eitaa logo
نگاه قدس
1.6هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
348 ویدیو
22 فایل
مقام معظم رهبری: امروز تأثیر رسانه‌ها در عقب راندن دشمن بیشتر از موشک و پهپاد است،هرکس رسانه قوی‌تر داشته باشد در اهدافی که دارد موفق‌تر خواهد بود. ارتباط با ادمین: @ertebat_qodsian
مشاهده در ایتا
دانلود
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ. @negaheqods
♥ وقتی به تو سلام می‌کنم وجودم سرشار از امید می‌شود. و زندگی، شروع به لبخندزدن می‌کند... وقتی به توسلام می‌کنم روزم پر از برکت می‌شود، پر از روزی ... وقتی به تو سلام می‌کنم جانم لبریز از بوی نسیم و بهار و شادمانی می‌شود ... 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 @negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت پنجاه و دوم تند آسانسور را فر خواند و بسمت ماشین محمدحسین راه افتاد وقتی در ب
محافظ عاشق من قسمت پنجاه و سوم محمدحسین در آن بیت از مولانا غرق شده بود که با صدای مهدا به خودش آمد و فهمید جلوی ساختمان واحد حاج مصطفی ایستاده است . ـ باز هم ممنونم آقای حسینی ، خیلی لطف کردین . محمدحسین انگار میخواست هر طور شده حرف های دیگری از فرد مقابلش بشنود برای همین چیزی که به ذهنش آمد را جدی گرفت و گفت : مهدا خانوم ؟ ـ بله ؟ ـ آخر این هفته نیمه شعبانه ، قراره حسینیه محله برنامه داشته باشیم ، خوشحال میشیم همکاری کنید . ـ بله ، ان شاء الله . به خانواده سلام برسونین . یاعلی ـ خدانگهدارتون . شما هم به حاج مصطفی سلام برسونید . مهدا با لبخندی همیشگی از فرد مقابلش خداحافظی کرد و به سمت واحدشان راه افتاد خسته به آسانسور تکیه کرده بود که همراهش زنگ خورد و شماره ی خصوصی نمایان شد فهمید از محل کارش است . ـ الو ، بفرمایید ؟ ـ مهدا جان ؟ سلام خانومی ـ سلام خانم مظفری ، احوال شما ؟ جانم ؟ ـ ممنونم . مهدا جان شما فردا میای سرکار ؟ ـ بله میام ، اما کلاس دارم ـ چه ساعتی ؟ ـ ۱۰ تا ۱ ، مرخصی ساعتی میگیرم ـ شاید مجبور باشی فردا شب شیفت بمونی ، گفتم بهت خبر بدم یه جوری خانواده رو هماهنگ کنی ـ استاد صابری گفتن شیفت شب به من نمیدن که ! ـ اضطرار پیش اومده حالا بعدا اداره صحبت میکنیم ، قضیه این آقای م.ح داره جالب میشه ـ چشم سعی خودمو میکنم ، شما امشب شیفت هستین ؟ ـ آره ، فک کنم فردا شب خانم .... هم شیفتن تنها نیستی ـ صحیح ، متشکرم اطلاع دادین . ـ وظیفه است . مراقب خودت باش ، یا علی . ـ شما هم همین طور یا علی . با اتمام مکالمه اش آسانسور به مقصد رسید . در خانه را گشود و با شوق همیشگی گفت : اهل منزل بیاین که خوشکل جمعتون اومد .... سلــــــــــام مرصاد از روی کاناپه پرید و گفت :سلام . چته ؟ ساکت !نمیبینی رئال بازی داره ـ واقعا ؟!! مگه فردا شب نیست بازیش ؟ ـ نخیر امشبه . با حالت زاری گفت : این عادلانه نیست مرصی من بازی رئال دوست ـ ایش لوس ، برو از جلو چشم دور شو ـ لیاقت که نداشته باشی همین میشه انیس خانم : سلام مهدا جان خوبی مامان ؟ خسته نباشی ! حال همکلاسیت چطور بود ؟ ـ سلام مامانی ، دستش شکسته بنده خدا ولی الان احتمالا با حکومت ساسانی برای تصاحب تخت درگیره انیس خانم را بوسید و با لحن دخترانه ای ادامه داد ؛ مامانی گرسنمه ، خسته هم هستم مقنعه اش را بیرون آورد روی مبل گذاشت و همین طور که با کیلیپس درگیر بود گفت : موهام از بس تو مقنعه مونده دچار تنفس بی هوازی شده . مامان سرم بشدت به نوازشات نیاز داره ـ باشه عزیزم برو یه آب به دست و صورتت بزن بیا شامتو بخور بعد موهاتو میبافم ـ بابا کجاست ؟ ـ حسینیه تازه تاسیس محله ، زنگ زده بود میگفت همه سراغ تو رو میگرفتن ، مگه به تاسیس این جا هم کمک کردی ؟ مرصاد : ایشون مادر ترزا هستن به تمام نقاط این شهر احاطه دارن ـ نه بابا من که کاری نکردم بعد کلیپسش را به سمت مرصادی که با استرس فوتبال میدید پرتاب کرد . ـ هوی چته ؟ سرم درد گرفت گیس بریده ، وایسا کبابت میکنم بسمت اتاق مشترکش با مائده پرواز کرد و در را بهم کوبید . مائده که سرش تا اعماق یک کیلومتری در لپ تاب مهدا فرو رفته بود با ترس سیخ نشست . مهدا با دیدن مائده و لپ تابش بیخیال مرصاد و تهدید هایش شد و با نگرانی و غضب رو به خواهرش گفت : مائده خانوم قبل از اینکه اینو برداری نباید بپرسی ؟! ـ من فقط کتاب میخوندم آبجی ـ مائده جان هر وقت به لپ تاب احتیاج داشتی لطفا قبلش باهام هماهنگ کن برخی اطلاعات محل کارش را روی لپ تاب ریخته بود تا در خانه آنها را بررسی کند و هیچ کس نباید به آنها دسترسی پیدا میکرد . وقتی خونسردی مائده را دید فهمید چیزی ندیده برخی تصاویر و فایل ها آنقدر متفاوت از درک او بود که حتما او را می ترساند . ـ مائده جان میشه تنها باشم ؟ ـ چشم . ادامه دارد ... @negaheqods
روزشمار غدیر 2️⃣ 2️⃣بیست و دو روز تا عیدالله الاکبر، عید ولایتعهدی مولایمان، عید غدیر خم باقی مانده است... 🎁مهمان سفره ی پر نعمت کلام نورانی وصی به حق پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه السلام خواهیم بود... ✳️کلام پانزدهم: امیرالمؤمنین عليه السلام: كَيفَ يَجِدُ حَلاوَةَ الإِيمانِ مَن يَسخَطُ الحَقَّ؟! چگونه شيرينى ايمان را بچشد كسى كه از حق مى رنجد؟! 📚غررالحكم حدیث 7004 💠مردی که جان به دست، شب لیلة المبیت جای رسول خفت به بستر فقط علی است @negaheqods
‌‌‎⊰⃟𖠇🖤࿐ྀུ🖤༅࿇༅═‎┅─ 🏴السلام علیکَ یا روح الله 🏝ساحت «روح خدا» عرض ارادت می‌کنم با «علمدار ولایت» باز «بیعت» می‌کنم «رهبرم سید علی» گرخواهد از من جان و سر سر به پایش می‌دهم «غسل شهادت» می‌کنم🏝 ▪️سالگرد ارتحال ملکوتی حضرت امام خمینی (ره) وقیام خونین ۱۵ خرداد تسلیت باد.▪️ ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ. @negaheqods
♥️ صبحتان بخیر مولایم برگشتنت را ؛ برای کدامین روز مبادا .. کنار گذاشته ای برگرد ... که بی تو ؛ هر روزمان روز مباداست 🌤 @negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت پنجاه و سوم محمدحسین در آن بیت از مولانا غرق شده بود که با صدای مهدا به خودش آ
محافظ عاشق من قسمت پنجاه و چهارم شامش را در سکوتی عحیب می خورد ، مرصاد نگاهی به خواهرش کرد و منتظر ماند خودش از آنچه ناراحتش کرده بگوید . انیس خانم : مهدا مامان مگه گرسنه نیستی ؟ بخور قربونت برم ـ دارم میخورم مامان ـ من میشناسمت ، چی شده که مثل همیشه غذا نمیخوری ؟ ـ چیزی نیست مامان فقط خستم ، لطفا بعدا زنگ بزن خونه آقای حسینی از خانمشون بخاطر آقا محمدحسین تشکر کن ـ چرا ؟ ـ ایشون رسوندنمون بیمارستان تا الان معطل من بودن ـ تو چرا ؟ امیر دستش شکسته ـ آره ولی من مسببش بودم ... ـ خب اون پسره نباید حرف اضافه میزده تو که گناهی نداشتی مهدایی ـ مامان ؟ ـ جانم ؟ ـ عذا... ـ نمیخواد عذاب وجدان بگیری ، وقتی زنگ زدی گفتی بیمارستانی دلم هزار راه رفت اگه امیر نبود اون دیوونه بلایی سرت میاورد چی ؟ ـ کاری نمیکرد مامان غصه نخور قربونت برم ـ کی هست اصلا این ؟ حرف حسابش چیه ؟ ـ مهم نیست ‌‌، اگه حرف حساب داشتم کتک کاری نمیکرد ‌ مامان من سیر شدم ، فدای دست پختت ـ نوش جان عزیزم مهدا ظرفش را به سمت سینک برد و مشغول شستن ظرف های مانده در سینک شد . با پاشیده شدن آب روی صورتش نگاهی به مرصاد کرد ... ـ برو اون ور تا من آب بکشم ... کجایی؟ عاشقی ؟ ـ نمیخواد خودم میشورم ، ذهنم درگیره ـ حرف نباشه وقتی سلطان یه چیزی میگه باید بگی چشم ، خب زود بگو چیشده ؟ ـ مرصاد ؟ مائده رفته بود سر لپ تابم ـ خب ، چیزی هم دیده ؟ ـ نه ـ خب پس چته ؟ ـ چرا اینقدر خونسزدی ؟ میگم میره سر لپ تابم ؟ ـ منم میگم الحمدالله چیزی ندیده نگران نباش ـ تنها نگرانیم این نیس ـ دیگه چیه ؟ ـ فردا شب شیفتمه ، نزدیک یک ماه اومدم سرکار هنوز یه شب شیفت وانستادم خب نمیشه که ـ اوه قضیه خراب شد ... حالا میخوای چیکار کنی ؟ ـ مرصی فکرم کار نمیکنه ، تمام امیدم به توئه ! ـ چه غلطا ، تو غلط اضافه کردی به من چه ؟! ـ مرصاد ؟! ـ هان ؟ چیه ؟ ـ خیلی ممنون از حمایــ.... + کی غلط اضافی کرده ؟! زود ، تند ، سریع ، اعتراف ! ـ چندبار بگم وقتی دوتا بزرگتر دارن حرف میزنن مثل اختاپوس نپر وسط ؟ + هزار بار هم بگی باز من میام وقتی با مهدا حرف میزنین قضیه جذابه مهدا : مائده جان آخه ما چی ازت پنهان کردیم ؟ ـ همه چی . ـ ممنون واقعا مثلا ؟ + مثلا سه سال پیش با هم رفتین پیاده روی اربعین با فاطی اینا منو نبردین ... همش قایمکی حرف میزدین ـ در عوض پارسال سه تایی خواهر برادری رفتیم اردو راهیان نور + نموخوام ـ ایش لوس نُنُر + با آبجیم داریم اختلاط میکنیم تو چی میگی این وسط ؟ ـ مائده به داداشت احترام بذار ! ـ اونم به تو احترام نمیذاره مرصاد : بیا برو بگیر بخواب فردا صبح مدرسه داری ، اینقدرم حرف نزن تا از ۱۲ عضو ناقصت نکردم ـ برو بابا ، کی رو تو رو آدم حساب میکنه حالا ؟! به بابام میگم از ۱۴۴ عضو ناقصت کنه مرصاد دمپایی پلاستیکی دستشویی را برداشت و دنبال مائده می دوید و میخواست به مو هایش بکشد . + وای آبجی به دادم برســـــ...... ـ وایسا دختره پرو ، میخوام موهای زشتت شونه کنم ... + ماماااااااان ؟ مهدااااااا ؟ نجاتم بدین ..... مهدا بعد از خندیدن حسابی با دیدن حرص خوردن مادرش به یاری مائده شتافت . مهدا دنبال مرصاد ، مرصاد دنبال مائده .... مرصاد نمیگذاشت مائده به اتاق ها نزدیک شود مائده که دید نمی تواند مرصاد را چارگر شود ، چادر از جا رختی برداشت و از در بیرون زد ... مرصاد دست بردار نبود ، همیشه همین طور با هم شوخی و تفریح داشتند و هیچ وقت نمیگذاشتند دیگری در ناراحتی بماند سه تا بچه ی شیطون .... ادامه دارد ... @negaheqods
روزشمار غدیر 1️⃣ 2️⃣بیست و یک روز تا عیدالله الاکبر، عید ولایتعهدی مولایمان، عید غدیر خم باقی مانده است... 🎁مهمان سفره ی پر نعمت کلام نورانی وصی به حق پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه السلام خواهیم بود... ✳️کلام شانزدهم: امیرالمومنین عليه السلام: أيُّهَا النّاسُ! تَوَلَّوا مِن أنفُسِكُم تَأديبَها، وَاعدِلوا بِها عَن ضَراوَةِ عاداتِها اى مردم! خودتان عهده‌دار ادب كردن نفْس هايتان شوید و آنها را از وَلَع عادت هايشان باز داريد 📚غررالحكم حدیث 4522 💠ای جان پاک ختم رسل در بدن، علی! مهر تو روح طاعت هر مرد و زن علی! @negaheqods
1.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 رحمت الله علیه: ▪️یادتان نرود که یک ۱۵ خرداد داشتیم. ۱۵ خرداد مبدأ نهضت اسلامی ایران است. 🌹 گرامی باد یاد و خاطره شهیدان قیام ۱۵ خرداد @negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ. @negaheqods
❤️ چه روزی شود روزی که صبحم را با سلامِ به شما خوشبو کنم مولای من هرگاه سلامتان می دهم بند بند وجودم لبخندتان را احساس می کند 🌼 @negaheqods