آدمهای خوشبین این توانایی را دارند که مشکلات را در جعبهای بگذارند و سراغ کار و زندگیشان بروند.
این کار آنها به معنای حذف مشکل نیست، بلکه به معنای حذف نکردن بقیه زندگی است.
#سلام
#صبح_تون_بخیر
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
موضوع_انشا_پس_انداز
من یک پسر یازده ساله هستم ودر روستا زندگی می کنم . آقای بهرامی وقتی شما موضوع انشا می دهید نمی دانم چه باید بنویسم! ولی از آقام می پرسم واز مادرم وآنها چیزهایی به من می گویندخودتان گفتید: که بپرسید ولی ندهید آنها بنویسند.
«پس انداز »هم مثل «پارتی» سخت است .نمی توانم یک صفحه کامل در مورد آن چیزی بنویسم.
وقتی از پدرم که امروز تاکسی اش باطری خالی کرده وخاموش شده بود پرسیدم .سرم داد زد وگفت:
«این لامصب همین چیزیه که من ندارمش تا باطری جدید برا تاکسی بخرم.»
یعنی یک جور پول است؟؟؟
نمی دانم منظورش چی بود .البته تنم لرزید چون آقام همیشه با مهربانی با ما حرف می زند وگاهی چند تا از سیب زمینی های آبپز خودش را دربشقاب های من و دوخواهرم می گذارد.به من یک تخم مرغ هم می دهد.
آخر مادرم همیشه نصف غذا را در بشقاب او می ریزد و می گوید :
«شما بخورید باید سلامت باشید واز صب تا شب جون بکنید. »
وقتی از مادرم پرسیدم که مادر پس انداز چیست ؟
گفت :
«چیزی هست که اگه داشته باشید غمت کمتره .»آه بلندی کشید وگفت:
« نه اینکه بی غمی ننه جون ؛ که" تو این دنیا دلی بی غم نباشه "ولی با یه خورده ای پس انداز دلت قرصه، غمت کم ، ببین بابای بدبختت چطور زانوی غم بغل گرفته چون اونو نداره یعنی نمی تونه که داشته باشه ننه! چطور با این قارقارک پرخرج شکم پنج سر وسیر کنه خرج مدرسه کنه.» بعد چشماش وبست وگفت :
«خدایا خودت نگهدارش باش، تنش سلامت باشه ،مال دنیا چرک کف دسته وبه دنیا می مونه.اینا همش امانته. تن سالم ننه !تن سالم ! بزرگترین نعمته.»
من که نفهمیدم پس انداز چیه؟!
این بود انشای من.
#منصوره_بادآهنگ
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
📌 دیدار مدیرکل محیطزیست استان یزد با امامجمعه اردکان
🔰 در پی مطالبه گری امامجمعه اردکان در خصوص پاسخگویی مسئولین در رابطه با آلودگی هوا، مدیرکل محیطزیست استان یزد با حجتالاسلاموالمسلمین سید اسماعیل شاکر امامجمعه اردکان دیدار و گفتگو کرد.
✅ امامجمعه اردکان در این دیدار بابیان اینکه تلاشهای محیطزیست نسبت به گذشته قابلتقدیر است، گفت: این تلاشها باید رسانهای و به اطلاع عموم رسانده شود تا اولاً مردم پشتوانه اقدامات انجامشده باشند و ثانیاً روحیه ناامیدی نسبت به نقش محیطزیست در جلوگیری از صنایع آلاینده ترویج نشود.
✅ وی درباره بیرون رفتن یا نرفتن سرمایه از شهرستان اردکان نیز اظهار داشت: واقعاً باید همه جوانب موضوع در نظر گرفته شود و ما فقط میدانیم که سلامت مردم با هیچ موضوعی قابلمقایسه نیست.
✅ گفتنی است در این دیدار که ائمه جمعه موقت اردکان و رئیس اداره محیطزیست شهرستان نیز حضور داشتند مدیرکل محیطزیست استان یزد با اشاره به مصوبه شورای برنامهریزی استان مبنی بر ممنوعیت بارگذاری و استقرار هرگونه صنعت آلاینده در محور مهریز - عقدا با تشخیص محیطزیست، به بیان گزارشی از اقدامات انجام شده در راستای پایش و کنترل آلایندگی صنایع و برخورد با متخلفین پرداخت.
🔶 کانال قلب فرهنگی اردکان
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
🔥🔥مزارع پسته در شهر خرانق به آتش کشیده شد.
متاسفانه فرد یا افرادی دو مزرعه پسته متعلق به آقای جعفر پور و مهدوی را در شهر خرانق به آتش کشیدند.
از کلیه دستگاه های مربوطه،خصوصا بخشدار محترم خرانق، پاسگاه انتظامی خرانق وفرمامدار محترم شهرستان اردکان وفرماندهی محترم نیروی انتظامی شهرستان اردکان و همچنین دادستان محترم شهرستان اردکان، تقاضای پیگیری و شناسایی افراد خاطی و مجازات آنها را داریم.
آخر درخت بی زبان چه گناهی کرده است که باید در بیخردی بعضی افراد بسوزد.
(جعفرپور،مهدوی)
#رسانه_مردم_بخش_خرانق
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
#مسجدمحور
✨ افتتاح واحد مسکونی بیت النور ✨
📌باحضور امام جمعه محترم شهرستان، جمعی از مسئولین، خانواده شهدا و نمازگزاران مسجد
🕖 زمان: دوشنبه بعد از نماز مغرب و عشا
مصادف با ولادت باسعادت
🌸 حضرت امیرالمومنین علیهالسلام 🌸
#کارگروه_تاسیسات_عمران_شهید_برونسی
_____________________________
مسجد امام سجاد علیه السلام و
پایگاه حضرت ولیعصر(عج) اردکان
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
📛📛این حمله دستهجمعی علیه سپاه نشان می دهد از این فایل صوتی تا "آن فایل صوتی"
راهی نیست وریشه همه یکی است‼️
⭕️سپاه در این پرونده هزاران ساعت جواب پس داده و نتایج آن در قوه قضائیه و شهرداری اصلاحطلبان موجود است، اما ارسالکنندگان فایل و کاغذ برای دشمن چرا هرگز به جایی جواب پس ندادهاند⁉️
✍️مهدی محمدی
❌یک هدف عمده دشمن در جنگ ترکیبی علیه ملت ایران، تضعیف و سست کردن جایگاه قهرمانان ملی کشور است که اتفاقا به شدت از آنها زخم خورده است؛
❌ در #جنگ_روایت دشمن سعی دارد با انتشار روایتهای ناقص و یک طرفه ضمن ایجاد ابهام و اختلال محاسباتی، زمینه تحریف واقعیات را فراهم نموده و جامعه هدف را در پیگیری آرمانها و اصول خود
دلسرد و ناامید سازد‼️
✍️ماشاالله ذراتی
#سرطان_اصلاحات
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
🎊مراسم جشن میلاد حضرت علی(ع)🎊
🎉روز پدر🎉
همراه با سخنرانی، مولودی خوانی،مسابقه
قرعه کشی اسامی و القاب حضرت علی(ع)👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👈 علی، امیر، امیرعلی، مرتضی، ولی الله، حیدر و اسدالله👉
کسانی که نام هاي فوق را دارند
⏮ نام و نام خانوادگی و کد ملی خود را به شماره ۰۹۳۸۰۳۹۱۰۵۳ پیامک کنند ⏭
آخرین مهلت ارسال اسامی سه شنبه ساعت ۱۶ می باشد.
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
📢دوره مجازی تحقیق در تاریخ شفاهی
💢دفتر تاریخ شفاهی شهید محمدعلی قانعی اردکان برای چهارمین بار برگزار میکند
🔹 برگزاری بیش از ۱۲ کلاس کارگاهی آنلاین در ۵ منزل
🔸ارائه بیش از بیست ویدئوی آموزشی
🔹شیوه نامه ها، جزوات، کتاب ها و اقلام آموزشی
🎙انجام مصاحبه توسط هنرآموزان و نقد و بررسی توسط اساتید راهنما
🔴 اساتید دوره از کارشناسان تاریخ شفاهی سطح کشور:
آقایان
محسن صفاییفرد
حسین وحیدرضایی
سعید خورشیدی
رضا پاکسیما
رضا حاتمیوفا
سید حامد ترابی
اسماعیل هاشمآبادی
و...
💰 هزینه دوره ۲۵۰ هزار تومان
⏱ هر هفته دو جلسه آنلاین
🔅 محیط برگزاری کلاسها در سامانه اسکایروم بدون نیاز به نصب نرمافزار
📆 شروع دوره: نیمه اول اسفند ماه ۱۴۰۰
جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبتنام:
09103867504
@TSH_Ardakan
❇️دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی
#دوره_تحقیق #مجازی
#تاریخ_شفاهی
#دفتر_تاریخ_شفاهی_شهید_محمدعلی_قانعی_اردکان
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
#اردکان_مهد_تعامل_و_گفتگو
برخلاف تصویری که این روزها بواسطه بدسلیقگی برخی افراد از اردکان منتشر می شود، سالیان سال است که مردمان این شهر شهره به تعامل و همزیستی مسالمت آمیز هستند.
براین اساس و در ادامه روند تکمیل دیوار صلح و دوستی که مزین به پرچم کشورهای مختلف در محله شریف آباد اردکان که خود شهره به همزیستی مسالمت آمیز ادیان است، فاز دوم آن با حضور فعالان گردشگری و شهروندان متعهد اردکانی آماده می شود.
زمان: سه شنبه ۲۶ بهمن همزمان با میلاد حضرت علی (ع)
نصب پرچم ها: از ساعت ۸ صبح
مراسم رونمایی: ساعت ۱۷ عصر
مکان: اردکان، محله شریف آباد، خانه تاریخی سلامت
@salamathome2017
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
صبح رو غنیمت بشمر .
هر صبحی که بیدار میشی یه تولد دوبارست ،
و با هر تولد یه فرصت جدید برای ساختن رویاهات ...
#سلام_صبح_بخیر
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
داستانهای عاشقانه کوتاه، اما واقعی
عشق فقط تعریف کردن، گل و موسیقی نیست، عشق کار سختی است که نیاز به تلاش از هر دو طرف دارد. گاهی اوقات کاری که میکنیم بیشتر از جملات عاشقانه، عشق ما را نشان میدهند.
در اینجا چند داستان کوتاه عاشقانه و زیبای واقعی میخوانید.
_ در حال رانندگی به سمت محل کارم بودم که یک زوج جالب توجهم را جلب کردند. یک خانواده جوان که یک بچه کوچک داشتند. دختر مشکل شنوایی و گفتاری داشت بنابراین آنها با زبان اشاره با هم حرف میزدند و به خاطر او زبان اشاره را یاد گرفته بودند. در حالی که ما گاهی یک «ببخشید» ساده هم نمیتوانیم بگوییم.
این عشق واقعی است.
_پدربزرگ و مادربزرگ من ۸۰ سال، یعنی از ۱۵ سالگی با هم بودند. آنها در جنگ هم با هم بودند، پدربزرگم دستش و مادربزرگم شنواییش را از دست داد. آنها فقیر و گرسنه بودند، شش بچه بزرگ کردند و خانوادهشان را حفظ کردند. وقتی بازنشسته شدند، نزدیک دریا رفتند. مادربزرگم دو بار سرطان را شکست داد و پدربزرگم یک بار سکته کرد. او همیشه برای مادربزرگم گل میخرید و یکدیگر را واقعا دوست داشتند. سرانجام آنها در ۹۵ سالگی و به فاصله یک روز درگذشتند.
_هر سال، سالگرد ازدواجمان، همسرم برای من یک پیام میفرستد: «خانم جانسون، آقای اسمیت را به عنوان همسر آیندهات قبول میکنی؟»
من لبخند میزنم و جواب میدهم: «بله»
_وقتی پدرم ۳۵ ساله بود، نیاز به عمل قلب فوری داشت. تمام مدتی که در بیمارستان بود مادرم کنارش بود. روز جراحیِ پدرم ۵ روز قبل از تولد مادرم بود و پدرم درد زیادی داشت. مادرم روز تولدش بیدار شد و پدرم را ندید. او ترسید و دنبالش گشت. او از بیمارستان بیرون دوید و پدرم را با یک دسته گل، یک کیک و شکلات دید. او به سختی راه میرفت، اما لبخند میزد و عشق در چشمانش بود.
_ من ۱۹ ساله بودم و او ۲۴ ساله بود. او اولین عشق من بود. ما دو سال با هم بودیم و من عاشقش بودم. یک روز به من گفت: «دیگر نمیخواهم با هم قرار بگذاریم.» من نابود شدم. سپس یک حلقه درآورد و گفت: «می خواهم با تو ازدواج کنم.»
پنج سال بعد به او گفتم عاشق کسی دیگر شده ام. او بهت زده پرسید: «چه کسی؟»
گفتم: «پسر یا دخترمان، هنوز نمیدانم، من آن روز جواب آزمایش بارداری ام را گرفته بودم.»
انتقام شیرینی بود.
_سه سال بود با هم زندگی میکردیم و او اصلا احساساتی نبود. من در حال پختن شام بودم که از پنجره بیرون را نگاه کردم و دیدم روی زمین با گل رز نوشته شده «ماری، دوستت دارم» من برای دختری که این پیام برایش نوشته شده خوشحال شدم و بعد فهمیدم خودم هم ماری هستم. با خودم فکر کردم «یعنی کار اوست؟» درست همان لحظه پیام داد: «کمی گوشت سرخ کن، گرسنه هستم. خیلی طول کشید با گلبرگهای رز برایت آن جمله را بنویسم.»
_وقتی از من خواستگاری کرد به او گفتم «اگر با هم ازدواج کنیم، هیچ وقت اجازه نمیدهم بروی» او خندید و گفت: «پس محکم نگهم دار» ما به ماه عسل رفتیم. فکر شیرجه زدن از صخره در دریاچه احمقانه بود. او بازنگشت. وقتی او را به ساحل کشیدم و احیای قلبی ریوی را انجام دادم، گریه میکردم و فریاد میزدم: «نمی گذارم بروی» او صدای مرا شنید و شروع به نفس کشیدن کرد.
_ پدر و مادرم ۳۵ سال است ازدواج کرده اند. در دو سال اخیر مادرم مبتلا به زوال عقل شده و هر روز که پدرم را میبیند انگار اولین بار است. او هر بار تا پایان روز عاشق پدرم میشود، چون هیچکس به اندازه پدرم عاشق او نیست.
منبع: brightside
برترینها_مترجم:الهام مظفری
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷