سلام سلام
روزتون بخیر😍🌹
دوستان درمورد نقطه گذاری در نستعلیق پرسیدند
من هم یه ویدیو کوتاه گرفتم که نحوه نقطه گذاری رو مشاهده کنید.
خیلی کارراحتیه🤗
فقط باید با نوک خودکار یک مربع فرضی رو رسم کنید همین😌
که خب چون سرساچمه خودکار گرده ،اوایل یه مقدار این کار براتون سخته
ولی با تکرار و تمرین بسیار راحت میشه...
#نقطه_گذاری
#نستعلیق
@nedayeghalam
#نقطه_نسخ
هم همون نقطه ی نستعلیقه
فقط وقتی دونقطه میشه ، دونقطه ی مربعی رو با کمی فاصله ازهم رسم میکنیم و بعد بین دونقطه رو با یک خط به هم وصل میکنیم
@nedayeghalam
هدایت شده از خوشنویسی✍️|مستی قلم
10.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨
#آموزش کلمه "همه" فرم کشیده
#نستعلیق
#کلاس_مجازی
🔺@Grilbeygee3040
🆔 @mastiye_ghalam
•┈┈••✾❀❀✾••┈┈•
ندای قلم|هنر در خدمت عقیده..✍
✨ #آموزش کلمه "همه" فرم کشیده #نستعلیق #کلاس_مجازی 🔺@Grilbeygee3040 🆔 @mastiye_ghalam •┈┈••✾❀❀✾••┈
رفع اشکال دقیق استاد ایل بیگی بزرگوار روی تمرین بنده😍😍👌👌🙏🙏
دوستانی که دنبال آموزش رایگان قلم نی هستید ، هرچند که با آموزشهای رایگان خطاط نمیشید😄😄😄 ولی کانال استاد ایل بیگی نکات ارزشمندی داره😍👌
هدایت شده از ریحانه
21.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 اولین معلم
🌷 بخشهایی از سخنان آن بانوی گرانقدر، درباره روش تربیت فرزندانشان
🗓 سالگرد وفات مرحومه میردامادی، مادر بزرگوار حضرت آیتالله خامنهای
🖥 @khamenei_reyhaneh
نماز عباس بابایی و احترام ژنرال آمریکایی
خود عباس ماجرای فارغالتحصیلی از دانشکده خلبانی آمریکا را چنین تعریف کرده است: «دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود، اما به خاطر گزارشاتی که در پرونده خدمتم درج شده بود، تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمیدادند تا این که روزی به دفتر مسئول دانشکده که یک ژنرال آمریکایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که بنشینم. پرونده من در مقابلش و روی میز بود. ژنرال آخرین فردی بود که میبایستی نسبت به قبول و یا رد شدنم اظهارنظر میکرد.
او پرسشهایی کرد که من پاسخش را دادم. از سؤالهای ژنرال برمیآمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت زیرا احساس میکردم که رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامههایی که برای زندگی آیندهام در دل داشتم همه در یک لحظه در حال محو شدن است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برگردم. در همین فکر بودم که در اتاق به صدا درآمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا برای انجام کار مهمی به خارج از اتاق برود، با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم.
به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و میتوانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست، همین جا نماز را میخوانم. انشاالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشهای از اتاق رفتم و روزنامهای را که همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول نماز خواندن شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه میدهم، هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد. نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی مینشستم از ژنرال معذرتخواهی کردم. ژنرال پس از چند لحظه سکوت، نگاه معناداری به من کرد و گفت: چه میکردی؟
گفتم: عبادت میکردم.
گفت: بیشتر توضیح بده.
گفتم: در دین ما دستور بر این است که در ساعتهای معین از شبانهروز باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعت زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم.
ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در پرونده تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست، این طور نیست؟ پاسخ دادم: بله همین طور است. لبخند زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت و پایبندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمریکا خوشش آمده است. با چهرهای بشاش خودنویس را از جیبش بیرون آورد و پروندهام را امضا کرد. سپس با حالتی احترامآمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما تبریک میگویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی موفقیت دارم. من هم متقابلاً از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم.»
سالروز شهادت امیرسرلشگر خلبان عباس بابایی گرامی باد❤️
@nedayeghalam