eitaa logo
نگاه قدس
1.5هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
226 ویدیو
22 فایل
مقام معظم رهبری: امروز تأثیر رسانه‌ها در عقب راندن دشمن بیشتر از موشک و پهپاد است،هرکس رسانه قوی‌تر داشته باشد در اهدافی که دارد موفق‌تر خواهد بود. ارتباط با ادمین: @ertebat_qodsian
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹سلام مولای ما ، مهدی جان چه دلنشین است صبح را با نام شما آغاز کردن و با سلام بر شما جان گرفتن و با یاد شما پرواز کردن ... چه روح انگیز است با آفتاب محبت شما روییدن و با عطر آشنای حضورتان دل به دریا زدن و در سایه سار لبخند زیبایتان امید یافتن ... @entekhabatqods
و بپرهيز از اين‌كه به خود اختصاص دهي، چيزي را كه همگان را در آن حقي است‌ يا خود را به ناداني زني در آنچه توجه تو به آن ضروري است و همه از آن آگاه‌اند. زيرا بزودي آن را از تو مي‌ستانند و به ديگري مي‌دهند. زودا كه حجاب از برابر ديدگانت‌ برداشته خواهد شد و بيني كه داد مظلومان را از تو مي‌ستانند. به هنگام خشم‌ خويشتندار باش و از شدت تندي و تيزي خود بكاه و دست‌ به روي كس بر مدار و سخن زشت‌ بر زبان مياور و از اين‌همه، خود را در امان دار باز ايستادن از دشنام‌گويي و به تاخيرافكندن قهر خصم، تا خشمت فرو نشيند و زمام اختيارت به‌ دستت آيد، و تو بر خود مسلط نشوي مگر آنگاه كه بيشتر همت‌ ياد بازگشت‌ به‌سوي پروردگارت شود. @entekhabatqods
💐۵۱ روز تا 💐 شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی در کلام مقام معظم رهبری ۱۱- پایبندی به وحدت و انسجام ملی شاخص مهم دیگر و دارای سهم تعیین کننده در اتحاد ملی است که دلسوزان کشور همواره بر آن پای فشرده و منافع عمومی و وجاهت چهره ملت ایران در چشم جهانیان را در گرو آن دانسته اند این توصیه عینا به دیگر قوای کشور و همه ی اشخاص و نهادهای مسئول نیز متوجه است همه باید قانون را فصل الخطاب بدانند. @entekhabatqods
نگاه قدس
پنجمین دوره انتخابات مجلس آنچه در پنجمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی سال ۱۳۷۴ و پس از آن در مجل
همانطور که اشاره شد، در این دوره از انتخابات، گروه های سیاسی مختلفی حضور فعال داشتند. اگرچه مجمع روحانیون مبارز با انصراف از شرکت در انتخابات فقط به تشویق مردم به حضور در انتخابات بسنده کرده بود، گروه های سیاسی دیگر چون سازمان مجاهدین انقلاب، دو تشکل نوظهور کارگزاران و جمعیت دفاع از ارزش های انقلاب، دو تشکل زنانه، مجامع دانشگاهی لیست های مختلفی برای شرکت در انتخابات ارائه کردند. با این حال رقابت اصلی بین چهار طیف سیاسی شامل جامعه روحانیت مبارز، کارگزاران سازندگی، ائتلاف خط امام و جمعیت دفاع از ارزش های انقلاب اسلامی بود. با وجود آنکه مجمع روحانیون مبارز با محور خواندن آیت الله هاشمی رفسنجانی در حذف جناح چپ و همچنین در نتیجه رد صلاحیت های شورای نگهبان، لیستی برای شرکت در انتخابات ارائه نداد؛ برخی از اعضای این گروه به صورت مستقل برای نمایندگی مجلس ثبت نام کردند، و از میان آنها حجت اسلام مجید انصاری و محمود دعایی توانستند به مجلس پنجم شورای اسلامی راه یابند. با وجود آنکه مجمع روحانیون مبارز به انتقاد شدید علیه جناح راست به ویژه از طریق روزنامه سلام می پرداخت، جناح راست به حضور مجمع روحانیون و حتی ائتلاف آن با جامعه روحانیت مبارز در انتخابات مجلس پنجم تمایل داشت. چنانکه حجت الاسلام ناطق نوری، رییس مجلس چهارم، با تشویق مجمع روحانیون به شرکت در انتخابات خطاب به آنها گفت که اگر در انتخابات شرکت نکنند، مجلس پنجم با خطر ورود لیبرال ها و تکنوکرات ها روبه رو و تاریخ مشروطه تکرار خواهد شد. با این حال مجمع روحانیون مبارز از ارائه لیست برا انتخابات اجتناب کرد و تنها به درخواست از مردم برای شرکت در انتخابات اکتفا نمود. علی محمد غریبانی، عضو شورای هماهنگی گروه های خط امام اعلام کرده بود که مجمع نیروهای پیرو خط امام(دفتر تحکیم وحدت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، انجمن اسلامی مهندسان، انجمن اسلامی مدرسان و انجمن اسلامی معلمان) به دلیل عدم آمادگی و فرصت کافی برای تبلیغ و ارائه برنامه لیستی اعلام نمی کند. اما آنها در نهایت تحت عنوان ائتلاف خط امام که متشکل از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، انجمن اسلامی معلمان و انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه ها بود، فهرستی ۳۰ نفره برای شرکت در انتخابات ارائه کردند. لیست آنها فقط ۸ نفر مشترک با گروه های دیگر به ویژه حزب کارگزاران داشت و بقیه شامل اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مانند بهزاد نبوی و محمد سلامتی یا چهره های دانشگاهی همچون داود سلیمانی، سعید حجاریان، مصطفی معین و …. می شد. حزب کارگزاران نیز که آن زمان با نام “جمعی از کارگزاران سازندگی” فعالیت می کرد، با شعار “تداوم سازندگی، آبادانی ایران” لیستی ارائه داد که عموم اعضای آن پژوهشگر، اندیشمند و روزنامه نگار بودند. لیست آنها دربرگیرنده اعضای حزب کارگزاران (مانند حجت الاسلام عبدالله نوری به عنوان سرلیست، فائزه هاشمی و مرتضی الویری)، عده ای از اعضای مجمع روحانیون مبارز (همچون حجج اسلام محمود دعایی و مجید انصاری) و همچنین برخی از شهرداران و معاونین شهرداری بود. در مقابل جامعه روحانیت مبارز نیز به عنوان سردرمدار جناح راست برای شرکت در انتخابات لیست خود را ارائه داد و گروه های همسو با آن از آن حمایت کردند. این گروه ها که شامل جمعیت موتلفه اسلامی، جامعه زینب (س)، جامعه وعاظ، جامعه اسلامی مدرسین، جامعه اسلامی کارمندان، جامعه اسلامی کارگران، اصناف و بازار تهران، جامعه اسلامی فرهنگیان و جامعه اسلامی دانشجویان می شدند؛ قصد داشتند یک حزب ائتلافی فراگیر تشکیل دهند که با مخالفت آیت الله مهدوی کنی مواجه شد. حمایت برخی از اعضای جامعه روحانیت از حزبی شدن آن و اختلاف های شکل گرفته در نتیجه آن باعث شد آیت الله مهدوی کنی از دبیرکلی جامعه روحانیت استعفا دهد. پس از آن به دلیل اینکه آنها نتوانستند یک دبیرکل جدید انتخاب کنند، مهدوی کنی به سمت خود بازگشت و طرح حزب فراگیر در جناح راست با شکست مواجه شد. بنابراین جامعه روحانیت مبارز تهران با شعار ” پیروی از خط امام، اطاعت از رهبری، حمایت از هاشمی” و “عدالت اجتماعی و توسعه، مشارکت مردمی و نظارت” برای شرکت در انتخابات فهرست اسامی مورد نظر خود را اعلام کرد که به جز ۵ نفر( حجج اسلام معزی و اکرمی و آقایان بادامچیان، زرگر و دانش جعفری) بقیه همان لیست جامعه روحانیت برای انتخابات مجلس چهارم اسلامی در شهر تهران بودند. این ۵ نفر جدید جایگزین محمد هاشم رهبری، محمود صابر همیشگی، رجائی خراسانی و دو عضو جامعه روحانیت که در این دوره نامزد نشده بودند(حجج اسلام عمید زنجانی و غیوری) شدند. @entekhabatqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت بیست و یکم ماهی گیران سیاه هنری ، شاهزاده پرتغالی ، عاشق دریانوردی و
برگی از داستان استعمار قسمت بیست و دوم: معلم ملکه جان هاوکینز قاچاق فروشی انگلیسی بود که با کشتی بین انگلستان ، آفریقا و سواحل آمریکای مرکزی رفت وآمـد و کالاهایی را بیـن سـه قـاره جابه جا می کرد . تبحر و استادی هاوکینز در قاچاق کالا به بندرها بود ؛ اینکه کالایش را وارد سرزمین مقصد کند و پول گمرک را نپردازد . هاوکینز با رفت وآمـد زيـاد بـيـن سـه قـاره متوجـه سـود هنگفتی شد که پرتغالی ها و پس از آن ها اسپانیایی ها از تجارت برده می بردند . کسانی که برده های سیاه را از آفریقا به مستعمرات اسپانیا در آمریکای مرکزی می بردند ، سود بی نظیری دریافت می کردند . هاوکینز تصمیمش را گرفت و کشتی اش را به سوی سواحل آفریقـا بـرد . در آفریقا متوجه شد که تاجران بـرده ، آن ها را چند برابر قیمتی که از رئیس قبایل و شکارچیان انسان خریده بودند در ساحل بـه فـروش می رساندند ؛ پس بهتر نبود این راه را خودش می پیمود تا ایـن سـود هـم بـه جـيـب خـودش وارد می شد ؟! هاوکینز می دانست که بازرگانان برده فروش با رئیس قبیله ها معامله می کنند و اسیران جنگی آن ها را می خرند. او تصمیم گرفت همراه ملاحان کشتی اش ، درحالی که همه سلاح همراه داشتند ، در جنگ یکی از قبیله ها با قبیلۂ دیگر مشارکت کنـد و ملاحان و تفنگ هایشان را در خدمت رئیس قبیله قرار دهد ؛ به شرطی که او هم اسیران را به انگلیسی ها ببخشد. رئیس قبیله پذیرفت . جنگ آغاز شد و خیلی زود پیروزی نصیب کسانی شد که سلاح آتشین داشتند ؛ یعنی انگلیسی ها و متحدانشان . غـارت خانه ها و حیوانات سهم سپاهان شد و اسیران در اختیار انگلیسی ها قرار گرفتند. هاوکینز با این نقشه و بدون کمترین هزینه ای سواحل گینه را با سیصد برده به طرف آمریکای مرکزی ترک کرد . او در آمریکا برده ها را به اسپانیایی ها فروخت و کشتی اش را پر از نیشکر ، پنبه و تنباکو کرد و راه انگلستان را در پیش گرفت بازرگانان انگلیسی بارهای هاوکینتر را به قیمت خوبی از او خریدند . مردی که سرمایه اولیه اش در آغاز این سفر تقریباً صفر بود ، به درآمدی باورنکردنی دست یافته بود چیزی نگذشت که آوازه سفر پرسود هاوکینز در محافل تجاری لندن پیچید و به گوش ملکه الیزابت هم رسید. ملکه ، پیش از این ، از تجارت انسانی که پرتغالی ها و اسپانیایی ها به راه انداخته بودند ابراز تنفر می کرد اما هنگامی که با یک حساب ساده متوجه سود هنگفت جان هاوکیز شد ، او را به دربارش دعوت کرد. ملکه باید مردانی را که برای افزایش قدرت اقتصادی انگلستان تلاش می کردند تشویق می کرد. برای همین ، به هاوکينز لقب شوالیه داد و اجازه داد خودش از میان اشیای قیمتی درون دربار هدیه ای را انتخاب کند. هاوکینر سپری را که نقش برده ای زنجیر شده روی آن بود برگزید . @entekhabatqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐۵۱ روز تا 💐 گوشه ای از افتخارات جمهوری اسلامی ایران جمهوری اسلامی ایران اولین کشور دارای توانایی شبیه سازی ژنتیکی در غرب آسیا @entekhabatqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐۵۱ روز تا 💐 مقام معظم رهبری: حضور مردم در صحنه؛ این باید ترویج بشود. هر کسی صدایی دارد هر کسی زبان گویایی دارد؛ هر کسی مخاطبی دارد، هر کسی میتواند اثر بگذارد باید روی این زمینه کار کند. و تواصوا بالحق. این حق است. تواصی به حق وظیفه‌ی همه است. @entekhabatqods
مستند داستانی امنیتی عاکف قسمت اول جمعه/ اذان صبح/ منزل مادرم... آلارم گوشیم به صدا اومد... صدای دلنشین استاد مرحوم صفایی حائری هست که داره نکات دلنشینی رو درمورد غلام امام حسین فرمایش میکنه: «جُون غلام سیاهی از مایَملک ابوذر باقی مونده. بعد از اینکه آزاد شد غلام امیرالموئمنین شد، وَ بعد غلام امام حسن شد وَ بعد از امام حسن هم غلام امام حسین بود. جُون پیر شده... در کربلا، وقتی علی اکبر از امام حسین اذن میدان خواست، حضرت اذن میدان داد! اما وقتی جناب جُون از او اذن میدان خواست، حضرت فرمود: من آزادت میکنم، برو کمی برای خودت زندگی کن. این غلام به امام حسین عرض کرد آقا، من چون چهره ام سیاه هست، بدنم بوی بد میده، بی اصل و نسبم نمیزاری برم برات بجنگم؟ خلاصه امام حسین بهش اذن میداد داد، او رفت و جنگ نمایانی کرد وَ شهید شد، امام حسین رفت بالای سرش.. دعایی کرد! جُون چهره اش سفید شد، بوی بدنش خوشبو شد و...» به زور بیدار شدم... آلارم گوشی رو قطع کردم و سپس نگاهی به ساعت انداختم. 5:03 صبح بود. از اتاقم اومدم بیرون دیدم مادرم داره قرآن میخونه. سلام علیکی کردم و رفتم مسواک زدم، بعدش وضو گرفتم آماده شدم برای اقامه نماز صبح. وقتی نمازم و خوندم، ده دقیقه ای رو وقت گذاشتم مطالب دو روز اخیری که ادمین ها در کانال خیمه گاه ولایت گذاشتن و به طور گذرا و چشمی چک کردم. همینطور که مشغول چک کردن محتوای کانال بودم، صدای در اومد... میدونستم مادرم هست. چون غیر از ما، کسی توی خونه نبود. گفتم: +بفرما حاج خانوم. مادرم در و باز کرد... نگاهی بهم انداخت گفت: _ قبول باشه نمازت. +فدای شما. قبول حق باشه. از شما هم قبول باشه. چیزی شده مادر؟ _امروز میری اداره؟ + نه دورت بگردم. میخوام یه تُوکِ پا برم خونه خودم. این مدت دوماه که از فوت فاطمه زهرا گذشته، بعد از اینکه به اصرار شما و حاج کاظم اومدم اینجا، فقط سه چهار بار به خونه خودم سر زدم. فکر کنم الآن کلی تار عنکبوت بسته. برم ببینم چه خبره و شارژ ماهیانه ی ساختمون و پرداخت کنم و یه کمی هم به کارام برسم! _کی میخوای بری؟ +چطور؟ _گفتم اگر زحمتی نیست، برو نون بگیر بیا باهم بشینیم صبحونه بخوریم. +چشم. اطاعت میشه حاج خانوم. آخه این که زحمت نیست، رحمته و وظیفه منه. بلند شدم لباسام و پوشیدم و رفتم دستور مادرم و انجام دادم، یه نون سنگک گرفتم برگشتم خونه. نشستیم دوتایی مشغول صبحونه خوردن شدیم... داشتیم صبحونه میخوردیم، مادرم گفت: _شب بر میگردی اینجا یا میری اداره؟ لیوان چای و گذاشتم روی میز، نگاهی به مادرم کردم، لبخندی زدم گفتم: +راستش و بخوای، حاج کاظم این مدت خیلی روی من زوم کرد.. دید نمیتونم خوب کار کنم و تمرکز داشته باشم، برای همین با ریاست صحبت کرد و قرار شد دو ماه من و بفرستن مرخصی! چون من جزء نیروهایی هستم که کمترین مرخصی رو تا الآن رفتم. _خداروشکر. خدا حفظ کنه حاج آقا کاظم رو که انقدر هواتو داره. +آره واقعا. _خدا رحمت کنه پدر شهیدت و، بعد از بابات، کاظم آقا عین برادر و خانومش زینب خانوم عین خواهر پشتم بودند تا شماهارو بزرگ کنم... مادرم آهی کشید و ادامه داد: _بعد از شهادت پدرت، خیلی تحت فشار مالی قرار داشتم. دیگه دیدم نمیتونم این وضعیت و تحمل کنم، چون تو و داداشت و دوتا خواهرت خرج داشتید! باید شکمتون و سیر میکردم! یادمه گاهی حتی توی خونمون یه لقمه نون نبود! تصمیم گرفتم برم کارگری! رفتم خونه این و اون کارگری کردم، خونه هاشون و تمیز کردم تا یه لقمه نون حلال در بیارم بزارم سر سفره بچه هام بخورن. خبرش به کاظم آقا رسید! همون شبش اومد خونمون! دیدم عصبیه! با خودم گفتم حتما اتفاقی افتاده... پشت سرش زینب خانوم اومد.. بهم اشاره زد چیزی نگم... یه هویی کاظم آقا صداش و برد بالا گفت« مگه من مرده م داری میری خونه این و اون کارگری؟ بیخود کردی رفتی خونه مردم نظافت کردی.» بعد یه هویی ساکت شد سرش و انداخت پایین. از ادبیاتی که استفاده کرد خودش شرمنده شد. دیدم مادرم داره بغض میکنه... ادامه داد به حرفاش و گفت: _قسمم داد به حق پدر شهیدت علی، که دیگه نرم خونه مردم کارگری... گفت خرجتون و من میدم... تا بچه هات بزرگ بشن برن سرکار... تا اینکه پدر بزرگت چندسال بعد فوت شد و زمین های اون و داییت تقسیم کرد و یه چیزی هم به ما رسید... خداروشکر دستمون رفت توی جیبمون و دیگه حاج کاظم و مدیون کردم که بهمون چیزی نده... چون نیاز نداشتیم... هیییی... بگذریم مادر. سرت و درد نیارم. حاج کاظم خیلی برای ما عزیزه.. خدا خیرش بده که تو رو توی این وضعیت تنها نمیزاره. +خدا بهشون عمر با برکت بده و عاقبت بخیر بشن. لیوان چای رو گرفتم، یه قلوپ دیگه خوردم، همینطور که ذهنم درگیر مشکلاتم بود، مادرم گفت: _برنامه ت برای این دوماه چیه پسرم؟ @entekhabatqods
گفتم: +دیشب خیلی فکر کردم. راستش میخوام برم ویلای سوادکوه. باید کتاب و وسیله هام و بگیرم برم اونجا تا این چندوقتی که اونجا هستم، مفصل استراحت کنم، بلکه کمی ذهنم آروم بشه. راستش دلم میخواد شماهم بیای. _من نمیتونم بیام مادر، اما هر از گاهی با برادرت یا خواهرت و دامادت میایم بهت سر میزنیم. دیدم فکر خوبیه.. هم تنها هستم، هم هر از گاهی خودشون میان بهم سر میزنن و میبینمشون. بابت صبحانه از مادرم تشکر کردم و خمیازه ای کشیدم، بعدش بلند شدم رفتم اتاقم، موبایل و کیف و اسلحم و برداشتم. وسیله هام و که جمع کردم دست مادرم و بوسیدم و ازش خداحافظی کردم. سوار ماشینم شدم رفتم سمت خونه ی خودم. تا ظهر موندم خونه خودم. قبل از اینکه خونه رو مرتب کنم، ساکم و جمع کردم. ساعت 12 ظهر بود. تماس گرفتم با رفیقِ شفیق وَ همیشگی ام سید عاصف عبدالزهرا. آهنگ پیشوازش داشت میخوند... از شام بلا، شهید آوردند... چند ثانیه ای گذشته بود که جواب داد: _سلااااام حضرت عشق. خوبی حاجی؟ +سلام عزیز برادرم. ممنونم. تو خوبی عاصف جان؟ _شکر. +کجایی؟ _طبق معمول اداره ام! +چه خبر تازه؟ _هیچچی. خبر خاصی نیست.. دلم برات تنگ شده. میشه بیام ببینمت؟ +بله. چرا نشه. من خونه خودم هستم. پاشو بیا اینجا. _عه جدی؟ کی رفتی؟ +همین امروز صبح اومدم. _بسیار عالی. پس تا نیم ساعت دیگه پیشتم. یاعلی. نیم ساعت بعد.... صدای آیفون اومد.. دوربین و چک کردم دیدم عاصف هست. دکمه رو زدم در پایین باز شد. درب واحد و باز کردم، دو دقیقه بعد عاصف با آسانسور رسید جلوی واحدمون. سلام علیکی کردیم و رفتیم نشستیم...سر صحبت که باز شد گفت: _شنیدم داری چندوقت میری و نیستی! +خوشحالی؟ _غلط کنم. +چقدر خبرهای مربوط به من زود میپیچه؟!!! ماشالله کلاغ ها خیلی فعالن. _خلاصه ما اینیم دیگه! آمارت و در میاریم! +جدیدا زیاد توی کارم سرک میکشی! _به هرحال منم منابع خودم و دارم. +من چندوقت تهران نیستم و دارم میرم. حواست به خودت باشه یه وقت گند نزنی. با هرکسی که میخوای روی پرونده ها کار کنی، شش دانگ حواست به کار باشه و مواظبت کن از خودت. _چشم. +آ بارک الله... _راستی!!! تا یادم نرفته بهت بگم که کلاغ ها خبر نیاوردند، حاجی بهم گفت که عاکف و دارم میفرستم مرخصی دو ماهه. +خودمم میدونستم. چون معمولا خبرهای مربوط به من جایی درز نمیکنه مگر اینکه حاج کاظم صلاح بدونه بگه. _حالا واقعا میخوای دو ماه نیای؟ +نظر تشکیلات اینه. البته خودمم راغب هستم که یه مدتی نباشم تا ان شاءالله با قوت برگردم به کارم ادامه بدم. _ان شاءالله که هرکجا هستی موفق باشی.. فقط یه سوال. +جانم، بگو. _ میتونیم با هم دیگه در تماس باشیم و ارتباط داشته باشیم؟! یا نه؟ +آره. چرا نتونیم در ارتباط باشیم. ممکنه یه جاهایی به کمک هم دیگه نیاز داشته باشیم. _یه سوال دیگه! +بپرس. _تکلیف معاونت عملیات ضدجاسوسی چی میشه؟ +نترس. بعد از دستگیری هادی، تموم اون شبکه هایی که ایجاد کرده بود، در طی این مدت زیر ضربه رفتند وَ همونطور که اطلاع داری، بعضی از بچه های داخل ستاد هم دستگیر شدند!!! خداروشکر_ حجت الاسلام _انتخاب درستی کرد و حاج آقا سیف رو معرفی کرده برای مدیریت کل بخش ضدجاسوسی سازمان، که تا چندوقت دیگه، معارفه صورت میگیره. _حالا تو در این معاونت می مونی یا میخوای بری؟ +موندن و رفتن که دست من نیست. چون تشکیلات تعیین میکنه. ولی نظر سازمان این هست فعلا واحد ضدجاسوسی باشم. اما اینکه سیف من و بپذیره یا نه، الله اعلم. حاج کاظم اخیرا بهم گفت آماده ای بری واحد مفاسد اقتصادی یا نه؟ که منم گفتم فعلا بزارید همینجا بمونم. _یعنی معاونت مفاسد اقتصادی یا ریاست؟ +نه بابا. من درحد ریاست نیستم. همین معاونت هم از سرم زیادیه. _پس موندگاری. +فعلا بلی. @entekhabatqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دوتا فوق دکترا دارم، دوتا دکـترا دوتا ارشد دارم هم از داخـــل کشور و هم از خــــارج کشور، و... و ... ولـی افتخار من یک چیز دیگری است... @entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ 🇮🇷 ┄┅┅❅ 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 ❅┅┅┄ مقام معظم‌رهبری: همه وظیفه دارند زمینه برگزاری انتخاباتی پرشور را در اسفند ماه امسال فراهم کنند. @entekhabatqods
⭕️ السلام علیک یا اباصالح المهدی ✨ ای مسیحای دل حضرت زهرا برگرد آه ای ماه، به آه دل تنها برگرد! ✨ بی تو هر روز هوای دل ما بارانی‌ست بی تو تا صبح فرج خیر در این دنیا نیست. @entekhabatqods
بر تو واجب آمد که همواره به یاد داشته باشی، آنچه که بر والیان پیش از تو رفته است، از حکومت عادلانه ای که داشته اند یا سنت نیکویی که نهاده اند یا چیزی از پیامبر، (صلی الله علیه و آله)که آورده اند یا فریضه ای که در کتاب خداست و آن را برپای داشته اند. پس اقتدا کنی به آنچه ما بدان عمل می کرده ایم و بکوشی تا از هر چه در این عهدنامه بر عهده تو نهاده ام و حجت خود در آن بر تو استوار کرده ام، پیروی کنی، تا هنگامی که نفست به هوا و هوس شتاب آرد، بهانه ای نداشته باشی. و جزخدای کس نیست که از بدی نگهدارد و به نیکی توفیق دهد. @entekhabatqods
💐۵۰روز تا 💐 شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی در کلام مقام معظم رهبری ۱۲- دارای خصوصیت شجاعت اگر آن شخص انسان معامله گر رشوه و توصیه پذیر و مرعوبی بود؛ در مقابل تشرِ تبلیغات و سیاستهای خارجی جا زد، دیگر نمی تواند مورد اعتماد مردم قرار گیرد و برود آن جا بنشیند و تکلیف ملک و ملت را معین کند. این شخص غیر از کفایت ذاتی و دانایی ذاتی، به شجاعت ،اخلاقی تقوای دینی و سیاسی و عقیده ی درست هم احتیاج دارد. @entekhabatqods
نگاه قدس
همانطور که اشاره شد، در این دوره از انتخابات، گروه های سیاسی مختلفی حضور فعال داشتند. اگرچه مجمع روح
در حالی که لیست جمعیت دفاع از ارزش های اسلامی نتوانست هیچ یک از نامزدهای خود را به مجلس بفرستد، از لیست ائتلاف خط امام ۴ نفر( انصاری، رمضان زاده، سرحدی و عبدالله نوری) راهی مجلس شدند که البته نام آنها در لیست کارگزاران نیز قرار داشت. خانه کارگر نیز ۱۰ نماینده در همپوشانی با فهرست کارگزاران به مجلس فرستاد و ۱۴ نامزد دیگر مشترک آن با کارگزاران نتوانستند رای لازم را کسب کنند. به طور کل برخلاف مجلس سوم که با اکثریت جناح چپ و مجلس چهارم که با اکثریت جناح راست شکل گرفتند، مجلس پنجم شورای اسلامی با وجود اکثریت نسبی جناح راست، با اقلیت قوی و قابل توجه جناح چپ روبه رو بود. نمایندگان تهران حاضر در مجلس پنجم عبارت بودند از علی‌اکبر ناطق نوری، فائزه هاشمی، سیدعلی‌اکبر ابوترابی، عباس شیبانی، مرضیه وحید دستجردی، محمدرضا باهنر، سیدعلی‌اکبر موسوی حسینی، حسن غفوری فرد، محمدعلی موحدی کرمانی، نفیسه فیاض‌بخش، قربانعلی دری نجف آبادی، سهیلا جلودارزاده، سیدمحسن یحیوی، حسن روحانی، سیدمحمود دعایی، عبدالله نوری، منیره نوبخت، علیرضا محجوب، ابوالقاسم سرحدی زاده، سیدرضا اکرمی، موسی زرگر، محمدجواد اردشیر لاریجانی، مجید انصاری، داوود دانش‌جعفری، فاطمه رمضان‌زاده، سیدمرتضی نبوی، سیدرضا تقوی، علی موحدی ساوجی، سید شهاب‌الدین صدر، علی عباسپور تهرانی‌فرد و فاطمه کروبی. پس از تشکیل مجلس اولین رقابت دو جناح سیاسی بر سر انتخابات هیئت رییسه مجلس شکل گرفت. جناح راست( فراکسیون حزب الله)با معرفی ناطق نوری و جناح چپ( فراکسیون مجمع حزب‌ الله) با معرفی عبدالله نوری برای کسب سمت ریاست مجلس به رقابت پرداختند. با وجود آنکه کارگزاران در ابتدا فائزه هاشمی را به علت کسب آراء اکثریت در مرحله اول انتخابات برای این سمت برگزید، اما در نهایت فراکسیون مجمع حزب الله حجت الاسلام عبدالله نوری را به عنوان نامزد ریاست مجلس معرفی کرد. در نتیجه انتخابات هیئت رییسه مجلس، ناطق نوری با ۱۴۶ رای در مقابل ۹۲ رای عبدالله نوری توانست به ریاست مجلس دست یابد. با وجود حضور حسین هاشمی از لیست کارگزاران در هیئت رییسه مجلس به عنوان کارپرداز، هیچ کدام از نمایندگان تهرانی فهرست کارگزاران نتوانست در هیئت رییسه مجلس پنجم حاضر باشد. حجج اسلام موحدی کرمانی و حسن روحانی به عنوان نواب رییس مجلس و محسن یحیوی، سیدرضا تقوی، محمدرضا باهنر و غفوری فرد به عنوان اعضای دیگر هیات رییسه همه از نمایندگان جناح راست مجلس پنجم بودند. به لحاظ آماری نسبت ورود زنان به مجلس پنجم به مراتب بیشتر از مجالس قبلی بود. تعداد زنان راه یافته به مجلس پنجم ۱۴ نفر بود؛ که از میان آنها ۷ نفر نماینده تهران( فائزه هاشمی، نفیسه فیاض‌بخش، منیره نوبخت، فاطمه کروبی، مرضیه وحید دستجردی، فاطمه رمضان‌زاده و سهیلا جلودارزاده) و ۷ نفر نماینده دیگر استانها( مرضیه دباغ از همدان، قدیسه سیدعلوی و مرضیه صدیقی از مشهد، الهه راستگو از ملایر، زهرا پیشگاهی‌فرد و نیره اخوان از اصفهان و شهربانو امانی از ارومیه) بودند. به طور کلی حضور زنان در این انتخابات به نسبت قبل پررنگ تر بود و ۴۶ زن برای شرکت در انتخابات مجلس پنجم شورای اسلامی کاندید شدند. جالب آنجاست که گوهرالشریعه دستغیب و مریم بهروزی با حضور در چهار مجلس پیشین، در این دوره رای لازم را کسب نکردند و افراد جدیدی چون فائزه هاشمی، منیره نوبخت، فاطمه کروبی و سهیلا جلودارزاده توانستند به عنوان نمایندگان شهر تهران در مجلس پنجم حضور یابند. از میان ۳۲ نفر نماینده شهر تهران در این مجلس، ۱۳ نفر روحانی بودند، و در کل ۵۳ نماینده روحانی وارد مجلس پنجم شدند @entekhabatqods
نگاه قدس
نگاهی به نظام انتخاباتی ژاپن در مقدمه قانون اساسی ژاپن درخصوص انتخابات این کشور آمده است: «ما مرد
مجلس نمایندگان(شوگین) مجلس نمایندگان یا مجلس سفلی که در زبان ژاپنی شوگین نام دارد، در حال حاضر دارای ۴۶۵ نماینده است که از طریق برگزاری انتخابات در ۱۱۸ حوزه انتخاباتی برای حضور در دایت ملی برگزیده می شوند. کاندیداهایی که بیشترین رای را بیاورند می توانند متصدی پست نمایندگی در مجلس نمایندگان باشند. طول مدت هر دوره این مجلس ۴ سال است، در حالی که دولت می تواند در هر زمانی آن را منحل کند و خواستار انتخابات جدید شود. جلسات مجلس نمایندگان دارای سه نوع عادی، ویژه و فوق العاده هستند. جلسات عادی در آغاز ماه دسامبر شکل گرفته و تا ۱۵۰ روز ادامه می یابد. جلسات فوق العاده جلساتی هستند به درخواست یک چهارم نمایندگان و با تایید کابینه تشکیل می شوند. جلسات ویژه جلساتی اند که در حدفاصل انحلال مجلس نمایندگان تا شکل گیری مجلس بعدی شکل می گیرند. وظایف و اختیارات پارلمان های ژاپن: قانون گذاری : همه لوایح از جمله لایحه بودجه و تعهدنامه ها بر اساس قانون اول به مجلس نمایندگان ارجاع داده و سپس به مجلس مشاوران فرستاده می شود. در مرحله دوم پس از ارجاع لوایح به مجلس نمایندگان، رییس مجلس آنها را برای بررسی به کمیته های تخصصی می فرستد. جلسات کمیته های تخصصی معمولا غیر علنی است و شرط شکل گیری این جلسات حداقل حضور نیمی از اعضای کمیته است. در این مرحله کمیته ها اختیار دارند که به صورت گسترده به تفحص و بررسی پرداخته و در صورت نیاز در لایحه اصلاحاتی انجام دهند. پس از آن لایحه همراه با توضیحات مربوط از جانب کمیته به رییس مجلس عودت داده می شود و رییس مجلس بر اساس آنها گزارشی از نتایج حاصله را در اختیار همه نمایندگان می گذارد. پس از آن نمایندگان می توانند برای ارائه نظر خود از رییس مجلس درخواست صحبت کنند. در نهایت رای گیری درباره لایحه موجود صورت می گیرد که به سه طریق است:۱. رای گیری شفاهی که مربوط به امور کم اهمیت است و یا اموری که احتمال مخالفت با آنها اندک است۲.رای گیری از طریق درخواست قیام نوع دیگر رای گیری در پارلمان ژاپن است که از موافقین موضوع مطرح شده درخواست قیام می شود ۳.نوع سوم رای گیری، روش مکتوب است که درباره موضوعات و لوایح مهم صورت می گیرد. پس از رای گیری لایحه تصویب شده به مجلس مشاوران ارجاع داده می شود. در صورت عدم توافق دو مجلس درباره لوایح و تعهدنامه ها مانند لایحه بودجه، مجلس سفلی اولویت نظر دارد. @entekhabatqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت بیست و دوم: معلم ملکه جان هاوکینز قاچاق فروشی انگلیسی بود که با کشتی
برگی از داستان استعمار قسمت بیست و سوم: اول عاج، بعد بچه در داستان قبل خواندیم که سود ‌هاوکینز از فروش برده آن قدر ریاد بود که حتی ملکه انگلیس را هم مجاب کرد تا از تجارت برده حمایت کند و خود نیز در این مسیر گام بردارد. ادامه داستان... ملکه، کشتی بزرگتری به نام عیسی مسیح را به هاوکینز داد تا بتواند برده‌های بیشتری را جابه‌جا کند و هاوکینز بار دیگر راهی آفریقا شد. به این ترتیب، انگلستان هم پس از پرتغال و اسپانیا وارد تجـارت بـرده شد. اروپایی‌ها هنگامی‌ که می‌دیدند جنگ بین قبیله‌های آفریقایی به نفع آن‌ها تمام می‌شود و آن‌ها می‌توانند اسیران را از طرف پیروز بخرند، به اختلافات و کینه‌های کهنه بین قبیله‌هـا دامن می‌زدند. آنها گاهی نیز به رئیس یک قبیله سلاح آتشین تحويل می‌دادند تا او به آسانی بر دشمنان خود پیروز شود و از آن‌هـا اسير بگیرد. اروپایی‌ها به این شیوه‌ها اکتفا نکردند و در جاهایی که امکان داشت خود نیز به شکار انسان دست زدند. گاه خانه ای کوچک در میان جنگل طعمه خوبی برای این شکارچیان بود. بچه‌هایی هم که در خانه‌ها تنها می‌ماندند ممکن بود به دست این شکارچی‌ها بیفتند. برده‌ای که در یازده سالگی به دست انگلیسی‌ها اسیر شده بود. بعدهـا آغاز بردگی اش را این گونه توصیف کرد «یک روز که همه مردم روستا برای کار به کشتزارها رفته بودند، من و خواهرم در خانه تنها بودیم. ناگهان دو مرد و یک زن از دیوار خانه ما بالا آمدند، به درون خانه پریدند و به سرعت ما را گرفتند. فرصت هیچ مقاومتی نداشتیم. آنان جلو دهانمان را گرفتند و ما را با خود به درون جنگل کشاندند.» این برده‌ها را همراه برده‌های دیگر به هم زنجیر میکردند و گاهی هفته‌ها در جنگل پیش می‌رفتند تا به محلی برسند که بقیه اروپایی‌ها منتظرشان بودند. کار و زحمت برده‌ها از همین نقطه آغاز می‌شد. اروپایی‌ها بارهای عاج یا فلفل و حتی محموله‌های طلا را روی شانه برده‌هایی که به هم زنجیر شده بودند می‌گذاشتند تا این کالاهـا را بـه طـرف ساحل حمل کنند. در ساحل، یک پزشک آنها را معاینه می‌کرد و بعد اجازه می‌داد سوارکشتی شوند. در اینجا ممکن بود به صاحب کشتی فروخته شوند، اما این امکان هم وجود داشت که شکارچی‌ها از کارکنان کشتی باشند. اگر بخت و اقبال یار برده‌ها بود. راهی اروپا می‌شدند؛ چون مسیر کوتاه و آسان بوده اما اگر قرار بود در آمریکا فروخته شوند، سفری هولناک روی اقیانوس اطلس انتظارشان را می‌کشید. برده‌هایی که در یک کاروان به هم زنجیر شده بودند، گاه ممکن بود مسیری دو هزار کیلومتری را در سخت ترین وضعیت در دل جنگل طی کنند تا به ساحل برسند. نگهبانان آن‌ها ممکن بود اروپایی یا آفریقایی باشند؛ اما با خشونتی عجیب با آن‌ها رفتار می‌کردند. مسافری که با یکی از این کاروان‌ها همراه بوده، در خاطراتش نوشته است: «نمی‌توانم کثیفی سر و تـن ایـن برده‌ها را توصیف کنم. بر تمام تنشان زخم‌های شلاق دیده میشد. مگس‌هایی که آن‌ها را دنبال می‌کردند، از خونی که از این زخم‌ها جـاری بـود تغذیه میکردند و همین وضع زخم‌های آن‌ها را دردناک تر می‌کرد. هر نگهبان، یک تفنگ، یک چاقو و یک نیزه همراه داشت. مـن بـه یکی از آن‌ها گفتم: این‌ها نمی‌توانند با این وضع بار حمل کنند. او لبخندی زد و گفت: چاره ای ندارند. یا بایـد بروند، یا بمیرند. گفتم: ' اگر آن قـدر بیمـار شـوند که نتوانند راه بروند، چه کار می‌کنی؟ گفت: سریع با یک نیزه کار را تمام می‌کنم. هر یک از زن‌ها یک عـاج بـزرگ را هم بر دوش می‌کشید. بعضی از آن‌ها بچه ای را هم در آغوش داشتند. از نگهبان پرسیدم: اگر آن قدر ضعیف شوند که نتواننـد عـاج را حمـل کـنـنـد، چه کار می‌کنید؟ نگهبان گفت: نمی‌توانیم یک عـاج ارزشمند را بـر زمیـن بیندازیم و برویم. مـا بـچـه را بـا نیـزه می‌کشیم و بار او را سبک می‌کنیم. اول عاج، بعد بچه. مادری که بچه اش را مقابل چشمانش با نیزه کشته بودند، در حالی که زنجیرهای کلفتی بر گردن و پاهایش سنگینی می‌کرد صدها کیلومتر را با یک عاج سنگین روی شانه در میان جنگل طی می‌کرد و هنگامی‌که به ساحل می‌رسید، تازه رنج‌هایش آغاز می‌شـد: سفر هراسناک دریایی در انبار تنگ و تاریک کشتی؛ جایی که در کنار برده‌های دیگر حتی برای نشستن هم جا نداشت.» @entekhabatqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐۵۰روز تا 💐 گوشه ای از افتخارات جمهوری اسلامی ایران ورود ایران به جمع ۱۰ کشور برتر جهان در پیوند قلب با سیاستگذاری های صورت گرفته بعد از انقلاب اسلامی در زمینه علم پزشکی، جمهوری اسلامی ایران توانست به جمع ۱۰ کشور دارای توانمندی پیوند قلب در جهان وارد شود. @entekhabatqods
نگاه قدس
#قسمت_دوم گفتم: +دیشب خیلی فکر کردم. راستش میخوام برم ویلای سوادکوه. باید کتاب و وسیله هام و بگیرم
قسمت سوم عاصف گفت: _از وضعیت من با خبری؟ +بله، تا حدودی باخبرم. قرار نیست بفرستنت بخش دیگه ای! فقط حواست باشه هرکاری که بهت میگن انجام بده. زمان خوبیه که بدون من توی مجموعه باشی و آبدیده بشی. اینطور سیستم میتونه اعتماد بیشتری بهت کنه! تا کی میخوای توی تموم پرونده ها به من متکی باشی؟ _درسته که باید آبدیده بشم و متکی نباشم، اما تو برای من دلگرمی بودی و هستی. +دلت به خدا گرم باشه. ضمنا، حاج آقا سیف آدم خوبیه. تو هم نترس، چون با هادی زمین تا آسمون تفاوت داره! هادی ذاتش خراب شده بود. سیف آدم کارکشته ای هست. پرونده های کلانی رو بسته. اومدن سیف باعث میشه خیلیا جا بخورن. _چی بگم والله. حالا کی میری؟ +یکی دو ساعت دیگه. چون فقط یه بخشی از وسیله هام و جمع کردم. _پس من میرم مزاحمت نمیشم. +نه عزیزم... مراحمی.. _نه برم بهتره. +باشه، هر طور صلاح میدونی. هم دیگرو در آغوش گرفتیم و بدرقه ش کردم و عاصف رفت. رفتم اتاق کارم دوربین خونه رو خیلی فوری چک کردم. هرچند در بَدوِ ورودم تموم وسائل و علامت هایی که گذاشته بودم سرجاش بود و چیزی جا به جا نشده بود. حتی خودکاری که روی چندتا کاغذ و لا به لای چندتا ورق مخفی کرده بودم تا اگر یه وقت دست خورد بفهمم. خداروشکر همه چیز مثبت بود. یه سری از کتاب های مورد علاقه م مثل تاریخ اسلام و انقلاب وَ همچنین مجلات ایرانی و خارجی وَ لباس ها و وسائل مورد نیازم و جمع کردم و با دوتا چمدون زدم به دل جاده. هم حس خوبی داشتم، هم حس بد. حس خوبم برای این بود که دارم میرم یه جای آروم، حس بدم برای این بود که باید جایی رو که دوست داشتم بدون همسرم برم و دیگه کنارم نیست. فوت همسرم بدجور من و شکسته بود. شاید اگر دلیل فوت همسرم به طور عادی و طبیعی یا هرچیزی غیر از اون اتفاقات بود، انقدر داغون نمی‌شدم. اما دشمن بخاطر کار من و ضربه به من و تشکیلات، بهش آسیب زد... همین من و بیشتر به هم میریخت و احساس عذاب وجدان داشتم. بگذریم. سرتون و درد نیارم. جمعه بود و خداروشکر مسیر خلوت بود. منم چهار ساعته رسیدم شمال. البته، همیشه سه ساعته میرفتم اما اینبار خواستم با جاده حال کنم. وقتی رسیدم شمال رفتم ویلای شخصیمون و جایی دیگه نرفتم... 2 هفته بعد از اقامتم در شمال... شب ها و روزها طی شد. این مدت سعی میکردم شب ها ساعت 22 بخوابم و صبح ها بعد از اقامه نماز وَ خوندن مقداری از تعقیبات وَ قرائت قرآن و دعای عهد و زیارت عاشورا در زمان بین الطلوعین خودم رو بیدار نگه دارم تا پس از اون وقتی هوا روشن شد برم جنگل ورزش کنم و همچنان بدنم روی فرم بمونه و آماده باشم. @entekhabatqods
قسمت چهارم یک روز صبح وقتی که از ورزش و تمرینات صبحگاهی بر میگشتم، وقتی نزدیک ویلا یا همون محل اسکانم شدم، چشمم خورد به یک خانومی که روبروی ویلا بود و داشت میرفت داخل خونه ی پیر زنی که صاحبش مادر یکی از شهدای اون منطقه بود. من اون خانواده رو خوب میشناختم... صاحب اون خونه که پیر زن و مادر شهید بود، از دوستان چندسال اخیر مادرم بود و همچنان هست. داخل اون خونه فقط همین مادر شهید زندگی می‌کرد، وَ تا جایی که اطلاع داشتم بچه هاش همه ساکن شهر بودند. تیپ اون خانوم جوان هم اصلا با پوشش محلی اون منطقه سِنخییَت نداشت. با خودم گفتم شاید یکی از نوه های دختری یا پسری حاج خانوم هست. القصه، فقط یک لحظه دیدم و دیگه توجه نکردم.. نمیدونم چرا چندلحظه ذهنم درگیر شد. همین و بس. وارد خونه شدم و دوش گرفتم و بعدش اومدم مشغول مطالعه شدم.. دو ساعتی از ورودم به منزل گذشته بود که مشغول آماده کردن دم نوش برای خودم بودم‌؛ و در همین حین، آیفون به صدا اومد. حیاط این ویلا حدود 100 متر بود و درب اون هم طوری بود که میشد از دور بیرون و دید. رفتم پرده رو کنار زدم و از پشت پنجره بیرون و چک کردم.. برگشتم سمت آیفون تصویری... دیدم همون خانوم هست که یه لحظه جلوی خونه اون مادر شهید دیدمش. دکمه آیفون و نزدم. چون نمیشناختمش... رفتم سمت پله ها و داشتم میرفتم پایین که یه لحظه سرم گیج رفت و با کمر خوردم به تیزی سر پله... درد وحشتناکی رو بر روی کمرم و پای سمت راستم حس کردم... داشتم از درد به خودم میپیچیدم که صدای درب خونه و زنگ آیفون همچنان به گوشم میرسید. به هر زر و زوری بود خودم و از پله ها رسوندم تا حیاط و پشت در. در و که باز کردم، خواستم سلام کنم که یه هویی زیر پام خالی شد و نزدیک بود بیفتم روی زمین، اما به زور خودم و جمع کردم. دیدم اون خانوم جوان داره با یک حالت عجیبی بهم نگاه میکنه. نمیدونستم چی بگم... درد شدیدی روی مچ پای سمت راست و کمرم احساس میکردم... بزارید دلیل سرگیجه م و بگم... برگردیم به سال 86... سال 86 در یک ماموریتی بسیار مهم در یکی از کشورهای غرب آسیا «منطقه خاورمیانه» بنده مدتی توسط یکی از سرویس های امنیتی بازداشت شدم و قرار شد با یکی از افسران امنیتی اون کشور که در بازداشت سازمان ما بود، تبادل بشم. در طول اون زمانی که در اختیار سرویس بیگانه بودم، در بازجویی ها شکنجه فیزیکی و روحی شدیدی بر روی من انجام شد. یکی از دلایل سرگیجه های مفرط من همین ماجرا بود که البته با فوت همسرم اون مشکل تشدید شد و از لحاظ روحی آسیب بیشتری دیدم. اون خانوم غریبه همچنان داشت بهم نگاه میکرد. نمیدونستم داره چه اتفاقی می افته وَ آیا این شروع یک اتفاق پر رمز و راز با این خانوم بود یا نه! اصلا حضورش دم در ویلا، برام معنایی نداشت! نمیدونم شما تصورتون تا اینجا چیه. اما بگذارید بریم جلوتر تا اتفاقات مهم زندگیم و براتون بگم... دیدم اون خانوم، یه چیزی رو گذاشت کنار و خم شد و نشست روبروم با دستپاچگی گفت: «ببخشید چیزی شده؟» از درد داشتم به خودم میپیچیدم... اما در اون بین محو چشماش شدم... خیره شدم به چشم های اون خانوم غریبه ی نا آشنا؛ یا بهتره بگم مهمون ناخونده ی سرزده!!! اون خانوم هم با چشم های عنابی تیره ش بهم خیره شده بود... یادمه وقتی نشست نزدیکم و گفت «چیشده؟»، به چشماش خیره شدم، بعدش چشام و تیز کردم و مارک عینکش و چک کردم. عینکی داشت که در اصطلاح عُرف بهش میگن تلسکوپی، اما مارک عینک و چک کردم شَنِل «chanel» بوده و یه عینکی هم که زنجیر داشته و دور گردنش بوده با مارک رِد رز «red rose» بود. حالا اینارو با اون درد چطور فهمیدم، بماند! گفتم: +موبایل همراتونه؟ _بله.. به کی باید زنگ بزنم؟ بگید شماره ش و ! +اول بهم بگو شما کی هستی؟ برای چی اومدی اینجا؟ اصلا چی میخوای از اینجا؟ آب دهنش و قورت داد و هراسون گفت: _من مستاجر اون خونه روبرویی هستم. با درد و عصبانیت گفتم: +چی میخوای اینجا؟ با صدای لرزان گفت: _حاج خانوم آش دادند گفتند بیارم برای شما... با این حرفاش دردم یادم رفت و این سوالات اومد در ذهنم!!! «مستاجر همسایه روبرویی؟! آش؟! اصلا به تو چه که اومدی جلوی ویلا؟! تو کی هستی و چی میخوای؟! حاج خانوم چطور فهمید من اینجام که آش فرستاده؟! من همیشه بیرون کلاه سرم میزارم و خیلی اتفاقی پیش بیاد صورتم وَ حتی دستهای من و کسی ببینه چون بنا بر یکسری ملاحظات امنیتی و آموزش هایی که دیدیم، دستم و توی جیبم میزارم یا اگر دستم و توی جیبم نگذارم، حتما دستکش دستم میکنم!!» نگاهی غضب آلود بهش انداختم. خودش و جمع و جور کرد! کاسه آش و گذاشت همونجا روی زمین و بلند شد رفت. اما نگاهم و ازش برنداشتم. این خانوم تا خونه بی بی کلثوم که همون پیرزن معروف و مادر شهید هست برسه، دو سه باری یادمه برگشت و به من نگاه کرد. @entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @entekhabatqods
⚘﷽⚘ ...🌼 روزم را با نام تو آغاز مى کنم.... تویى که بودنت، سلام و سلامت و سرور است... مى دانى؟ وقتى فکر مى کنم تو را دارم، غم از دلم رخت مى بندد و مى‌رود... روزم را به شادباش بودنت،با نشاط شروع مى کنم... @entekhabatqods
از وصایا و عهود رسول الله(صلی الله علیه و آله)با من ترغیب به نماز بود و دادن زکات و مهربانی با غلامانتان. و من این عهدنامه را که برای تو نوشته ام به وصیت او پایان می دهم و لا حول و لا قوهٔ الا بالله العلی العظیم. @entekhabatqods
💐۴۹روز تا 💐 شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی در کلام مقام معظم رهبری ۱۳- داشتن مرز مشخص و پررنگ با دشمن نماینده صالح آن کسی است که پایبندی او به اسلام ،باشد، پایبندی او به عدالت باشد، پایبندی او به منافع ملی باشد مرز او با دشمن مرز مشخصی باشد. اگر این نشد، آن نماینده، نماینده خوبی نخواهد بود؛ نماینده ملت در واقع نخواهد بود. خوشبختانه در کشور ما مجموعه های سیاسی ای که هستند، نسبت به مبانی اسلام و انقلاب تقریباً همه، بجز یک اقلیت کوچکی متفق القولند؛ منتها مرزها را باید روشن کرد. بعضی، از دشمن رودربایستی دارند؛ بعضی ملاحظه ی دشمن را می کنند. ملاحظه ی ملت را باید ،کرد ملاحظه ی خدا را باید کرد نه ملاحظه ی دشمن را. دشمن، دشمن است؛ هرچه ملاحظه کنی هر چه عقب بنشینی، او جلو می آید. اگر خاکریز شما در مقابل دشمن خاکریز مستحکمی ،نباشد او نفوذ میکند. دشمنان این را میخواهند یکی از شاخصها همین است. مردم در هر جای کشور هستند، به این شاخص توجه کنند. آن کسانی که مرزشان با دشمن و دست نشاندگان دشمن مرز کمرنگی است، اینها برای ورود به مجلس اصلح نیستند کسانی باید باشند که مرز روشنی با دشمن داشته باشند. @entekhabatqods
💐۴۹روز تا 💐 مجلس ششم از تحصن تا جام زهر @entekhabatqods