ترا از کنار می گیرد چه زحمتی شده این گندم آسیا کردن چه زود پهلوی تو حین کار می گیرد به روی گونه ی تو سیب قرمزی هر شب ز چشمهای ترم اختیار می گیرد لباس نو به تنت بود و گفت زینب باز؛ چقدر مادرم آب انار می گیرد نه صبح مانده برایم، نه ظهر مانده، نه شب! ز ناله ات کمرم هر سه بار می گیرد بخند جان علی، جان به لب شدم زهرا بخند خانه سکوت مزار می گیرد
. فاطمه جان! غصه ام را بسکه تنها میخوری بین خانه بی هوا، از این و آن پا میخوری چل نفر آماده با هیزم میان کوچه اند پشت در که می روی حتماً به دعوا میخوری کاش در وا میشد از بیرون! خیالم جمع نیست نه فقط از میخ در، حتی ز لولا میخوری مرد میخواهد که با ضرب لگدها نشکند می زنند اینجا تو را دیوار و در، تا میخوری پابرهنه، بی عبا، کهفِ حصینم چادر است دست های من که بسته می شود جا میخوری حرز نامم را فقط محکم به بازویت ببند با غلافی می روی از هوش و من را میکِشند ✍ ................................................................
. آیه و تفسیر شرحِ صدر من، بی من نرو بهترین تقدیر شام قدر من، بی من نرو عمر شبهای بلندم! کم شدی پای علی شاخهء طوبای خانه! خم شدی پای علی آن کسانی که فقط از مصطفی دم می زدند بعد آتش کردن هیزم، لگد هم می زدند شبنمِ صبح تو زیر هالهء نیلوفری است روسری مشکی تو خونی و خاکستری است من هزاران بار بغض غربتم را سد شدم از کنار در که افتاد احتیاطاً رد شدم اینهمه داغ مرا با چه مهارش می کنی سرخی دیوار خونی را چکارش می کنی خانه ام فصل بهاری داشت پائیزش رسید میخ، وقت حمله بر تو با نوک تیزش رسید بر زمین خوردی و اشک ساکنان عرش ریخت بسترت را جمع کردی لاله روی فرش ریخت سنگر بی سرپناهی های حیدر کوچه شد چادر خاکی تو کهف علی در کوچه شد باز هم مشکل گشایی کن گرفتارم نکن نوعروس خانهء من زود عزادارم نکن مثل بازوی تو درد از چند حالت می کشم از قنوت دست لرزانت خجالت می کشم صبر کردن بر بلایا امتحان حیدر است اصلاً از این حرف ها هرچه نگویم بهتر است ✍ ................................................................
. لنگیم همه! عصای ما را بفرست آمینِ پس از دعای ما را بفرست بیماری ما صعب العلاج است بیا ای جانِ شفا، شفای ما را بفرست حالا که گرفتار بلاها شده ایم راه گذر از بلای ما را بفرست از خوف ندیدن تو مُردیم همه ای وعده ی حق، رجای ما را بفرست در وقت سرازیری قبر و ملکوت لبیکِ بیا بیای ما را بفرست یا آنکه گناه همه را زود ببخش یا واسطه شو رضای ما را بفرست حالا که نصیبمان نشد دیدن تو سهمیه ی سامرای ما را بفرست شاید برسد جنازه ما به حرم تا کرببلا صدای ما را بفرست مادر بخورد زمین، عزای همه است پس پیرهن عزای ما را بفرست
. رزق معراج علی، معراج رفتی بی علی دیدی آخر من شدم محتاج! رفتی بی علی کوچه ها از ازدحام دشمنان خلوت شده یک مدینه از شکایت های تو راحت شده خوش به حالت من که دیگر نیمه جانم فاطمه فی امان الله... بی تو بی امانم فاطمه فی امان الله... دیدار تو فی یوم الورود فی امان الله... رفتی فاطمه رسمش نبود من غرورم خرد شد در پیش چشمان همه عاقبت بر گردنم افتاد غسلت فاطمه تازه فهمیدم چرا خندید آن نامرد پست تازه فهمیدم چطور آئینه ات را زد شکست اینقدر اسما نگو؛ لرزیده ای حیدر چرا؟! اینهمه خونابه می آید از این پیکر چرا؟! فکر میکردم کسی بر صورتت سیلی نزد آخرش دیدم که جسمت خورده بدجوری لگد دلخوشی روزگار ما دو تا دائم نبود بیقرارم، ضلعی از اضلاع تو سالم نبود اشک پنهان از علی، صد جا در آوردی ببین نیمهء شب آه... دادم را در آوردی ببین نیستی حال بد من را ببینی فاطمه سر پناه هر دوعالم، کلّمینی فاطمه بچه ها خود را به روی پیکرت انداختند دست خود را دور جسم لاغرت انداختند پاره شد با رفتن تو رشتهء صبر علی شهر، با این وسعتش شد خانهء قبر علی قبر تو مخفی، ولی سوی نجف باشی بس است تو دعاگوی علی از آنطرف باشی بس است جانمازت پهن مانده بر زمین، بستر که نیست چندتکه گوشواره، پیش من بهتر که نیست چادر خاکی تو چادر نماز زینب است ذکر یازهرا فقط راز و نیاز زینب است آتش داغ تو را روی جگر دارد حسین از وصیت های تو دیدم خبردارد حسین آن زمانیکه سرش افتاده در دست همه حتماً از گودال خونینش گذر کن فاطمه شمر و خولی بر حسین تو اشاره میکنند نیزه داران حنجرش را پاره پاره میکنند کعب نی دارند و باهم خواهرش را می زنند لشکری با مُشت و سیلی دخترش را می زنند روضه را از خاطرات عمه اش آموخته موی زهرای سه ساله بین آتش سوخته ✍ ................................................................
متن روضه غسل ودفن خانم حضرت زهرا سلام الله علیها ▪️▪️▪️▪️▪️ پرستویِ مهاجرم، چرا زلانه می روی؟ اگر ز لانه میروی، چرا شبانه می روی؟ قرارِ من، شَکیبِ من، مهاجرِ غریبِ من فدای غربتت شوم، که مخفیانه می روی حیاتِ جان، امیدِ دل، علی بُود ز تو خِجل که با کبودیِ بدن، زتازیانه می روی کبوترِ شکسته پر، مرا به همرهت ببر چرا بدونِ جُفتِ خود، ز آشیانه می روی چهار طفلِ خون جگر، زنند از غمت به سر تو بر زیارتِ پدر، چه عاشقانه می روی اَلا به رُخ نشانه ات، مگر شکسته شانه ات که مویِ زینبین خود، نکرده شانه می روی فتاده بر دلم شرر، که تو در این دلِ سَحَر ز همسرت غریب تر، برون زخانه می روی َبدَنِ حضرت زهرا سلام الله علیها رو امیرالمؤمنین داره غسل میده، اسماء بِنتِ عُمَیس میگه من از چاه آب می آوردم، رو بَدَنِ حضرت زهرا سلام الله علیها آب می ریختم، علی بدنِ فاطمه رو غسل میداد، اسماء میگه رفتم دوباره از چاه آب بکشم، دیدن علی صدایِ فریادش بُلَند شده، برگشتم اومدم، دیدم سر به دیوار گذاشته، داره داد میزنه گریه میکنه، اومدم جلو، آقاجانم! مگه خودتون نفرمودید: آروم آروم گریه کنید، همسایه ها صداتون رو نَشنَوَن؟ فرموده باشند: اسماء این روشنایی رو بیار جلو، بیا ببین پهلویِ زهرام شکسته، صورتِ فاطمه کبوده، بازوش رو شکستن. امیرالمؤمنین دست از غسل دادن کشید، اما من یه غسّال دیگه هم میشناسم، موقع غسل دادن دست از غسل دادن کشید، کجا؟ زهرایِ سه ساله رو تویِ خرابۀ شام داشتن غسل میدادن، یه وقت دیدن، اون زَنِ غساله دست از غسل دادن کشید، گفت: من این بدن رو غسل نمیدم، چرا؟ بی بی جان! همین که لباس های این بچه رو دَر آوردم، خواستم بدنش رو غسل بدم، دیدم همه جایِ بدن این بچه سیاه و کبوده، می ترسم مرضی که این بچه داشته منم بگیرم، من این بدن رو غسل نمیدم، بی بی زینبِ کبری سلام الله علیها فرمود: آی زنِ غساله! بخدا از کربلا تا اینجا اینقدر این بچه رو زدن، ای حسین. نَم نَم داره بارون میآد داره برام مهمون میآد خرابه بویِ خون میآد وای وای داره از راهِ دور میآد تو طبقی از نور میآد از سَفَرِ تنور میآد وای وای دیدن این تشت رو گذاشتن جلویِ این بچه، دست بُرد، سر رو از تشت برداشت، نگاه کرد دید خدا سَرِ بُریدۀ بابا؛ سَرِ بُریده رو برداشت، شروع کرد با بابا حرف زدن. آروم آروم از طبق بیا کنارم سر رو سَرِت بذارم حرفِ نگفته دارم وای وای چیه حَرفِ نگفته ات؟ چند شبه بابا یه لقمه نون نخوردم اسم تو که می بردم  فقط کتک می خوردم وای وای بابا! هر وقت صدات زدم کتکم زدن، بابا! هر وقت صدات زدم، تو صورتم سیلی زدن بابا! هر وقت گریه کردم بهم تازیانه زدن، بابا نبودی و اسیر شدم بسته به یک زنجیر شدم یه شبِ پیرِ پیر شدم وای وای یکی زد و همه ام زدند لگدِ مُحکمم زدند حالا هر کجا صدایِ منو می شنوی صدات رو بلند کن، یاحسین.