🔻تکنیک های جنگ شناختی
🔹 حباب فیلتری:
در پدیدهی جنگ شناختی، شبکههای اجتماعی و الگوریتمهای آن با استفاده ازقابلیتهایی نظیر suggestion, explore, timeline و ... کاربران را در حبابی مجازی از افکار و دیگر کاربران دارای نگرش مشابه گیر میاندازند و باعث افزایش افراط گرایی خواهند شد! این حمله شناختی همان چیزی است که از خطای توهم اکثریت ناشی میشود. «حباب فیلتری» یک پدیده درمحیط آنلاین است که به وضعیتی اشاره دارد که افراد درآن با حجم زیادی ازدادهها و محتواهایی قرار میگیرند که به طور خودکار و بر اساس سابقه جستجوها، علایق و نگرانیهای آنها تنظیم شده است. در نتیجه فقط محتواها و نظراتی که با دیدگاه و عقاید فرد سازگار هستند، به او نمایش داده میشود.
به وضوح بیان میشود که حباب فیلتری ممکن است توسط الگوریتمها و تکنولوژیهایی که در پلتفرمهای جستجو، رسانههای اجتماعی و سایر سامانههای آنلاین استفاده میشود، شکل گرفته باشد. این الگوریتمها با تحلیل الگوهای رفتاری کاربر، ترجیحات و نیازهایش را شناسایی کرده و محتوا را بر اساس این اطلاعات به او پیشنهاد میدهند. نتیجه این حباب فیلتری این است که افراد درگیر دریافت مستقیم و متناسب با دیدگاهها و عقاید قبلی خود میشوند و به محتواها و نظرات متفاوت کمتری دسترسی دارند.
این میتواند منجر به کاهش تنوع در دیدگاهها، افزایش قطبیت و تقویت جداییهای اجتماعی شود. حباب فیلتری ممکن است تأثیراتی بر سطح اطلاعاتی و دانش عمومی افراد داشته باشد، زیرا آنها فقط با محتواها و نظراتی روبرو میشوند که با دیدگاههایشان هماهنگ هستند. در نتیجه برای دستیابی به دیدگاهها و اطلاعات گستردهتر لازم است مردم بتوانند خود را از حباب فیلتری آزاد کنند و به محتواها و نظرات با منشأ مختلف دسترسی پیدا کنند.
#وعده_صادق۳
@negaheqods
هر_صبح_یک_سلام
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
روزت را زیبا کن!
عادت سلام کردن به امام حسین علیه السلام را نشر می دهیم ...
#وعده_صادق۳
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#وعده_صادق۳
@negaheqods
💢سلام مولاے غریبم!
دنیای بی تـــو
زخــم چرڪینــی ست ،بــی درمــان...
ای نوش دارو
ای شفا
ای آخــرین مـرهم...!
🔹اللهم عجل لولیک الفرج
#وعده_صادق۳
@negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت صد و چهارم ساعت یک بامداد بود و کمیل و محمد همچنان در خیابان ها میچرخیدند
﴾﷽﴿
پلاک پنهان
🔻 قسمت صد و پنجم
کمیل با چشمان نگران و ترسیده اش به سمانه نگاه کرد و غرید:
ــ حواست کجاست؟وسط جاده مگه جای قدم زدنه،اگه دیر میرسیدم میزد بهت
ــ منت سر من نزار ،میخواستی نیای جلو میزاشتی ماشین زیرم میکرد از دستت راحت میشدم
کمیل سعی کرد آرامش خود را حفظ کند ،آرام گفت:
ــ سمانه جان میخوام بهات حرف بزنم
سمانه عصبی بازویش را از دست کمیل کشید :
ــ من با تو حرفی ندارم
نگاهی به چشمان سرخ کمیل پ
کمیل غرید:
سمانه تمومش کن
ــ منم دارم همینکارو میکنم
کمیل نگاهی به اطراف انداخت ،اطرافشان شلوغ بود و نمی توانست اینجا با سمانه صحبت کند.
ـــ بیا بریم یه جا با هم صحبت کنیم
ــ گفتم که من با تو دیگه جایی نمیرم،
کمیل مچ دستش را محکم گرفت و فشرد:
ــ آخ داری چیکار میکنی کمیل
دستش را کشید و به طرف ماشین رفت و سمانه را داخل ماشین هل داد
سریع خودش سوار شد و پایش را روی گاز فشرد.
سمانه که از و رفتن با قفل ماشین خسته شد کلافه به صندلی تکیه داد.
ــ کجا داری میری؟
کمیل حرفی نزد سمانه عصبی به طرفش چرخید و فریاد زد:
ــ دارم میگم کجا داری میری؟منو برسون خونه
کمیل زیر لب استغفرا... گفت و به رانندگی اش ادامه داد.
سمانه سعی کرد در را باز کند،کمیل عصبی گفت:
ــ سمانه بشین سرجات
سمانه که بی منطق شده بود گفت:
ــ نمیخوام ،درو باز کن میخوام پیاده بشم
کمیل که سعی می کرد فریاد نزد و مراعات سمانه را بکند،اما لجبازی و بی منطق بودن سمانه خونش را به جوش آورد بود ،فریاد زد:
ــ بـــســــه،بشین سرجات،عـــصـــبانیـــم نـــکـــن
سمانه که از فریاد کمیل شوکه شده بود،آرام در جایش قرار گرفت.
***
با ایستادن ماشین سمانه نگاهی به خانه انداخت،با یادآوری خاطرات آن شب و حرفایی که در این خانه شنیده بود،با چشمان خیس و عصبانیت به طرف کمیل چرخید و گفت:
ــ براچی اوردیم اینجا
کمیل عصبی غرید:
ــ سمانه تمومش کن
کمیل از ماشین پیاده شد،سمانه هم به طبع از او از ماشین پیاده شد و به طرف خانه رفتند.
ادامہ دارد...
#وعده_صادق۳
@negaheqods
نگاه قدس
🔻امنیت اطلاعات یا دادهها (قسمت اول) 🔻امنیت داده به چه معناست؟ در دنیای امروز، اطلاعات حرف اول
🔻امنیت اطلاعات یا دادهها
(قسمت دوم)
چرا امنیت اطلاعات مهم است؟
داده حکم یک عضو حیاتی هر سازمانی را دارد. گاهی اوقات حفظ اطلاعات از حفظ پول و دارایی شرکت مهمتر است؛ زیرا درز اطلاعات باعث از بین رفتن شهرت سازمان میشود و حتی در خیلی از مواقع میتواند منجر به ورشکست شدن آن سازمان یا شرکت شود؛ به عنوان مثال شرکت کوکاکولا را در نظر بگیرید که طرز تهیه نوشابههای خود را درون خزانه قفل کرده است.
اما همیشه نمیتوان اطلاعات را قفل و کلید را مخفی کرد. بسیاری از اطلاعات امروزی به صورت دیجیتال هستند و کارمندان نیاز دارند تا به آن دسترسی داشته باشند؛ چراکه باید از آن اطلاعات استفاده کنند و بتوانند به آن دادههای جدید اضافه کنند و یا از آن برای مسائل مربوط به سازمان استفاده کنند. هرچه تعداد افراد بیشتری به اطلاعات دسترسی داشته باشند، شانس درز اطلاعات و در خطر افتادن آن نیز بیشتر میشود.
وقتی فردی که دارای مجوز دسترسی نیست؛ به اطلاعات دسترسی پیدا میکند، میگوییم نقض اطلاعات یا نشت اطلاعات (Data breaches) رخ داده است؛ نقض اطلاعات از بزرگترین نگرانیهای یک ارگان است. جالب است بدانید در یک مطالعه که توسط یک شرکت امنیت دادهی معروف انجام شد 63 درصد از پاسخدهندگان گفتند که در سال 2021 دچار نقض اطلاعات یا حادثهی سایبری شدهاند و این عدد همواره در حال افزایش است.
نقض اطلاعات یا Data Breaches به تعدادی از حوادث سایبری گفته میشودکه شامل لو رفتن اطلاعات به صورت اتفاقی، حملات فیشینگ، حملات DDOS یا Distributed Denial-Of-Service، نقض اطلاعات به صورت فیزیکی، مشکلات در کنترل دسترسی (Access Control) و غیره میشود.
لو رفتن اطلاعات و هک شدن سرویسهای یک سازمان تنها مخصوص شرکتهای کوچک و یا ضعیف نیست؛ حتی شرکتهای بزرگ مانند یاهو، فیسبوک و توییتر نیز دچار این حملات شدهاند.
#وعده_صادق۳
@negaheqods
🔻ستونهای نظارت جهانی را بشناسید؛ اتحاد پنج چشم
(قسمت اول)
روند شکلگیری
جامعهی اطلاعاتی «پنج چشم» (Five Eyes) متشکل از ایالاتمتحده، کانادا، بریتانیا، استرالیا و نیوزلند، یک ائتلاف باسابقه برای اشتراک اطلاعات است. پنج کشور عضو این اتحاد اطلاعاتی که همه انگلیسیزبان هستند، توافقی برای اشتراکگذاری اطلاعات و تکنیکهایی برای جمعآوری آن دارند.
در اکتبر 1914 و کمی پس از آغاز جنگ جهانی اول، انگلستان گروهی با عنوان اتاق 40 برای زیرنظر گرفتن ارتباطات دشمن ایجاد نمود. پس از اتمام جنگ، دولت انگلیس تصمیم گرفت این سیستم جاسوسی را گستردهتر کند. از این رو، پس از مدتی این اتاق فکر به یک سازمان اطلاعاتی قدرتمند به نام "مرکز کد و رمزنویسی دولتی" (GC&CS) تبدیل شد. این سازمان نقش زیادی در پیروزی متفقین داشت.
پس از اتمام جنگ جهانی دوم، دولت انگلیس که در زمان جنگ، مراکز مهم نظامیاش از سوی آلمان نازی مورد تهدید قرار گرفته بود، تصمیم گرفت برای جلوگیری از تکرار این رویدادها، مرکز کد و رمزنویسی دولتی را به آمریکا منتقل و همکاری سایبریاش را با آمریکا تقویت کند. در سال 1946 میلادی، دولت انگلیس نام مرکز کد و رمز دولتی (GC&CS) را به سرفرماندهی ارتباطات دولتی تغییر داد و توافقنامهی (UKUSA) را با آمریکا امضا کرد.
هدف از این توافقنامه همکاری دو کشور در حوزهی جاسوسی ارتباطات (سیگنال) بود در سالهای بعد، با کمک آمریکا و انگلیس سازمانهای امنیت سایبری در کانادا با نام پایگاه امنیت ارتباطات کانادا (CSEC)، ادارهی سیگنالهای استرالیا (ASD) و ادارهی امنیت ارتباطات دولتی نیوزلند (GCSB) (هر سه از مستعمرات سابق بریتانیا) با فاصلهی زمانی کوتاهی تأسیس شدند و به توافق (UKUSA) پیوستند. پس از آن نام شرکای «پنج چشم» بر کشورهای عضو این قرارداد گذاشته شد.
#وعده_صادق۳
@negaheqods
🌸 «وَ تِلکَ شَجَرَةٌ أَصْلُهَا النَّبِی وَ فَرْعُهَا الْوَصِی» 🌸
فردا ، روز شکفتن گلی از تبار عصمت و طهارت است؛ امامی که جوانترین حجت خدا بود و در عین خردسالی، دریای بیپایان علم و حکمت.
💠 امام جواد (ع)، همان که کرامتش مرزها را درنوردید و مهربانیاش، دلها را آرامش بخشید.
ولادت نهمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، امام محمدتقی (ع)، بر عاشقان اهلبیت مبارک باد.
✨ «یَا جَوَادَ الأَئِمَة، اِشفَع لَنَا عِندَ الله»
#وعده_صادق۳
@negaheqods
هر_صبح_یک_سلام
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
روزت را زیبا کن!
عادت سلام کردن به امام حسین علیه السلام را نشر می دهیم ...
#وعده_صادق۳
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#وعده_صادق۳
@negaheqods
اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَالزَّمان (عج)
سلام بر او که پایان همه غمها و سرگردانیهای دنیاست.
#سلام_امام_زمانم
#وعده_صادق۳
@negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت صد و پنجم کمیل با چشمان نگران و ترسیده اش به سمانه نگاه کرد و غرید: ــ ح
﴾﷽﴿
پلاک پنهان
🔻 قسمت صد و ششم
کمیل در را باز کرد و به سمانه اشاره کرد که وارد خانه شود،سمانه وارد شد و با نگاهش اطرافش را وارسی کرد،کمیل عصبی کتش را روی مبل پرت کرد و به طرف سمانه که چادرش را از سر می کند نگاهی کرد.
سمانه روی مبل نشست و به تلویزیون خاموش خیره شد،کمیل روبه رویش ایستاد و دو دستش را به کمر زد.
ــ سمانه
ــ باتوام سمانه
کمیل به او نزدیک شد و چانه اش را در دست گرفت و به سمت خود چرخاند:
ــ وقتی حرف میزنم به من نگاه کن و جوابمو بده
سمانه شاکی گفت:
ــ مگه خودت نگفتی تمومش کنم و حرف نزنم ،بفرما ساکت شدم
کمیل عصبی از او دور شود و پشتش را به سمانه داد و دستی به سرش که از درد در حال انفجار بود کشید،دیشب درد زخمش و فکر سمانه او را تا دیر وقت بیدار نگه داشته بود،خسته نالید:
ــ تمومش کن سمانه،باور کن اونجوری که فکر میکنی نیست،بزار برات توضیح بدم
سمانه از جایش بلند شد و روبه رویش ایستاد.
ــ نمیخوام توضیح بدی،چیزی که باید میشنیدمو شنیدم
کمیل بازویش را در دست گرفت و خشمگین فریاد زد:
ــ لعنتی من اگه میخواستم به خاطر مراقبت کردن با تو ازدواج کنم که مثل قبلا هم میتونستم بدون اینکه بحث ازواج باشه ازت مراقبت کنم.
ــ من بچم کمیل ??بچم؟
ــ چیکار کنم که باور کنی سمانه؟تموم کن این موضوعو
ــ باشه ،تمومش میکنم،به بابام میگم که میخوایم تمومش کنیم
با اخم به او خیره شد و گفت:
ــ منظورت چیه؟
سمانه مردد بود برای گفتن این حرف اما آنقدر عصبی و ناراحت بود که نتوانست درست فکر کند به حرفش.
ــ منظورم اینه گه طلاق بگیریم
کمیل احساس کرد که زمان ایستاد،با ناباوری به سمانه نگاه می کرد،هضم جمله سمانه برایش سنگین بود،اما کم کم متوجه منظور سمانه شد.
سمانه رگه های عصبانیت ،خشم ،ناراحتی،اضطرتب را
که کم کم در چشمان کمیل موج میزدن را دید،با وحشت به صورت سرخ کمیل و رگ باد کرده ی گردنش نگاه کرد ،
دوباره نگاهش را به سمت چشمان کمیل برگرداند،کمیل با آنکه با شنیدن کلمه طلاق کل وجودش به آتش کشیده شده بود و دوست داشت آنقدر سر سمانه فریاد بزند که آرام شود،اما می دانست این راهش نیست ،نمی خواست سحانه از او بترسد،زیر لب چندبار صلوات فرستاد و خدا را یاد گرفت،آنقدر گفت و گفت تا کمی آرام گرفت،سمانه که نگران کمیل شد با صدای لرزان آرام صدایش کرد،اما با باز شدن چشمام کمیل و گره خوردن نگاه هایشان بهم ترسید و کمی خودش را عقب کشید.
کمیل اخمی بین ابروانش نشاند و جدی و خشمگین گفت:
ــ خوب اینو تو گوشت فرو کن تا آخر عمر که قراره کنار هم زندگی کنیم نداری یک بار دیگه سمانه فقط یک بار دیگه هم نمیخوام کلمه طلاقو از زبونت بشنوم،فهمیدی؟
سمانه سریع سرش را به علامت تایید تکان داد.
ــ وقتی بهت میگم گوش کن حرفمو،بزار برات توضیح بدم،مثل یه دختر خوب سکوت کن و حرفای منو گوش بده،
ادامہ دارد...
#وعده_صادق۳
@negaheqods