eitaa logo
ندای اردکان
2.9هزار دنبال‌کننده
40.2هزار عکس
17هزار ویدیو
159 فایل
کانال عمومی ارتباط با مدیر کانال: @Habibakbari1359
مشاهده در ایتا
دانلود
نگاه کن چه پیر می‌شوند، رویاهایی که تو را نیافته، جهان را ترک می کنند ... @neday_ardakan🔷
. بيا برويم به صد و پنجاه سال قبل... به خانه های حوض دار، به اتاق های تو در تو... من، پاييز كه شد انار دان كنم برايت با گلاب و شكر! شب ها درز پنجره ها را با ملافه بگيری كه سرما توی تنمان نرود. بنشينيم دور كرسی، از حجره بگويی برايم و كسب و كارت. لبخند بزنم و سيب پوست كنم بعد از شامت بخوری كه خستگی در كنی، دراز كشيده باشی، لا به لای حرف هايت سكوت بشود، دنبال چشم هايت بدود نگاهم، بفهمم كه خوابی و لحاف را روی تنت صاف و صوف كنم... بيا برويم به صد وپنجاه سال قبل... به همان جايی كه تا زمان پير شدنمان، يادم نيايد كِی گفتی دوستم داری، يادم نيايد كِی كادوهای يک دفعه ای گرفته باشی برايم، ولی خوب بخاطر بياورم لا به لای ملافه هايی كه لای درزهای پنجره ميگذاشتی چقدر "دوستت دارم" بوده... بيا برويم به صد و پنجاه سال قبل... به واقعيت، به پای هم ديگر پير شدن، به ماندن، به با لباس سفيد رفتن با كفن سفيد برگشتن... بيا فاصله بگيريم از امروزی بودن ها، از ماهگرد گرفتن ها و سالگرد گرفتن ها، از كادو های يک دفعه ای، از دوستت دارم های تلگرامی، از امروز بودن ها و فردا رفتن ها... بيا فاصله بگيريم از اين همه مجازی بودن، بيا برايت انار دان كنم با گلاب و شكر، بيا لای درزهای پنجره ها را با ملافه بگير كه سرما توي تنمان نرود، بيا اصلا حرفی نزن نگو دوستم داری اما واقعی باش... اين دنيای امروز دارد حال همه را بهم می زند... . @neday_ardakan🔷
🔹پشت این پرده، نوجوانی خوابیده که فقط گاهی که کیسه‌ی اشک چشمانش خشک می‌شود، گریه نمی‌کند. نیمی از ریه‌اش درگیر است و به سختی، اکسیژن خونش را حوالی نود درصد نگه داشته‌اند. خودش و مادرش در یک روز بستری شدند، در حالی که پدرش را پنج روز قبل، به همین دلیل از دست داده بود. سه روز پس از بستری، چنان بی‌قرار شنیدن صدای مادرش بود که نتوانستند خبر مرگ مادرش را از او پنهان کنند. تنها خواهرش هم در بیمارستان دیگری بستری‌ست و ظاهرا بدحال. چشم به ملحفه‌ی خیس دوخته بود و گفت در همین دو هفته، هفت تن از بستگان‌شان فوت شده‌اند؛ و پسرخاله‌اش که جای برادر نداشته‌اش بود. 🔸دیشب، پرستاری در گوشه‌ی راهرو به تختی خیره شده بود که روی جسمی بی‌جان، ملحفه‌ی سفید کشیده بودند. پلک نمی‌زد، شبیه کسی که در دل یک ‌کابوس بی‌پنجره، اسیر شده است و راهی برای گریز ندارد. فکر کردم نسبتی با او دارد. گفت: «نمی‌شناختم‌اش. یک هفته قبل مادر شده بود. انگشتانم را فشار می‌داد و التماس می‌کرد که زنده بماند. و مدام می‌گفت بچه‌م چی می‌شه پس؟! بچه‌م!». خیلی وخیم شده لطفا جدی بگیرید و مراقب خودتون و عزیزان تون باشید❤️🙏 @neday_ardakan🔷
✅ بسمه تعالی ✅ من ، نخود لوبیا ، نیستم..... در خیابان ، قدم می زدم که ناگهان سر از بازار طلا فروش ها در آوردم. همین که وارد بازار زرگرها شدم ، ناگهان نگاهم به صحنه عجیبی گره خورد.! شاید باورتان نشود.! انگار خواب میدیدم.!! با کمال حیرت، طلا فروشهایی را دیدم که تمام طلا و جواهرات خود را درون یک گونیِ برنجی ریخته و گذاشته بودند دم در مغازه. برخی از مردم هم که مشتری بودند ، یک کیسه پلاستیکی برداشته و هر مقدار که نیاز داشتند از آن بر می داشتند . خیلی عجیب بود.! انگار نخود لوبیا می خریدند.! بعضی هم که رهگذر بودند ، خیلی بی تفاوت از کنار آن جواهراتِ بی حفاظِ رها شده در خیابان ، عبور می کردند . من هم همینطور داشتم با حیرت و سردرگمی نگاه میکردم، که ناگهان با صدای دلنشین مادرم از خواب بیدار شدم، که میگفت:《پسرم ، پاشو برو برای صبحانه نان تازه بگیر 》. گفتم :《 چشم مادر الان میرم.》 سفره نان را برداشتم و رفتم که نان بگیرم. همینطور که داشتم می رفتم و به آن صحنه ای که در خواب دیده بودم فکر میکردم، ناگهان، خودم را جلوی همان بازار طلا فروش ها دیدم . خیلی خنده دار بود . به هر مغازه ای که میرسدیم یک نگاهی میکردم و دنبال صحنه ای میگشتم که در خواب دیده بودم. ولی هرگز اینطور نبود ؛ هیچ طلافروشی ، طلای خود را جلوی در مغازه نگذاشته بود؛ بلکه همه آن ها طلا های خود را درون یک محفظه خاصّ شیشه ای گذاشته بودند و هر کسی اجازه نداشت به آن دست بزند؛ یا بردارد. خیالم راحت شد و از بازار طلا فروش ها خارج شدم، ولی همینطور در فکر خوابم بودم و به سمت نانوایی می رفتم؛ که ناگهان به صحنه عجیبی بر خوردم.!!! چشمتان روز بد نبیند.! انگار تعبیر خوابم را نه در بازار زرگرها، بلکه در کوچه و خیابان یافتم. باورتان نمی شود که در خیابان چه دیدم !؟ زنان مسلمانی را دیدم که زینت ها ی وجودی خودشان را در کوچه و خیابان به نمایش گذاشته و بی تفاوت از نگاه های حرامی که به آنها دوخته شده؛ در حال عبور هستند . از همه بدتر، مردانی بودند، که با رضایت کامل، شانه به شانه همسرشان که خود را با هفت قلم آرایش به نمایش گذاشته ، بی خیال از نگاه های حرام دوخته شده به ناموسشان ، در پیاده رو قدم میزدند. با خودم گفتم ای کاش این صحنه هم خواب باشد تا با صدای مادرم از خواب بپرم ولی افسوس؛ این یک واقعیتی هست که هر روز در کوچه و خیابان ها، میبینیم و خیلی وقت ها ما هم بی تفاوت از کنارش میگذریم. ✍️ حمزه دهقانی 🗓 ۱۴۰۰/۳/۶ @neday_ardakan🔷
⭕️ به خبرسازی‌ها درباره بروز حوادث برای کشتی‌ها 🔻براساس ارتباطات مستقیم ما در منطقه خلیج فارس، تاکنون هیچ اطلاعاتی درباره حوادث جدید برای هیچ کشتی تجاری در منطقه تأیید نشده است. 🔻گمراه کردن افکار عمومی در سراسر جهان برای دستاورد دیپلماتیک در نیویورک، بازی منصفانه‌ای نیست. @neday_ardakan🔷
⭕️ ، ... ✅بدون شک یکی از لحظات مهم تاریخی در اثبات حقانیت اهل بیت روز مباهله می باشد که متاسفانه به آن کمتر پرداخته میشود. 🔴 اصل ماجرا؟ پیامبر نامه‌ای به اسقف نجران نوشت و در آن نامه از ساکنان نجران خواست که اسلام را بپذیرند. مسیحیان برای مذاکره با پیامبر، هیاتی سه نفره به مدینه فرستادند و در نهایت اسلام را نپذیرفتند و قرار شد در روز مشخص مباهله کنند. 🔴 معنای مباهله؟ «مباهله» یعنی یکدیگر را لعن و نفرین کردن. «بَهَلَهُ اللهُ» یعنی خدا او را لعنت نماید و از رحمت خویش دور کند. 🔴 واقعه مباهله و شرط حضور؟ بامداد روز مباهله، حضرت رسول(ص) به خانه حضرت امیرالمؤمنین(ع) آمد. دست امام حسن(ع) را گرفته و امام حسین(ع) را در آغوش گرفت، و به همراه حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) برای مباهله، از مدینه بیرون آمد. چون نصارا آنان را دیدند، ابوحارثه پرسید که این‌ها کیستند که با او همراهند؟ پاسخ شنید: آن که پیش روی اوست، پسر عموی او و شوهر دخترش و محبوب‌ترین خلق نزد اوست؛ آن دو طفل، فرزندان اویند از دخترش؛ و آن زن، فاطمه دختر اوست که عزیزترین خلق، نزد اوست. 🔹پیامبر(ص) برای مباهله، به دو زانو نشست. سید و عاقب، پسران خود را برای مباهله برداشتند. ابوحارثه گفت: به خدا سوگند چنان نشسته است که پیغمبران برای مباهله می‌نشستند، و سپس برگشت. سید گفت: کجا می‌روی؟ گفت: اگر محمد بر حق نبود چنین بر مباهله جرأت نمی‌کرد و اگر با ما مباهله کند پیش از آنکه سال بر ما بگذرد، یکنصرانی بر روی زمین نخواهد ماند. 🔻در روایتی دیگر آمده است که وی گفت: من صورت‌هایی را می‌بینم که اگر از خدا درخواست کنند کوهی را از جای خود بركَنَد، هر آینه کنده خواهد شد. پس مباهله مکنید که هلاک می‌شوید و یک نصرانی بر روی زمین نخواهد ماند 🔴 فرار نجرانی ها سپس ابوحارثه نزد پیامبر آمد و گفت: ای ابوالقاسم! از مباهله با ما درگذر و با ما مصالحه کن بر چیزی که قدرت ادای آن را داشته باشیم. پس، حضرت با ایشان مصالحه نمود که هر سال، دو هزار حلّه بدهند که قیمت هر حلّه چهل درهم باشد، و نیز اگر جنگی با یمن روی دهد، سی زره، سی نیزه و سی اسب را به مسلمانان، عاریه دهند، و پیامبر(ص)ضامن برگرداندن این ابزار خواهد بود. پس از نوشته‌شدن صلح‎نامه آنان برگشتند. 📚الزمخشری، محمود، الکشاف، ۱۴۱۵ ق، ج۱، ص۳۶۸. @neday_ardakan🔷
🔴 ـ و شش مسئله ساده ⚫️در مدیریت چون تن دادیم به رانت و رفاقت به این حال و روز نشستیم! 🖌رضا بردستانی 1️⃣«سندروم شوفر» چیست؟ مكس پلانك بعد از دريافت جايزه نوبل در 1918 و پيرو دعوت‌هايي كه از او شده بود، سفرهايي را به شماري از شهرهاي آلمان براي تشريح نظريه مكانيك كوانتومي‌اش انجام داد. او در اين سفرها براي دانشمندان سخنراني مي‌كرد. راننده پلانك كه در همه جلسات همراه او بود، بعد از مدتي به پلانك گفت، بايد براي شما ملال‌آور باشد كه پيوسته مطلب واحدي را تكرار كنيد؛ چطور است براي قدري تنوع اين‌بار در مونيخ من كه همه مطالب شمار را حفظ شده‌ام، خود را پلانك معرفي كرده و مطالب شما را ارايه كنم و شما در رديف جلو بنشينيد و كلاه شوفري مرا بر سر بگذاريد. پلانك از اين فكر بدش نيامد. نتيجه اين شد كه راننده در حضور بزرگان علم فيزيك در مونيخ سخنراني غرايي در مورد مكانيك كوانتومي ايراد كرد. بعد از تمام شدن سخنان او، يكي از اساتيد فيزيك از جا برخاست و سوالي پرسيد. راننده بعد از مدتي گيج خوردن، خود را بازيافت و با حاضر جوابي گفت: من هرگز فكر نمي‌كردم كه كسي در اين شهر پيشرفته چنين سوال آساني مطرح كند؛ راننده من هم كه اينجا است مي‌تواند به اين سوال جواب دهد. 2️⃣چرا می گوییم استان یزد فقط یک فرماندار دارد؟ شما نگاه کنید به بدنه مدیریتی در استان یزد و تک تک فرمانداران این استان را مرور کنید؛ هرچند هر ده فرماندار در یک سطح نیستند اما اگر استانداردهای یک فرماندار را در نظر بگیریم واضح است مقایسه «علیرضا نوکار» با «حسینعلی فلاح» شما را مجاب می کند تا یک دل سیر بگریید یا اگر «محمدمهدی خانی زاده» را بیرونِ این استان به عنوان فرماندار معرفی کنید حتماً به شما خواهند خندید، همین طور است «رضا زارع زاده»، که خودش اذعان دارد کارگری بیش نیست نشسته بر صندلی فرماندار البته موقتاً! همین گونه است سیدمحمد رستگاری و دقیقاً به همین شکل است هادی نسب! اینها فقط عنوان فرمانداری را یدک می کشند و حقوق فرمانداری را دریافت می کنند و باعث زحمت مردم می شوند، همین! حالا ممکن است برخی از فرصت سوء استفاده کنند و بگویند در زمان مثلا «سردارفلاح زاده» وضعیت بهتر بود که قطعاً نه بهتر که بدتر بود زیرا در آ نجا بر می خوریم به نازنینانی چون ابوالقاسم دهقان، به مهدی دهقان خاوری، به عبودتیان، به رسولی و... 3️⃣چرا استان یزد دچار فقر مدیریتی شده است سال ها است از علمدار نوبخت می نویسیم، از سید مصطفی فاطمی فیروزآبادی، همه هم می دانند که مدیرکل صنعت معدن و تجارت شدن علمدار و مدیرکل میراث شدن فاطمی، نماد رانت است نماد به تمسخر گرفتن شایسته سالاری و نیز مدیریت زور چپانی! نه این که حرف ما جایی شنیده نشود نه! حتی میرمحمدی اردکانی هم داد زد که کلاه سر من گذاشته اند اما کسی نشنید اما به یکباره می بینیم «طالبی چاهوکی» می شود وکیل مدافع علمدار نوبخت؛ چرا؟ چون او می داند اگر قرار به شایسته سالاری سنجی باشد جایگاه خودِ او نیز دچار خطر خواهد شد، چرا؟ چون دایره مطالبات اینچنینی وقتی گسترش یافت دیگر نمی شود آن را مدیریت کرد! چرا چون ممکن است بپرسند قاضی دادگاه خانواده را چه به سازمانی مهم و حساس به نام بازرسی کل استان یزد!؟ 4️⃣چرا استان یزد مدیرانی دارد که از رسانه حساب نمی برند!؟ بسیاری در رسانه های استان سؤالاتی مطرح می کنند اما پاسخی نمی شنوند چرا؟ چون دستگاه های نظارتی به این نتیجه رسیده اند که اگر با رسانه همراهی کنند قطعاً رسانه جایگاه واقعی خود را پیدا خواهد کرد و این خود اول ماجرا است پس چه راهی در پیش می گیرند؟! حمایت از مدیر در برابر انتقاداتی که کاملاً به جا است؛ نتیجه چه می شود؟ هیچ! دادگستری می ضشود قرار ملاقات بسیاری از همان مدیرانی که زیر تیغ تیز انتقاد بودند و رسانه به آسانی جذب و تبدیل به بخشی از بدنه ناکارآمدی ها می شود و زنجیره ی فلاکت مدیریتی استان کامل می شود. 5️⃣یزد دو پادشاه دارد؛ یکی چادرملو دیگر سنگ آهن بافق! بی فایده است نقدِ حکمران در فضای رسانه ای، چرا؟ چون یزد در تیول دو پادشاه است یکی نشسته بر ثروتی بیکران در اردکان و دیگری لمیده بر گنجی ناتمام در بافق، در این میانه؛ امثال صفدری زاده ها و شایقی ها و نجمی نیاها مشغول صاف کردن جاده اند برای خود و خویش و اقربای خویش پس هر حکمرانی میل به نافرمانی در خود بروز دهد به تیر غیب دچار خواهد شد. 6️⃣به من باشد می گویم تقصیر جوکار است! یزد چهار نماینده دارد، یکی که مشغول سنگ آهن است از خدا هم حساب نمی برد؛ یکی هم دعاگوی قالیباف است و کاری به خیر و شر ندارد، آن دیگری نیز ذکر خیر رئیسی سر این منبر آن برزن می کند پس باقی می ماند محمدصالح جوکار! @neday_ardakan🔷
🔊 ᪥࿐࿇🌸✶﷽✶🌸࿇࿐᪥ 🏴شکرخدابه قافله ی غم رسیده ام 🏴عمرم کفاف دادو به پرچم رسیده ام 🏴شبنم شدم به چشمه زمزم رسیده ام 🏴مادر...به گریه های محرم رسیده ام ▪️مراسم آسمانی ▪️ این هفته: *سیاهپوشان حسینی* 📢 🔊 *حسین غلامی* 📢 🔊 *حجت الاسلام محمدقربانی* ⚫️اطلاعات بیشتر در تصویر بالا👆👆 🕌میعادگاه: 🏴منتظر قدوم سبزتان در اين مراسم معنوي هستيم. ᪥࿐࿇🌸✶﷽✶🌸࿇࿐᪥ @neday_ardakan🔷
⭕️ جهت رعایت موارد ایمنی در خصوص سرقت موتورسیکلت و منزل 🔹️شهروندان گرامی با رعایت نکات ایمنی پلیس را در تامین نظم و امنیت یاری نمایید. 🔹️در صورت مشاهده هر گونه موارد مشکوک مراتب را به پلیس 110 اطلاع دهید. @neday_ardakan🔷
⭕️ «گرایی» کاروان ایران را دوباره طلایی کرد 🔹محمدرضا گرایی آخرین فرنگی‌کار ایران در المپیک توکیو در وزن 67 کیلوگرم با پیروزی 9 بر یک برابر نصیب‌اف از اوکراین به مدال طلا دست یافت 🔹پس از کسب طلا توسط جواد فروغی در تیراندازی، این دومین مدال طلای ایران در المپیک توکیو تا امروز است. @neday_ardakan🔷
⭕️ 🔹علی داوودی در دسته فوق سنگین وزنه‌برداری المپیک توکیو۲۰۲۰ توانست پس از ورزشکار گرجستانی مقاوم دوم را به دست بیاورد و مدال نقره را از آن خود کند. @neday_ardakan🔷
4_5785113157194222781.mp3
8.46M
Newmusic نمیشه که به این راحتی بگی منو نداری🎵 @neday_ardakan🔷