6.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
#استاد_پناهیان
💢کاری نکنیم امام زمان به خاطر ما پیش خدا سرافکنده بشه
#رمــان_ســلــام_بـر_ابـراهـیـم
📜"زندگینامه و خاطرات پهلوان بی مزار #شهید_ابراهیم_هادی"
#قسمت_سی_و_چهارم
*ظاهر ساده*
✔️راوی:جمعي از دوستان شهيد
🔹در ايام ابتداي جنگ، ابراهيم الگوي بســياري از بچه هاي رزمنده شده بود.
خيليها به رفاقت با او افتخار ميكردند. اما او هميشــه طوري رفتار ميکرد تا
كمتر مطرح شود.
مثلا به لباس نظامي توجهي نداشت، پيراهن بلند و شلوار كردي ميپوشيد. تا هم به مردم محلي آنجا نزديكتر شود، هم جلوي نفس خود را گرفته باشد. ساده و بي آلایش بود. وقتي براي اولين بار او را ديديم فكر كرديم كه او خدمتكار و... براي رزمندگان اســت. اما مدتي كه گذشــت به شخصيت او پي برديم.
🔹ابراهيم به نوعي ساختارشكن بود. به جاي توجه به ظاهر و قيافه، بيشتر به فكر باطن بود. بچه ها هم از او تبعيت ميكردند.
هميشــه ميگفت: مهمتر از اينكه براي بچه ها لباسهاي هم شــكل و ظاهر نظامي درست كنيم بايد به فكر آموزش و معنويت نيروها باشيم و تا ميتوانيم بيشتر با بچه ها رفيق باشيم. نتيجه اين تفكر، در عملياتهاي گروه،كاملا ديده ميشد. هر چند برخي با تفكرات او مخالفت ميكردند.
٭٭٭
🔹پارچه لباس پلنگي خريده بود. به يكي از خياطها داد وگفت: يک دســت لباس كردي برايم بدوز. روز بعد لباس را تحويل گرفت وپوشــيد. بسيار زيبا شده بود. از مقر گروه خارج شد. ساعتي بعد برگشت. با لباس سربازي!
پرسيدم: لباست كو!؟ گفت: يكي از بچه هاي كرد از لباس من خوشش آمد. من هم هديه دادم به او!
🔹ســاعتش را هم به يك شخص ديگرداده بود. آن شخص ساعت را پرسيده بود و ابراهيم ساعت را به او بخشيده بود! اين كارهاي ساده باعث شد بسياري از كردهــاي محلي مجذوب اخلاق ابراهيم شــوند و به گروه اندرزگو ملحق شــوند. ابراهيم در عين ســادگي ظاهر، به مســائل سياســي كاملا آگاه بود.
جريانات سياسي را هم خوب تحليل ميكرد.
🔹مدتي پس از نصب تصاوير امام راحل و شهيد بهشتي در مقر، از طرف دفتر فرماندهي كل قوا در غرب كشور كه زير نظر بني صدر اداره ميشد دستور تعطيلي و بستن آذوقه گروه صادر گرديد، اما فرمانده ارتش در آن منطقه اعلام كرد كه حضور اين گروه در منطقه الزامی است. تمامي حمالت ما توسط اين گروه طراحي و اجرا ميشود. بعد از مدتي با پيگيريهاي اين فرمانده، جلوي اين حركت گرفته شد.
🔹يک روز صبح اعالام كردند كه بني صدر قصد بازديد از كرمانشاه را دارد.
ابراهيم و جواد و چند نفر از بچه ها به همراه حاج حسين عازم كرمانشاه شدند.
🔹فرماندهان نظامي با ظاهري آراســته منتظر بني صدر بودند. اما قيافه بچه هاي اندرزگو جالب بود. با همان شلوار كردي و ظاهر هميشگي به استقبال بني صدر رفتند! هر چند هدفشــان چيز ديگري بود. ميگفتند: ما ميخواهيم با اين آدم صحبت كنيم و ببينيم با كدام بينش نظامي جنگ را اداره ميكند!
🔹آن روز خيلي معطل شديم. در پايان هم اعلام كردند رئيس جمهور به علت آسيب ديدن هليكوپتر به كرمانشاه نمي آيد.
🔹مدتي بعد حضرت آيت الله خامنه اي به كرمانشاه آمدند. ايشان در
آن زمان امام جمعه تهران بودنــد. ابراهيم تمام بچه ها را به همراه خود آورد.
آنها با همان ظاهر ساده و بي آلایش با حضرت آقا ملاقات كردند و بعد هم
يك يك، ايشان را در آغوش گرفتند و روبوسي كردند.
#ادامه_دارد...
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
http://eitaa.com/joinchat/1449197581C356eeea686
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#وای_بر_انسان_که_غافل_است❗️
حضرت آیتالله بهجت قدسسره: 🌺
فعلاً حکومت دنیا به #رشوه است. راشی بودن. مرتشی بودن. رائش بودن. حکومت دنیا به همین پولهاست. به همین چیزهاست. حالا اونا که خودشون کافرند. نمیتونیم به اونها چیزی بگیم. مسلمونهایی که با اینها یک فیالجمله ارتباطی پیدا میکنند، باید به این مسلمونها #تذکر داد. این رشوه را به احسن ما یکون از شما میگیرند.
وای بر انسان که غافل است!
http://eitaa.com/joinchat/1449197581C356eeea686
6.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
#استاد_رائفي_پور
#حق_الناس
💢پیشنهاد بسیار #ویژه دانلود👆👆
http://eitaa.com/joinchat/1449197581C356eeea686
⭕️ نهال کثیف!
🔹 خواص حامی و خواص غافل؛ دو عامل دیگر از عوامل استمرار بخش جریان های انحرافیست.
🔸 بسیاری از جریان های انحرافی تا زمانی که به انحرافات بزرگ دچار نشده اند، معمولا از طرف خواص مورد فراموشی قرار می گیرد. توجیه شان هم این است که اگر به آنها بپردازیم بزرگ می شود، فراموششان کنیم تا از یاد بروند! در واقع آنها فرصت می گیرند تا این نهال کثیف در افکار مردم تبدیل به درخت شود.
🔺 اگر افراد و جامعه هدف این جریان، راه درست را به خوبی بشناسند، حتی کوچکترین انحراف را نمی توانند
نادیده بگیرند.
📚 درسنامه مهدویت، جلد ۴، ص ١٧۴
#انحرافات_مهدویت
http://eitaa.com/joinchat/1449197581C356eeea686
#رمــان_ســلــام_بـر_ابـراهـیـم
📜"زندگینامه و خاطرات پهلوان بی مزار #شهید_ابراهیم_هادی"
#قسمت_سی_و_پنجم(بخش اول)
*چم امام حسن(ع)*
✔️راوی:حسين الله كرم
🔹براي اولين عملياتهاي نفوذي در عمق مواضع دشمن آماده شديم. ابراهيم، جواد افراســيابي، رضا دستواره و رضا چراغي و چهار نفر ديگر انتخاب شدند.
بعد دو نفر از كردهاي محلي كه راهها را خوب ميشناختند به ما اضافه شدند. به اندازه يک هفته آذوقه كه بيشتر نان و خرما بود برداشتيم. سلاح و مواد منفجره و مين ضد خودرو به تعداد كافي در كوله پشتيها بسته بندي كرديم و راه افتاديم.
🔹از ارتفاعات و بعد هم از رودخانه امام حسن عبور كرديم. به منطقه چم
حســن(ع) وارد شديم. آنجا محل اســتقرار يك تيپ ارتش عراق بود. ميان شيارها و لابه لای تپه ها مخفي شديم.
🔹دشمن فكر نميكرد كه نيروهاي ايراني بتوانند از اين ارتفاعات عبور كنند.
براي همين به راحتي مشغول تهيه نقشه شديم.
🔹سه روز در آن منطقه بوديم. هرچند بارندگيهاي شديد كمي جلوي كار ما را گرفت، اما با تلاش بچه ها نقشه هاي خوبي از منطقه تهيه گرديد.
ِ پس از اتمام كار شناسايي و تهيه نقشه، به سراغ جاده نظامي رفتيم. چندين مين ضد خودرو در آن كار گذاشتيم. بعد هم سريع به سمت مواضع نيروهاي خودي برگشتيم.
هنوز زياد دور نشــده بوديم که صــداي چندين انفجارآمــد. خودروها و نفربرهاي دشمن را ديديم كه در آتش ميسوخت.
مــا هم ســريع از منطقه خطر دور شــديم. پس ازچند دقيقه متوجه شــديم تانكهاي دشمن به همراه نيروهاي پياده، مشغول تعقيب ما هستند. ما با عبور از داخل شيارها و لابه لای تپه ها خودمان را به رودخانه امام حسن(ع) رسانديم.
با عبور از رودخانه، تانكها نتوانستند ما را تعقيب كنند.
محل مناسبي را در پشــت رودخانه پيدا كرديم و مشغول استراحت شديم.
دقايقي بعد، از دور صداي هليكوپتر شنيده شد!
فكر اين يكي را نكرده بوديم. ابراهيم بلافاصله نقشه ها را داخل يك كوله پشتي ريخت و تحويل رضا داد و گفت: من و جواد ميمانيم شما سريع حركت كنيد.
كاري نميشــد كرد، خشابهاي اضافه و چند نارنجك به آنها داديم و با
ناراحتي از آنها جدا شديم و حركت كرديم.
اصلا همه اين مأموريت براي به دست آوردن اين نقشه ها بود. اين موضوع
به پيروزي در عملياتهاي بعدي بسيار كمك ميكرد.
🔹از دور ديديم كه ابراهيم و جواد مرتب جاي خودشان را عوض ميكنند و با ژ3 به سمت هليكوپتر تيراندازي ميكردند. هليكوپتر عراقي هم مرتب با
دور زدن به سمت آنها شليك ميكرد.
دو ساعت بعد به ارتفاعات رسيديم. ديگر صدايي نميآمد. يكي از بچه ها
كه خيلي #ابراهيم را دوســت داشــت گريه ميكرد، ما هيــچ خبري از آنها نداشتيم. نميدانستيم زنده هستند يا نه.
🔹يادم آمد ديروز كه بيكار داخل شــيارها مخفي بوديــم، ابراهيم با آرامش خاصي مسابقه راه انداخت و بازي ميكرد.
بعد هم لغتهاي فارسي را به كردهاي گروه آموزش ميداد. آنقدر آرامش
داشت كه اصلا فكر نميكرديم در ميان مواضع دشمن قرار گرفته ايم.
وقتي هم موقع نماز شد ميخواست با صداي بلند #اذان بگويد!
#قسمت_سی_وپنجم_ادامه_دارد...
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
http://eitaa.com/joinchat/1449197581C356eeea686