اوجی وزیر نفت
به علت حمله قلبی
در یکی از بیمارستانهای پایتخت بستری شد.
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
⭕️ #مقام_زن برای ما این شکلیه دوستان
تازه هرچقدر پیرتر بشه
با ارزش تر میشه
و
تازه اگه فرزنداش شهید بشن
فرمانده مون
در برابرش به خاک میوفته …
#سردار_دلها
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تیـــــزر
#مهمان_داریـــــم #شهیــــد_گمنام
مـــژده ای دل کـــه مسیـــحا نفســـی مـــی آید...
🌼شادی روح شهدا هدیه میکنیم ۵ دسته گل صلوات بر محمد و آل محمد
🌼اللهـــم صـــل عـــلی محمـــد و آل محمـــد
@sahn1401
#ایام_فاطمیه
#اردکان_شهر_مقاومت
#میزبان_شهدای_گمنام
#انتشار_حداکثری
#رسای_اردکان
•رسا|روابط عمومی سپاه اردکان•
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍 آیا دست نامرئی دشمن در آموزش و پرورش وجود دارد؟
🔹 از وزیر محترم درخواست میکنم شخصاً به این موضوع ورود کنند، و به شورای عالی انقلاب فرهنگی و حوزه و دانشگاه هم نسپارند.
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
🔻توانمند سازی معلولان در مراکز آموزشی ، توانبخشی و حرفهآموزی میبد
🔻مرکز روزانه آموزشی توانبخشی سارینا ،مرکز توانبخشی حرفهای رشد و مرکز توانبخشی و حرفه آموزی معلولان شبنم مورد بازدید از سوی حجت الاسلام محمد اعرافی امام جمعه موقت میبد و سید محسن فلاح رییس اداره بهزیستی شهرستان قرار گرفت .
در این بازدیدها گزارشی از فعالیتهای انجام شده برای توانمندسازی و شکوفایی استعدادهای افراد دارای معلولیت توسط مسئولان این واحدها ارایه شد.
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
💢«سلمان فارسی» به ارمنستان رسید
🔸آخرین سکانسهای فصل بیزانس سریال «سلمان فارسی» به نویسندگی و کارگردانی داوود میرباقری هماکنون در ارمنستان در حال فیلمبرداری است.
🔹با پایان این بخش از فیلمبرداری که از دو ماه پیش آغاز شده و تا چند روز آینده ادامه خواهد داشت، فیلمبرداری ادامه سریال در ایران از سر گرفته خواهد شد.
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
⭕️ #تفاوت_را_احساس_کنید...
#فوتبالیست_ما
و
#فوتبالیست_آنها
#خیرات داریم تا ...
عوضش فوتبالیست ما هم طناب دار به جوانان ما خیرات میکنه!(علی کریمی)
✅ لقمه باید حلال باشد...
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازدید از مراکز آموزشی ، توانبخشی و حرفهآموزی معلولان میبد
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
⭕️ #نشست_تخصصی_توسعه_اشتغال
کانون های کارآفرینی
در دفتر نماینده مردم شریف اردکان
در مجلس شورای اسلامی
با حضور آقای دکتر دشتی
راهبران کانونها
مدیران نهاد مردمی رسالت
رییس زندان اردکان
و اعضای کانون امید
تشکیل جلسه داد
و در آن به بررسی راهکارهای تکمیل زنجیره اشتغال و ارایه گزارشی
از عملکرد کانون کارآفرینی امید وابسته به زندان اردکان که تاکنون موجبات اعطای صد و هفتاد وام کارآفرینی به خانواده مددجویان در ده رشته شغلی مشاغل خانگی را فراهم کرده است
مورد بحث و بررسی بیشتر قرار گرفت.
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
پاکسازی دیوار سفارت انگلیس توسط سفیر و دیگران
🔹سایمون شرکلیف سفیر انگلیس در تهران امروز پنجشنبه سطل رنگ به دست اقدام به پاکسازی دیوار سفارت این کشور از شعارهای ضد انگلیسی کرد.
🔹شرکلیف در توئیتی چند عکس از پاکسازی دیوار سفارت منتشر کرد و از سفارتخانههای آلمان، کره جنوبی، فرانسه، ایتالیا، برزیل و ... که در این عملیات به او کمک کرده بودند تشکر کرد.
شرکلیف همچنین از برخی عابران نیز قدردانی کرد.
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
نوشیدنی که زندگیمون،خاطراتمون،خوشی هامون،عروسی هامون،ختم هامون، دوستی هامون،به شدت بهت وابسته است.
ممنون بابت تکتک لحظه هایی که حالمونو خوب کردی و خوابو از سرمون پروندی .. .
تازه اگه نبات بهت اضافه میکردیم دردامونم خوب میکردی🥲☕️
+ روز جهانی چای رو به همه چایی لیوانی خورا، کمر باریک خورا، تو نعلبکی خورا تبریک و تهنیت عرض میکنم :)🌸❤️
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
⭕️ #ایران_قوی👆
بهشون یکی بگه فعلا با عصای موسی خوش باشند...😂😜😜
💡 هوش سفید| سید علیرضا آلداود
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
👌آفرین به غیرت یزدی ها
♦چندروز پیش یک نانوایی در یزد به یک زن #بی_حجاب نان نفروخته و بهش گفته از صف برو بیرون...
زن بی حجاب سروصدا کرده و اعتراض کرده که حجابم به خودم مربوطه چه ربطی به نون داره...
و نانوای غیرتی و شجاع محله باز تکرار میکنه مغازه خودمه نمیخوام به بی حجابها نون بفروشم برو بیرون ..👏
👆حالا چند نفر از مردم رفتن پیش این نانوای غیرتمند و ازش تشکر کردن
نانوا هم گفت: ممنونم ولی این وظیفه همه مردمه که اینطور برخورد کنند/اردکان برخط
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
چراغهای مسجد دسته دسته روشن میشوند. الحمدلله، ده شب مجلس با آبروداری برگزار شد.
آقا سید مهدی که از پلههای منبر پایین میآید، حاج شمسالدین ـ بانی مجلس ـ هم کم کم از میان جمعیت راه باز میکند تا برسد بهش.
جمعیت هم همینطور که سلام میکنند راه باز میکنند تا دم در مسجد.
وقت خداحافظی، حاجی دست می کند جیب کتش…
آقا سید، ناقابل، اجرتون با صاحب اصلی محفل…
دست شما درد نکند، بزرگوار!
سید پاکت را بدون اینکه حساب کتاب کند، میگذار پر قبایش. مدتها بود که دخل را سپرده بود دست دیگری!
آقا سید، حاج مرشد شما رو تا دم در منزل همراهی میکنن…
حاج مرشد، پیرمرد ۵۰ ، ۶۰ ساله، لبخندزنان نزدیک میشود. التماس دعای حاج شمس و راهی راه…
زن، خیلی جوان نبود. اما هنوز سن میانسالیاش هم نرسیده بود. مضطرب، این طرف آن طرف را نگاه میکرد.
زیر تیر چراغ برق خیابان لاله زار، جوراب شلواری توری، رنگ تند لبها، گیسهای پریشان… رنگ دیگری به خود گرفته بود.
دوره و زمونهای نبود که معترضش بشوند…
حاج مرشد!
جانم آقا سید؟
آنجا را میبینی؟ آن خانم…
حاجی که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خیابان شده بود، زود سرش را انداخت پایین.
استغفرالله ربی و اتوبالیه…
سید انگار فکرش جای دیگری است…
حاجی، برو صدایش کن بیاید اینجا.
حاج مرشد انگار که درست نشنیده باشد، تند به سیدمهدی نگاه میکند:
حاج آقا، یعنی قباحت نداره؟! من پیرمرد و شمای سید اولاد پیغمبر! این وقت شب… یکی ببیند نمیگوید اینها با این زن ... چه کار دارند؟
سبحان الله…
سید مکثی میکند.
بزرگواری کنید و ایشون رو صدا کنید. به ما نمیخورد مشتری باشیم؟!
حاج مرشد، بالاخره با اکراه راضی میشود. اینبار، او مضطرب این طرف و آن طرف را نگاه میکند و سمت زن میرود.
زن که انگار تازه حواسش جمع آنها شده، کمی خودش را جمع و جور میکند.
به قیافهشان که نمیخورد مشتری باشند! حاج مرشد، کماکان زیرلب استغفرالله میگوید.
- خانم! بروید آنجا! پیش آن آقاسید. باهاتان کاری دارند.
زن، با تردید، راه میافتد.
حاج مرشد، همانجا میایستد. میترسد از مشایعت آن زن!…
زن چیزی نمیگوید. سکوت کرده. مشتری اگر مشتری باشد، خودش…
دخترم! این وقت شب، ایستادهاید کنار خیابان که چه بشود؟
شاید زن، کمی فهمیده باشد! کلماتش قدری هوای درد دل دارد، همچون چشمهایش که قدری هوای باران:
حاج آقا! به خدا مجبورم! احتیاج دارم…
سید؛ ولی مشتری بود!
پاکت را بیرون میآورد و سمت زن میگیرد:
این، مال صاحب اصلی محفل است! من هم نشمردهام. مال امام حسین(ع) است… تا وقتی که تمام نشده، کنار خیابان نایست!…
سید به حاجی ملحق میشود و دور…
انگار باران چشمهای زن، تمامی ندارد…
چندسال بعد…نمیدانم چندسال… حرم صاحب اصلی محفل!
سید، دست به سینه از رواق خارج میشود. زیر لب همینجور سلام میدهد و دور میشود. به در صحن که میرسد، نگاهش به نگاه مردی گره میخورد و زنی به شدت محجوب که کنارش ایستاده.
مرد که انگار مدت مدیدی است سید را میپاییده، نزدیک میآید و عرض ادبی.
زن بنده میخواهد سلامی عرض کند.
مرد که دورتر میایستد، زن نزدیک میآید و کمی نقاب از صورتش بر میگیرد که سید صدایش را بهتر بشنود. صدا، همان صدای خیابان لاله زار است و همان بغض:
آقا سید! من را نشناختید؟ یادتان میآید که یکبار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید؟ همان پاکت… آقا سید! من دیگر… خوب شدهام!
این بار، نوبت باران چشمان سید است… سید مهدی قوام ـ از روحانی های اخلاقی دهه ۴۰ تهران ـ یکی تعریف میکرد: روزی که پیکر سید مهدی قوام را آوردند قم که دفن کنند، به اندازهی دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه کلاه شاپویی و لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند. زار زار گریه میکردند و سرشان را میکوبیدند به تابوت…
#تلنگر
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
⭕️ #فرزند_پروری
در رابطه با #مجازات كودك این چند قاعده را به یاد داشته باشید:
- هنگام عصبانیت از مجازات بپرهیزید.
- برای تلافی كردن یا انتقام گرفتن، مجازات نكنید.
- همیشه مجازات شدیدتر، مجازات بهتر نیست.
- جلوی دیگران فرزندتان را تنبیه نکنید.
- به خاطر کار دیروز، امروز تنبیه نکنید.
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷