.
عباس دلجو
داریم همچو خامنهای تا که رهبری
ما را هراس نیست، زکید ستمگری
داریم تا سپاه و بسیج، دلیر و شیر
از روبهی چه باک، کند گر که خودسری
لطف خدا و عنایت مهدی فاطمه
دارند تا به روز ابد، سایه گستری
چشمی که بد نگاه کند، کور میشود
خون شهید ساخته اینگونه کشوری
در خون تپید مالک اشتر، ولی چه غم
دارد سپاه سید علی، باز لشگری
گویید علی، به ابروی خود خم نیاورد
سردار فضلی است، چو عمار دیگری
داریم ما سلامی و قاآنی شجاع
داریم حاجیزاده، نقدی و کوثری
اندام دشمنان، همه میلرزد از هراس
وقتی که نام این همه سردار، میبری
ایران به خود ببال، به کوری چشم خصم
عین الاسد زحلقه درآمد به اخگری
دلجو شب عیادت جانباز قهرمان
سردار علی فضلی و چنین دلاوری
بیتی سرود و گفت که فضلی عزیز
سردارها گلاند، تو یک نور دیگری
@emame3vom
.
.
#دلنوشته_های_من
لعنت بر لایک❤️
خانوادمم میدونن که دوسه ساله اینستاگرام ندارم...
زحمت مدیریت صفحه منو محسن و محمد و حسن میکشن...
(البته با کمال افتخار ، به جرم عاشقی حاج قاسم بسته شده و دوباره یکی دیگه باز کردن)
من میگم :
کاش کسی که اینستاگرام رو اختراع کرد براش قابلیت لایک نمیذاش ..
ما رو بیچاره کرده لایک ها...
معتقدم روز قیامت باید بابت برخی لایک هامون پاسخگو باشیم..
ما با لایک ها (یا بهتره بگم رای هامون) برخی افراد رو پر رو میکنیم ..
چرا برخی سلبریتی ها احساس گندگی میکنن؟
والله قسم لایک های من و تو بهشون اعتماد به نفس کاذب داده....
چرا باید خانمی مث مهناز افشار به خودش اجازه بده دل فرزند شهید بزرگ، سردار سلیمانی رو برنجونه؟
چی باعث شده که او احساس بزرگی کنه؟
چی باعث شده که حسن آقامیری به جای فعالیت های جهادی (مث آقایون انجوی نژاد و بی آزار تهرانی) بشینه تو خونه و فقط حرف بزنه ؟
چی باعث شده او خودش رو در حدی بدونه که بخاد پیرامون هر چیزی ابراز نظر کنه ؟
خواهشا من و تو که بدون تامل پست افراد رو لایک میکنیم
ادعای "سلیمانی" شدن نکنیم..
کربلایی مجتبی رمضانی
.
4_5841182640983508629.mp3
14.26M
#حاج_علی_انسانی #فاطمیه
جلسه 27 دی ماه 1398
بیت حاج علی #انسانی
@emame3vom
.
#فاطمیه
به التماس نگاه یتیمهای خودت
به دستهای کریمانه ی دعای خودت
بیا دوباره دعا کن ولی برای خودت
برای پهلو و بازو و دست و پای خودت
فقط برای نرفتن دعا کنی؛ باشد؟
برای بی کسی من دعا کنی؛ باشد؟
همینکه دیدمت از صبح بهتری امروز
به سفره نان خودت را می آوری امروز
دوباره دست به پهلو نمی بری امروز
نگو به فکر جدایی ز حیدری امروز
که گفته پیرشدی یا جوانیت رفته
خدای من نکند، مهربانیت رفته؟
تو بار رفتن بستی، علی حلال کند؟!
تو بین بستر هستی، علی حلال کند؟!
تو بین شعله نشستی، علی حلال کند؟!
تو بین کوچه شکستی، علی حلال کند؟!
تو را به جان حسینت نگو حلالم کن
از این غریب بخر آبرو، حلالم کن
کمی مراقب خود باش... فکر جانت باش
به فکر من نه... کمی فکر کودکانت باش
تو باش! با تن زخم و قد کمانت باش
بمان و قدرت زانوی پهلوانت باش
همان که بست در این خانه دست حیدر را
مخواه باز ببیند شکست حیدر را
خدا نکرده به تابوت مرگ تن دادی؟
که دست بی کسی ام را به دست من دادی
اگر به دخترکت چند تا کفن دادی
بگو برای حسین از چه پیرهن دادی؟
چرا که بر بدنش پیرهن نمی ماند
نه پیرهن که برایش بدن نمی ماند
محمد بیابانی
سلام.
بعضیا از ساعت ۹ صبح که لحاف رو میزنن کنار، از بصیرت میگن و می نویسن، اما نمیدونن ،دارن نفرت میکارن و تفرقه برداشت میکنن... . تاکید میکنم"بعضیا"
مثلا همه زندگی شون شده کوبیدنِ دولتِ مستقر و ناخواسته غیبت و تهمت. بابا .. ذوب در ولایت ،حاج قاسم بود، که از رهبری نه جلو زد و نه عقب موند.
آخه رییس دولت ، روز تعطیل اومده نمازجمعه که مثل همه بگه پشتِ رهبریه، حالا اشتباه هم داره... این دیگه داستان درست کردن داره ..که چرا زود رفت، چرا ....چرا... بابا رفت تازه پشت دوربین و از اهمیت این نماز جمعه وحدت آفرین و دشمن شکن حرف بزنه...
خلاصه این نمیشه که ما از اول صبح یه نفر و یک تفکر رو که حامیانی در جامعه داره بکوبیم و بعد ، بابت هر حرف و حرکتشون داستان پردازی کنیم...
خدا رو در نظر داشته باشیم... و اینکه آدما دارن بااین رفتار متضاد ما از دینِ خدا فاصله میگیرن ... باید ببینیم سهم ما در این افتراق چقدره...
والسلام
4_5926974230469018943.mp3
39.65M
#فاطمیه
◾️السلام علیکیا فاطمه الزهرا◾️
@emame3vom
🎤 #حاج_علی_انسانی
📜روضه حضرت زهرا(س)
ای خدا روز جزا جز تو کسی قاضی نیست
مادرم زان دونفر تا به ابد راضی نیست
.
#فاطمیه
#آواز_بیات_اصفهان
ببین می توانی بمانی،بمان
عزیزم تو خیلی جوانی،بمان
تو هم مثل من نیمه جانی،بمان
زمین گیر من آسمانی،بمان
اگر می شود می توانی،بمان
چه شد با علی همسفر ماندنت
چه شد پای حرف پدر ماندنت
چه شد ماجرای سپر ماندنت
پس از قصه ی پشت در ماندنت
ندارد علی هم زبانی،بمان
ممنونم اگر نروی،می میرم اگر بروی
من ماندم و زینب تو،خون می چکد از لب تو
بدون تو غم بی عدد می شود
برای علی بی تو بد می شود
نرو که غرورت لگد می شود
و این سنگ،سنگ لحد می شود
چه کم دارد این زندگانی،بمان
چرا اشک را آبرو می کنی
چرا چادرت را رفو می کنی
چرا استخوان در گلو می کنی
چرا مرگ را آرزو می کنی
تو باید غمم را بدانی بمان
ببین می توانی بمانی،بمان
عزیزم تو خیلی جوانی،بمان
به التماس نگاه یتیم های خودت
به دست های کریمانه ی دعای خودت
بیا دوباره دعا کن ولی برای خودت
برای پهلو و بازو و دست و پای خودت
فقط برای نرفتن دعا کنی،باشد
برای بی کسی من دعا کنی ،باشد
همین که دیدمت از صبح،بهتری امروز
به سفره،نان خودت را می آوری امروز
دوباره دست به پهلو نمی بری امروز
نگو به فکر جدایی ز حیدری امروز
که گفته پیر شدی یا جوانی ات رفته
خدای من نکند مهربانی ات رفته
تو بار رفتن بستی علی حلال کند
تو بین بستر هستی علی حلال کند
تو بین شعله نشستی علی حلال کند
تو بین کوچه شکستی علی حلال کند
تو را به جان حسینت نگو حلالم کن
از این غریب بخر آبرو حلالم کن
کمی مراقب خود باش فکر جانت باش
به فکر من نه کمی به فکر کودکانت باش
تو باش با تن زخم و قد کمانت
بمان و قدرت زانوی پهلوانت باش
همان که بست در این خانه دست حیدر را
مخواه باز ببیند شکست حیدر را
خدا نکرده به تابوت مرگ تن دادی
که دست بی کسی ام را به دست من دادی
اگر به دخترکت چند تا کفن دادی
بگو برای حسین از چه پیرُهن دادی
چرا که بر بدنش پیرُهن نمی ماند
نه پیرُهن که برایش بدن نمی ماند
حاج محمود کریمی
#بیات اصفهان
Karimi-Shab3Fatemieh1-21392[05].mp3
6.23M
ببین میتوانی بمانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان
#آموزش_مداحی
#نوحه سینه زنی(حضرت زهرا)
#درآهنگ #بیات_اصفهان
#حاج محمود کریمی
♨️ @emame3vom 👈
.
🏴مطالب فاطمیه ۹۸
◼سر حسين علیهالسلام در دير راهب و زيارت حضرت فاطمه علیهاسلام از آن
عَنْ أبی سعیدِ الشّامی ، قالَ : کنتُ یَوماً مَعَ الکفرةِ اللِّئامِ الَّذینَ حَمَلُوا الرؤُوسَ وَ السَّبایا إِلی دمشقِ ؛ فَوَصَلوا إِلی دِیْر النَّصاری . قالَ : فَلَمّا نَظَر القِسّیسُ إِلی رَأسِ الحُسینِ و إِذا بالنّور ساطِعٌ منه إِلی عَنانِ السَّماء ، فَوَقع فی قَلبِه هَیْبةٌ منه . فقال القِسّیسُ : دِیْرنا ما یَسِعُکم بَلْ ادخُلوا الرؤُوسَ و السَّبایا إِلی الدِّیرِ و حیطوا بِالدیرِ مِنْ خارِجٍ فإذا دَهَمَکم عدوٌّ قاتِلوه و لا تکونُوا مضطرِبین عَلی الرؤُّوسِ و السَّبایا .
فَاسْتحسَنوا کلامَ القسّیس و قالوا : هذا هُو الرّأیِ . فَحَطّوا رأسَ الحسینِ فی صندوقِ و قَفَلوه وَ أَدخَلوه إِلی الدِّیرِ وَ النساءَ و زینَ العابدینِ و جَعَلوهُم فی مکانٍ یلیقُ بِهم.
ثُمَّ إنَّ صاحِبَ الدیرِ أرادَ أنْ یَری الرأسَ الشَّریفِ و جَعَلَ یَنْظُرُ حولَ البیتِ الَّذی فیه الصَنددقُ – و کاَن له رازونةٌ – فحَطّ رأسُه فیها، فرأیَ البیتَ یَشرِقٌ نوراً و رأیَ أنَّ سقفَ البیتِ قد انشقَّ وَ نَزلَ مِنَ السّماءِ تَختَ عظیم، و إذا بِإمرأهٍ أَحَسَنَ مِن الحُورِ جالِسَةً علی التَّختِ و إِذا بشخصٍ یصیحُ : أَطْرقوا و لا تَنْظُروا، و إِذا قَدْ خَرجَ مِن ذلک البیتِ نساءٌ ...
قال : فَأخرِجْنِ الرأسَ مِن الصندوقِ وَ کلٌّ مِن تلک النساءِ واحدةٌ بَعدَ واحدةٌ یُقبِّلنَ الرأسَ الشّریفِ . فَلَمّا وَقَعتِ النوبةُ لمولاتی فاطمة الزهراء عَلَیها سَلام غُشِی علیها و غُشِی صاحبُ الدیر، و عادَ لا یَنظُر بالعینِ بَل یَسْمَعُ الکلامَ، و إذا بقائِلة تقول:
السلامُ علیک يا قتیلَ الأُمِّ ، السلام علیک یا مظلومَ الأُمِّ السلام علیکَ یا شهیدَ الأُمِّ، لا یَتَداخَلک همٌّ و لا غمٌّ، و إنَّ اللهَ تعالی سَیفرِجُ عنّی و عنکَ؛ یا بنیَّ! من ذا الذی فرَّقَ بینَ رأسِک و جَسدِک ؟ یا بنیَّ ! مَن ذا الّذی قَتَلک و ظَلَمَک؟ یا بنیَّ! من ذا الّذی سُبی حَریمُک؟ یا بنیَّ! مَن الذی أَیتم أطفالَک. ثمَّ إِنَّها بَکَتْ بکاءاً شدیداً.
فلمّا سَمِع الدیُرانی ذلک إِندَهَشَ وَ وقَعَ مَغْشِیّاً علیه.
ابو سعید شامی میگوید: روزی همراه کفار پستی که سرهای شهدا و اسیران را به شام می بردند، بودم. پس به کلیسای مسیحیان رسیدند. هنگامیکه قسیس به سر امام حسین علیهالسلام که نوری از آن به سمت آسمان ساطع بود نگريست، هیبت آن حضرت در قلبش واقع شد.
قسیس به آنها گفت: دیر ما به اندازه ی جمعیت شما بزرگ نیست. سرها و اسیران را وارد دیر کنید و از بیرون دیر را احاطه کنيد. اگر دشمنی حمله نمود او را بکشید و به خاطر سرها و اسیران نگران نباشید.
آنها کلام قسیس را پسندیدند و گفتند این نظر خوبی است. پس سر حسین علیهالسلام را داخل صندوق قرار داده و قفل نمودند و همراه زنان و امام زینالعابدین وارد دیر کردند و آنها را در مکانی که تحت نظر داشته باشند قرار دادند.
صاحب دیر خواست تا سر مطهر را ببیند و به خانه ای که صندوق در آن قرار داشت نگاه میکرد. او رازیانه اى داشت كه سر را در آن پیچید. در آن هنگام نورخانه را فرا گرفته و سقف خانه شکافته شد و از آسمان تختی بزرگ فرود آمد. ناگهان زنی که از حوری ها نیکوتر بود بر آن تخت نشست و شخصی فریاد میزد: راه باز کنید و نگاه نکنید. در آن لحظه از آن خانه زنهایی خارج شدند.
آن زنها سر را از صندوق بیرون آوردند و هر کدام یکی پس از دیگری سر شریف را میبوسیدند. هنگامیکه نوبت به مولای ما فاطمه زهرا علیها سلام رسید، حضرت غش كردند و صاحب دیر نیز غش كرد.
راهب با چشم نمیدید بلکه تنها کلام و سخن آنها را میشنید که گویندهای میگفت:
سلام بر تو ای کشته ی مادر!
سلام بر تو ای مظلوم مادر !
سلام بر تو ای شهید مادر!
ناراحتی به خود راه مده و غصه نخور. زیرا خداوند در آینده فرج من و تو را میرساند.
ای پسرم چه كسى بین سر و بدنت جدایی انداخته است؟
ای پسرم چه کسی تو را کشته و به تو ظلم روا داشته است؟
ای پسرم! چه کسی خانواده ات را به اسارت در آورده؟
ای پسرم چه کسی اطفال و کودکان تو را یتیم كرده است؟
سپس به شدت گریست. هنگامیکه صاحب دیر این کلام را شنید، مدهوش شد و غش کرد.
📚منابع:
الدمعة الساکبة، جلد ۵، صفحه ۷۰
👈برگرفته از کتاب فاطمیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۶۰
#فاطمیه
#مصائب_حضرت_زهرا_س
.
.
🏴مطالب فاطمیه ۹۸
◼توصیف حضرت زهرا عليهاسلام از زبان امام حسن مجتبی عليهالسلام
قال حسن ابن علی علیه السلام:
اُمیَّ الزهراءُ بِنتُ محمدٍ المُصطفی صلی الله علیه و آله، قَلادَةُ الصِّفوَة، وَ دُرَّة صَدفِ العِصمةِ، وَ غُرَّهُ جَمالِ العِلمِ وَ الحِکمَةِ، وَ هِیَ نُقطَةُ دائرةِ المَناقِبِ و المَفاخِر، وَ لُمعةُ مِن أنوارِ المَحامِد وَ المآثِر، خَمِرت طینةُ وجُودِها من تُفاحةٍ من تفاحِ الجَنّةِ، وَ کَتَبَ اللهُ فی صَحیفَتِها عِتقَ عُصاةِ الامةِ، و هِیَ أمُ السادَةِ النُجَباءِ، وَ سیدةُ نساءِ البتولِ العَذراءِ فاطمةُ الزهراء علیها السلام.
@emame3vom
امام حسن علیه السلام فرمودند: مادر من زهرا علیهاسلام دختر محمد مصطفی صلی الله علیه و آله، گردنبند برگزیدگی، دُرّ صدف عصمت، روشنی جمال علم و حکمت است، مرکز دایره ی منقبتها و فخرها، لمعه ای از نورهای محل ستایش و آثارها است. سرشت او از سیبی از سیبهای بهشت سرشته شده و خدا در صحیفهی او آزاد کردن گناهکاران امت را نوشته است. او مادر آقایانی است که به نجابت و خوبی برگزیده شدهاند. همچنین سیدهی زنان، بتول، عذراء و فاطمهی زهرا است.
📚منابع:
مدینة المعاجز، جلد ۳، صفحه ۲۹۵
👈برگرفته از کتاب فاطمیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۲
#فاطمیه
#فضائل_حضرت_زهرا_س
.
.
🏴مطالب فاطمیه ۹۸
◾عبور فاطمه سلام الله علیها از صراط
روى الشيخ الصدوق عن أبي جعفر الباقر علیهالسلام قال:
سمعت جابر بن عبدالله الأنصاري يقول: قال رسول الله صلیاللهعلیهوآله:
إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ تُقْبِلُ ابْنَتِي فَاطِمَةُ عَلَى نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ مُدَبَّجَةَ الْجَنْبَيْنِ خِطَامُهَا مِنْ لُؤْلُؤٍ رَطْبٍ قَوَائِمُهَا مِنَ الزُّمُرُّدِ الْأَخْضَرِ ذَنَبُهَا مِنَ الْمِسْكِ الْأَذْفَرِ عَيْنَاهَا يَاقُوتَتَانِ حَمْرَاوَانِ عَلَيْهَا قُبَّةٌ مِنْ نُورٍ يُرَى ظَاهِرُهَا مِنْ بَاطِنِهَا وَ بَاطِنُهَا مِنْ ظَاهِرِهَا دَاخِلُهَا عَفْوُ اللَّهِ وَ خَارِجُهَا رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَى رَأْسِهَا تَاجٌ مِنْ نُورٍ لِلتَّاجِ سَبْعُونَ رُكْناً كُلُّ رُكْنٍ مُرَصَّعٌ بِالدُّرِّ وَ الْيَاقُوتِ يُضِيءُ كَمَا الْكَوْكَبُ الدُّرِّيُّ فِي أُفُقِ السَّمَاءِ وَ عَنْ يَمِينِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ وَ عَنْ شِمَالِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ وَ جَبْرَئِيلُ آخِذٌ بِخِطَامِ النَّاقَةِ يُنَادِي بِأَعْلَى صَوْتِهِ غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ فَلَا يَبْقَى يَوْمَئِذٍ نَبِيٌّ وَ لَا رَسُولٌ وَ لَا صِدِّيقٌ وَ لَا شَهِيدٌ إِلَّا غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَةُ فَتَسِيرُ حَتَّى تُحَاذِيَ عَرْشَ رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ فَتَنْزَخُ بِنَفْسِهَا عَنْ نَاقَتِهَا وَ تَقُولُ إِلَهی وَ سَيِّدِي احْكُمْ بَيْنِي وَ بَيْنَ مَنْ ظَلَمَنِي اللَّهُمَّ احْكُمْ بَيْنِي وَ بَيْنَ مَنْ قَتَلَ وُلْدِي فَإِذَا النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ يَا حَبِيبَتِي وَ ابْنَةَ حَبِيبِي سَلِينِي تُعْطَيْ وَ اشْفَعِي تُشَفَّعِي فَوَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَا جَازَنِي ظُلْمُ ظَالِمٍ فَتَقُولُ إِلَهِي وَ سَيِّدِي ذُرِّيَّتِي وَ شِيعَتِي وَ شِيعَةَ ذُرِّيَّتِي وَ مُحِبِّيَّ وَ مُحِبِّي ذُرِّيَّتِي فَإِذَا النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ أَيْنَ ذُرِّيَّةُ فَاطِمَةَ وَ شِيعَتُهَا وَ مُحِبُّوهَا وَ مُحِبُّو ذُرِّيَّتِهَا فَيُقْبِلُونَ وَ قَدْ أَحَاطَ بِهِمْ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَةِ فَتَقْدُمُهُمْ فَاطِمَةُ حَتَّى تُدْخِلَهُمُ الْجَنَّةَ.
@emame3vom
از حضرت امام محمد باقر علیهالسلام نقل است که از جابربنعبداللَّه انصاری شنیدم که پیغمبر معظم اسلام صلیاللهعلیهوآله فرمودند: هنگامی که روز قیامت فرا میرسد دخترم فاطمه علیهاسلام در حالی وارد محشر میشود که بر یکی از ناقههای بهشتی سوار است و از دو پهلوی آن ناقه حریرهای بهشتی آویزان، مهار آن از مروارید تر، پاهایش از زمرد سبز، دم آن از مشک ناب، دیدگانش از در و یاقوت سرخ خواهد بود. قبهای از نور بر پشت آن ناقه نصب شده که درون آن از بیرون آشکار، درون و باطن آن حاوی عفو پروردگار و بیرون آن رحمت خدای رحیم است. فاطمه علیهاسلام تاجی از نور بر سر دارد که دارای هفتاد پایه باشد، هر پایهای از آن به وسیله یک مروارید مرصع و نظیر یک ستارهای درخشان خواهد بود. از طرف راست و چپ فاطمه علیهاسلام هر کدام هفتاد هزار ملک خواهد بود. جبرئیل که در حالی که مهار ناقه حضرت فاطمه علیهاسلام را گرفته است با صدای بلند خواهد گفت: چشمهای خود را ببندید تا فاطمه علیهاسلام دختر محمد صلیاللهعلیهوآله عبور نماید. در آن روز هیچ پیغمبر و رسول و صدیق و شهیدی نیست، مگر اینکه دیدگان خویش را میبندند تا اینکه زهرا علیهاسلام از صحرای محشر عبور نماید. هنگامیکه آن بانو به مقابل عرش پروردگار میرسد از آن ناقه فرود میآید و میگوید: پروردگار من! ما بین من و آن افرادی که در حق من ظلم نمودند و فرزندان مرا شهید کردهاند قضاوت کن.
آنگاه از طرف خدای متعال ندا میرسد: ای حبیبه و فرزند حبیب من از من بخواه تا به تو عطا نمایم. شفاعت کن تا من بپذیرم. به عزت و جلال خودم که امروز ظلم و ستم هیچ ستمگری از نظر من محو نخواهد شد. در همین هنگام است که حضرت زهرا علیهاسلام میگوید: بار خدایا! فرزندان، شیعیان، دوستان، و دوستان دوستان فرزندان مرا به من ببخش! آنگاه از طرف پروردگار جهان منادی ندا میکند: فرزندان، شیعیان، دوستان، و دوست دوستان ذریه فاطمه علیهاسلام کجایند؟ ایشان عموماً درحالیکه ملائکه رحمت پروردگار آنان را احاطه کرده باشند میآیند. سپس فاطمه اطهر علیهاسلام جلو میرود تا آن ها را داخل بهشت مینماید.
📚منابع:
الأمالي للشيخ الصدوق، ص ۶۹
بحارالانوار، ج۴٣، ص٢١٩
👈برگرفته از کتاب فاطمیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۳
#مطالب_فاطمیه
#فضائل_حضرت_زهرا_س
@emame3vom
.
#فاطمیه
🏴مطالب فاطمیه ۹۸
◾️فاطمه علیهاسلام و سر مقدس امام حسین علیهالسلام در تنور خولی
جاءَ خُولی الأَصْبحی بِرأْسِ الحُسَینِ إلی بَیتِه فِی الکُوفهِ فَوَضَعَتْه تَحتَ إجانةِ. فَقالتْ له إِمرأتُه: و أیُّ شیءٍ تحتَ الإِجانةِ؟ قالَ: رأسُ خارجیٍ، فَقَتلهُ الأمیرُ عُبیدالله بنُ زیادٍ و أُریدُ أنْ أَذهبَ به إلی یزیدِ بنِ معاویهِ لِیُعطینی عَلیه مالاً کثیراً. قالت: وَ مَن هُوَ؟ قالَ: الَحُسینُ بنُ علیٍ فَصاحَتْ و خَرَّتْ مَغشیةً علیها.
فَلَمّا أَفاقَتْ و قالَتْ : یا وَلیکَ ، یا شرَّ المَجُوسِ ! لَقَدْ آذیتَ محمداً فی عِتْرتِه. أَما خِفْتَ مِن إلهِ الأرضِ وَ السَّماءِ حَیثُ تَطْلبُ الجائِزَهَ علی رأسِ إبنِ سّیدهِ نساءِ العالمین؟ ثُمَّ خَرجَتْ مِن عندهِ باکیةً.
فَلَمّا قامَتْ ، رَفَعَتْ الرأّسَ وَ قَبَّلَتْه وَ وَضَعَتْهُ فی حِجْرها ، وَجَعَلت تُقَبِّله وَ تَقُول: لَعَنَ اللهُ قاتِلکَ و خَصَمَهِ جدِّک مُحمدٍ المُصطفی.
فَلَمّا جَنَّ اللیلُ غَلبَ علیها النّومُ؛ فَرأتْ کَأَّنَ البیتُ قَد إنْشَقَّ نِصفینِ و غشیه نورٌ.
فَجاءتُ سحابةٌ بیضاءٌ ، فَخَرِجتْ منها إمْرأتانِ فَأخذتا الرأسَ مِن حِجْرها وَ بَکتا. قالتْ: فَقلتُ لهما : بِالله مَنْ أنتُما ؟ قالتْ إِحداهُما : أنا خدیجهُ بنتُ خُویلد و هذه إبنتی فاطمةُ الزهراءِ عَلَیها سَلام، وَ قدْ شَکرناکَ و شکرنا عَمَلک ، وَ أنتَ رفیقَتُنا فی دَرَجهِ القدُسِ فی الجنهِ. قالتْ : فَانْتَبَهتْ مِن النّومِ.
خولی اصبحی سر شریف امام حسین علیه السلام را به خانه اش در کوفه آورد و آن را در زیر طشت قرار داد.
همسرش به او گفت: چه چیزی در زیر طشت است؟
-گفت: سر خارجی است که امیر عبيدالله بن زیاد او را کشت و قصد دارم آن را به سوی یزید بن معاویه ببرم تا بخاطر آن ثروت زیادی به من عطا کند.
-گفت: آن خارجی کیست؟
گفت: حسين بن على علیه السلام.
زن فريادكشيد و غش كرد.
هنگامیکه به هوش آمد گفت: وای بر تو، ای بدترین مجوسی ها. آیا پیامبر را با آزار عترتش اذیت نمودی؟
آیا از خداوند زمین و آسمان ها نمی ترسی که برای سر فرزند سرور زنان عالم جایزه مى طلبى. سپس از نزد او گریان خارج شد.
هنگامیکه بر خاست، سر را از زیر طشت برداشت و بوسید و در دامن خویش قرار داد و آن را می بوسید و گفت خداوند قاتل و کشنده تو را لعنت و جدّت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله با او مخاصمه کند.
هنگامیکه شب همه جا را فرا گرفت خواب بر او غالب شد. درخواب دید گویا خانه دو نصف شده است و نور آن را فرا گرفته است. ابری نورانی و سپید آمد و از آن دو زن خارج شدند و سر را گرفته و در دامن خویش قرار دادند و گریستند.
میگوید: به آنها عرضه داشتم: سوگند به خدا شما که هستید؟
یکی از آنها فرمود: من خدیجه دختر خویلد هستم و این دخترم فاطمهی زهراست و از تو و آنچه انجام دادی تشکر میکنیم. تو همراه ما در درجه قدس در بهشت میباشی.
📚منابع:
مدینه المعاجز، جلد ۴، صفحه ۱۲۵
👈برگرفته از کتاب فاطمیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۵۷
#مطالب_فاطمیه
#مصائب_حضرت_زهرا_س
@emame3vom