هدایت شده از همسفر شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اعجاز_علمے_قرآن
منبع : قرآن ، علم ، اعجاز تالیف رضا افضلی صفحه ۸۳
⚫️⚪️جنـــــــــین در قرآن‼️
جایے خوندم عده اے از دانشمندان به خاطر همیـــن اطلاعاتے ڪه قرآن در 4⃣1⃣ قرن پیشــــ در آیه هاے مختلفی در مورد جنیــــن داده مسلمون شدند✔️
شگفت آور نیستـــــــ؟!
توفیق بود ان شاء الله بیشتـــــر در مورد جنـــین شناسے در قرآن بحث میشہ✅
http://eitaa.com/joinchat/1449197581C356eeea686
#یامهدی
#ختم_صلوات
شماره ے2⃣
◾️▪️به مناسبت شهادت امام موسی ڪاظم(علیه السلام)
نیت ها :: 1⃣سلامتی و فرج آقامون🌹
2⃣هدیہ به امام موسی ڪاظم🌷
تعداد صلوات مورد نظر رو اعلام ڪنید🔻🔻
@besmellah786
مهلت ختم صلوات شماره ے 2⃣
تا چهارشنبه ۱۴ فروردین
http://eitaa.com/joinchat/1528561682C792ddba074
#یامهدے
#رمــان_ســلــام_بـر_ابـراهـیـم
📜"زندگینامه و خاطرات پهلوان بی مزار #شهید_ابراهیم_هادی"
#قسمت_چهل_و_هفتم(بخش اول)
*تأثير کلام*
✔️راوی: مهدي فريدوند
🔸چند ماه از پيروزي انقلاب گذشت. يکي از دوستان به من گفت: فردا با ابراهيم برويد سازمان تربيت بدني، آقاي داودي با شما کار دارند!
فردا صبح آدرس گرفتيم و رفتيم سازمان. آقاي داودي که معلم دوران #دبيرستان ابراهيم بود خيلي ما را تحويل گرفت.
🔸بعد به همراه چند نفر ديگر وارد سالن شديم. ايشان براي ما صحبت کرد و گفت: شما که افرادي #ورزشکار و انقلابي هستيد، بيائيد در سازمان و مسئوليت قبول کنيد و...
ايشان به من و ابراهيم گفت: مسئوليت بازرسي سازمان را براي شما گذاشته ايم.
🔸ما هم پس از کمي صحبت قبول کرديم. از فرداي آن روز کار ما شروع شد. هر جا که به مشکل برميخورديم با آقاي داودي هماهنگ ميکرديم.
فراموش نميكنم، صبح يک روز ابراهيم وارد دفتر بازرسي شد و سؤال کرد: چيکار ميکني؟
گفتم: هيچي، دارم حکم انفصال از خدمت ميزنم. پرسيد: براي کي!؟
🔸ادامه دادم: گزارش رسيده رئيس يکي از فدراسيونها با قيافه خيلي زننده به محل كار مياد. برخوردهایي خيلي نامناسب با کارمندها خصوصاً خانمها داره. حتي گفته اند مواضعي مخالف حرکت انقلاب داره. تازه همسرش هم #حجاب نداره!
🔸داشتم گزارش را مينوشتم. گفتم: حتماً يک رونوشت براي شوراي انقلاب ميفرستيم. ابراهيم پرسيد: ميتونم گزارش رو ببينم؟
گفتم: بيا اين گزارش، اين هم حكم انفصال از خدمت!
گزارش را بادقت نگاه کرد. بعد پرسيد: خودت با اين آقا صحبت کردي؟
🔸گفتم: نه، لازم نيست، همه ميدونند چه جور آدميه!
جواب داد: نشد ديگه، مگه نشنيدي: فقط انسان دروغگو، هر چه که ميشنود را تأييد ميکند!
گفتم: آخه بچه هاي همان فدراسيون خبر دادند... پريد تو حرفم و گفت:
آدرس منزل اين آقا رو داري؟ گفتم: بله هست.
ابراهيم ادامه داد: بيا امروز عصر بريم در خونه اش، ببينيم اين آقا كيه، حرفش چيه!
من هم بعد چند لحظه سکوت گفتم: باشه.
🔸عصر بعد از اتمام کار آدرس را برداشتم و با موتور رفتيم. آدرس او بالاتر از پل سيد خندان بود. داخل کوچه ها دنبال منزلش ميگشتيم. همان موقع آن آقا از راه رسيد.
از روي عکسي که به گزارش چسبيده بود او را شناختم. اتومبيل #بنز جلوي خانه اي ايستاد. خانمي که تقريباً بي حجاب بود پياده شد و در را باز کرد. بعد همان شخص با ماشين وارد شد.
گفتم: ديدي آقا ابرام! ديدي اين بابا مشکل داره.
گفت: بايد صحبت كنيم. بعد #قضاوت کن.
موتور را بردم جلوي خانه و گذاشتم روي جک. ابراهيم زنگ خانه را زد.
#قسمت_چهل_و_هفتم_ادامه_دارد...
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
http://eitaa.com/joinchat/1449197581C356eeea686
❌توجه❌
برای جبران فاصله ای که تو این مدت بین قسمت های رمان سلام بر ابراهیم ایجاد شده ازامروز چند قسمت باهم در کانال گذاشته میشود
#رمــان_ســلــام_بـر_ابـراهـیـم
📜"زندگینامه و خاطرات پهلوان بی مزار #شهید_ابراهیم_هادی"
#قسمت_چهل_و_هفتم(بخش دوم و آخر)
*تاثیر کلام*
✔️راوی:مهدی فرید وند
🔸موتور را بردم جلوي خانه و گذاشتم روي جک. ابراهيم زنگ خانه را زد.
آقا که هنوز توي حياط بود آمد جلوي در.
مردي درشــت هيکل بود. با ريش و سبيل تراشيده. با ديدن چهره ما دو نفر در آن محله خيلي تعجب کرد😳!
نگاهي به ما كرد و گفت: بفرمائيد؟!
🔸با خودم گفتم: اگر من جاي ابراهيم بودم حســابي حالش را ميگرفتم. اما ابراهيم با آرامش هميشــگي، در حالي که لبخند ميزد😊 ســلام کرد و گفت:
ابراهيم هادي هستم و چند تا سؤال داشتم، براي همين مزاحم شما شدم.
🔸آن آقا گفت: اسم شما خيلي آشناست! همين چند روزه شنيدم، فکرکنم تو سازمان بود. بازرسي سازمان، درسته؟!
🔸ابراهيم خنديد☺️ و گفت: بله.
بنده خدا خيلي دست پاچه شد. مرتب اصرار ميکرد بفرمائيد داخل. ابراهيم گفت: خيلي ممنون، فقط چند دقيقه با شما کار داريم ومرخص ميشويم.
ابراهيم شــروع به صحبت کرد. حدود يک ساعت مشغول بود، اما گذشت زمان را اصلا حس نميکرديم.
ابراهيــم از همه چيز برايش گفت. از هر موردي برايش مثال زد. ميگفت: ببين دوست عزيز، همسر شما براي خود شماست، نه براي نمايش دادن جلوي ديگران! ميداني چقدر از جوانان مردم با ديدن همسر بي حجاب شما به گناه مي افتند!
يا اينکه، وقتي شما مسئول کارمندها در اداره هستي نبايد حرفهاي زشت
يا شوخي هاي نامربوط،آن هم با کارمند زن داشته باشيد!
شما قبلا توي رشته خودت قهرمان بودي، اما قهرمان واقعي کسي است که جلوي کار غلط رو بگيره.
🔸بعد هم از انقلاب گفت. از خون شــهدا، از امام، از دشمنان مملکت.آن آقا هم اين حرفها را تأييد ميکرد.
ابراهيم در پايان صحبتها گفت: ببين عزيز من، اين حكم انفصال از خدمت
شماست.
آقاي رئيس يکدفعه جــا خورد. آب دهانش را فرو داد. بعد با تعجب😳 به ما نگاه کرد.
🔸ابراهيم لبخندي☺️ زد و نامه را پاره کرد! بعدگفت: دوست عزيز به حرفهاي من فکر کن! بعد خداحافظي کرديم. سوار موتور شديم و راه افتاديم.
🔸از سر خيابان که رد شديم نگاهي به عقب انداختم. آن آقا هنوز داخل خانه نرفته و به ما نگاه ميکرد.
گفتم: آقا ابرام، خيلي قشنگ حرف زدي، روي من هم تأثير داشت.
خنديد و گفت: اي بابا ما چيکاره ايم. فقط خدا، همه اينها را خدا به زبانم
انداخت. ان شاء الله كه تأثير داشته باشد.
بعد ادامه داد: مطمئن باش چيزي مثل برخورد خوب روي آدمها تأثير ندارد.
مگر نخوانده اي، خدا در قرآن به پيامبرش ميفرمايد:
اگر اخلاقت تند(وخشن)بود، همه از اطرافت ميرفتند. پس لااقل بايد اين رفتار پيامبر را ياد بگيريم.
٭٭٭
🔸يکي دو ماه بعد ، از همان فدراســيون گزارش جديد رسيد؛ جناب رئيس بسيار تغيير کرد! اخلاق و رفتارش در اداره خيلي عوض شده. حتي خانم اين آقا با حجاب به محل کار مراجعه ميکند!
🔸ابراهيم را ديدم و گزارش را به دستش دادم. منتظرعکس العمل او بودم. بعد از خواندن گزارش گفت: خدا را شکر، بعد هم بحث را عوض کرد.
اما من هيچ شــکي نداشتم که اخلاص ابراهيم تأثير خودش را گذاشته بود.
كلام خالصانه او آقاي رئيس فدراسيون را متحول کرد.
#پایان_قسمت_چهل_و_هفتم
#رمان_ادامه_دارد...
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
http://eitaa.com/joinchat/1449197581C356eeea686
#رمــان_ســلــام_بـر_ابـراهـیـم
📜"زندگینامه و خاطرات پهلوان بی مزار #شهید_ابراهیم_هادی"
#قسمت_چهل_و_هشتم
*نارنجک*
✔️راوی:علي مقدم
🔸قبل از عمليات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگي بهتر، بين فرماندهان سپاه و ارتش جلسه اي در محل گروه اندرزگو برگزار شد.
من و ابراهيم و ســه نفر از فرماندهان ارتش وســه نفر از فرماندهان سپاه در جلسه حضور داشــتند.
تعدادي از بچه ها هم در داخل حياط مشغول آموزش نظامي بودند.
🔸اواسط جلسه بود، همه مشغول صحبت بودند که ناگهان از پنجره اتاق يك نارنجک به داخل پرت شد!
دقيقًا وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پريد. همينطور كه كنار اتاق نشسته بودم سرم را در بين دستانم قرار دادم و به سمت ديوار چمباتمه زدم!
براي لحظاتي نَفس در ســينه ام حبس شــد! بقيه هم ماننــد من، هر يك به گوشه اي خزيدند.
لحظات به سختي ميگذشت، اما صداي انفجار نيامد! خيلي آرام چشمانم را باز كردم. از لابه لای دستانم به وسط اتاق نگاه كردم.
صحنه اي كه ميديدم باور کردنی نبود! آرام دستانم را از روي سرم برداشتم.
ســرم را بالا آوردم و با چشماني كه از تعجب بزرگ شده بود😳 گفتم: آقا ابرام...!
بقيه هم يك يك از گوشه وكنار اتاق سرهايشان را بلند كردند.
همه با رنگ پريده وسط اتاق را نگاه ميكردند.
صحنه بســيار عجيبي بود. در حالي كه همه ما به گوشــه وكنار اتاق خزيده بوديم، ابراهيم روي نارنجك خوابيده بود!
🔸در همين حين مسئول آموزش وارد اتاق شد. با كلي معذرت خواهي گفت: خيلي شرمنده ام، اين نارنجك آموزشي بود، اشتباهي افتاد داخل اتاق!
ابراهيم از روي نارنجك بلند شــد، در حالي كه تا آن موقع كه ســال اول جنگ بود، چنين اتفاقي براي هيچ يك از بچه ها نيفتاده بود.
گوئی اين نارنجک آمده بود تا مردانگی ما را بسنجد.
بعد از آن، ماجراي نارنجك، زبان به زبان بين بچه ها ميچرخيد.
#ادامه_دارد...
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
http://eitaa.com/joinchat/1449197581C356eeea686
⭕️ انحرافیه آسفالت شده
🔹 در این شماره به بیان دو ویژگی دیگر جریان های انحرافی میپردازیم. اگر جریان های انحرافی مبنای خود را بر باطل قرار دهند، جز انسانهای پلید، کسی دور آنها جمع نمی شود. آنها برای جذب مردم از فریبکاری استفاده می کنند یعنی همان گنجشک رنگ کردن و قناری نشان دادن.
🔸 در این راه آنها بخشی از حق را با بخشی از باطل در می آمیزند تا بتوانند مشتری جذب کنند. در این بین علما می توانند تهدید خطرناکی برای این جریان انحرافی باشد و با افشاگری، پشت صحنه کثیف این جریان را فاش کنند و مانع کاسبی آنها شوند. نکته مهم این است که در این چنین وضعیتی جریانهای انحرافی علما را به صورت یک چهره منفی نشان می دهند.
🔺 راه انحرافی گاهی اوقات آسفالت شده و مرتب نشان داده می شوند، ولی پایان مسیر چیزی جز دره منتظر تو نیست.
📚 درسنامه مهدویت، ج ۴، ص۱۷۶
#انحرافات_مهدویت ٩
http://eitaa.com/joinchat/1449197581C356eeea686
⭕️ فرصتی برای یاری رسانی
🔹 در بررسی آیات رجعت به آیه ۵١ سوره غافر می رسیم: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ»؛ ما پيامبران و مؤمنين را در دنيا يارى خواهيم نمود و در قيامت نيز آنان را يارى مینماييم.
🔸 مرحوم قمى در «التفسير» از امام صادق اینگونه نقل نموده كه امام فرمودند: «به خدا سوگند، مقصود از يارى كردن خدا در اين دنيا، زمان رجعت است. مگر نمیدانى بيشتر پيامبران خدا را، كسى يارى نكرد تا كشته شدند و نيز ائمهی بعد از آنان را، كسى يارى نكرد تا كشته شدند؟!»
📚 بحارالانوار، ج ۵٣، ص ۴٨
#رجعت
http://eitaa.com/joinchat/1449197581C356eeea686
📝 بخشی از وصیتنامه شهید حججی:
از همه خواهران و از همه زنان امت رسوال الله مي خواهم روز به روز #حجاب خود را تقويت كنيد مبادا تار مويي از شما نظر نامحرمي را به خود جلب كند، مبادا رنگ و لعابي بر صورتتان باعث جلب توجه شود، مبادا #چادر را كنار بگذاريد.
هميشه الگوي خود را حضرت زهرا(س) و زنان اهل بيت پيامبر قرار دهيد، هميشه اين بيت شعر را به ياد بياوريد آن زماني كه حضرت رقيه (س) خطاب به پدرش گفت:
غصه حجاب من را نخوري بابا جان
چادرم سوخته اما به سرم هست هنوز
________
❓چقدر جنس دغدغه های ما از جنس دغدغه های شهداست؟!
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
http://eitaa.com/joinchat/1449197581C356eeea686