حتی خدا بخاطر دست بریده ات
واجب نکرده بین نمازش قنوت را
هنوز گوشه ی مشکت رطوبتی دارد
رباب روی همین هم حساب وا کرده
یک مشک از قبیله ي ما یک عمو گرفت
ازآن به بعد بود که راه گلو گرفت
زینب شده شکسته غرورش،شنیده ای؟
دست کسی به کنج النگوی او گرفت
در کوفه بیشتر به قَدَت احتیاج داشت
با آستین پاره نمی شد که رو گرفت
نگاه او دل از ارباب میبرد حسین حسین
ز چشم اهل کوفه خواب میبرد حسین حسین
اگر سقا به باران امر میکرد
تمام کربلا را آب میبرد حسین حسین
کسی یاری از او بهتر ندیدست
هواداری از او بهتر ندیدست
نه اینکه من بگویم دشمنش گفت
علمداری از او بهتر ندیدست حسین حسین
به زیر پای او لشکر سرش ریخت
دل جنگ آوران در محضرش ریخت
انا بن الحیدرش وقتی که پیچید
ز وحشت حرمله زهر ترک شد
حسین حسین ...
همینکه از شریعه سر درآورد
صدای زجه از لشکر درآورد
خبر دادند سقا رفت میدان
ز خوشحالی رقیه پر درآورد
شده مثل پدر الله اکبر
رود سوی خطر الله اکبر
دم ظهر است اما در شریعه
نمایان شد قمر الله اکبر
حسین حسین .
دیدم از دور که با نیزه بلندت کردند
بی سبب نیست که بال و پر تو می ریزد
گیرم امروز ببندم به سرت پارچه ای
صبح فردا روی نیزه سر تو می ریزد
بهترین کار تو این است که دستت نزنم
دست من گر بخورد پیکر تو می ریزد
شده اندازه ی قاسم بدنت از بسکه
قد و بالای تو دور و بر تو می ریزد
مادرم مادر تو - مادر تو مادر من
گریه ی مادر من - مادر تو می ریزد
حرم از داغ تو دیکر دل مضطر دارد
هیچکس نیست که بعد از تو علم بردارد
جبراییل است که افتاده زمین یا که تویی
چقدر پیکر صدپاره تو پر دارد؟
گر سرت را سر زانو بکشم میریزد
سر تو بس که جراحات مکرر دارد
به که گویم؟که علمدار رشیدم حالا
قامتی با قد یک طفل برابر دارد
یکنفر گفت چرا دست گرفته به کمر
یکنفر گفت حسین داغ برادر دارد
تو اگر پا نشوی نوبت گودال من است
شمر پیش نظرم دست به خنجر دارد
ولدی گفت به تو مادر من ای والله
همه دیدند که عباس دو مادر دارد
پاشو عباس که نزدیک خیامم شده اند
نانجیبی هوس غارت معجر دارد
به تمنای لب تو قلب دریا سوخته
صورتت افتاده روی خاک وصحرا سوخته
پیکرت را جمع کردم قد یک گهواره شد
زیر خورشید عراق این قد و بالا سوخته
چشمهایت را که دیدم چشمهایم تار شد
تیر را جوری زده پلک تو حالا سوخته
تیرها نه درمیاید نه از آن سو میرود
جای جای تو در این اوضاع یکجا سوخته
کاش میشد تا همینجا پیش تو خاکم کنند
من که پیش چشمهام انگار دنیا سوخته
پاشو برگردیم خیمه قبل آنکه بشنوی
درمیان شعله ها گیسوی زنها سوخته
تو نباشی دخترانم را اراذل میزنند صورت هر دختری در بین دعوا سوخته
.
#امام_زمان
#حضرت_عباس
در کجایی ای تمام هست ما یابن الحسن
ای امید شیعیان ،ذُخر ِخدا یابن الحسن
ای که عمری بی کس و تنها درون خیمه ات
می کنی خون گریه هر صبح و مسا
یابن الحسن
دیده ی آلوده ام،یک لحظه رویت را ندید
لایق دیدار خود کن دیده را یابن الحسن
من گنه کردم ولی توبه نمودی جای من
چشم پوشیدی همیشه از خطا یابن الحسن
با نگاه تو رود بالا دعای نوکرت
بر ظهور خود تو هم بنما دعا یابن الحسن
گفته ای هر جا شود حرف از عمویت حاضری
پس به بزم روضه ی سقّا بیا یابن الحسن
بر زمین خورده به صورت در کنار علقمه
چون که دست او شده ازتن جدا یابن الحسن
تیرباران شد عمویت در میان علقمه
در یم خون زد ز کینه دست و پا یابن الحسن
تیر از چشمش کشیده،جدّ تنهایت حسین
شد قدش در علقمه از غُصه تا، یابن الحسن
رأس او از تن جدا و بر روی سرنیزه رفت
پیکرش در بین صحرا شد رها یابن الحسن
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#شب_نهم_محرم
..................
.
#شب_عاشورا
#شب_دهم_محرم
شب عاشورا شده آجرک الله آقا
داغ تو عظمی' شده آجرک الله آقا
گوئیا امشب کنار خیمه گاه کربلا
خیمه ات برپا شده آجرک الله آقا
شاهد اشک غریبی حسین و زینبی
دیده ات دریا شده آجرک الله آقا
آخرین شب از حیات نور عین حیدر و
حضرت زهرا شده آجرک الله آقا
لحظه های آخر عمر علی ِ اصغر و
اکبر لیلا شده آجرک الله آقا
ذکر جانسوز لب اهل حرم از این به بعد
آه و واویلا شده آجرک الله آقا
در حرم ،دلواپس و لبریز اشک وناله ها
زینب کبری' شده آجرک الله آقا
وای! از فردا که بیند عمّه ،دلدارش حسین
بی کس و تنها شده آجرک الله آقا
از غم اکبر شده پیر و کنار علقمه
قامت او تا شده آجرک الله آقا
عصر فردا روی تل بیند که او با قتل صبر
کشته ی اعدا شده آجرک الله آقا
(وا علیّا) از روی تل تا کنار قتلگاه
بر لبش نجوا شده آجرک الله آقا
منزل و مأوای جسم ارباً اربای حسین
گوشه ی صحرا شده آجرک الله آقا
کربلا تا شام ، مأنوس دل اهل حرم
روی نی، سرها شده آجرک الله آقا
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
#شب_نهم_محرم
سیلاب تیر و نیزه ،عطش در کنار رود...
با شطّ و مشک گریه فقط می شود سرود😭
شرمنده شد زمین و خجالت کشید آب
تیری به مشک خورد و به فرق یلی عمود😔
#محمدجواد_منوچهری ✍
.
228_حضرت ابالفضل العباس علیه السلام
به ماه این قبیله تا رسیدیم
به خورشید جهان آرا رسیدیم
زیارت شد شروع ، از باب العباس
ز تاسوعا به عاشورا رسیدیم
حضرت ابالفضل العباس علیه السلام
شاه گردون سریر یا عباس
ماه روشن ضمیر یا عباس
در خم زلف های بی تابت
دل عالم اسیر یا عباس
عطرت از کوچه ها که رد میشد
بسته میشد مسیر یا عباس
از امیری حسین تو داریم
ذکر نعم الامیر یا عباس
مادرت بی بدل چنان مریم
پدرت بی نظیر یا عباس
بوسه بر دست های تو یعنی
بیعت با غدیر یا عباس
دست خالی نشد ز خانه ی تان
بازگردد فقیر یا عباس
باد از خاک زائرت آورد
بوی مشک و عبیر یا عباس
هیچ جای جهان چو قبر تو نیست
اینچنین دلپذیر یا عباس
غرق دلتنگی ام که دیدارت
دیر گردیده ،دیر یا عباس
یا بده اذن دیدن حرمت
یا که جانم بگیر یا عباس
سر بلند قبیله مشکت کو
که شدی سر به زیر یا عباس
مثل مشک تو دست و پا میزد
طفل ناخورده شیر یا عباس
شاه بی لشکر آمده بر خیز
ای به لشکر وزیر یا عباس
حالت انکسار و وجه امام
پیر تر گشته پیر، یا عباس
ای رشیدی که قبر کوچک توست
روضه ای نا گزیر یا عباس
با لب خشک بال و پر زده ای
زیر باران تیر یا عباس
نیزه زد از زمین بلندت کرد
نیزه داری حقیر یا عباس
ای تن زخم خورده جای تو نیست
رمل این گرمسیر یا عباس
کفنت شد لباس خون آلود
کفن شه حصیر یا عباس
در قیامت که دستگیری نیست
بر صغیر و کبیر یا عباس
دست تو بانیِ شفاعت بر
دست خیر الکثیر یا عباس
وحشتی از نکیر و منکر نیست
تا تو هستی بشیر یا عباس
پای ما در صراط لرزان است
دست ما را بگیر یا عباس
حضرت ابالفضل العباس علیه السلام
عطش ، آتش به جان خیمه ها زد
بزرگ و کوچک این قوم را زد
بریده دست و پا ، جان داد عباس
علی اصغر به جایش دست و پا زد
#حضرت_عباس_ع_مدح_و_شهادت
نه در توصیف شاعرها، نه در آواز عشاقی
تو افزونتر از اندیشه، فراوانتر از اغراقی
وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی
ندارند این صفتها جز تو دیگر هیچ مصداقی
به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان
یزید آنجا که میگوید «الا یا ایها الساقی»
تمام کودکان معراج را توصیف میکردند
مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی؟
چنان رفتی که حتی سایهات از رفتنت جا ماند
رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی
فرار از تو فراری میشود در عرصۀ میدان
چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی
بدون دست میآیی و از دستت گریزانند
پر از زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی
**
به سوی خیمهها یا «عُدّتی فی شِدّتی» برگرد
که تو بیمشک سقّایی، که تو بیدست رزّاقی
شنیدم بغض بیگریه به آتش میکشد جان را
بماند باقی روضه درون سینهام باقی
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی