السلام علیکِ یا رقیه بنت الحسین
راز من ولبهایِ تو معنا شدنی نیست
جز با نفسم، خون ِ تو احیا شدنی نیست
با ناز همینکه زلبت بوسه گرفتم
گفتم شبم انگار که فردا شدنی نیست
و اللهِ کسی که به لبت بی ادبی کرد
جز با نفس فاطمه رسوا شدنی نیست
گیرم که همه سُرمه و آئینه بیارند
این دخترک سوخته زیبا شدنی نیست
این پا نشدن پیش تو از بی ادبی نیست
این پایِ ورم کرده دگر پا شدنی نیست
نه پیر زمین خورده شود دخترِ سابق
نه ،،این سرِ غارت شده بابا شدنی نیست
این گیسوی کوتاه دگر شانه ندارد
زحمت نکش عمه گره اش واشدنی نیست
آن شب جلویِ مادرِ تو بد کتکم زد
ورنه قدِ کوتاه چنین تا شدنی نیست
شد تیزی چکمه اثرش چون نوک مسمار
پهلویِ لگد خورده مداوا شدنی نیست
دختر که زمین خورد ز گیسو نکشیدش
بی ناز کشی هایِ پدر پا شدنی نیست
هرچیز که از خیمة ما رفت به غارت
غیراز سرِ بازار که پیدا شدنی نیست
#قاسم_نعمتی
#یارقیه
غزل مصیبت حضرت رقیه(سلام الله علیها)
از بس شکستنی شدی ای شیشه بلور
قدری بخواب و این بدنت را تکان مده
خواهی که خارها نرود در تنت فرو
آرام باش و پیرهنت را تکان مده
می بینی ای عزیز که نازت نمی کشند
پس این لبان خوش سخنت را تکان مده
دندان شیری تو به یک بوسه بسته است
با زحمت اینقدر دهنت را تکان مده
با آه آه تو بدنم تیر می کشد
از بس تنت شبیه تن مادرم شده
می پاشد از لبان تو خون لخته هر نفس
زان نیمه شب چه خاکی مگر بر سرم شده
ای دخترم هنوز سرت درد می کند؟
آیینه نگاهِ تو چشم ترم شده
از گیسوان سوختۀ بین مشت زجر
هر آنچه گفته ای به خدا باورم شده
از لحظه ای که حرف کنیز آمده وسط
خوابش نمی برد ز غم و ترس خواهرت
در این میانه جای ابالفضل خالی است
تا پس بگیرد از عدوی پست معجرت
در شهر مسلمین نشود دفن خارجی
لرزه فتاده بر دل ترسان مادرت
پیغام داده اند اهالی شهر شام
بیرون کشند از دل هر خاک پیکرت
#قاسم_نعمتی
غزل مصیبت حضرت رقیه(سلام الله علیها)
دستگیر عالمم اما دوستم بر سر است
من چهل منزل رخم نیلی و چشمانم تر است
گر به من گویند بابا را نخوان سیلی نخور
صورتم سازم سپر گویم که بابا بهتر است
شام را ویران کنم ورنه رقیه نیستم
ذکر صبح و شام اینان سب جدم حیدر است
غائبین کوچه بر من عقده خالی میکنند
هرکه دیدم گفت رویت مثل روی مادر است
می شود فهمید از این حمله ی مرکب سوار
آمده گیسو کشد کی در شکار معجر است
یک نسیم از این همه طوفان که من دیدم اگر
در گلستانی فتد بر یک اشاره پر پر است
قد و بالای سه ساله دختری زانو بغل
از کف یک چکمه زجر حرامی کمتر است
گر زمین گیرم به عمه اقتدا خواهم نمود
چاره ی دردم فقط یک بوسه ای از حنجر است
وجه تشبیه سر من با سر تو این بود
هر دو صورت سوخته گیسو پر از خاکستر است
#قاسم_نعمتی
غزل مصیبت حضرت رقیه(سلام الله علیها)
با من و عمر ِکَمَم دست زمان بد تا کرد
موقع قد کشی ام بود که پشتم تا کرد
دورهایت زدی و نوبت ما شد امشب
چشم کم سوی مرا آمدنت بینا کرد
لذتی دارد عجب بوسه ی دو لب تشنه
وقت برخوردبهم زخم دو لب سر وا کرد
نوه ی فاطمه بودم سندش را دشمن
با کف پا به روی چادر من امضا کرد
همه ی صورت من قدر ِکفِ دستی نیست
دور از دیده ی تو عقده ی خود را وا کرد
عمو عباس کجا بود ببیند آن شب
به سرم داد زد آنقدر مرا دعوا کرد
ناسزا گفت و به گریه دهنش را بستم
دشمنت را نفس فاطمی ام رسوا کرد
بی کفن دفن شدم ای پدر بی کفنم
داغ مجنون همه جا تازه غم لیلا کرد
دختر بی ادبی مسخره میکرد مرا
دو سه تا پارگی از روسری ام پیدا کرد
عمر یک ظرفِ ترک دار به ضربی بسته ست
عمه بر دست مرا برده و جابجا کرد
عمه هربار که با گریه بغل کرد مرا
یاد آن صورت نیلی شده ی زهرا کرد
#قاسم_نعمتی
اشعارحضرت رقیه(سلام الله علیها)
مرغ بسمل شده ای بال و پرش می سوزد
کودکی زندگی اش در نظرش می سوزد
دختری که وسط خیمه ای گیر افتاده
اولین شعله که آید سپرش می سوزد
سپرش سوخته و چادرش آتش گیرد
تا تکانی بخورد موی سرش می سوزد
بعد از آن قائله دیگر کمرش راست نشد
اثر سوختگی دور و برش می سوزد
تا رسد قطره اشکی سر زخم گونه
ناگهان گوشه چشمان ترش می سوزد
شده ام مثل همان مادر محزونی که
همه شهر ز آه سحرش می سوزد
عمه؛ آن شب که مرا روی هوا می آورد
ریشۀ موی سرم بین اثرش می سوزد
تا ترک های لب تشنه بابا دیدم
جگرم گفت: هنوزم جگرش می سوزد
بعد از آنی که لبانم به لبانش چسبید
سینه ام از نفس شعله ورش می سوزد
#قاسم_نعمتی
اشعار حضرت زینب سلام الله علیها
عاشق طواف کعبه ی آمال می کند
اخلاص را چکیده ی اعمال می کند
عاشق شراب می چکد از دیده ی ترش
با گریه مست می شود و حال می کند
دیوانه ی حسین شدن اوج بندگی ست
این کار را عقیله ی این آل می کند
زینب همان کسی ست که نام معظمش
هر قامت الف شده را دال می کند
شاگردی کنیز خدا را نموده است
این راه را چو فاطمه دنبال می کند
آنجا که جبرییل امین هم حجاب بود
او سجده روی تربت گودال می کند
اشک از رزق اعظم و رزاق زینب ست
فرمانروای کشور عشاق زینب ست
ما را خدا ز حاصل زینب درست کرد
از خورده هایی از دل زینب درست کرد
دلواپس ادامه ی راه حسین بود
ما را خدا مقابل زینب درست کرد
در پاسخ حسین که من اشک مومنم
بنیاد گریه را دل زینب درست کرد
خلاق روزگار گِل هرچه گریه کن
با اشک های نازل زینب درست کرد
عشاق سرشکسته ی بازار عشق را
از چوبه های محمل زینب درست کرد
هرگز کسی حقیقت او را ندیده است
نور عظیم حائل زینب درست کرد
نور حسین شد همه جا بحر او حجاب
مسطوره بود و عابده ی آل بوتراب
وقتی نماز شب که به حال قیام بود
مانند کعبه جلوه ی نورش تمام بود
پنجاه و هفت سال ز هر کجا گذر نمود
گرم طواف او سه امام بود
پای حسین زندگی خویش را گذاشت
او در مسیر عاشقی اَش مستدام بود
جایی که احترام به او وحی نازل است
در پیش پای او قیام نکردن حرام بود
گرچه علی شهیده ی خود زنده کرده است
دانی که فرق زینب و حیدر کدام بود
او از تن بدون سری حرف می کِشید
با حنجر بریده شده هم کلام بود
عقل این زبان بسته به زنجیر می کشد
ورنه مسیر عشق به تکفیر می کشد
آیین دار صبر خدا دخت حیدرست
زهرای روزگار تجلی کوثرست
گویند در حدیث کساء نیست نام او
زینب همان عبای یمانی دلبرست
زینب خلاصه ی همه ی پنج تن شده
شأن و مقام و مرتبه اش فوق باورست
زینب غریب آمد و زینب غریب رفت
آری ظهور جلوه ی او روز محشرست
یک یا حسین گفت سپاهی عقب کِشید
خاتون خانواده ی فتاح حیدرست
در کربلاست معجر او مُحی الحسین
تنها گواه گفته ی من نعش اکبرست
داده نجات با نفسش نُه امام را
تا دید روی ناقه امامی که مضطرست
ما قائلیم یک تنه او یک سپاه بود
دعوای عصر روز دهم پای معجرست
این روزها که بیت علی ریخته بهم
با دست های کوچک خود یار مادرست
با دستمال خیس کمی پاک می کند
خونابه را که بر لب بیمار بسترست
با فضه گفت هر چه سر مادر آمده
تقصیر داغ بودن مسمار آن دَر است
#قاسم_نعمتی
نوحه شب چهارم دو طفلان زينب (س)
برادر جان زینب فدایت – بریزم هستم را به پایت
دو یاور آوردم برایت – (حسین جان )
دو تا دسته گلهای خواهر – بلاگردان تو برادر
بگیرم دامان تو دلبر ( حسین جان )
ثارا… – قسم بر سر موی ماه لیلا
بیا رد مکن هدیه های من را – مسوزان دلم را
کرببلا شد همچون منا حسین
قبول تحفه از من نما حسین
بیا و حجم کامل نما حسین
(( یابن الزهرا مظلوم کربلا ))
زدم شانه گیسویشان را – مرتب کردم مویشان را
مگردان از خود رویشان را – ( حسین جان )
خودت می دانی و دل من – شده نذر تو حاصل من
غریبی تو قاتل من – ( حسین جان )
ثارا… – میان رگم خون زهرا دارم
اگرچه زنم مرد هر پیکارم – چونان ذوالفقارم
یلان زینب از نسل جعرفند
فداییان اولاد حیدرند
اگرچه کودک اما دو لشگرند
(( یابن الزهرا مظلوم کربلا ))
صدا آمد از قلب میدان – کجایی ای دایی حسین جان
نموده ای تو رو به میدان – ( حسین جان )
ولی من در خیمه نشستم – نهادم روی سر دو دستم
در اینجا هم فکر تو هستم ( حسین جان )
واویلا – نمی آیم از خیمه گاهم بیرون
نبینم خجالت کشیدی دل خون – نکن فکر مجنون
سرت سلامت ای سایه سرم
ناز ترا با خون دل می خرم
نذر نگاهت گلهای پرپرم
(( یابن الزهرا مظلوم کربلا ))
#قاسم_نعمتی
نوحه شب چهارم دو طفلان زينب (س)
تنها مرو ميدان برادر جان زينب
قربانى روى تو اين طفلان زينب
دو گلهاى خواهر _ فدايت برادر
اخا يا بن حيدر
در کعبه عشق تو حاجى رشادت
در راه تو اى ناجى راه سعادت
محرم شده گلهاى من بهر شهادت
اگر سر به زيرند _به عشقت اسيرند
اخا يا بن حيدر
هستى خود اورده بنگر زينب تو
دارد دو قربانى به راه مکتب تو
بى تاب لطف اذن ميدان از لب تو
مکن نا اميدم _ نما رو سفيدم
اخا يا بن حيدر
تو دست رد بر سينه ام منما برادر
راضى نشو شرمنده گردم نزد مادر
دارو ندارم نذر يک موى تو دلبر
فداى سر تو _ دل خواهر تو
اخا يابن حيدر
#قاسم_نعمتی
نوحه شب چهارم دوطفلان حضرت زینب (ع)
ای هستی زینب طفلانم فدایت
هرچه در توان بود اوردم برایت
این دو هدیه های زینب بر خدایند
این دو لاله های دشت کربلایند
واویلا واویلا
دارم از تو خواهش بنما رو سپیدم
چون لیلا و نجمه کن ام الشهیدم
در داغ گلانم جانم می نشینم
بمیرم برادر غربت نبینم
واویلا واویلا
#قاسم_نعمتی
نوحه شب چهارم دوطفلان حضرت زینب (س)
نبینم یاور نداری – غریب و بی لشگری تو
تمام هستم فدایت – که هستی خواهری تو
حسین جان – قسم بر نام مادر
مسوزان – دلم را ای برادر
دولشگر – ببین آورده خواهر
مزن دست رد بر تحفه هایم
بلاگردان تو بچه هایم
خودم هستی ام را نذر نام – تو نمایم
حسین جان امیری یا حسین
زدم شانه مویشان را – کفن پوشاندم به آنها
الهی دارو ندارم – شود قربان تو آقا
حسین جان – از اینها دلبریدم
به پیش – خدا کن روسپیدم
چو نجمه – نما اُم الشهیدم
به تنهایی خود یک لشگرم من
که از نسل شیر خیبرم من
دهی رخصت میبینی که – بنت الحیدرم من
حسین جان امیری یا حسین
تورا دیدم دلپریشان – که بر میگردی ز میدان
گرفته بر روی شانه – دو تا گلهایم حسین جان
حسین جان – مبادا رو بگیری
نبینم – سر به زیری
برایم – همیشه تو امیری
نبینم تنها و بی سپاهی
به اشک چشمانم کن نگاهی
چرا تو تنها و بی سپاهی
به راه تو این دولشگر من – گشته راهی
#قاسم_نعمتی
شب چهارم طفلان حضرت زینب (س)
ما سربازان راه ولائیم
جان بر کفان خون خدائیم
قربانی شه کربلائیم
لشگر زینب با نام حیدر _ می زند اینجا بر قلب لشگر
ذکر ملائک الله اکبر
ای آرام قلب زینب _ عزیز زهرا سالار زینب(3)
رد مکن هدیه ی خواهرت را
بشنو این گفته ی دلبرت را
نگه دار حرمت مادرت را
تو را قسم بر پهلوی مادر _ مده خجالت ما را تو دیگر
نما قبول این تحفه ی خواهر
ای آرام قلب زینب_عزیز زهرا سالار زینب(3)
یا اخا دیدمت دل پریشان
بر میگردی خجل تو ز میدان
نیامدم برون دیده گریان
می خرم اینجا من آبریت_ دارو ندارم قربان رویت
کم نشود یک تاری ز مویت
ای آرام قلب زینب_عزیز زهرا سالار زینب(3)
#قاسم_نعمتی
نوحه زمينه شب چهارم دوطفلان حضرت زينب (س)
حسين من نبينم داداش بى يارو ياورى
حسين من نبينم اى شاه من بى لشگرى
حسين من تموم دارو ندار خواهرى
اين دو رزمنده اشج الناسن
چونکه شاگرد رزم عباسن اشج الناسن
بيا زمين مزن روى خواهرت حسين من
قسم به خون پهلوى مادرت حسين من
دارو ندار من فداى سرت حسين من
فداى يک موى على اکبرت حسين من
حسين من به پات ميمونم
حسين من مکن دلخونم
حسين من به تو مديونم
واى حسين عزيز زهرا
داداش حسين نيومد از خيمه بيرون خواهرت
داداش حسين نبينه چشماى از گريه ترت
داداش حسين ديگه رو سپيدم پيش مادرت
اشکات و پاک کن شاه شرمنده
قربون چشمات اين دو رزمنده اين دو رزمنده
خوب شد اينا به خاک و خون ميشينن حسين من
تا که زمين خوردنمو نبينن حسين من
سخته پسر سيلى تماشا کنه حسين من
گوشواره از تووکوچه پيدا کنه حسين من
حسين من تو با چشم تر
حسين من ديدى که مادر
خورده زمين چطور پشت در
واى حسين عزيز زهرا
#قاسم_نعمتی