eitaa logo
نگاه قدس
1.6هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
234 ویدیو
22 فایل
مقام معظم رهبری: امروز تأثیر رسانه‌ها در عقب راندن دشمن بیشتر از موشک و پهپاد است،هرکس رسانه قوی‌تر داشته باشد در اهدافی که دارد موفق‌تر خواهد بود. ارتباط با ادمین: @ertebat_qodsian
مشاهده در ایتا
دانلود
نگاه قدس
قسمت چهل و نهم خانوم شاکری سرش و آورد پایین تر، دستای اون مرد و از توی مانیتور دیدم. باید مچ گیری
قسمت پنجاه عاصف بلند شد رفت توی آشپزخونه.به خانوم میرزامحمدی گفتم:من و حسن به دوربین نگاه نمیکنیم.شما دوربینی که مربوط به شستن دست و صورت میشه و کنار توالت هست و فعال کن ببین یه وقت این دختره با موبایل حرف نزنه.خانوم میرزامحمدی رفت روی دوربین فوق، بعد از چند ثانیه گفت:داره دست و صورتش و میشوره و اصلا وضو نمیگیره.برگشتم و دیدم درسته! داره الکی دست و روش و میشوره! چند ثانیه بعد دیدم موبایلش و در آورد و انگار داره به یکی پیامک میزنه. زنگ زدم به مسعود که مسئول شنود و بررسی پیامک‌های این پرونده بود گفتم:مسعود جان،سوژه پرونده 14/90 ظاهرا داره برای یکی پیام میفرسته.خبری شد بهم بگو. دختره بعد از پیام دادن از توالت رفت بیرون. چنددقیقه بعد مسعود بهم زنگ زد گفت: چیزی از خط مورد نظر ارسال نشده.آخرین پیامش متعلق به روز قبل هست که به سیدعاصف داده بود. فهمیدم پای یک خط دیگه درمیون هست. دوربین هال و پذیرایی رو چک کردم؛ دیدم دختره یه گوشه ای ایستاده و داره نماز میخونه. عاصف هم داشت با موبایلش ور میرفت.دختره نماز بدون وضوش و خوند، اومد سمت مبل و روبروی عاصف نشست. آبمیوه‌ای که عاصف گذاشته بود توی سینی رو گرفت خورد. اون روز تا حوالی ساعت 10 شب که موقع شام خوردن عاصف با اون دختره بود، دختره فقط سعی کرد از زیر زبون عاصف حرف بکشه بیرون که عاصف فقط بهش خبرهای دروغ و سوخته میداد.اون دختر میدونست عاصف امنیتی هست.برای همین سعی میکرد از کانال مسائل سیاسی برای حرف کشیدن از عاصف ورود کنه که عاصف هم فقط اون و میپیچوند. در همی حین که داشتند صحبت میکردند دختره به عاصف گفت:فکر نمیکردم یه روزی بخوام با یه آدم امنیتی ازدواج کنم. عاصف خندید و گفت:حالا که هنوز چیزی مشخص نیست. اومد من بمیرم و به هم نرسیم.وا. خدا نکنه عزیزم.من الان احساس خوشبخت ترین آدم روی زمین و دارم. میگما، علیرغم اینکه اخم میکنی و چهره‌ت خشنه، اما قلب مهربونی داری.دوستات هم مثل تو هستند؟چطور؟ آخه من خیلی از آدم های اطلاعاتی میترسم. میشه یکی از خشن‌ترین دوستات و ببینم؟البته نه از نزدیک، فقط توی عکس. چون دوست ندارم باهاشون رو در رو بشم. میترسم ازشون.احساس میکنم آدمهای زمختی هستند.من و حسن همدیگر ونگاه کردیم و خندیدیم. نگاه به مانیتور کردم و گفتم:بالاخره رو در رو میشیم خانوم. عاصف از خودش هم توی گوشیش عکس نداشت، چه برسه از همکاراش.فورا رفتم روی خطش گفتم:بهش بگو اگر چندلحظه اجازه بدی عکس یکیشون و بهت نشون میدم. فقط باید توی گوشیم بگردم. الکی، همزمان،هم با گوشیت بالا و پایین کن که مثلا داری دنبال عکس میگردی، هم باهاش حرف بزن و وقت بگیر ازش. فورا رفتم توی گالری گوشیم که فقط عکس شهدای امنیت و داشتم، شهید عزیزم عقیق خدا بیامرز چهره پر ابهت و خشنی داشت ولی واقعا قلبش مثل گنجشک بود.رفتم روی خط عاصف بهش گفتم: فرستادم برات. بهش نگو شهید شده.بگو زنده ست.میخوام واکنشش و ببینم. عاصف هم عکس دریافت کرد و فرستاد توی گالریش.گوشی و گرفت سمتش، بهش نشون داد و گفت:رستا،این یکی از دوستامه. فقط تورو خدا جایی نگی دیدیش. برای من دردسر میشه.شتر دیدی ندیدی. اون دختره مجهول الهویه که برای ما پروانه دزفولی بود و برای عاصف رستا، اما معلوم نبود پروانه دزفولی هست یا نه چون چنین شخصی با چنین چهره ای در سیستم ما ثبت نشده بود، گفت:واای.چقدر خشنه. هنوزم میبینیش؟ آره رستا جان.همکارمه.رفت و آمد خانوادگی داریم.یعنی با هم ازدواج کنیم منم اینارو میبینیم؟ بله.ولی نباید جایی چیزی بگی. ما باید زندگی سکرتی داشته باشیم. باشه چشم.حواسم هست. حالا کجا هست الان؟سمت فلسطین.واقعا! اوهوم.چطور مگه؟ هیچی.همینطوری. مگه فلسطينم میرید شما؟آره.راستی تو چرا من و انتخاب کردی. به نظرت با شغلت در تضاد نیست رفتم روی خط عاصف گفتم:درمورد نظام چرت و پرت بگو.عاصف سکسکه‌ش گرفت.منم خنده‌م گرفت. چون عاصف فکر نمیکرد چنین چیزی بگم. کمی مکث کرد و گفت:راستش من دیگه از شغلم خوشم نمیاد.دیگه دارم به عنوان یک منبع درآمد بهش نگاه میکنم. تازه پول زیادی هم سر ماه نمیگیرم.حقیقتش اینه که از این نظام و حکومت و همه آدماش خسته شدم. واقعا؟بله واقعا.دنبال اینم وقتی ازدواج کردیم، چندسال بعدش بریم یه سفر خارجی و از همون جا ترتیب یک‌سری امور و بدم. مگه میتونی؟تو که نمیتونی به این راحتی ها بری.وقتی استعفا بدم، چرا که نشه. البته نمیتونم به راحتی استعفا بدم. برای همین دردسرهایی داره،اما من بلدم چیکار کنم. فرار میکنیم. تنها گزینه اینه. باید پناهندگی سیاسی بگیرم.احتمالا تا سال بعد چندتا ماموریت‌های خارجی داشته باشم.
نگاه قدس
قسمت چهل و نهم خانوم شاکری سرش و آورد پایین تر، دستای اون مرد و از توی مانیتور دیدم. باید مچ گیری
احتمالا تا سال بعد چندتا ماموریت‌های خارجی داشته باشم.از همون طرف میزنیم میریم به یه کشور پناهندگی میگیریم. دیگه دارم از همه همکارام و این مملکت متنفر میشم.دختره که انگار برق از کله ش پریده بود، دیگه چیزی نگفت. 🗳 @entekhabatqods
انتخابات موجب اقتدار و امنیت ملی است. 🗳 @entekhabatqods
با بددلان مقابله کنید! حضور در انتخابات یکی از مستحکم‌ترین وسیله‌هایی است که مردم می‌توانند با آن در مقابل سوءنیت و بددلی مستکبران ایستادگی کنند. 🗳 @entekhabatqods
🔥 هر چی تنور انتخابات روشنتر باشه نون سفره مردم برشته‌ترو خوشمزه تر میشه 🗳 @entekhabatqods
⭕️ اسراف اگر پوستر بود! نه گرافیک نه شعار درستی نه ایده انتخاباتی نه طرح مسئله و یک چالش ملی نه طرح و برنامه ریزی برای استان پول و دیگر هیچ! بابا تو همچین بنر هایی میشد کل گام دوم رو با رسم شکل توضیح داد، و چون در مسیر های اصلی و ترافیکی هست اکثرا قادر به خواندن آن هستند... چرا هنوز در تبلیغات انتخابات مجلس طرف میاد یک عکس کت و شلوار و کد انتخاباتی پُر میکنه وسط شهر؟ پیش خودش نمیگه حداقل یک دلیل بدم که مردم بهم رای بدن؟ 🗳 @entekhabatqods
مجموعه پوسترها با موضوع انتخابات 🗳 @entekhabatqods