eitaa logo
نگاه قدس
2.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
226 ویدیو
22 فایل
مقام معظم رهبری: امروز تأثیر رسانه‌ها در عقب راندن دشمن بیشتر از موشک و پهپاد است،هرکس رسانه قوی‌تر داشته باشد در اهدافی که دارد موفق‌تر خواهد بود. ارتباط با ادمین: @ertebat_qodsian
مشاهده در ایتا
دانلود
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت صد و سی ام ـ سعید هر چی زنگ زد بهت بر نداشتی ، منم گفتم نگران نباش مثل خرس گیری
محافظ عاشق‌من قسمت صد و سی و یکم بعد از دستگیری دختر مروارید ثمین هم دستگیر شد و نام خیلی از اطرافیانش را لو داد ... ترابی ها توانستند با یک نقشه حرفه ای به گروه مروارید نفوذ کنند و مهدا بتواند نقش بازی کند .... سجاد همچنان پیش می رفت و پل های پشت سرش را خراب میکرد اما نیرو های امنیتی دستگیری ثمین را آنقدر عادی جلوه دادند که سجاد هیچ تلاشی برای پیگیری نکرد . در این میان تنها کسی که نگران ثمین بود امیر و هیراد بودند ، یک برادر و یک عاشق ... ثمین اعتراف کرده بود بزرگترین دلیلی که با آنها همکاری میکرده گرفتن اقامت در یکی از کشور های اروپایی بوده و اینکه وارد سیستم ضربه زدن به نخبه هایی مثل محمدحسین بخاطر علاقه اش به او بوده و هر چه تلاش کرده نتوانسته قلبش را تصاحب کند برای همین خواسته به او صدمه بزند . مهدا با خواندن اعتراف های ثمین آزرده شد چرا که او در بخشی از اعترافاتش نوشته بود از مهدا متنفر بوده و برای همین میخواسته از تمام دختران چادری انتقام بگیرد . مهدا با اجازه سید هادی به دیدن ثمین رفت او باور نمی کرد مهدا را در آن لباس ببیند و با تعجب به او خیره شده بود که مهدا گفت : سلام ثمین ـ س....سلام ـ خوبی ؟ مشکلی نداری ؟ ـ نه ـ با غذای اینجا مشکلی نداری ؟ یادمه معدت ضعیف بود ـ نه مشکلی نیس تو اطلاعاتی هستی ؟ ـ نه ، من پاسدارم ـ چرا اومدی اینجا ، نکنه می خوان اعدامم کنن که تو اومدی ؟! مهدا ؟ حرف بزن ! میخوان اعدامم کنن ؟ حرفامو باور نکردن ؟ بخد.. ـ نه قرار نیست کسی اعدامت کنه ، این حرفا چیه ! ـ پس تو .... ـ من بعنوان یه هم کلاسی اومدم ببینمت و یه چیزی بهت بگم ـ خب ؟ ـ ثمین اگه کمکمون کنی توی دادگاه خیلی به نفعت تموم میشه ـ من همه چیزو گفتم ..هر چی میدونستم ادامه دارد ... @negaheqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
2⃣ روز تا اربعین سیدالشهدا علیه السلام حدیث بیست و نهم اباعبدالله علیه السلام: اَنَّ حَوَائِجَ النَّاسِ إِلَیکمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیکمْ فَلَاتَمَلُّوا النِّعَمَ فَتَحُوزُوا نِقَما. نیازهای مردم به شما از نعمت های خداوند بر شماست پس از نعمت ها ملول نگردید تا به گرفتاری دچار نشوید. 📚بحارالأنوار، ج 71، ص318، ح80 ✅من آمدم برای شما نوکری کنم من را خدا برای همین آفریده است یا حسین.. @negaheqods
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ ⁣ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ⁣ @negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @negaheqods
الا طلیعه ی کوثر،سفر بس است بیا غروب غربت مادر،سفر بس است بیا بیا که چشم به راهت نشسته خاک بقیع به جان فاطمه دیگر،سفر بس است بیا.. اللهم_عجل_لولیک_الفرج @negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق‌من قسمت صد و سی و یکم بعد از دستگیری دختر مروارید ثمین هم دستگیر شد و نام خیلی از اطرا
محافظ عاشق‌من قسمت صد و سی و دوم ـ مطمئنی چیزی جا ننداختی ؟ ـ خب ... خب ... ـ خب چی ؟ ـ من ... من ... میترسم از اون آقاهه همونی که میاد برای بازجویی زبونم بند میاد ـ خب اگر چیزی بوده که از ترست نگفتی میتونی به من بگی ! ـ تو چرا این جوری رفتار میکنی ؟ ـ من ؟ چجور ؟! صدای نوید در گوشش می پیچد که می گوید : سروان میخواد ذهنتونو منحرف کنه ـ نگفتی ! نوید : سروان؟ ـ بگو گوش میکنم من همه حواسم به توئه نوید که جوابش را در پاسخ مهدا به ثمین گرفته بود سکوت کرد که ثمین ادامه داد . ـ مثل یه دوست با من رفتار میکنی ...سرزنشم نمیکنی ..چرا بهم ترحم میکنی ؟ ـ من همیشه دوستت بودم خودت باور نداشتی سرزنش و قضاوت به عهده من نیست من همیشه همین بودم شاید تو الان تونستی واقعی ببینی قرار بود یه چیزی بگی که گفتی میترس... ـ مهدا ؟ من یادم رفت بگم ولی محمدو میخوان ببرن یه جایی ـ کجا ؟ ـ نمیدونم ولی ایران نیست قبلا با دانشجو های نخبه دیگه این کارو کردن ـ بیشتر توضیح بده ـ ببین برای جذب نخبه ها اول یه مسابقه ترتیب میدن بعدش میکشونن به مهمونی کم کم آتو میگیرن ازشون و با قول یه زندگی بی نقص می برنشون خارج از کشور بعضیاشون لب مرز بعضیاشون اون ور مرز میکشن بعضی ها هم که یه مدت براشون کار میکنن با مرگ بیولوژیک زندگیشون تموم میشه ـ و محمدحسین جز کدوم دستس ؟ ـ فعلا مراحل اولیه است ، نقطه نجات محمدحسین سجاده ـ خب ـ منبع مالی مهمونیا هانا جاویده و کسی که همه ما رو به مروارید می رسوند کارن بود البته من میدونم که کارن میخواد سر هانا کلاه بذاره مطمئنم هیوا هم خودش کشته ..البته به دستور کارن... ادامه دارد ... @negaheqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
1⃣ روز تا اربعین سیدالشهدا علیه السلام آنچه از من خواستی با کاروان آورده ام یک گلستان گل به رسم ارمغان آورده ام از در و دیوار عالم فتنه می بارید و من بی پناهان را بدین دارالامان آورده ام @negaheqods
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ ⁣ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ⁣ @negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @negaheqods
🍂مـولاے من... گـمانم عـمرم قـد ندهـد بگـو وعـدہ ے دیـدار ڪـمے نزدیڪـتر آیـد...🍂 @negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق‌من قسمت صد و سی و دوم ـ مطمئنی چیزی جا ننداختی ؟ ـ خب ... خب ... ـ خب چی ؟ ـ من .
محافظ عاشق من قسمت صد و سی و سوم مهدا فکرش درگیر حرف های ثمین شده بود و توجهی به صدا زدن های مادرش نکرد . مرصاد لنگی به ساق پایش زد و گفت : مامان با شما هست ! مهدا : کی من ؟ هان ینی بله بفرمایید ـ میگم چرا اینقدر تو فکری غذاتم نخوردی ! ـ چیزی نیست مشکل کاریه مامان ـ مگه تو بهداری هم مشکل کاری پیش میاد مرصاد : مامان این بدبختو بفرستی سر کوچه ماست بگیره هم مشکل پیش میاد مائده ‌: نمکدون ـ کی از تو سوال پرسید ؟ ـ کی از تو پرسید ؟ مهدا : بسه به هیچ کدومتون ربطی نداره میز را رها کرد و بسمت اتاقش رفت نمی خواست با خواهر و برادرش بد رفتاری کند ولی ذهنش درگیر محمدحسین بود نمی توانست بی کار بنشیند تا اتفاقی برای او بیافتد به سجاد و کار هایش که فکر می کرد ناخودگاه دستش را مشت میکرد از خشمی که وجودش را فرا می گرفت . پرده اتاقش را کنار زد و به باغچه ی بزرگ حیاط بلوک نگاه کرد که درختان و گیاهانش در بهار می رقصیدند . دلش می خواست آنها را در آغوش بگیرد تا روحش را آرام کند ، قبل از اینکه بتواند چشم بگیرد از طبیعتی که جانش را زنده میکرد ، نگاهش در نگاهی آشنا تلاقی شد . نگاهی هم رنگ دریا و پر از ستارگان آسمان کویر . به ثانیه نکشید که پرده را انداخت و پشت به پنجره ایستاد . نمی خواست به احساساتش اجازه ورود به حریم کاریش را بدهد ، از طرفی صاحب آن جفت چشم آبی روح و روانش را به بازی گرفته بود . دست به انکار زده بود انکار قلبی که فقط برای یک نخبه جمهوری اسلامی نگران نبود برای سید محمدحسین حسینی نگران بود . افکارش را پس زد و مثل همیشه به سجاده فیروزه ای رنگش پناه برد . قرآنش را در دست گرفت و نیت کرد ، نیت به قلبی که بی گناه فقط برای خالق بتپد و جز او و جلوه های او چیزی نخواهد و اما این جلوه ها .... محمدحسین مخلوق خوب خدایی بود که عاشقانه برایش بندگی میکرد ... ادامه دارد ... @negaheqods
▪️یک اربعین برای تو حیران شدم حسین ▪️مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین ▪️با چند قطره اشک دل من سبک نشد ▪️ابری شدم به پای تو باران شدم حسین 🏴فرارسیدن اربعین حسینی محضر امام زمان (عج) و دوستداران آن حضرت تسلیت باد. @negaheqods
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ ⁣ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ⁣ @negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @negaheqods
♥️ صبحی نو سر زد و زندگی به برکت نفس های زهرایی شما آغاز شد... و این نهایت امیدواری است که درهوای یادتان،نفس می کشیم و در عطر نرگس بارانِ نامتان، دم می زنیم... شکر خدا که در پناه شماییم... 🌤 @negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت صد و سی و سوم مهدا فکرش درگیر حرف های ثمین شده بود و توجهی به صدا زدن های مادرش
محافظ عاشق‌ من قسمت صد و سی و چهارم از آن آشفتگی و پریشانی بیرون نیامده بود تا وقتی که ماموریتش برای دختر مروارید شدن تثبیت شد . جایی که میتوانست مراقب محمدحسین باشد و او را از شر کینه های سجاد دور نگه دارد ... از وقتی سجاد را در میان درندگان شیطان سیرت دیده بود او فقط آقای فاتح بود نمی خواست و نمی توانست او را سجاد بنامد ... سجاد برای او خیلی سنگین و ثقیل بود ... برای اینکه بتوانند اوضاع را کنترل کنند و بار دیگر نفوذ را در پیش گیرند امیر ، نوید ، خانم مظفری و ثمین هم با مهدا همراه شدند . اما مهدا خوب می دانست همراهی هانا جاوید بهتر از هر کس دیگری میتواند به او و هدفش کمک کند برای همین قبل از پیوستن به مروارید و از سرهنگ خواست ترتیبی نقشه ای را بدهد که هانا کارن واقعی را بشناسد . تله ای که حرفه ای تر از فکر کارن باشد و او را دور بزند . کارن باید احساس خطر میکرد و تنها می توانست یک نفر را قربانی کند و آن فرد هانا بود . برای همین ترتیبی دادند تا کارن را بترسانند اما طوری وانمود کنند که اطلاعات کمی دارند و گول نقشه ی کارن را خورده اند . قاچاق چی ای که مشروبات الکلی و قرص های توهم زا برای مهمانی ها تهیه میکرد را به سودای معامله ای بزرگ به تبریز فرستادند تا طعمه نیرو های امنیتی آنجا شود . سپس نوید بعنوان فروشنده به کارن معرفی شد تا بتواند مشکلاتی برای مهمانی ایجاد کند و راه را برای گرفتن هانا هموار سازد . کارن که به پیشنهاد طرف اسرائیلی برای برگزاری مهمانی هایی با سبک شیطان پرستان مخالفت کرده بود وقتی دید نمی تواند از پس هزینه هایی که در اثر معامله با مروارید متقبل شده بود بر آید با این حقه ی ترابی ها خام شد . با ساپورت بیشتر مالی از خارج او می توانست در این مهمانی های شاهانه شرکتش را معتبر تر سازد و اصلی ترین رویایش همکاری با شرکت ... در تل آویو بود . ادامه دارد ... ‌ @negaheqods
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ ⁣ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ⁣ @negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @negaheqods
اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج آفتابی، نفس صبح دل‌آرایی تو مَه من، شاخ گُل نرگس رعنایی تو چشم‌های من اگر رخصت دیدار نیافت رو به هر سوی نماید دلم، آنجایی تو روشنای دل من حضرت خورشید سلام (عج) @negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق‌ من قسمت صد و سی و چهارم از آن آشفتگی و پریشانی بیرون نیامده بود تا وقتی که ماموریتش بر
محافظ عاشق‌من قسمت‌صد‌و سی‌و پنجم با سختی های فراوان توانستند موقعیت را فراهم کنند کارن که عرصه را بر خود تنگ دید هانا را قربانی کرد همان چیزی که آنها می خواستند . هانا باید می فهمید کارن فقط یک مدیر عامل ساده نیست و قاتل خواهرش ، هیوا ، است . مهدا و امیر به پاسگاه نزدیک مکان برگزاری میهمانی رفتند و ثمین را که مدتی برای ایفای نقشش آزاد کرده بودند به میهمانی فرستادند . سجاد که از غیبت ناگهانی ثمین متعجب شده بود و در پی فهمیدن علت آن بود که ثمین برای منحرف کردن ذهنش او را به رقص و نوشیدن مشروب مشغول می کرد . برای دومین بار جام سجاد را پر کرد و با ناز و عشوه بسمتش رفت که سجاد دستش را گرفت و کشیده گفت : بشیــــن ببـــــــــــینم .... کجا ؟ بایـــــــــد بر...ام تعریف کنی کجااااا بودی ! ـ من باغچه باغ بابام بودم ... با خانم هم هماهنگ کردم ـ مروارید خبـــــــــــر داشـــــــــــــت ؟ ـ آره ، مروارید مگه میتونه از صداش بی خبر باشه ـ ثمیــــــــــــــ....ن ـ بله ؟ ـ نظررررررت چیه محمدحســـــــین و مهداااا رو بکشیم ؟ ـ برای آزاری که به منو تو دادن حقشونه بمیرن ـ ولی من لعــــــــنتی هنوزززز دوسش دارم اااااگه قرااار باشه با من نیااااد انگلیس میکشششسمش ـ سجاد فکر کنم حالت خوب نیست میخوای برسونمت خون... ـ خونه ؟ برمممم پیشششش حاج رسوووووول بگم مستم ؟ برم پیش هادددددی ؟ هاااان ؟؟؟؟؟ ـ میخوای ببرمت خونه خودت ؟ ـ بببببریم سجاد نباید به دام می افتاد برای همین او را از میدان خارج کردند تا همچنان نقشه راه بماند . ثمین بعد از هماهنگی با مهدا از میهمانی بیرون زدند . سجاد را به خانه اش رساند و به خانه ای که مهدا برایش آدرس فرستاده بود رفت . شیطان پرستان با اعمال حقیرانه کارشان را شروع کرده بودند که هانا رو به کارن با اعتراض گفت : اینا دیگه چه خرین ؟ ادامه دارد ... @negaheqods
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ ⁣ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ⁣ @negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @negaheqods
❣سلام امام زمانم❣ نزدیک‌ترین مسافر دور، سلام آیینه‌ی سبز قامت نور، سلام بی تو همه خفته اند در این عالم ای نفخه‌ی دل نواز در صور، سلام اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق‌من قسمت‌صد‌و سی‌و پنجم با سختی های فراوان توانستند موقعیت را فراهم کنند کارن که عرصه ر
محافظ عاشق من قسمت صد و سی و ششم هانا با چندش ادامه داد : اصلا کی اینا رو دعوت کرده ؟ اه کارن با توام اینا رو بیرون کن چه حال بهم زنن ـ میخوایم خوش بگذرونیم خوشکلم بیا ـ نمیخوام اینا چقدر کثیفن اه آخه خون ؟ کدوم آدم عاقلی خون میخوره ، از اینا چیه که م.... کارن دستش را روی لب هانا گذاشت و کشیده گفت : هیسسسس اینا هم مثل ما خدا رو قبول ندارن فقط اینا جنم دارن ابراز میکنن ما .. ـ ما چی ؟ من.....من.... شاید به خدا ایمان نداشته باشم ولی هنوز اینقدر پست و بدبخت نشدم که شیطون پرست بشم من و تو آئتیست نیستیم فقط ... فقط ... ـ فقط چی ؟ فقط باهاش قهری ؟ ـ آره ـ پس بهش اعتقاد داری ؟ ـ نهههه فقط یه کسیه که میخواد ما رو بدبخت کنه و قدرتی در برابر اراده ما نداره ـ دقیقا اون هیچ وقت نمیتونه باعث بشه ما به هدفمون نرسیم ، پس وجود داشتن یا نداشتنش هیچ فرقی نداره ـ اما قرار نیست به یه ارباب دیگه دل ببندیم ـ هر کس نظر خودشو داره حالا اینام میخوان این طوری از خدا انتقام بگیرن ـ ولی من علاقه ای ندارم از خدا انتقام بگیرم تو میگی خدا نیست بعد اون وقت باهاش بجنگیم ؟ این اصلا عاقلانه نیست ـ حالا یه امشبو بیخیال . میترسم همین طوری پیش بری این وسط وایسی اذون بگی ـ من ؟ باشه ، حتما ـ خب پس تو هم قبولش نداری مثل اینا پس فرقی بینتون نیست ـ هست ، من ... من..... ـ تو چی ؟ الان بهش اعتقاد داری یا نه ؟ ـ بهش اعتقاد ندارم ولی میدونم هست ‌ نمیخوام باهاش بجنگم نمیخوام عبادتش کنم من اصلا کاری باهاش ندارم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ این مطالب را که می نویسم بیش از همه شما آزرده خاطر میشوم اما متاسفانه خاکیان غافل و جاهل بسیاری بر زمین خدا زندگی میکنند و گام بر میدارند ؛ در کنار من و شما ، بر عشق ما نسبت به اللّه تاثیر گذارند و ما غافلیم از نفسی که می تواند ما را به پرتگاه ذلت بکشاند . "و نَفسٍ و ما سَوّاها فَـاَلـهَـمَـها فـُجورَها و تـَقوا ها و سوگند به نفس و آنکه سامانش بخشید ، آن گاه بدکاری ها و تقوایش را به او الهام کرد . " همه ما گاهی در زندگی به چنین افرادی شبیه می شویم همان وقتی که در تنگنا قرار میگیریم و حکمت و عدلش را فراموش میکنیم ادامه دارد ... @negaheqods
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ ⁣ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ⁣ @negaheqods