eitaa logo
کانال نوای عاشقان
15.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
364 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
1. شیعیان.mp3
5.93M
شیعیان ، دیگر هوایِ نینوا دارد حسین روی دل با کاروانِ کربلا دارد حسین از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست مَروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش ازین ها حُرمتِ کوی مِنا دارد حسین بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین بردن اهل حرم دستور بود و سِرّ غیب وَرنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین سروران ، پروانگان شمع رخسارش ولی چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین او وفای عهد را با سر کند سودا ولی خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا با کدامین سر کند مشکل دوتا دارد حسین سیرت آل علی (ع) با سرنوشت کربلاست هر زمان از ما ، یکی صورت نما دارد حسین آبِ خود با دشمنان تشنه قسمت می کند عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت داوری بین با چه قوم بی حیا دارد حسین ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه ای گوش کن عالَم پُر از شور و نوا دارد حسین دست آخر کز همه بیگانه شد ، دیدم هنوز با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین اشک خونین گو بیا بنشین به چشمِ شهریار کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین ...
1. غصه داره دلم.mp3
4.04M
غُصه داره دلم ،غم داره غم که نه ، اوج ماتم داره مطمئنم دلِ این عاشق باز هوای مُحرم داره خون حق ، ارباب حسین من قطره تو دریا حسین ای شهِ والا دلبر زهرا ، حسین مقتدای دلها ، حسین ای شهِ والا بزم و کیشِ کافره تیغِ تیر و حنجره بر سرِ نیزه سره حسین عزیز فاطمه ، یاثارَالله ... از غم تو ، غمینِ عالَم تا ابد از غمت مینالم مثل اون کفترای صحنت کاش منم داده بودی بالَم حال من خیلی بده طبعِ عشقم روی صده دارم می میرم منم نوکرت آقا از همه نوکرات بده دارم می میرم تو کنارِ من بمون ای تو شاهِ مهربون منو از درت مَرون حسین عزیز فاطمه یا ثارَالله ... کربلا محشری بر پا شد چاره سازِ همه ، تنها شد عطر یار در فضایش پیچید مهمونِ علقمه ، زهرا شد ای ابوفاضل بیا به حسین ، تو بگو اَخا مادرتم من اربابت بود تا حالا حالا تو بگو : ادرک اَخا مادرتم من تو ببین لبخند من اشک من ، سوگند من ای گُلم فرزند من ای گُلم ، فرزند من حسین عزیز فاطمه یا ثارَالله .. @navaye_asheghaan
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ ایــن پنـــج نور، علت زیـــبای خلقتنـد اسرار پنج حرفِ شریف «کــرامت»ند ایــن خــــانـواده ، اشـــرف اولاد آدمند آنان طبـیب درد طبــیبــان عـــالمـند این پنج تن،خلاصه‌ی احساس خالقند انـــدازه دل هـمـــه‌ی خـلق ، عاشــقـند خـــاکی شدند تا ره افـــلاک وا کــنند «آنان که خـاک را به نظرکیـمیا کنند» زیباترین سـپاه به مـیدان رسیده بود نام ابوتـراب به نجـــران رســـــیـده بود آنان که لاف، پیـش شـه لافتــی زدند تاچشمشان به هیبتش افتاد،جازدند یک اخم مرتضـی علی و خـتم غائـــله اینگونه‌ شـد خـلاصه‌ی روز شعر:قاسم صرافان ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ کــس را نـبود و نیــــست ، تــــــوانِ مقـابله تا مرتضـــاســـــت یک طــــــرفِ ایـن معادله نصرانیان و صومعــــــه لــــرزند یک به یک تا نام مرتــضاســـــت میــــان مباهـــــله تصــــــــریحِ  نَـــصِّ"انفســــــــنا" داد می زند مابیـــــن مصطفی و علی نیســـــت فاصله در بدر و خــــــیبر و اُحــــــــد و لیله المبیت دستِ علیست در همــــــه جا ختـــم غائله دنــــــــــیا پُر از کــــــتاب شود هم نمی شود پیـــــش خطی ز خطــــبه ی او ، غیرِ باطله از او ســوال کردن ما ، محضِ گفتگوست ورنـــــه جــــــــــواب را بدهد قبلِ مســــــــئله دست خداست دستِ علی ،ما گرفته ایم آری ز دســـــت هایِ یدُاللهی اش صــــــله کار خداسـت مدح علی ،کارِ خلق نیست عاجــــــــز بُوَد ز فهــــمِ مقامش ، مُخیَّلِـــــه ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
(سفیر سرفراز) کیستم عاشق‌ترین عشاق شاه کربلایم پیشگام پاکبازان دیار نینوایم محرم اسرار خاص خامس آل عبایم در حریم یار با نور ولایت آشنایم کشته ی راه عدالت تشنه‌ی آب بقایم اولین فرمانبر فرمانده ملک ولایم کیستم من پاسدار دین و قرآن مبینم رهنورد راه مولایم امیر المئومنینم مَظهر آزاد مردی مُظهرحق الیقینم از تبار راستان و در طریق راستینم پیرو افکار پاکان حریم کبریایم اولین فرمانبر فرمانده ملک ولایم کیستم مست ولای ساقی روز الستم جام هشیاری بُوَد از دولت قرآن به دستم از کمند حیله‌ی نا مردمان کوفه رستم بر مقام و منصب دنیای فانی دل نبستم سر بدار و جان نثار زاده‌ی خیرالنسایم اولین فرمانبر فرمانده ملک ولایم کیستم پرچم فراز نهضت شاه شهیدان کیستم محورگشای لشکر سلطان خوبان کیستم شورآفرین عرصه‌ی شورآفرینان کیستم آیینه‌دار مکتب اسلام و قرآن بر سپاه حق مدار مسلمین محورگشایم اولین فرمانبر فرمانده ملک ولایم با سلاح عدل و ایمان کوفه را در هم شکستم رشته‌ی زنجیر استبداد را از هم گسستم از ازل عهد مودت با امام خویش بستم بر سر پیمان خود تا پای جان همواره هستم در طریق عرصه‌های حق و باطل حق نمایم اولین فرمانبر فرمانده ملک ولایم از امان این ستمکاران بدگوهر گذشتم از سر و جاه و مقام فکر سیم و زر گذشتم با رشادت از مدار خصم بدگوهر گذشتم از سر و جان در هوای خالق اکبر گذشتم قاصد قربانی قربانیان کربلایم اولین فرمانبر فرمانده ملک ولایم کوفیان بی‌وفا عهد مودت را شکستند رشته‌ی آزادگی را از سر غفلت گسستند راه را بر کاروان عترت اطهار بستند قلب زهرا و پیمبر را ز راه کینه خستند واقف این ماجرا از ابتدا تا انتهایم اولین فرمانبر فرمانده ملک ولایم بر سر بیدادخواهان داد را فریاد کردم بر سر دارالاماره منع استبداد کردم کوفیان را با نثار خون خود ارشاد کردم و اندر آن بزم شهادت کربلا را یاد کردم من سفیر سر(فراز ) زاده خیرالنسایم اولین فرمانبر فرمانده ملک ولایم آری آری مسلمم فرزند دلبند عقیلم نسل اسماعیلم و از دوده‌ی پاک خلیلم از تبار جرعه نوشان زلال سلسبیلم تا به‌‌دست کوفیان هرگز نپنداری ذلیلم پیرو شاه شهید کربلای پر بلایم اولین فرمانبر فرمانده ملک ولایم شعر: استاد فراز مردانی ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
ای‌که خواهی در سخن گویا شوی شاعری ، شوریده و شیدا شوی باید آموزی : (فنون وزن) را که بوَد بسیار ، در آن نکته ها (وزن) اگر چه ابتدای شاعری‌ست گوش کن اکنون که گویم (وزن) چیست؟ شش (مُصوّت) هست (کوتاه و بلند) گر بدانی چیست ، گردی سربلند ( اَ ) ـ ( اِ ) ـ ( اُ ) با هم همه کوتاه هست ( آ ) و (ایـ) و (او) ، بلند و دلکش است سه (هجا) داریم (کوتاه) و (بلند) وآن دگر باشد (کشیده) چون کمند چون (کشیده) ، قابل (تقطیع) نیست! بگذر از آن تا (هجا) دانی که چیست؟ هر صدایی که رسد بر گوش ما هست در (تقطیع) ، عنوان هجا چون (هجاها) را (نمادی) نیز هست این (ــ) بلند و این یکی (U) کوتاه است (من) بلند و (ما) بلند و (او) بلند (بِه) وُ (کِه) کوتاه ، در یادت ببند تا بدانی (وزن) این اشعار چیست؟ (رکن) آن ، در زیر شعر مولوی‌ست "هرکسی از ظنّ خود شد یار من" فاعلاتن ، فاعلاتن ، فاعلن هست وزن (مثنوی) این (رکن) ‌ها که بوَد (معیار سنجش) ، نزد ما نام (اوزان عروضی) ، (بحر) هست که از آن‌ها هرچه‌ات گویم کم است نام (بحر) مثنوی ، باشد (رَمَل) که بوَد شیرین‌تر از قند و عسل هست ارکانش (مُسدّس) در (شمار) (رکن آخر) هست ، (محذوف و قصار) هست (ده بحر) دگر بشنو چه هست؟ که به راحت ، می‌توان آری به دست (مُجتَث) است و (مُنسَرح) وآنگه (خفیف) هم (بسیط) و هم (سریع) است ای ظریف هم (تقارب) ، هم (مضارع) ، هم (هَزَج) هم (رَجَز) هم (مُقتضب) شد رج به رج (رکن اوزان) نیز باشد در (شمار) مختلف؛ آن را به گوش جان سپار هم (مُسَدّس) هم (مُثَمّن) نیز هست که (زحافاتش) ، ملال انگیز هست 🔲 بعد از این‌‌ها ، (اختیار شاعری) ‌است گر چه گاهی (اضطرار شاعری‌) است (آخر مصرع) ، چه (کوتاه) و (بلند) یا (کشیده) ، آن (هجا) گردد (بلند) (قافیه) ، تکرار اگر شد ناگزیر بگذر از تقصیر عذرم ای خبیر خوانش اشعار را باید درست اینک آموزید ، از بیت نخست گاه باید خواند با (تخفیف) نیز آنچه می‌باشد (مشدّد) ای عزیز گاه هم (طبق ضرورت) ، در بیان خو‌انده میگردد (مشدّد) ، واژگان گاه حرف ساکن (ت) مثلِ (چیست) می‌شود (ساقط) که گویی هیچ نیست همچنین (دو) (ساکن) از بعدِ (بلند) گاه (یک) (ساقط) شود بی‌چون و چند می‌توان بینی درین مصرع عیان (کارد) را که گشته ساقط (دال) آن یا ‌شود (ادغام) ، بعضی واژگان در تلفظ می‌شود (در آن) ، (دران) یا که (خواهر) ، وقت (تقطیع) کلام طِبق خوانش هست (خاهر) والسلام اولین رکن (فعلاتن) ، توان ، (فاعلاتن) گردد ای آرام جان! طِبق (ضرباهنگ) خاص شعر ها می‌شود (تقطیع) هر گونه (هجا) حرف (نون ساکنه) ، بعد از (بلند) خارج از (تقطیع) هست ای هوشمند مثل (جان) و (این) و (آن) و هرچه هست جمله از (تقطیع) شعری ، (ساقط) است هست (تسکین)، قاعده که می‌توان (دو هجا) که هست (کوته) همزمان (دو هجا) را (یک هجا) اِعمال کرد تا که (دو کوتاه) ، گردد (یک بلند) (قلب) ، یعنی : (جا به جایی هجا) که بوَد مخصوص بعضی (رکن ‌ها) که شود : (مُفتعلن) ، (مفاعلن) یا شود : (مفاعلن) ، (مفتعَلن) بعد از آن ، (اِشباع) باشد در زبان که به شدّت می‌شود (کوته) ، بیان مثل حرف (به) ، که بی‌شک در هجا هست (کوته) ، دان (بلند)ش مثل (با) وآن دگر (ابدال) ، نوعی دیگر است در خصوص ِ (سه هجای) آخر است که (فَعَلُن) ، می‌شود (فع لُن) ، عزیز بیش ازین با خود مکن جنگ و ستیز زآنکه هرچه بوده لازم ، گفته‌ام گوهر (بحر عروضی) ، سفته‌ام تا همین‌جا را اگر خوانی به جِدّ می‌شوی در شعرگویی ، مستعد وزن را (ساقی) به نظم ساده گفت غنچه ی (وزن عروضی) را شکفت گر که هستی طالب شعر وزین باش ازین خرمن به همت، خوشه‌‌چین سید محمدرضا شمس (ساقی)
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ به ساحت مقدس حسین علیه السلام « قــامــوس،،، » هـرگـز شنیـــده ای کمــــر شـــیر بشکند؟! در حلق شــــیرخـــواره اگــــر تیر بشکند نفریــــن نمی کنــم نه, الـــهی که حرمله طفلش هــــزار ساله شــــود، دیر بشــکند خون گلوی طفل به هرجبهه ای که هست پشت هـــزار قبضــــه ی شـمشـــیر بشکند یا رب مباد...مرد به بازوش متکــی است یا رب مباد ... پای علـــم مـــــیر بشـــکند راضی مشو که تیرسه سـر در گلوی طفل راضـی مشو که تا کمــــر شیـــــر بشــکند پرسیده ای ز آب که در قلب خســته اش از داغ کیست قامت تصـــــویر بشــکند؟! رسم است غالبا که به قامــوس جنگ ها شمشیر،دشــنه،گـــرز، ســـنان، تیر، بشکند نه گوش طفل پاره شــود، گوشواره اش در پنـجـــه های وحــــشی تزویــر بشکند حتی به خواب دیدی اگرظلم فاتح است بیدار شـــــو که قامــــت تعبــیـــر بشکند چشم تبر ز شـــــاخه ی نادان گـرفته سو وقتش رســـیده حر غل و زنجیـر بشکند مولای من مبـــاد بـر ابـــروت خــــم نهی حتـی در اســـتعــاره مهــل پـــــیر بشکند اکنـــون که ابـــروان تـو بازو بـه بازو اند مگـــذار قـــبلـه گاه اســــاطـیر بشـــکند ظهر است و تو هوای نماز اسـت در سرت شــــاید دلی به نغمــــه ی تکبــــیر بشکند شعر: علیرضا اطلاقی ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
سبک: نغمه ی شب و روزم کربلا رو عشقه 🌹بند اول🌹 شیر دشت سوزان کربلا ابوالفضل ساقی لب عطشان با وفا ابوالفضل پهلوون سپاه حسین زهرا حیدره صف شکن با دلی چو دریا دلبر حسینه،لشکر حسینه،محشر حسینه "یا ابوالفضل3" 🌹بند دوم🌹 ای فدای لبهای خشک و آب ندیده ت چشم غرق در خون و دستهای بریده ت واژگون گشته ای بر زمین ز مرکب از غمت قد کمان شد حسین و زینب ساقی و سپه دار،دلبر وفادار،جانم ای علمدار "یا ابوالفضل3" 🌹بند سوم🌹 تا ابد دخیل تو میشه هر گرفتار بس گره گشا هستی از برای هر کار ارمنی پیش تو حل نموده مشکل دست ما را بگیر مولا ابوفاضل من شدم گدایت،کن مرا حمایت،جان من فدایت "یا ابوالفضل3" 🌹بند چهارم🌹 دست من به دامانت ای یل وفادار جان من به قربانت ساقی و علمدار من گدای توأم ای امیر دلها یک نظر کن به من ای شه دل آرا حاجتم روا کن،درد من دوا کن،با منم وفا کن "یا ابوالفضل3"
569.3K
شیر دشت سوزان کربلا ابوالفضل
حاج_امیر_کرمانشاهی  .mp3
10.96M
سلام ای لباس سیاه محرم سلام ای نگاه به راه محرم 🎙
4_5787357105807689779.mp3
4.54M
🌷 🍃سر میزاریم پای ناموسمون 🍃وقتی حرف از حجابِ 🎙 👌بسیار دلنشین
من که با گرد و غبارت هم برابر نیستم از همه کمتر منم از هیچ کس سر نیستم زائرانت جای خود ... حتی به کفترهای تو ... غبطه خواهم خورد ، حالا که کبوتر نیستم من اگر یک لحظه هم جز خانه ات جایی روم مادرم شیرش حرامم باد ... نوکر نیستم من برای استلام کعبه ات در نوبتم یک نگاهی به تَهِ صف کن ، من آخر نیستم قایق بی بادبانم روی موج زائران هیچ جایی بهتر از اینجا شناور نیستم از ضریح تو گلاب ناب می جوشد فقط تا که عطرآگین شوم دنبال قَمصَر نیستم میهمانت هستم آقا جان ..."بفرمایی" بگو تا ببینی "داخلم" ... دیگر دَمِ در نیستم تا که دیدم یک فلج بر روی پایش ایستاد غبطه خوردم که چرا من مبتلاتر نیستم هر کسی که دید وضعم را به حالم گریه کرد فکر می کردم که دیگر گریه آور نیستم پنجره فولادی ام کن که شفا لازم شدم من مریضم گرچه اصلا بین بستر نیستم
اگرچه صحن و ‌سرای بهشت زیبا بود میان فوج کبوتر، کلاغ تنها بود سیاه بین تمام سفید و روشن ها میان چشم جماعت چقدر رسوا بود فقیر آمده بود و شکسته دل اما برای عالم و آدم در آن سرا جا بود به روی پا که نه، با دل قدم گذاشته بود درون صحن و امیدش شفا از آقا بود سرای نور بود و وقت بوسه ی خورشید به روی گنبد و گلدسته ی مطلا بود میان اشک و تبسم دخیل بست و دلش کنار پنجره فولاد غرق نجوا بود کنار آهن نازک دلی که آغوشش گره گشای غم و غصه های دنیا بود غروب آمد و او بی خیال اطرافش هنوز غرق مناجات و در تمنا بود قیام کرده و در صف تمام زائرها وَ او نشسته، نماز دلش فرادا بود درست بعد سلامش، بلند شد از جا کسی که شامل لطف دم مسیحا بود میان فوج کبوتر کلاغ تنها نه... میان بهت جهان، روی دست دریا بود چقدر صحن و سرای بهشت زیباتر صدای نغمه ی نقاره کشف معنا بود کلاغ آمده بود و کلاغ هم می رفت ولی به مرحمت شاه او سرِ پا بود
شعر روز مباهله حق و باطل در مدینه روبروست اهل حق را حق پرستی آبروست حق پرستان همچو انگشتان دست پرتو این حق پرستان هرچه هست اهل بیت مصطفی دانی که پنچ رحمت للعالمین مانند گنج مصطفی ختم رسل در پیش بود منزلت از هر پیامبر بیش بود درگه حق او که برتر از همه در بغل دارد حسین فاطمه سبط اکبر در کنار مصطفاست دست او در دست خیر انبیاست بعد پیغمبر علی مرتضاست جانشین و همچو جان مصطفاست فاطمه خَیرُ نساء العالمین فاطمه نور سماوات و زمین مقتدای او پسر عمش علی ست تا قیامت مرتضی بر حق ولی ست آیت حق اهل بیت مصطفاست مستجاب الدّعوه ی ارض و سماست. او در پایان این شعر چنین سروده است: هر که را حُبّ محمد در دل است چلچراغ روشن هر محفل است تا ابد بر جا بماند این سرود بر محمّد گو و آل او درود تا توانی گو«طبیبا» این درود درگه حق این دعا مقبول بود شاعر: اکبر بهداد
. 🔹 گل ِ بِه 🔹 راهبان آمده بودند ، که جولان بدهند اهل تثلیث به ابلیس سر و جان بدهند گره ِ کار ، به پرداختن ِ جزیه نبود... کارشان جز به علم کردن ِ حاشیه نبود طرفی خیر زده خیمه ، در آن سو ، همه شر شده حق ناحق و ، ناحق شده حق ، سرتاسر کعبه با پای خودش ، بین مصاف آمده بود حِجر پشت سر کعبه ، به مَـطاف آمد بود از دل شرجی نجران ، شده وا پای صلیب از مدینه گل احساس ، گل سیب ، حبیب آسمان‌ روی زمین‌ است چه‌ماهی به به ارتش پنج تن آری ، چه سپاهی به به تازه زهرا نکشید آه ، که ناقوس افتاد صومعه خورد ترک ، دِیر به کابوس افتاد سایه در سایه پر از هیمنه ی خورشیدند قُل تعالَوا... که شنیدند ، به خود لرزیدند زَهره بود از جگر ِ خسته ی اُسقف می ریخت ترس در چشم ِ زبان بسته ی اسقف می ریخت ماه در محضر خورشید ، نمایان شده بود همه ذرات به آن سمت ، شتابان شده بود کارزاری شده ، شمشیر در آن ، کاری نیست خون‌وخونریزی و کشتار ، در آن جاری نیست نور ِ زهرا ، نزند تا که بر آنان ، آذر ... به سر ِ فاطمه انداخت عبا ، پیغمبر هیچکس هم که نبود اَبروی حیدر ، بس‌بود چادر خاکی ِ صدیقـه ی اطـهر ، بس بود دست انداخت پیمبر ، به سر ِ بازوی مرد جان خود ، در کف اخلاص به میدان آورد _ بار چندم ، به همه گفت علی ، انفسنـٰاست مشعرست این ، عرفاتست‌ علی سعی‌وصفاست همه‌ دیدند که حق در نفس ِ پنج تن است ... که نبی هست‌وعلی هست‌وحسین‌وحسن است جار زد جار ، در اَنظار ، نگار آوردم پنج تا باغـچه لبریز ِ بهار ، آوردم آنچه گفتیم شنیدید و ، همین جا دیدید ... چشـم‌ ها باز ، نگوییـد نمی‌ فهمیدید ... سَـأل َ سائِـل ِ قرآن ، که شنیدید همه ... سنگ ، آن واقعه ، آن مرد که دیدید همه آمده بود که جهل عرضه ی اندام کند ... فصل رسوایی ِ خود بر همه اعلام کند ای‌ مگس عرصه‌ی سیمرغ؟!... چه می پنداری؟ عـِرض خود می بری و زحمت ما می داری ابر و باد و مه و خورشید ، تمام ملکوت ... آیه ی « نَصر من اللّه » نشسته به قنوت ابر و باد و مه خورشید ، همه لشکر اوست آفرینش همه در ، دایره ی حیدر اوست باغ ِ سیبند ، گلابند و یا زیتونند ... ؟! کیستند این همه معصوم ؟ حواریونند ؟ واژه در واژه بدانید ، کلامم جلی است که علی هست محمد ، که محمد علی است کوچه پس کوچه‌ی یثرب همه پر مِه شده‌بود همه جا مست از احساس گل بِـه شده بود حرف کوتاه کنم ، قَـل َّ وَ دَل َّ به کلام ... حق به حقدار رسید ، آخر این قصه تمام 📝 ✍ .
بنام خدا نگاه متفاوت به داستان مباهله """""""""💫🌹💫""""""""" تا پیمبر گفت آری بر ندای کردگار حمله بنمودند بر وی از یمین و از یسار دشمنی ها بانبی تا آسمان ها سر کشید ختم مرسل مصطفی یک روز خوش اصلا ندید ترس و وحشت بر وجود بت پرستان بر نشست دشمنی ها با محمد مصطفی آغاز گشت هم قسم شد آل سفیان بسته شدپیمان کین بر علیه احمد مختار ختم المرسلین اتحاد دشمنان هر لحظه می شد بیشتر گلشن ال نبی هم می شد هردم بارور الغرض این نخل نو پا جان گرفت و غنچه داد پرثمر شد این نهال سامان گرفت و میوه داد شد خدیجه همسر و هم سنگر میر هدا یاور و دلدار و غمخوار محمد مصطفی جانفشانی ها نمود مولا امیر المومنین زادهٔ حق مرتضی شیر خدا حبل المتین سالها بگذشت شد انوار دین حق عیان زین سبب شد شاد وخرم خاتم پیغمبران چشم وا کرد بر جهان دردانهٔ خیر الامین از قدومش شد منور آسمان ها و زمین نه بهار از عمر پربارش چو باران برگذشت فاطمه با امرحق بامرتضی هم خانه گشت حاصل این ازدواج و وصلت شور آفرین شد چهار فرزند زیبا و عزیز و نازنین در ده هجری فرا خواند قوم نجران را نبی تا ببندند آن جماعت عهد و پیمان با نبی آن مسیجی ها ازل دم از دم عیسا زدند در بر دریا دم از دریاچه در آنجا زدند عاقبت این گفتگو پرشورو؛ پراحساس شد خامس آل عبا دعوت بر این اجلاس شد حضرت زهرا چو آمد با حسین و محتبا در کنار آن سه آمد مرتضی شیر خدا شد تراز این توافق شکر یزدان ناتراز بار دیگر شد پیمبر سر بلند و سر فراز بازتابش همچو انوار جلی تابنده شد قوم نجران با تمام ادعا بازنده شد درس ها باید بگیریم هر زمان زین ماجرا تاج سر برنوح و برعیساست آل مصطفی سوره ی تطهیر نازل شد در این روز خطیر هست درتاریخ شیعه همچوروزی کم نظیر فاخرا تبریک برگو بر عموم مسلمین باشد امروز بهر آنان دلنواز و دلنشین """""""""""""""""""""""""" مسلم فاخر فاخر: گنجینه اشعار مذهبی ترکی و فارسی و اشعار انتقادی اجتماعی شاعر : مسلم فرتوت(فاخر)
بنام خدا لطفا با درایت و تفکر و تامل تا انتها بخوانید و... "" "" "" " عده ای گویند محرم را ولش خط قرمز دور این سنت بکش این گروه گویند سراسر این سخن دست بردارید از این رسم کهن چون شما بر سینه و سر می زنید سینهٔ فرهنگ ما را می درید ما عجم هستیم تاریخ دست ماست قوم اعراب نوکر در بست ماست ما ز عهد باستان سر بوده ایم خود همیشه اسوه پرور بوده ایم ایکه گویید از همه عاشق ترید قدمت تاریختان را بنگرید الغرض اظهار عزت می کنند دم به دم ما را شماتت می کنند در جواب این گروه کج خیال ابتدا باید بپرسیم این سوال این همه بغض و حسادت بهر چیست دشمنی جهل و جهالت بهر چیست فرض بر اینکه شما فاضل ترید منطقی هستید ز ما عاقل ترید هست فراتر از گمان فهم شما چیست آیا علت خصم شما نقدتان بر ما عزیزان نارواست خاک ایران سرمهٔ چشمان ماست اهل ایرانیم همه جان برکفیم بهر حفظ آب وخاک در یک صفیم ما چو می گوئیم حسین جان می دهید عاشق تاریخ ایران می شوید هر کسی تاریخ نخواند جاهل است او زحق و از حقیقت غافل است لیک تعصب را بباید دور ریخت بایدش که در جهان آزاده زیست آرش و رستم و یا که اردشیر بوده اند هریک چو کوروش کم نظیر کم نداریم از گذشته تا بحال چهره های نامدار و بی مثال لیک حساب عترت طاها سواست چون که خاک خلقت آنها جداست چهارده معصوم خلایق را سرند در یم خلقت چو در و گوهرند نسل شان هم یک یک اولا ترند بنده گان خاص حی داورند پس بباید دیده ها را باز کرد خویش را با اهل دل دمساز کرد در محرم بیشتر احساس داشت حرمت ماه عزا را پاس داشت هر کجا صحبت ز عاشورا شده بی گمان در آن مکان غوغا شده بی بصیرت بر محرم ننگرید بر حسین با چشم دیگر بنگرید هرکه باشد از عناد و کینه دور می شود او صاحب شور و شعور هیچ کس در عالم پر رمز و راز نیست با آل پیمبر هم تراز این حسینی که دم از او می زنیم عاشقانه نام او را می بریم گوهر است صراف او حی ودود بر روان پاک او صدها درود فاخرم من عاشق دیده ترم بر حسین گویان عالم نوکرم هر کسی طعنه زند بر شیعیان می شود خوار و ذلیل در دو جهان مسلم فرتوت فاخر "" "" "" «اشعار آیینی» گنجینه اشعار مذهبی ترکی و فارسی از شاعر آئینی:کربلایی مسلم فرتوت(فاخر)
بنام خدا السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین(ع) ###### سلام ای سرور و سالار ابرار سلام ای وارث حق روح ایثار سلام ای برترین استاد تاریخ سلام ای شاه دین سلطان احرار ####### سلام ای راد مرد بی قرینه سلام ای کان عزت میر اطهار خدا خلق ایلیوب چوخلی جوانمرد ولی گورموب جهان سن تک بیرعیار ##### آتان شیر خدا فخر البشردی آنان خیر النسادی مام اطهار قوروبسان مکتب عشقین بناسین ائدیب سن راه ناهمواری هموار ###### ذبیح الله دشت کربلا سن جهادون ایلیوب دنیانی بیدار یانوبسان گون کیمی دشت بلاده جهان اولموب او گوندن تیره و تار ###### اولوبسان حق یولوندا بی سر و تن ائدیب سن نخل دینی سن ثمر بار ره حقی آدون ایلوب دی روشن سنون نوروندی الحق نورالانوار ###### اوجالموش پرچم سرخ قیامون هنوز دین حقه سنسن علمدار علم یازدیم قلم احساسه گلدی اورک چوندی خیالیم اولدی زوّار ###### گینه طبعیم قوشی دیوانه اولدی خیالینده اونون وار شوق پرواز وئریب تاریخه زینت نام عباس بیزه آرامش جان دی او سردار ##### چالیخلور سینه ده قلبیم بالیخ تک منی دل تنگ ائدیب دنیای غم بار چوخون شیطان چیخاردیب حق یولوندان اولوب دنیایه حاکم آیری پندار ###### داخی کم رنگ اولوب رنگ حقیقت حکومت ایلیور دنیایه اشرار وئریب انسان الیندن اختیارین اولوبلارچوخلاری بی دین وبی عار ##### اولوب بی رنگ و بو باغ عدالت داخی بوباغدا بیتمورگول بیتور خار جهانی غرق ائدیب امواج کینه اولوب اولاد آدم گرگ خونخوار ###### ادیب تسخیرکلک دنیاسین انسان اولوب خلوت نشین روباه مکار تماما دردمندوخ یابن الزهرا اوزون اول سن بیزه یارو مدد کار ###### دعا ائت وارث حق داده چاتسین داغیلسین خانهٔ قوم بد افکار قیام ائتسین امیر ملک عزّت یتیشسون حقینه دنیاده حق دار "" "" "" گنجینه اشعار مذهبی ترکی و فارسی و اشعار انتقادی اجتماعی شاعر : مسلم فرتوت(فاخر)
بنام خدا و با سلام خداوندی که خود  عشق آفرین است خود عاشق بر حسین بی قرین است "" "" " با این امید و آرزو که با دیدهٔ باز و با دلی آگاه به استقبال ماه محرم  برویم کانال اشعار  فاخر  «احباب  الهدا» هر روز با سروده های خاص  «ترکی و فارسی» و نوحه های دلنشین وروضه های سوزناک و.... در خدمت  مادحین  و دوستداران شعر و عاشقان و ارادتمندان  اهل بیت ع می باشد  ان شاء الله  ضمن پیوستن  به این کانال  پربار  دوستان  را دعوت نموده ودر زمرهٔ مشوقین شعرا و مروجین اهداف نهضت عاشورا باشید ازشماعزیزان استدعا دارم اشعار شعرا را حدالمقدور بالینک بازنشر نمائید «حذف نام شاعر از نظر شرعی و اخلاقی جایز نبوده و نیست» مسلم فرتوت گلهین «فاخر» "" "" "" " گنجینه اشعار مذهبی ترکی و فارسی و اشعار انتقادی اجتماعی شاعر : مسلم فرتوت(فاخر)
نوحه حضرت مسلم ع یا حسین میا به کوفه،کوفه شهری بی فروغه پر نیرنگ و خیانت،حرف آدماش دروغه همه با نیزه و خنجر،تشنه ی یه جرعه خونن پا نزار به شهر کینه،اینا یارت نمی مونن همه شون اهل خیانت در پی ظلم و جسارت دزدن و تشنه ی غارت "یا حبیبی،یا حبیبی،یا حسین" هر چی آهنگره در شهر،این روزا سرش شلوغه نقشه ها برات کشیدن،همه دعوت ها دروغه همه بیعت ها شکسته،همه یارات و خریدن واسه زرق و برق دنیا،سر مسلم و بریدن توی شهری که وفا نیست بین مردمش حیا نیست کسی یاور شما نیست "یا حبیبی،یا حبیبی،یا حسین" بر سر دارالاماره،دل من به شور و شینه همه دلتنگی و غصه م،واسه اربابم حسینه تشنه لب آبی نخوردم،غرق خون و سر جدایم گرچه کوفه جان سپردم،من شهید کربلایم توی شهر بی وفایی چی میشه اگه نیایی ای غریب کربلایی "یا حبیبی،یا حبیبی،یا حسین" شاعر : هادی همتی سبک گذار : کربلایی هادی صالحی
163K
کربلایی هادی صالحی
به‌مناسبت ٢۴ ذی الحجه وضو بگیرم و در حال روزه با تکبیر کنم مباهله با دشمنان حی قدیر زبان حق شوم و آیه‌ی مباهله را به شأن فاطمه و شوهرش کنم تفسیر ز قول دوست و دشمن شنو که این آیه به وصف اهل کسا از خدا شده تعبیر محمد و علی و فاطمه، حسین و حسن که پنج در عددند و یکی چو حیِّ قدیر پی مباهله کردند روی در صحرا یکی چو مهر فروزان چهار ماه منیر فتاد چشم نصارا به آن خدارویان که نور طلعتشان گشته بود عالم گیر مسیحیان پی نفرین پنج تن دیدند که نیست غیر هلاکت برایشان تقدیر همه به خاک قدوم پیمبر افتادند که ای ز جانب حق خلق را بشیر و نذیر به حضرت تو نصاری تمام تسلیم‌اند که تو بلند مقامی و ما تمام حقیر هزار مرتبه نفرین به دشمنان علی که می‌کنند در این آیه حیله و تزویر کنند فضل علی را به دشمنی انکار خدای نگذرد از این خطا و این تقصیر چرا شدند فراری از این حقیقت محض چرا به سلسله‌ی نفس خود شدند اسیر قسم به جان علی، منکر مباهله را خدای لعن نموده، پیمبرش تکفیر گرفتم آنکه شود خصم منکر خورشید کجا به تابش انوار آن کند تأثیر فضائل علی از حد بُوَد فزون چه زیان که بر مباهله منکر شوند یا به غدیر علی کسی‌ست که در جنگ بدر شد پیروز خدا به جنگ اُحد می‌دهد به او شمشیر علی‌ست فاتح احزاب و فاتح خیبر علی‌ست تیرِ الهی به قلب خصم شریر علی‌ست بت شکن کعبه روی دوش رسول علی به بیشه‌ی اسلام شد خروشان شیر علی به جای نبی خفت و جان گرفت به دست کسی نیافت چو او این چنین مقام خطیر حدیث منزله چون آفتاب می‌تابد به این دلیل علی بعد مصطفاست امیر وصی احمد مرسل کسی بُوَد "میثم" که در تمام فضائل ورا نبود نظیر ✍ استاد
به‌مناسبت ٢۴ ذی الحجه هم جن بیاورید، هم انسان بیاورید یک لشکر بزرگ به میدان بیاورید از سنگ‌های سخت که بالای کوه‌هاست تا ریگ‌های ریز بیابان بیاورید هم مردهای جنگی و یل‌های غول‌کُش هم اسب‌های سرکش تازان بیاورید آورده‌اید هرچه که در چنته داشتید اما اگر کم است، دوچندان بیاورید من با کتاب وحی اگر آمدم، شما صدها هزار حجت و برهان بیاورید من با علی و فاطمه و بچه‌هایشان اما شما سپاه فراوان بیاورید ما پنج تن کفایت اهل زمین کنیم حتی اگر هزار هزاران بیاورید این معجزه به معنی اتمام حجت است وقتش رسیده است که ایمان بیاورید ✍
به‌مناسبت ٢۴ ذی الحجه محمّد با خودش آورد محبوبش، حبیبش را حسن، آن باغ حُسنش را، حسین و عطر سیبش را زنی از راه می‌آید، که دارد آرزو مریم... به رویش وا کند یک‌لحظه چشمان نجیبش را رسید از راه، روح‌الله و سرّالله و سیف‌الله شنید از آسمان، عیسی‌ابن‌مریم هم نهیبش را نگاهی می‌کند یعسوب و می‌ترسند ترسایان چه‌کس این‌گونه بیرون کرده از میدان، رقیبش را؟ بپرس از خیبر، ای نجران! که لرزان با تو واگوید: چه خواهد شد اگر حیدر کِشد تیغ مهیبش را «پدر» با ما، «پسر» با ما، دَمِ «روحُ‌القدس» با ماست بگو در پای حیدر افکنَد ترسا، صلیبش را ✍
به‌مناسبت ٢۴ ذی الحجه چارده نور؛ هم‌چنان دریاست چارده نور؛ محورش زهراست "وَ بِکُم یُمسِکُ السَّما" یعنی: آسمان روی شانه‌ی آن‌هاست مثلِ خورشید تابناک شدند دینِ اسلام را ملاک شدند آمده: "اِنَّما یُریدُ الله" از پلیدی و رجس پاک شدند وصلِ آن‌ها وصالِ پیغمبر رسمِ آن‌ها مثالِ پیغمبر نیست اجرِ رسالتِ طه جز محبت به آلِ پیغمبر به کناری گذار، فاصله را پاره کن برگه‌های باطله را دل به دریای اهلِ بیت بزن گوش کن آیه‌ی را عصمتِ محض؛ از بدی دورند خارج از درک؛ رازِ مستورند منکرانِ حقیقتِ آن‌ها وسطِ روز، منکر نورند راهِ اصلاح را نمی‌دانیم رستن از چاه را نمی‌دانیم بی‌توسل به اهلِ بیتِ رسول راه و بی‌راه را نمی‌دانیم ✍