فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#وقت_سلام
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلى
عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدمهای راستگو :
خیلی زود خیلی راحت عاشق میشن؛
خیلی راحت احساسشونا بروز میدن؛
خیلی راحت بهت میگن دوست دارم؛
خیلی دیر دل میکنن؛
خیلی دیر تنهات میزارن؛
اما ؛
وقتی زخمی بشن؛
ساکت میشن؛
خیلی راحت میرن؛
و دیگه هم بر نمی گردند ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 او نفس داعش را بریده بود، سردار حسین همدانی
@
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 ذکر قنوت رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه نصر: خدایا اسلام و مسلمانان را یاری فرما و کافران و منافقان را خوار گردان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا
وسط غم هات
یه گل میکاره
مطمئن باش ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱خدایا ! خودت گفتی :
"با من باش تا با تمامی خدایی ام با تو باشم."💚
من با تو هستم هر لحظه ، اما زمین پر از وسوسه هاست ، یاری ام کن ... خیلی به کمک تو نیازمندم ... قلبم را سرشار از لطافت کن ...🤲
به من بال پرواز بده و هوایی برای نفس کشیدن
میخواهم عشق تو را در تک تک لحظاتم احساس کنم ...❤️
محبوب ترینم ! هر کسی تو را آرزو کند ... بهترين آرزویی و اگر به تو اميد بندند ، بهترين اميدی ...
شبتان بخیر دوستان بزرگوار 🖐🌹در پناه خدا باشید ان شاءالله التماس دعا
هدایت شده از سیدعلی
دانشجو بودن شهامتی توأم با بصیرت و زمان شناسی می طلبد، همان چیزی که راه پیش رو را به شهادت ختم می کند
هدایت شده از سیدعلی
سخن شهید بهشتی که می فرمود👈دانشجو مؤذن جامعه است، اگر مؤذن جامعه خواب بماند نماز امت قضا می شود.
هدایت شده از سیدعلی
دانشجو باید دانش بجوید و با آن سد کند راه کسانی که تنها ادعای روشنفکری دارند ، راه کسانی که گمان می کنند روشنفکری به معنای خیانت به زادگاه و یا آن که به معنای تحریم غیرت است.
هدایت شده از سیدعلی
دانشجو باید برای وطن گام هایی بردارد که بلرزاند دل خیانت گران به فرهنگ اسلامی را ، زمینه ساز ظهور حضرت حجت (عج) باشد و خار چشم کور دلانی شود که راه عشق را بی رهرو می بینند👇👇
هدایت شده از سیدعلی
شهید بزرگوار مسعود رستگار در یک شهریور ماه ۱۳۴۰ در بجنورد به دنیا آمد.
هدایت شده از سیدعلی
این شهید گرانقدر در دانشگاه مجتمع صنعتی تهران دوره ی کارشناسی رشته مهندسی الکترونیک به عنوان دانشجو پذیرفته شد.
هدایت شده از سیدعلی
از سوی سپاه به جبهه اعزام گردید و در بیست و شش اردیبهشت ماه ۱۳۶۷ در سمت کمک آرپی جی زن در منطقه میاندوآب به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
هدایت شده از سیدعلی
شهید رستگار خیلی آرام و ساکت، مؤدب و رئوف بود و چهره خندانی داشت
هدایت شده از سیدعلی
به همه احترام می گذاشت و با رفتار خود همگان را تحت تأثیر قرار می داد
هدایت شده از سیدعلی
ایشان نسبت به افراد خود فروخته و ضدانقلاب، حساس بود و از آنها نفرت داشت و همیشه دعا می کرد و از خدا می خواست که اگر قابل هدایتند خداوند آنها را هدایت و اگر قابل هدایت نیستند آنها را ریشه کن کند
هدایت شده از سیدعلی
به عنوان یک مسلمان بر خود واجب می دانست که از اسلام دفاع کند و امام عزیزش را تنها نگذارد.
هدایت شده از سیدعلی
شادی ارواح طیبه شهدا بویژه شهید گرانقدر مسعود رستگار صلوات 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
📢 کانال ندای حق ❤️
شادی ارواح طیبه شهدا بویژه شهید گرانقدر مسعود رستگار صلوات 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
سلام مدیر بزرگوار خداقوت تشکر از زحمات شما اجرتون باشهدا
التماس دعا🤲🌹عیدتان هم مبارک
داستانی بسیار زیبا از شهید محمدرضا تورجی زاده 👇💖👇👇👇👇👇👇👇👇💖
پایان سربازی من چند ماه گذشت. به دنبال کار بودم، اما هرجا می رفتم بی فایده بود. می گفتند: فرم را تکمیل کن و برو! بعدا خبر میدهیم.
دیگر خسته شده بودم. هرچه بیشتر تلاش می کردم کمتر نتیجه می گرفتم. البته خودم مذهبی و بسیجی و... نبودم، فقط به نمازم اهمیت می دادم. ولی خیلی شهید تورجی را دوست داشته و دارم.
من از طریق یکی از بستگان که در جبهه همرزم شهید تورجی بود با او آشنا شدم. نمی دانم چرا ولی علاقه قلبی شدیدی به او دارم.
بعد از آشنایی با او در همه مشکلات، خدا را به آبروی او قسم میدادم. رفاقت با او باعث شد به اعمالم دقت بیشتری داشته باشم.
هرهفته حتما به سراغ او می رفتم. مواظب بودم گناهی از من سر نزند. من به واسطه این شهید بزرگوار عشق و علاقه خاصی به حضرت زهرا(س) پیدا کردم. یکبار به سر مزار شهید تورجی رفتم. وضو گرفتم. شنیده بودم شهید تورجی به نماز شب اهمیت می داد. من هم نماز شب خواندم، بعد هم نماز صبح وخوابیدم. در خواب چند نفر را دیدم که به صف ایستاده اند. شخصی هم در کنار صف بود.
بلافاصله شهید تورجی از پشت سر آمد و به من گفت: برو انتهای صف!
شخصی که در کنار صف ایستاده بود به من نگاهی کرد، اما به احترام تورجی چیزی نگفت.
از خواب پریدم. همان روز از گزینش شرکت آب اصفهان تماس گرفتند. یکی از دوستانم آنجا شاغل بود. گفت: سریع بیا اتاق مسئول گزینش!
وقتی رفتم دوستم گفت: چرا اینطوری اومدی؟ چرا کت و شلوار سفید پوشیدی؟!
وارد دفتر مسئول گزینش شدم. یکدفعه رنگم پرید!
این همان آقایی بود که ساعاتی قبل در خواب دیده بودم، کنار صف استاده بود.
فرم را از من گرفت، نگاهی کرد و پرسید: مجردی؟!
کمی نگاهش کردم. گفتم: اگر اینجا مشغول به کار شوم حتما متاهل می شوم. نگاهی به من کرد و گفت: واقعا اگر مشکل کار تو برطرف شد زن میگیری؟
من هم که خیالم از استخدام راحت شده بود شوخی کردم و گفتم: نه، دختر می گیرم! خندید و پایین فرم مرا امضا کرد. فرم را به مسئول مربوطه تحویل دادم. باورش نمی شد، گفت: صد تا لیسانس تو نوبت هستند، چطور برگه شما رو امضا کردند؟!
*
مشکل کار برطرف شد. با عنایت خدا مشکل ازدواج هم برطرف گردید. با دختر یکی از بستگان ازدواج کردم. وقتی مراسم عقد تمام شد با همسرم رفتیم بیرون. گفتم: خانم می خوام شما رو ببرم پیش بهترین دوستم!
خیلی تعجب کرد. ما همان شب رفتیم گلستان شهدا کنار مزار شهید تورجی.
عروسی ما شب ولادت حضرت زهرا(س) بود. رفتم سر مزار محمد. گفتم: تا اینجای کار همه اش عنایت خدا و لطف شما بوده.
شما مرا با حضرت زهرا(س) آشنا کردی. از این به بعد هم ما را یاری کن. بعد هم کارت عروسی را سفارش دادم.
علی رغم مخالفت برخی از بستگان روی کارت نوشتم:
سرمایه محبت زهراست(س) دین من من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم
گر مهر و ماه را به دو دستم نهد فلک یک ذره از محبت زهرا(س) نمی دهم
*
آخرین روزهای سال ۸۸ فرزند ما به دنیا آمد. قرار شد اگر پسر بود نامش را من انتخاب کنم. اگر هم دختر بود همسرم.
فرزند ما دختر بود. همسرم پس از جستجو در کتابهای اسم و... نام عجیبی را انتخاب کرد. اسم دختر ما را گذاشت: دیانا
خیلی ناراحت شدم ولی چیزی نگفتم. وقتی همه رفتند شروع به صحبت کردیم. خیلی حرف زدم. از هر روشی استفاده کردم اما بی فایده بود، به هیچ وجه کوتاه نمی آمد.
گفتم: آخه اسم قحطی بود. تو که خودت مذهبی هستی! لااقل یه اسم ایرانی انتخاب کن. دیانا که انتخاب کردی یعنی الهه عشق رُم!
وقتی هیچ راه چاره ای نداشتم سراغ دوست عزیزم رفتم. به تصویر محمد خیره شدم و گفتم:
محمد جان اینطور نگاه نکن! این مشکل رو هم باید خودت حل کنی!
صبح روز بعد محل کار بودم. همسرم تماس گرفت. با صدایی بغض آلود گفت: حمید، بچه ام!
رنگم پریده بود. گفتم: چی شده؟ خودت سالمی؟! اتفاقی افتاده؟!
همسرم گفت: چی می گی؟! بچه حالش خوبه. اگه تونستی سریع بیا!
*
فرمودند: شما ما را دوست دارید؟ گفتم: خانم جان، این حرف را نزنید. همه زندگی ما با محبت شما خانواده بنا شده.
بعد گفتند: این دختر شماست؟
برگشتم و نگاه کردم: شوهرم و شهید تورجی در کنار دخترم نشسته بودند. با هم صحبت می کردند.
آن خانم مجلله پرسید: اسم فرزندت چیست؟
من یکدفعه مکثی کردم و گفتم: فاطمه
بعد هم از خواب پریدم! حالا این شناسنامه را بگیر و برو! اسم فرزندم را درست کن.
*
از این قبیل ماجراها درمورد شهید تورجی بسیار رخ داده که ما به ذکر همین چند نمونه اکتفا کردیم.
کتاب: یا زهرا(سلام الله علیها)(خاطرات شهید محمدرضا تورجی زاده)
خیلی قشنگه حتما بخونید
🍃
🌺🍃
📢 کانال ندای حق ❤️
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم سلام مدیر بزرگوار خداقوت تشکر از زحمات شما اجرتون باشهدا الت
سلام علیکم ، تشکر از حسن توجه شما ، ان شاءالله عاقبت بخیر و سعادتمند باشین
عید بر شما هم مبارک🌺🌸