eitaa logo
ندای وحی
337 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
109 فایل
🍁هرکه منظور خود از غیر خدا میطلبد 🍁چون گدایی است که حاجت ز گدا میطلبد! 🍀معرفی زندگی با نشاط 🍀پاسخ به سوالات 🍀ارائه مطالب ناب @nedayevahy ✨️✨️✨️✨️✨️ @nali110110
مشاهده در ایتا
دانلود
👓 شوخی نیست نزدیک به هزار شهر و هزاران روستا در یک روز، جمعیت بسیار قابل توجهی در صبح یک روز تعطیل همه با هم به خیابان می‌آیند و انقلابی که ۴۶سال قبل پیروز شده را گرامی می‌دارند!!! ❗️ در تارخ سیاسی جهان حتی یک هزارم‌این اتفاق را هم نداریم! نهایتا سالگرد انقلابها ۴نفر نظامی رژه بروند و توپی شلیک شود... @HozeTwit
❌ ایتایی ها پیروز شدند!! این دو روز فضای تلگرام بخاطر کودتای دلاری جریان لیبرال بشدت ضدانقلابی بود . هرکس وارد کانال های تلگرام میشد فکر میکرد نظام عوض شده و همه جا پر از شورش و اغتشاش است . اما در این طرف در پیام رسان ایتا فضا کاملا انقلابی و حماسی بود و کانال دارهای ایتا با یک جهاد تبیین گسترده و کم نظیر بدنبال آگاهی بخشی از توطئه دشمنان و تشویق مردم برای حضور در یوم‌الله ۲۲ بهمن بودند. حماسه کم نظیر امروز مردم ایران پیروزی شبکه اجتماعی ایرانی ایتا بر سکوی اطلاعاتی دشمنان یعنی تلگرام هم بود.... 🔴
📺 امشب ساعت ۲۲؛ گفتگوی ویژه خبری با حضور دکتر سعید جلیلی از شبکه خبر 🔹نماینده رهبرانقلاب در شورایعالی امنیت ملی و عضو شورای راهبردی روابط خارجی کشور ✅ @saeedjalily
مداحی آنلاین - تویی نور خونواده‌ی امام حسین - طاهری.mp3
14.14M
تویی نور خونواده‌ی امام‌حسین تویی عشق فوق‌العاده‌ی امام‌حسین تویی اولین علی نسل فاطمه آقازاده‌ی امام‌حسین 🔊 🎙 (ع)🌺 ♨️
بر جلوه‌ی خلقت پیمبر صلوات بر چهره‌ی غرق نور اکبر صلوات تقدیم به آن جوان رعنا که بُوَد سر تا به قدم شبیه حیدر صلوات (ع)✨🌺 ✨🌺 ♨️
💠 سخن بزرگان 🔻شهید مطهری‌ قدس‌سره: 🔹لذات معنوی از لذات‌ مادی قوی‌تر است و هم دیرپاتر. لذت عبادت و پرستش خدا برای مردم عارف حق‌پرست از این‌گونه لذات است. عابدان عارف که عبادتشان توأم با حضور و خضوع و استغراق است، بالاترین لذت‌ها را از عبادت می‌برند. ✳️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️در دنیا به صاحبان خانه‌ی دوهزار متری و ریاست و ماشین می‌گویند اشراف مملکت اما در قیامت اشراف، آن کسانی هستند که نمازشب خوان هستند. 🎤آیت الله قاضی (ره) ✳️
آقاي سيد هرندي كه از طلاب و بزرگزادگان اصفهاني هستند و ابوي معظم ايشان جناب فقيد، سيد مغفورله آقاي حاج آقا رضا هرندي، از علماي بزرگ و خطباي جليل اصفهان بودند. ايشان از قول پدر معظمش نقل نمود كه فرمودند: من در ايام جواني كه هنوز در حجره به سر مي‌بردم، به دعوت جمعي، قرار شد كه در محله‌اي منبر بروم. البته به من گفتند: در همسايگي منزلي كه قرار است منبر بروم، چند خانواده‌ي بهايي -خذلهم الله- سكونت دارند و بايد فكر آن ها را هم بكني ... با همه‌ي آن سفارشات و خيرخواهي‌هاي مردم، چون ما جوان بوديم با يك شور و خلوص، اين امر را تقبل كرديم. بعد از ده شب كه پايان جلسات بود، يك مجلس مهماني تشكيل شد و پس از صرف شام ما عازم مدرسه شديم. در راهي كه به مدرسه مي‌آمدم ناگهان چند نفر را مشاهده كردم كه پيدا بود قصد مرا دارند، تا نزديك شدند، خيلي از من تشكر، قدرداني و تجليل كردند،‌يكي دست مرا مي‌بوسيد، ديگري به عباي من تبرك ... كه: آقا، حقّاً شما چشم ما را روشن كرديد ... بعد پرسيدند كه قصد كجا را داريد؟ من گفتم كه مي‌خواهم بروم به مدرسه، آن‌ها گفتند‌ خواهش مي‌كنيم امشب را به مدرسه نرويد و به منزل ما بياييد.مقداري راه كه آمديم به در بزرگ و محكمي رسيديم، در را باز كردند، وارد شديم. در را از پشت،‌ از پايين، از وسط و بالا، بستند. وارد اطاق كه شديم ناگهان چندين نفر ديگر را ديدم كه همه ناراحت و خشمگين نشسته‌اند و هيچ توجهي به آمدن من نشان ندادند و جواب سلام نگفتند؛ من پيش خود فكر كردم شايد بين خودشان ناراحتي دارند. بعد كه ما نشستيم، يكي از اين‌ها به تندي خطاب به من كرد كه: سيد ... اين‌ها چه حرف‌هايي است كه بالاي منبر مي‌گويي؟ -اين عتاب همراه با تهديدي بود- من رو كردم به يكي از آن‌ها كه چرا اين آقا اين‌گونه حرف مي‌زند. همگي گفتند: بله درست مي‌گويد، چاقو و دشنه آماده شد و گفتند: كه امشب،‌ شب آخر تو است و ترا خواهيم كشت. من گفتم كه: خوب چه عجله‌اي داريد؟ شب خيلي بلند است و من يك نفر در دست شما آدم‌هاي مسلح، كشتن من كه كاري ندارد، ولي توجه كنيد سخني بگويم. با تأمل و مشورت و بگو مگو به ما مهلت دادند كه من حرفم را بزنم؛ گفتم:‌ من پدر و مادر پيري در هرند (قريه ايشان)‌دارم كه مرا با زحمت به شهر فرستاده‌اند تا درس بخوانم و به مقامي برسم و كاري بكنم. اكنون خبر مرگ من براي آن‌ها خيلي گران است شما به خاطر آن‌ها دست از كشتن من برداريد. جواب ايشان تندي و تلخي بود كه چه حرف‌هايي مي‌گويد يا الله راحتش كنيد! دوباره من گفتم: شب بلند است عجله نكنيد، من حرف ديگري هم دارم. گفتند كه حرف آخرت باشد، بگو. گفتم: شما با اين كار يك امامزاده‌ي واجب التعظيمي را پديد مي‌آوريد مردم بر مرقد من ضريح درست مي‌كنند و سال‌هاي سال به زيارت من مي‌آيند و براي من طلب رحمت و اداي احترام مي‌كنند و براي قاتلين من، كه شماها باشيد، نفرين و لعن مي‌فرستند. پس بياييد، براي خاطر خودتان از اين بدنامي، از اين كار منصرف شويد. باز همچنان سر و صداي (بكُشيد! ) و (خلاصش كنيد) و (اين‌ها چه حرف‌هايي است) بلند شد، من دوباره گفتم: پس اكنون كه شما عزم كشتن مرا داريد؛ رسم اين است كه دم مرگ وضويي بسازيم و توبه‌اي و نمازي به جا آوريم. به اصرار، اين پيشنهاد ما را قبول كردند و چون احتمال مي‌دادند كه من مسئله وضو را بهانه كرده‌ام، براي اين‌ مبادا كه در حياط فرياد كنم و به همسايه‌ها خبر دهم. مرا در حلقه‌اي از دشنه و خنجر بدستان، براي انجام وضو به حياط آوردند. من بعد از وضو، نماز را شروع كردم و قصد كردم كه در سجده آخر هفت مرتبه بگويم:(المستغاث بك يا صاحب‌الزمان) با حضور قلب، مشغول نماز شدم. در اثناي نماز بود كه درب خانه را زدند، اين‌ها مردّد بودند كه درب را باز كنند يا نه؟! ناگهان درب باز شد و سواري وارد شد و آمد پهلوي من و منتظر ماند كه من نماز را تمام كنم پس از اتمام نماز، دست مرا به قصد بيرون بردن از خانه، گرفت، راه افتاديم، اين بيست نفري كه لحظه‌اي پيش، همه دست به دشنه بودند كه مرا بكشند، گويي همه مجسمه بودند كه بر ديوار نصبند، دم هم برنياوردند و ما از خانه بيرون رفتيم؛ شب گذشته بود و درب مدرسه بسته بود، به دم درب كه رسيديم، درب مدرسه هم باز شد و ما داخل مدرسه شديم. من به آن آقاي بزرگوار عرض كردم: بفرماييد حجره‌ي كوچك ما خدمتي كنيم. جواب فرمودند كه:‌ من بايد بروم. و شايد هم فرمودند كه: مثل شما نيز هست كه من بايد به دادشان برسم (ترديد از راوي است) و من از ايشان جدا شده، وارد حجره شدم. دنبال كبريت بودم كه چراغ روشن كنم، ناگهان به خود آمدم كه: اين چه داستاني است؟ من كجا بودم؟ چه شد؟ چگونه آمدم؟ و اكنون كجايم؟ به دنبال آن بزرگوار روان شدم، ولي اثري از او نيافتم.
صبح، خادم با طلبه‌ها دعوا داشت كه چرا درب مدرسه را باز گذاشته‌اند و اصلاً چرا بعد از گذشتن وقت آمده‌اند. و همه طلاب اظهار بي اطلاعي مي‌كردند. تا آمدند سراغ ما كه چه كسي براي شما درب را باز كرد؟ من گفتم: ما كه آمديم درب باز بود و جريان را كتمان كردم. صبح همان شب، همان بيست نفر آمدند سراغ ما را گرفتند و به حجره‌ي ما وارد شدند و همگي اظهار داشتند كه شما را قسم مي‌دهيم به جان آن‌كه ديشب شما را از مرگ و ما را از گمراهي و ضلالت نجات داد، راز ما را فاش نكن و همگي شهادتين گفته و اسلام آوردند. ما هم‌چنان اين راز را در دل داشتيم و با احدي نمي‌گفتيم، تا مدت زيادي بعد از آن، اشخاصي از تهران به منزل ما آمدند و گفتند: جريان آن شب را بازگو كنيد. معلوم شد كه آن بيست نفر به رفيق‌هايشان جريان را گفته بودند و آن‌ها هم مسلمان شده بودند. و السلام. ✍🏻نقل از حضرت حجت‌الاسلام و المسلمين احمد قاضي زاهدي دامت بركاته در كتاب شيفتگان حضرت مهدي عليه‌السلا‌م‌
15.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ا 🔴🔴🔴 گوشه ای از حماسه دیروز مردم اصفهان در میدان امام 🌷 🌷🌷 🌷🌷🌷 🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷🌷🌷 ❤️❤️❤️❤️❤️
🇮🇷🇮🇷🇮🇷 امام خمینی رضوان خدا بر او باد فرمودند: «من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و تودۀ میلیونی آن در عصر حاضر‏‎ ‎‏بهتر از ملت حجاز در عهد رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه و آله ـ و کوفه و عراق در‏‎ ‎‏عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی ـ صلوات اللّه و سلامه علیهما ـ می باشند. آن‏‎ ‎‏حجاز که در عهد رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه و آله ـ مسلمانان نیز اطاعت از ایشان‏‎ ‎‏نمی کردند و با بهانه هایی به جبهه نمی رفتند.» صحیفه امام جلد ۲۱ ص ۴۱۰ 🔻
هدایت شده از خبرگزاری فارس
سگ‌ها امروز غذایتان را می‌خورند، فردا کودکتان را 🔹«پسربچه با قدم‌های کوچکش می‌خواست فرار کند اما سگ‌های ولگرد دوره‌اش کردند و به هر طرفی می‌دوید سگ‌ها با چنگ و دندان دنبالش می‌کردند…» این قصه حمله سگ‌های ولگرد به کودکی در مسکن مهر مشگین شهر در روز گذشته است. 🔹با این حال برخی مدعیان حقوق حیوانات، با حمایت‌هایی افراطی از جمله تامین غذای سگ ها، روند کنترل‌گری جمعیت سگ‌ها را مختل می‌کنند. 🔹معاون محیط زیست طبیعی اداره کل محیط زیست قزوین می‌گوید که «این کار محبت کردن به حیوان نیست، بلکه این کار تغییر در زندگی آن حیوان است». 🔹غذارسانی به سگ‌های ولگرد در هیچ کشوری مجاز نیست و اگر انجام شود، دفعه اول برای آن جریمه مالی و دفعات بعد به جرم تهدید بهداشت جامعه شخص دستگیر می‌شود. 🔗گزارش کامل را اینجا بخوانید @Fars_Zendegi