‼️ بیان عیب کالا هنگام فروش
🔷 س ۶۶۷۵: آیا فروشنده هنگام فروش کالا باید عیب آن را بگوید؟
✅ ج: اگر قصد فریب نداشته باشد، گفتن عیب واجب نیست ولی نباید عیب آن را مخفی کند یا اگر از او سؤال شد، دروغ بگوید. البته اگر خریدار پس از خرید بفهمد که کالا معیوب است، میتواند معامله را فسخ کند یا تفاوت قیمت را از فروشنده بگیرد.
#احکام_معاملات #خیار_فسخ
https://eitaa.com/nedayeeslam
ما منتظریم از سفر، برگردی
یکروز شبیه رهگذر برگردی...
با کاسهی آب و مجمری از اسپند
ما آمده ایم پشت در، برگردی...
وقتش نرسیده است ای مرد ظهور
با سیصدوسیزده نفر، برگردی؟🍃✨
#سلامجانجهانم
#امام_زمان♥
https://eitaa.com/nedayeeslam
•┄☆••🌸﷽🌸••☆┄•
✍ حکایت
«پدر معنوی»
یه بنده خدایی میگفت : دوستم یک پسری داشت ،خیلی پسر عالیی بود.
پدر اون بچه راننده کامیون بود.
من همیشه حسرت خوبی اون بچه رو میخوردم که چرا بچه من به اون خوبی نیست؟!
میگفت متوسل شدم به امام رضا بهم بگه چرا بچه اون راننده کامیون از پسر من بهتره؟!
میگفت یک شب تو خواب مشرف شدم محضر حضرت رضا ، حضرت بهم فرمود : این راننده کامیون هرموقع میخواد بره سرویس شهرستان، خروجی مشهد از ماشین میاد پایین میگه آقا من نیستم بالای سر زن و بچم ..تربیت بچه هام را سپردم دست شما.
و ما تربیت بچه هاش عهده گرفتیم.
و اما تو به علم و معلومات خودت مغروری میگی من بچه ام را درست تربیتش میکنم .
این حاصل تربیت توست و اون بچه حاصل نگاه و عنایت و تربیت ما.
«بچه هاتون بسپرید دست اهلبیت.»
•┈┈•❀🍃🌸🍃❀•┈┈•
https://eitaa.com/nedayeeslam
‼️ اقتدا در تشهد
🔷س ۶۶۷۶: آیا در #تشهّد_آخر_نماز میشود به جماعت محلق شد و #اقتدا_کرد؟
✅ج: اگر موقعی برسد که امام مشغول خواندن تشهّد آخر نماز است، چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد، تکبیر الاحرام بگوید و بنشیند و تشهّد را با امام بخواند ـ سلام را نگوید ـ صبر کند امام سلام نماز را بگوید، بعد بایستد و بدون آنکه دوباره نيت كند و تكبير بگويد، حمد و سوره را بخواند و آنرا ركعت اول نماز خود حساب كند.
#احکام_نماز #احکام_نماز_جماعت #اقتدا_در_تشهد_آخر
https://eitaa.com/nedayeeslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀گرفتاری داری؟! روزی نیم ساعت وقت بذار برای توسل به امام زمان ...
🎥 استاد شجاعی
#امام_زمان ♥️
https://eitaa.com/nedayeeslam
•┄☆••✨﷽✨••☆┄•
✍ حکایت
«کـم فروشـی»
مرد فقیری بود که همسرش کره میساخت و او آن را به یکی از بقالیهای شهر میفروخت.
آن زن کرهها را به صورت دایرههای یک کیلویی میساخت.
مرد آن را به یکی از بقالیهای شهر میفروخت و در مقابل مایحتاج خانه را میخرید.
روزی مرد بقال به اندازه کرهها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.
هنگامی که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود.
او از مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمیخرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من میفروختی در حالی که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما وزنه ترازو نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار میدادیم.
┄┅ ✿❀✨🌙✨❀✿ ┅┄
https://eitaa.com/nedayeeslam