نگاه قدس
نگاهی به نظام انتخاباتی ژاپن در مقدمه قانون اساسی ژاپن درخصوص انتخابات این کشور آمده است: «ما مرد
مجلس نمایندگان(شوگین)
مجلس نمایندگان یا مجلس سفلی که در زبان ژاپنی شوگین نام دارد، در حال حاضر دارای ۴۶۵ نماینده است که از طریق برگزاری انتخابات در ۱۱۸ حوزه انتخاباتی برای حضور در دایت ملی برگزیده می شوند. کاندیداهایی که بیشترین رای را بیاورند می توانند متصدی پست نمایندگی در مجلس نمایندگان باشند. طول مدت هر دوره این مجلس ۴ سال است، در حالی که دولت می تواند در هر زمانی آن را منحل کند و خواستار انتخابات جدید شود.
جلسات مجلس نمایندگان دارای سه نوع عادی، ویژه و فوق العاده هستند. جلسات عادی در آغاز ماه دسامبر شکل گرفته و تا ۱۵۰ روز ادامه می یابد. جلسات فوق العاده جلساتی هستند به درخواست یک چهارم نمایندگان و با تایید کابینه تشکیل می شوند. جلسات ویژه جلساتی اند که در حدفاصل انحلال مجلس نمایندگان تا شکل گیری مجلس بعدی شکل می گیرند.
وظایف و اختیارات پارلمان های ژاپن:
قانون گذاری :
همه لوایح از جمله لایحه بودجه و تعهدنامه ها بر اساس قانون اول به مجلس نمایندگان ارجاع داده و سپس به مجلس مشاوران فرستاده می شود. در مرحله دوم پس از ارجاع لوایح به مجلس نمایندگان، رییس مجلس آنها را برای بررسی به کمیته های تخصصی می فرستد. جلسات کمیته های تخصصی معمولا غیر علنی است و شرط شکل گیری این جلسات حداقل حضور نیمی از اعضای کمیته است. در این مرحله کمیته ها اختیار دارند که به صورت گسترده به تفحص و بررسی پرداخته و در صورت نیاز در لایحه اصلاحاتی انجام دهند. پس از آن لایحه همراه با توضیحات مربوط از جانب کمیته به رییس مجلس عودت داده می شود و رییس مجلس بر اساس آنها گزارشی از نتایج حاصله را در اختیار همه نمایندگان می گذارد. پس از آن نمایندگان می توانند برای ارائه نظر خود از رییس مجلس درخواست صحبت کنند. در نهایت رای گیری درباره لایحه موجود صورت می گیرد که به سه طریق است:۱. رای گیری شفاهی که مربوط به امور کم اهمیت است و یا اموری که احتمال مخالفت با آنها اندک است۲.رای گیری از طریق درخواست قیام نوع دیگر رای گیری در پارلمان ژاپن است که از موافقین موضوع مطرح شده درخواست قیام می شود ۳.نوع سوم رای گیری، روش مکتوب است که درباره موضوعات و لوایح مهم صورت می گیرد.
پس از رای گیری لایحه تصویب شده به مجلس مشاوران ارجاع داده می شود. در صورت عدم توافق دو مجلس درباره لوایح و تعهدنامه ها مانند لایحه بودجه، مجلس سفلی اولویت نظر دارد.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت بیست و دوم: معلم ملکه جان هاوکینز قاچاق فروشی انگلیسی بود که با کشتی
برگی از داستان استعمار
قسمت بیست و سوم: اول عاج، بعد بچه
در داستان قبل خواندیم که سود هاوکینز از فروش برده آن قدر ریاد بود که حتی ملکه انگلیس را هم مجاب کرد تا از تجارت برده حمایت کند و خود نیز در این مسیر گام بردارد.
ادامه داستان...
ملکه، کشتی بزرگتری به نام عیسی مسیح را به هاوکینز داد تا بتواند بردههای بیشتری را جابهجا کند و هاوکینز بار دیگر راهی آفریقا شد.
به این ترتیب، انگلستان هم پس از پرتغال و اسپانیا وارد تجـارت بـرده شد.
اروپاییها هنگامی که میدیدند جنگ بین قبیلههای آفریقایی به نفع آنها تمام میشود و آنها میتوانند اسیران را از طرف پیروز بخرند، به اختلافات و کینههای کهنه بین قبیلههـا دامن میزدند.
آنها گاهی نیز به رئیس یک قبیله سلاح آتشین تحويل میدادند تا او به آسانی بر دشمنان خود پیروز شود و از آنهـا اسير بگیرد.
اروپاییها به این شیوهها اکتفا نکردند و در جاهایی که امکان داشت خود نیز به شکار انسان دست زدند.
گاه خانه ای کوچک در میان جنگل طعمه خوبی برای این شکارچیان بود.
بچههایی هم که در خانهها تنها میماندند ممکن بود به دست این شکارچیها بیفتند.
بردهای که در یازده سالگی به دست انگلیسیها اسیر شده بود.
بعدهـا آغاز بردگی اش را این گونه توصیف کرد «یک روز که همه مردم روستا برای کار به کشتزارها رفته بودند، من و خواهرم در خانه تنها بودیم. ناگهان دو مرد و یک زن از دیوار خانه ما بالا آمدند، به درون خانه پریدند و به سرعت ما را گرفتند. فرصت هیچ مقاومتی نداشتیم. آنان جلو دهانمان را گرفتند و ما را با خود به درون جنگل کشاندند.»
این بردهها را همراه بردههای دیگر به هم زنجیر میکردند و گاهی هفتهها در جنگل پیش میرفتند تا به محلی برسند که بقیه اروپاییها منتظرشان بودند.
کار و زحمت بردهها از همین نقطه آغاز میشد.
اروپاییها بارهای عاج یا فلفل و حتی محمولههای طلا را روی شانه بردههایی که به هم زنجیر شده بودند میگذاشتند تا این کالاهـا را بـه طـرف ساحل حمل کنند.
در ساحل، یک پزشک آنها را معاینه میکرد و بعد اجازه میداد سوارکشتی شوند.
در اینجا ممکن بود به صاحب کشتی فروخته شوند، اما این امکان هم وجود داشت که شکارچیها از کارکنان کشتی باشند.
اگر بخت و اقبال یار بردهها بود. راهی اروپا میشدند؛ چون مسیر کوتاه و آسان بوده اما اگر قرار بود در آمریکا فروخته شوند، سفری هولناک روی اقیانوس اطلس انتظارشان را میکشید.
بردههایی که در یک کاروان به هم زنجیر شده بودند، گاه ممکن بود مسیری دو هزار کیلومتری را در سخت ترین وضعیت در دل جنگل طی کنند تا به ساحل برسند.
نگهبانان آنها ممکن بود اروپایی یا آفریقایی باشند؛ اما با خشونتی عجیب با آنها رفتار میکردند.
مسافری که با یکی از این کاروانها همراه بوده، در خاطراتش نوشته است: «نمیتوانم کثیفی سر و تـن ایـن بردهها را توصیف کنم. بر تمام تنشان زخمهای شلاق دیده میشد. مگسهایی که آنها را دنبال میکردند، از خونی که از این زخمها جـاری بـود تغذیه میکردند و همین وضع زخمهای آنها را دردناک تر میکرد. هر نگهبان، یک تفنگ، یک چاقو و یک نیزه همراه داشت. مـن بـه یکی از آنها گفتم: اینها نمیتوانند با این وضع بار حمل کنند. او لبخندی زد و گفت: چاره ای ندارند. یا بایـد بروند، یا بمیرند. گفتم: ' اگر آن قـدر بیمـار شـوند که نتوانند راه بروند، چه کار میکنی؟ گفت: سریع با یک نیزه کار را تمام میکنم. هر یک از زنها یک عـاج بـزرگ را هم بر دوش میکشید.
بعضی از آنها بچه ای را هم در آغوش داشتند.
از نگهبان پرسیدم: اگر آن قدر ضعیف شوند که نتواننـد عـاج را حمـل کـنـنـد، چه کار میکنید؟
نگهبان گفت: نمیتوانیم یک عـاج ارزشمند را بـر زمیـن بیندازیم و برویم.
مـا بـچـه را بـا نیـزه میکشیم و بار او را سبک میکنیم. اول عاج، بعد بچه.
مادری که بچه اش را مقابل چشمانش با نیزه کشته بودند، در حالی که زنجیرهای کلفتی بر گردن و پاهایش سنگینی میکرد صدها کیلومتر را با یک عاج سنگین روی شانه در میان جنگل طی میکرد و هنگامیکه به ساحل میرسید، تازه رنجهایش آغاز میشـد:
سفر هراسناک دریایی در انبار تنگ و تاریک کشتی؛ جایی که در کنار بردههای دیگر حتی برای نشستن هم جا نداشت.»
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
2.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐۵۰روز تا #جشن_انتخابات💐
گوشه ای از افتخارات جمهوری اسلامی ایران
ورود ایران به جمع ۱۰ کشور برتر جهان در پیوند قلب
با سیاستگذاری های صورت گرفته بعد از انقلاب اسلامی در زمینه علم پزشکی، جمهوری اسلامی ایران توانست به جمع ۱۰ کشور دارای توانمندی پیوند قلب در جهان وارد شود.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
#قسمت_دوم گفتم: +دیشب خیلی فکر کردم. راستش میخوام برم ویلای سوادکوه. باید کتاب و وسیله هام و بگیرم
قسمت سوم
عاصف گفت:
_از وضعیت من با خبری؟
+بله، تا حدودی باخبرم. قرار نیست بفرستنت بخش دیگه ای! فقط حواست باشه هرکاری که بهت میگن انجام بده. زمان خوبیه که بدون من توی مجموعه باشی و آبدیده بشی. اینطور سیستم میتونه اعتماد بیشتری بهت کنه! تا کی میخوای توی تموم پرونده ها به من متکی باشی؟
_درسته که باید آبدیده بشم و متکی نباشم، اما تو برای من دلگرمی بودی و هستی.
+دلت به خدا گرم باشه. ضمنا، حاج آقا سیف آدم خوبیه. تو هم نترس، چون با هادی زمین تا آسمون تفاوت داره! هادی ذاتش خراب شده بود. سیف آدم کارکشته ای هست. پرونده های کلانی رو بسته. اومدن سیف باعث میشه خیلیا جا بخورن.
_چی بگم والله. حالا کی میری؟
+یکی دو ساعت دیگه. چون فقط یه بخشی از وسیله هام و جمع کردم.
_پس من میرم مزاحمت نمیشم.
+نه عزیزم... مراحمی..
_نه برم بهتره.
+باشه، هر طور صلاح میدونی.
هم دیگرو در آغوش گرفتیم و بدرقه ش کردم و عاصف رفت.
رفتم اتاق کارم دوربین خونه رو خیلی فوری چک کردم. هرچند در بَدوِ ورودم تموم وسائل و علامت هایی که گذاشته بودم سرجاش بود و چیزی جا به جا نشده بود. حتی خودکاری که روی چندتا کاغذ و لا به لای چندتا ورق مخفی کرده بودم تا اگر یه وقت دست خورد بفهمم.
خداروشکر همه چیز مثبت بود.
یه سری از کتاب های مورد علاقه م مثل تاریخ اسلام و انقلاب وَ همچنین مجلات ایرانی و خارجی وَ لباس ها و وسائل مورد نیازم و جمع کردم و با دوتا چمدون زدم به دل جاده.
هم حس خوبی داشتم، هم حس بد.
حس خوبم برای این بود که دارم میرم یه جای آروم، حس بدم برای این بود که باید جایی رو که دوست داشتم بدون همسرم برم و دیگه کنارم نیست. فوت همسرم بدجور من و شکسته بود. شاید اگر دلیل فوت همسرم به طور عادی و طبیعی یا هرچیزی غیر از اون اتفاقات بود، انقدر داغون نمیشدم. اما دشمن بخاطر کار من و ضربه به من و تشکیلات، بهش آسیب زد... همین من و بیشتر به هم میریخت و احساس عذاب وجدان داشتم.
بگذریم. سرتون و درد نیارم.
جمعه بود و خداروشکر مسیر خلوت بود. منم چهار ساعته رسیدم شمال. البته، همیشه سه ساعته میرفتم اما اینبار خواستم با جاده حال کنم.
وقتی رسیدم شمال رفتم ویلای شخصیمون و جایی دیگه نرفتم...
2 هفته بعد از اقامتم در شمال...
شب ها و روزها طی شد. این مدت سعی میکردم شب ها ساعت 22 بخوابم و صبح ها بعد از اقامه نماز وَ خوندن مقداری از تعقیبات وَ قرائت قرآن و دعای عهد و زیارت عاشورا در زمان بین الطلوعین خودم رو بیدار نگه دارم تا پس از اون وقتی هوا روشن شد برم جنگل ورزش کنم و همچنان بدنم روی فرم بمونه و آماده باشم.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
قسمت چهارم
یک روز صبح وقتی که از ورزش و تمرینات صبحگاهی بر میگشتم، وقتی نزدیک ویلا یا همون محل اسکانم شدم، چشمم خورد به یک خانومی که روبروی ویلا بود و داشت میرفت داخل خونه ی پیر زنی که صاحبش مادر یکی از شهدای اون منطقه بود.
من اون خانواده رو خوب میشناختم... صاحب اون خونه که پیر زن و مادر شهید بود، از دوستان چندسال اخیر مادرم بود و همچنان هست.
داخل اون خونه فقط همین مادر شهید زندگی میکرد، وَ تا جایی که اطلاع داشتم بچه هاش همه ساکن شهر بودند. تیپ اون خانوم جوان هم اصلا با پوشش محلی اون منطقه سِنخییَت نداشت. با خودم گفتم شاید یکی از نوه های دختری یا پسری حاج خانوم هست.
القصه، فقط یک لحظه دیدم و دیگه توجه نکردم.. نمیدونم چرا چندلحظه ذهنم درگیر شد. همین و بس.
وارد خونه شدم و دوش گرفتم و بعدش اومدم مشغول مطالعه شدم.. دو ساعتی از ورودم به منزل گذشته بود که مشغول آماده کردن دم نوش برای خودم بودم؛ و در همین حین، آیفون به صدا اومد.
حیاط این ویلا حدود 100 متر بود و درب اون هم طوری بود که میشد از دور بیرون و دید.
رفتم پرده رو کنار زدم و از پشت پنجره بیرون و چک کردم.. برگشتم سمت آیفون تصویری...
دیدم همون خانوم هست که یه لحظه جلوی خونه اون مادر شهید دیدمش.
دکمه آیفون و نزدم. چون نمیشناختمش... رفتم سمت پله ها و داشتم میرفتم پایین که یه لحظه سرم گیج رفت و با کمر خوردم به تیزی سر پله...
درد وحشتناکی رو بر روی کمرم و پای سمت راستم حس کردم... داشتم از درد به خودم میپیچیدم که صدای درب خونه و زنگ آیفون همچنان به گوشم میرسید.
به هر زر و زوری بود خودم و از پله ها رسوندم تا حیاط و پشت در.
در و که باز کردم، خواستم سلام کنم که یه هویی زیر پام خالی شد و نزدیک بود بیفتم روی زمین، اما به زور خودم و جمع کردم. دیدم اون خانوم جوان داره با یک حالت عجیبی بهم نگاه میکنه.
نمیدونستم چی بگم... درد شدیدی روی مچ پای سمت راست و کمرم احساس میکردم...
بزارید دلیل سرگیجه م و بگم...
برگردیم به سال 86...
سال 86 در یک ماموریتی بسیار مهم در یکی از کشورهای غرب آسیا «منطقه خاورمیانه» بنده مدتی توسط یکی از سرویس های امنیتی بازداشت شدم و قرار شد با یکی از افسران امنیتی اون کشور که در بازداشت سازمان ما بود، تبادل بشم.
در طول اون زمانی که در اختیار سرویس بیگانه بودم، در بازجویی ها شکنجه فیزیکی و روحی شدیدی بر روی من انجام شد. یکی از دلایل سرگیجه های مفرط من همین ماجرا بود که البته با فوت همسرم اون مشکل تشدید شد و از لحاظ روحی آسیب بیشتری دیدم.
اون خانوم غریبه همچنان داشت بهم نگاه میکرد.
نمیدونستم داره چه اتفاقی می افته وَ آیا این شروع یک اتفاق پر رمز و راز با این خانوم بود یا نه! اصلا حضورش دم در ویلا، برام معنایی نداشت!
نمیدونم شما تصورتون تا اینجا چیه. اما بگذارید بریم جلوتر تا اتفاقات مهم زندگیم و براتون بگم...
دیدم اون خانوم، یه چیزی رو گذاشت کنار و خم شد و نشست روبروم با دستپاچگی گفت: «ببخشید چیزی شده؟»
از درد داشتم به خودم میپیچیدم... اما در اون بین محو چشماش شدم... خیره شدم به چشم های اون خانوم غریبه ی نا آشنا؛ یا بهتره بگم مهمون ناخونده ی سرزده!!!
اون خانوم هم با چشم های عنابی تیره ش بهم خیره شده بود... یادمه وقتی نشست نزدیکم و گفت «چیشده؟»، به چشماش خیره شدم، بعدش چشام و تیز کردم و مارک عینکش و چک کردم.
عینکی داشت که در اصطلاح عُرف بهش میگن تلسکوپی، اما مارک عینک و چک کردم شَنِل «chanel» بوده و یه عینکی هم که زنجیر داشته و دور گردنش بوده با مارک رِد رز «red rose» بود.
حالا اینارو با اون درد چطور فهمیدم، بماند!
گفتم:
+موبایل همراتونه؟
_بله.. به کی باید زنگ بزنم؟ بگید شماره ش و !
+اول بهم بگو شما کی هستی؟ برای چی اومدی اینجا؟ اصلا چی میخوای از اینجا؟
آب دهنش و قورت داد و هراسون گفت:
_من مستاجر اون خونه روبرویی هستم.
با درد و عصبانیت گفتم:
+چی میخوای اینجا؟
با صدای لرزان گفت:
_حاج خانوم آش دادند گفتند بیارم برای شما...
با این حرفاش دردم یادم رفت و این سوالات اومد در ذهنم!!!
«مستاجر همسایه روبرویی؟! آش؟! اصلا به تو چه که اومدی جلوی ویلا؟! تو کی هستی و چی میخوای؟! حاج خانوم چطور فهمید من اینجام که آش فرستاده؟! من همیشه بیرون کلاه سرم میزارم و خیلی اتفاقی پیش بیاد صورتم وَ حتی دستهای من و کسی ببینه چون بنا بر یکسری ملاحظات امنیتی و آموزش هایی که دیدیم، دستم و توی جیبم میزارم یا اگر دستم و توی جیبم نگذارم، حتما دستکش دستم میکنم!!»
نگاهی غضب آلود بهش انداختم. خودش و جمع و جور کرد! کاسه آش و گذاشت همونجا روی زمین و بلند شد رفت. اما نگاهم و ازش برنداشتم. این خانوم تا خونه بی بی کلثوم که همون پیرزن معروف و مادر شهید هست برسه، دو سه باری یادمه برگشت و به من نگاه کرد.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
⚘﷽⚘
#مهدی_جان...🌼
روزم را
با نام تو آغاز مى کنم....
تویى که بودنت،
سلام و سلامت و سرور است...
مى دانى؟
وقتى فکر مى کنم تو را دارم، غم از دلم رخت مى بندد و مىرود...
روزم را به شادباش بودنت،با نشاط شروع مى کنم...
#ولی_خیرخواه_من_سلام
#روزم_را_به_دست_بگیر
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
از وصایا و عهود رسول الله(صلی الله علیه و آله)با من ترغیب به نماز بود و دادن زکات و مهربانی با غلامانتان. و من این عهدنامه را که برای تو نوشته ام به وصیت او پایان می دهم و لا حول و لا قوهٔ الا بالله العلی العظیم.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۴۹روز تا #جشن_انتخابات💐
شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی
در کلام مقام معظم رهبری
۱۳- داشتن مرز مشخص و پررنگ با دشمن نماینده صالح آن کسی است که پایبندی او به اسلام ،باشد، پایبندی او به عدالت باشد، پایبندی او به منافع ملی باشد مرز او با دشمن مرز مشخصی باشد. اگر این نشد، آن نماینده، نماینده خوبی نخواهد بود؛ نماینده ملت در واقع نخواهد بود. خوشبختانه در کشور ما مجموعه های سیاسی ای که هستند، نسبت به مبانی اسلام و انقلاب تقریباً همه، بجز یک اقلیت کوچکی متفق القولند؛ منتها مرزها را باید روشن کرد. بعضی، از دشمن رودربایستی دارند؛ بعضی ملاحظه ی دشمن را می کنند. ملاحظه ی ملت را باید ،کرد ملاحظه ی خدا را باید کرد نه ملاحظه ی دشمن را. دشمن، دشمن است؛ هرچه ملاحظه کنی هر چه عقب بنشینی، او جلو می آید. اگر خاکریز شما در مقابل دشمن خاکریز مستحکمی ،نباشد او نفوذ میکند. دشمنان این را میخواهند یکی از شاخصها همین است. مردم در هر جای کشور هستند، به این شاخص توجه کنند.
آن کسانی که مرزشان با دشمن و دست نشاندگان دشمن مرز کمرنگی است، اینها برای ورود به مجلس اصلح نیستند کسانی باید باشند که مرز روشنی با دشمن داشته باشند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۴۹روز تا #جشن_انتخابات💐
مجلس ششم
از تحصن تا جام زهر
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۴۹روز تا #جشن_انتخابات💐
ششمین دوره انتخابات مجلس
ششمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی نخستین انتخاباتی بود که هر ۳۰ نماینده شهر تهران توانستند در مرحله اول حداقل رای لازم برای حضور در مجلس را کسب کنند. این موضوع مرهون اصلاحیه ای در قانون انتخابات بود که کسب حداقل یک چهارم آراء ماخوذه را مجوزی برای نامزدهای انتخاباتی برای راهیابی به مجلس می دانست. با این حال به علت تشکیک شورای نگهبان در صحت و سلامت انتخابات، آراء ۲ نفر از منتخبین مورد تایید قرار نگرفت و با وجود انصراف آیت الله هاشمی رفسنجانی از لیست نمایندگان تایید شده، مرحله دوم انتخابات برای انتخاب ۳ نماینده باقی مانده برگزار شد.
اختلافات بین شورای نگهبان و وزارت کشور در این دوره از انتخابات نیز به دلایل مختلف قوت یافت. پیش از انتخابات، شورای نگهبان در فرآیند نظارت استصوابی ۶۶۹ نفر را رد صلاحیت کرد و این در حالی بود که هیئت های اجرایی پیش از آن فقط ۳۰۲ نفر از این افراد را رد صلاحیت کرده بودند. از نظر شورای نگهبان ۲۱۰ نفر از رد صلاحیت شده ها توسط این نهاد به علت وابسته یا هوادار گروه های غیرقانونی بودن تایید نشدند؛ برخی از افراد مذکور خارج از مهلت قانواین اعتراضات باعث شد که مسئله از طریق رهبر انقلاب به مراجع قانونی واگذار شود و مجمع تشخیص مصلحت نظام به عنوان مرجع تصمیم گیرنده نظر شورای نگهبان را تایید کرد.
اختلاف دیگر شورای نگهبان و وزارت کشور درباره نحوه شمارش آراء بود. وزارت کشور به شمارش رایانه ای آراء به علت کاهش هزینه و افزایش سرعت در رای شماری و اعلام نتایج اعتقاد داشت، اما شورای نگهبان با وجود موافقت اولیه، سه روز مانده به انتخابات در ابلاغیه ای با این موضوع مخالفت کرد. با وجود آنکه رای ها به علت ابلاغیه شورای نگهبان دستی شمرده شد، وزارت کشور سعی کرد به این امر سرعت داده و نامزدهای منتخب شهر تهران ۴ روز پس از انتخابات اعلام شدند.
وزارت کشور انتخابات مجلس ششم را سالم ترین انتخابات پس از انقلاب دانست؛ هیات های نظارت شورای نگهبان اعلام کردند که به علت شکایات واصله، یک سوم آراء تهران باید بازشماری شود. شورای نگهبان طی اعلامیه ای در صدا و سیما شکایت های زیاد را حاکی از ناسالم بودن انتخابات و وجود تخلفات شمرد، اما وزارت کشور این موضوع را نپذیرفت. پس از کشمکش های فراوان و تاخیر طولانی مدت شورای نگهبان برای اعلام نتایج نهایی انتخابات، آیت الله جنتی در نامه ای به رهبر معظم انقلاب طلب راهنمایی کرد. آیت الله سیدعلی خامنه ای رهبر معظم انقلاب در پاسخ به شورای نگهبان اعلام کردند که صندوق هایی که مخدوش بودن آنها از نظر شورای نگهبان اثبات شده است ابطال گردد و به جز صندوق های مذکور نتیجه قطعی انتخابات اعلام شود. در نتیجه دو روز پس از دریافت پاسخ، شورای نگهبان با ابطال ۵۳۴ صندوق، پذیرش ۲۸ نفر از ۳۰ نفر منتخب را اعلام کرد.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
35.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐۴۹روز تا #جشن_انتخابات💐
ایرانِ امروز از نگاه دیگران
کارشناس آمریکایی:
📍پیشرفتهای هستهای ایران در پاسخ به فشار حداکثری ما، فراتر از همه پیشبینیها بود و الان به نقطه خطرناکی رسیده/ایران نسخهای از ائتلاف ناتو را در منطقه ایجاد کرده که اعضای آن متعهد به دفاع از یکدیگرند…