eitaa logo
نگاه قدس
1.6هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
246 ویدیو
22 فایل
مقام معظم رهبری: امروز تأثیر رسانه‌ها در عقب راندن دشمن بیشتر از موشک و پهپاد است،هرکس رسانه قوی‌تر داشته باشد در اهدافی که دارد موفق‌تر خواهد بود. ارتباط با ادمین: @ertebat_qodsian
مشاهده در ایتا
دانلود
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار شروع جلد نه؛ (در این جلد به تاریخ ایران مخصوصاً از صفویه به بعد اشاره می شود
برگی از داستان استعمار قسمت صد و بیست و پنج شاه و سلطان به اسماعیل که اکنون به نام «شاه اسماعیل صفوی» بر ایران حکومت می کرد، خبر دادند پیکی از طرف سلیم، سلطان عثمانی، به تبریز رسیده است و نامه و هدیه‌ای را از طرف سلطان برای او آورده. شاه اسماعیل پیک سلطان را در کاخ خود پذیرفت. سلطان سلیم در این نامه از اسماعیل خواسته بود تا او را به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر اسلام (ص) بشناسد و اجازه دهد ایران بخشی از قلمرو عثمانی باشد. پیک سلطان، سپس بسته‌ای را که هدیه سلطان در آن بود باز کرد. یک خرقه یا لباسی که درویشان می پوشیدند، یک عصا و یک کشکول یا کاسه ای که درویش ها در دست می گرفتند و در کوچه و خیابان می‌گشتند. سلطان با این هدیه می خواست به شاه اسماعیل بفهماند که بهتر است به جای پادشاهی و حکومت مانند پدران خود به درویشی و صوفیگری مشغول باشد. شاه اسماعیل، در نامه مؤدبانه‌ای پاسخ سلطان سلیم را داد و همراه آن یک ظرف کوچک که درون آن مقداری تریاک قرار داشت برای او فرستاد تا به او گوشزد کند که تصرف ایران، رؤیایی پوچ است که تنها افراد تریاکی و معتاد با چنین خیال هایی خود را مشغول می‌کنند. شاه اسماعیل، این نامه و هدیه را به وسیله پیکی به نام شاه قلی آقا برای سلطان سلیم فرستاد. سلطان عثمانی هنگامی که قوطی تریاک را دریافت کرد، آن قدرخشمگین شد که دستور داد شاه قلی آقا را بکشند و لباس زنانه ای را هم برای شاه اسماعیل بفرستند. در همان روزهایی که شاه اسماعیل و سلطان سلیم عثمانی مشغول فرستادن هدیه های تمسخرآمیز برای هم بودند، پرتغالی ها به فرماندهی آلفونسو دآلبوکرک وارد خلیج فارس شدند و به جزیره هرمز حمله و آن را تصرف کردند. جزیره هرمز، در آن سال‌ها از مهم ترین مراکز تجاری جهان بود. انواع کالاها به این جزیره وارد و از آن صادر می شد. تاجرانی از سرزمین‌های مصر، عربستان، هند و چین با کشتی‌هایشان به این جزیره می آمدند تا کالاهای شرقی و غربی را معاوضه و خرید و فروش کنند. پرتغالی‌ها معتقد بودند هرکس سه نقطه از جهان را در اختیار داشته باشد می تواند بر سراسر آسیا، اروپا و شمال آفریقا حکمرانی کند: هرمز در خلیج فارس، تنگه عدن که اقیانوس هند را به دریای سرخ پیوند می دهد و بندر مالاکا در جنوب شرقی آسیا. آلبوکرک، با تصرف هرمز به حاکم آنجا که امیر سیف الدین نام داشت. دستور داد که هیچ کشتی ایرانی بدون اجازه پرتغالی‌ها نباید در خلیج فارس تجارت کند. از سویی مالیاتی را که جزیره هرمز به شاه اسماعیل می داد و هر سال به ۱۵۰۰ تومان می‌رسید، سه برابر کرد؛به این ترتیب حاکم هرمز هر سال باید ۴۵۰۰ تومان به پرتغالی ها پرداخت می‌کرد. آلبوکرک در همان زمان که مالیات جزیره را سه برابر می کرد دستور داد کالاهای پرتغالی را بسیار ارزان به مردم بفروشند تا آنها از اشغال جزیره خوشحال و راضی باشند. هنگامی که فرستاده شاه اسماعیل، برای دریافت سالانه مالیات به جزیره آمد، حاکم ایرانی جزیره، امیر سیف الدین که زیر نظر پرتغالی ها به حکومت خود ادامه می‌داد نمی‌دانست چه پاسخی به او بدهد. آلبوکرک، تعدادی گلوله توپ و مقداری باروت به او داد تا به فرستاده شاه اسماعیل بدهد و به او گفت :برای شاه ایران بنویس که هرمز بخشی از سرزمین پرتغال است و ما مالیات خود را به مانوئل، پادشاه پرتغال، می دهیم و جز این پاسخی برای تو نداریم. شاه اسماعیل که نیروی دریایی و کشتی های جنگی برای نبرد در خلیج فارس نداشت و از طرفی سلطان سلیم عثمانی هر روز او را به جنگ تهدید می کرد، از رویارو شدن با پرتغالی‌ها خودداری کرد. پرتغالی‌ها هم وقتی فهمیدند خطری از طرف شاه اسماعیل آنها را تهدید نمی‌کند. به بخشی از ساحل ایران که رو به روی جزیره هرمز بود، حمله و آن را اشغال کردند. این قسمت از ساحل، جرون نام داشت که بعدها به بندرعباس مشهور شد. ادامه دارد... @negaheqods
نگاه قدس
قسمت هشتم تمامی این عکس العمل ها فقط نشانگر دلتنگی من بود ، تصمیم گرفتم به اولین نفری که کتاب را م
قسمت نهم با شور و شوق برای بابا همه چیز رو تعریف کردم که در آخر گفت : یادت نره واسه منم بیاری بخونم هیربد که با دکمه سر آستینش درگیر بود از پله ها پایین آمد و گفت : همچین تحفه ایم نیست وقتی پارت ، پارت می نوشت واسه من میخوند اصلا خوشم نیومد ــ کی گفت تو نظر بدی ؟ ــ خواستم پدرمو آگاه کنم ــ تو ؟! آقای جذاب ۲۷ سالت شد ، چرا نمیری زن بگیری از دستت راحت شیم ، ترشیدی که ! ــ میخوام در کنار پدر و مادرم زندگی کنم تو چیکاره ای ؟! هرچند معلوم بود شوخی میکند اما بابا مثل همیشه برای اینکه شخصیتم را حفظ کند گفت : ــ با خواهر بزرگترت درست حرف بزن ــ چشم ، بانو برایتان مقدور است این دکمه را برایم ببندید ؟‌ ــ کجا به سلامتی ؟ ــ متاسفم نمیشه برای یک خانوم توضیح داد ــ هیربد ‌؟!! ــ هان ؟ چته ‌؟ مغزت توانایی تحلیلش نداره از دنیا ساقط میشی بابا یقه منو میگیره ــ خیلی لوسی ــ لطف داری ، من رفتم . بابا ؟ مامان ؟ آبجی بزرگه، هَو اِ گود تایم. بابا ‌: نه این آدم نمیشه ثریا بدون شرکت در بحث میان بابا و مامان به اتاقم رفتم ، وقتی وارد اتاقم میشدی اولین چیزی که به چشم میخورد عکس دست جمعی کوه نوردی بود ، با یادآوری اتفاقات آن روز لبخندی روی لبم شکل گرفت . بدون تعویض لباس هایم دمر روی تخت افتادم ، همین که خواستم خواندن را شروع کنم تلفن همراهم به صدا درآمد . با دیدن تماس گیرنده فاتحه ای نثار روح پر فتوحم کردم و روی اسپیکر گذاشتم که صدایش در اتاقم پیچید : ــ الو هانی ؟ بی معرفت چرا به من خبر ندادی ؟ تو باز رفتی سراغ فاطی یادت رفت اول هر کاری باید به من شرح حال بدی ؟! ــ اول سلام دوما اینقدر تند نرو تو کی باشی که من همه چی برات توضیح بدم ؟! ــ دلم نخواست سلام کنم ، من همه کارتم ــ پپسی میخوری یا ... با جیغ جيغ های گوش خراشش حرفم را قطع کرد ، بی توجه به حرص خوردنش گفتم : ــ ســــُلی عمه کجاست ؟ ــ درست حرف بزن ، تو خیر سرت تحصیل کرده ای ! چرا قداست اسم بچم و میاری پایین ؟! ــ خب حالا ‌، بانو سلاله کجا تشریف دارن ؟ ــ ناهار خورد خوابید فداش بشم . ــ باشه موافقم ، سریع تر اقدام کن ــ کوفت ــ تو از کجا فهمیدی ؟ آهان دوباره این شوَر کَنه ات سر صبحی اومده بود اینجا که واسه جناب عالی آمار بگیره !! ــ راجب شوهر من درست صحبت کن ، ضمنا صبح نه ظهر ، نمیدونستی بدون ، بعدشم خواسته به مامانش سر بزنه تو رو سننه ؟! ــ بسه ثمین ، ولم کن با همین شوهرت ، زنش دادیم بره نبینیمش بدتر شد . ــ اگه گذاشتم دیگه بیاد ... ــ خوب کاری میکنی آفرین ــ ول کن ، فاطمه چطور بود ؟ ناراحت نبود ؟ ــ نه حداقل اینجوری نشون نمی داد ــ اون مثل ما نیست که خیلی خانومه ــ آره ... آهی کشید و گفت : ــ البته من میدونم بخاطر مشکات اینقدر به فاطمه سر میزنی ــ همش هم بخاطر مشکات نیست ، فاطمه کتاب خونده نشده ایه برام ! ــ خیلی صبوره ... ــ آره ، واقعا . ــ خب مزاحمت نمیشم بیشتر از این فعلا ، به مامان بابا هم سلام برسون . ــ تو همیشه مزاحمی ، برو ، باشه سلامت باشی . ــ تو درست بشو نیستی ... ــ نکه تو هستی . ــ اَه ولم کن هزارتا کار دارم ، خدافظ ــ بسلامت . ثمین کمک بزرگی به نوشته ام کرد ، هر جا مهدا سعی در سانسور داشت را توضیح داد بدون هیچ کم و کاستی . این شجاعتش خیلی تحسین برانگیز بود . ادامه دارد ... @negaheqods
اولین حلقه پدافندی تأسیسات هسته ای جمهوری اسلامی ایران در سوریه قرار دارد! حمله هوایی به تأسیسات هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران خیالی باطل است که بر روی کاغذ ونقشه هم شدنی نیست... @negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @negaheqods
♥️ ‌گل؛ برای زندگی ، نور را بهانه می کند ! و من؛ تو را ... ‌ و هر روز پنجره ی قلبم را به آسمانِ یادت می گشایم ... تا آفتابِ نگاهت در رگهایم جاری شود ... ‌ ‌ با تو زنده می شوم ! سلام بهانه ی زندگی 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤 @negaheqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت صد و بیست و پنج شاه و سلطان به اسماعیل که اکنون به نام «شاه اسماعیل
برگی از داستان استعمار قسمت یکصدو بیست و شش شاه اسماعیل، خطر سلطان سلیم را بیش از اشغالگری پرتغالی ها جدی گرفته بود و ارزیابی او اشتباه نبود. سلطان سلیم عثمانی در سال ۹۳۰ هجری قمری با یک سپاه صد هزار نفری به ایران حمله کرد. شاه اسماعیل هم با لشکر چهل هزار نفری خود در دشت چالدران، در غرب آذربایجان در برابر آن ها صف‌آرایی کرد. در این جنگ، ارتش عثمانی توپخانه بزرگی را همراه آورده بود، اما سواران ارتش ایران استفاده از توپ را عملی ناجوانمردانه می دانستند که تنها سربازان ترسو که نمی توانند از نزدیک با دشمن بجنگند به آن پناه می برند. در جنگ چالدران سواران ایرانی چنان شجاعتی از خود نشان دادند که فاصله اندکی با پیروزی داشتند، آن هم در برابر دشمنی که تعداد سربازانش بسیار بیشتر از آنها بود. اما در آخرین لحظات سلطان سلیم دستور داد توپ ها شروع به شلیک کنند و سپاه ایران و بخشی از لشکر عثمانی را که مشغول جنگ با ایرانی ها بود، زیرآتش بگیرند. سلطان سلیم با کشتن گروهی از سربازان خودش در کنار ایرانیان توانست ورق را برگرداند و ارتش ایران را با شکست مواجه کند. ارتش عثمانی پس از این پیروزی در داخل خاک ایران پیشروی کرد و برای چند روز تبریز هم به تصرف دشمن درآمد ؛ اما چون ایرانی ها هنگام عقب نشینی همه مراتع و مزارع را آتش زده بودند، سلطان سلیم مجبور شد برای آنکه سربازان و اسب های بی‌شمارش را از تلف شدن نجات دهد. خاک ایران را ترک کند و به کشورش بازگردد. سلطان عثمانی، هم زمان با ایران به دنبال گسترش قلمرو خود در اروپا بود، به همین خاطر بسیاری از کشورهای اروپایی با عثمانی دشمن بودند. شاه اسماعیل فکر می‌کرد می تواند از دشمنی اروپایی‌ها و عثمانی استفاده کند؛ برای همین به فکر اتحاد با آن ها افتاد. او نخست، سفیری را برای گفت وگو با پرتغالی‌ها فرستاد و به آن ها اعلام کرد حاضر است از جزیره هرمز چشم پوشی کند به شرط آنکه پرتغالی ها هم در جنگ با عثمانی در کنار ایران قرار گیرند. پرتغالی ها تعهد کردند به ایران کمک کنند تا جزیره بحرین را به قلمرو خود برگرداند. یکی از قبیله های محلی به نام جبرید، در بحرین شورش کرده و استقلال خود را از ایران اعلام کرده بود. پرتغالی‌ها وارد بحرین شدند و این قبیله را سرکوب کردند، اما جزیره را به ایران تحویل ندادند! آنها برای آنکه شاه اسماعیل را بیش از این از خود ناامید نکنند، قول دادند که اگر ایران با عثمانی بجنگد، آنها هم برای یاری ایران وارد جنگ می شوند. شاه اسماعیل سپس برای پادشاهان مجارستان و اسپانیا پیام های اتحاد فرستاد. فرستادن نامه به اروپا و گرفتن پاسخ، حداقل دو سال طول می‌کشید، به همین علت هنگامی که پاسخ پادشاه اسپانیا به نامه شاه اسماعیل به ایران رسید، پنج سال از فوت شاه اسماعیل که در سال ۹۳۰ هجری رخ داده بود، می‌گذشت. @negaheqods
نگاه قدس
قسمت نهم با شور و شوق برای بابا همه چیز رو تعریف کردم که در آخر گفت : یادت نره واسه منم بیاری بخون
قسمت دهم با اصرار مامان ناهار را در سکوت و ذهنی مشغول خوردم و مجددا به اتاقم برگشتم . کتابم را باز کردم ، کتابی که یک سال برای نوشتن و هشت سال برای فهمیدنش تلاش کرده بودم !! دلم میگیرد وقتی میبینم من هم میتوانستم مثل مهدا زندگی را بفهمم ، اوج گرفتن وجودم را تجربه کنم و بی نهایت عشق را بچشم اما سرگرم روزمرگی شدم و اوقات خودم را باطل و پوچ گذراندم و چقدر از خدای مهدا سپاس گزارم که از ورطه ی هلاکت نجاتم داد و نگذاشت بیش از این با اختیاری که به من عطا کرده بود و من با جهل به بدترین نحو تعبیرش کرده بودم دنیا و آخرتم را بسوزانم .... مهدا معتقد است خدا برای آدمی تقدیری از جنس خودش قرار داده و با عقل به او یادآور شده هر کدام چه عاقبتی دارد و حتی قضای او بر اختیار انسان است و اوست که با اختیار خود حالات ممکن را انتخاب میکند و نیت قلبی آدم ها گاهی عامل بزرگی بر حادث شدن اتفاقات زندگی ست . خیلی غم انگیز است روز های بر باد رفته ات را مرور کنی . اما اولین درس این است ؛ که اگر دیروز به حساب خود می نشستی امروز در عذاب گذشته ی بی تغییر نمی ماندی . پنج سال از زندگیم را باختم چون عشق را نفهمیده بودم ؛ باختم ، چون در توهم عشقی که هیچگاه درکش نکرده بودم می سوختم ، در جهلی که هر روز بیش از پیش انکارش میکردم انکاری که تاوانش جدایی بود ، جدایی از کسی که تنها آشنای دلم بود ، اولین خطای من این بود که هیچ قانونی برای دلم نداشتم هیچگاه فکر نکردم این قلب جایگاه اصلی چه کسی است ، قانون دلم غرور بود ... کاش توانسته بودم خودم را نجات بدهم کاش توانسته بودم ‌*کارن* را نجات بدهم تا پس از پنج سال شیفتگی کارمان به فراموشی هم نکشد .... یعنی او هنوز به من فکر میکند ‌؟ یا زمان کار خودش را کرده ؟ یعنی همچنان مرا مقصر می داند ؟ یا به اشتباه خودش پی برده است ؟ یعنی فهمیده با خودخواهیش هردویمان را تباه کرد ؟ . . . افسوس از قانون قلبی که عقل از آن بی خبر است ... افسوس از دلی که هنوز دلتنگ میشود ... افسوس از دلی که با سخاوت می بخشد ، اما کسی این بخشش را نمی خواهد .... آهی میکشم و ترجیح میدهم بیش از این به دیوار خشتی قلبم تکیه ندهم و مطالعه را شروع کنم ، کتاب را بر دانای کل نوشتم تا نقش خودم برای خواننده ملموس باشد ... ادامه دارد ... @negaheqods
امام خامنه ای : سپاه در تاریخ شناخته‌شده‌ی ما، یك پدیده‌ی كم‌نظیر، شاید هم بی‌نظیری است؛ یعنی موجودی است كه ولادت و رشد و نمای آن، در صحنه‌ی انقلاب، آن هم در عرصه‌ی دشوارترین آزمونهای انقلاب بود. دوم اردیبهشت سالروز تاسیس سپاه گرامی باد @negaheqods
🇮🇷سالروز اعلام انقلاب فرهنگی ۲ اردیبهشت ۱۳۵۹ ♦️با پیروزی انقلاب اسلامی، نیاز به تحول عمیق در فرهنگ های وارداتی در جامعه و خصوصا در نظام آموزشی و فرهنگی کشور احساس می شد؛ چرا که نظام آموزش کشور که پایه فرهنگ جامعه می باشد تحت سلطه استعمار پایه ریزی شده بود و تامین کننده نیازهای اساسی جامعه اسلامی و مبتنی بر فرهنگ اسلامی نبود. از اینرو در ابتدای انقلاب گروه های مختلف وابسته به غرب و شرق دانشگاه را پایگاهی برای اشاعه عقاید انحرافی خود و نیز کانون مقابله با دانشجویان انقلابی و مسلمان قرار داده بودند و دانشگاه به صحنه زد و خورد و ضرب و شتم گروهک ها بدل شده بود. در ۲۹ فروردین ۱۳۵۹ منافقین و گروهک ها با حمله به دانشگاه تربیت معلم و ضرب و شتم دانشجویان مسلمان، کنترل دانشگاه را در دست گرفتند. ♦️شورای انقلاب ۳ روز به آنها مهلت داد تا اتاق ها و ستادهای عملیاتی خود را از دانشگاه ها خارج کنند. مردم به منظور مقابله با گروهک ها به راهپیمایی پرداختند و در روز ۱۳۵۹/۲/۲در حالیکه منافقین به سلاح گرم و سرد مسلح بودند، مردم موفق به شکست آنها شدند و دانشگاهها را تصرف کردند و به این ترتیب تا ۱۳۶۱/۹/۲۷ دانشگاهها تعطیل بود. در این مدت ستاد انقلاب فرهنگی وظیفه بررسی و تحقیق و برنامه ریزی جهت تغییر محتوا و عملکرد نظام آموزشی کشور را بر عهده داشت. ♦️عمده ترین اهداف این انقلاب فرهنگی تجدید نظر در نظام آموزش و ساختار دانشگاهها و متحول ساختن آن متناسب با نیازهای کشور و تامین استقلال سیاسی ، اقتصادی و رهایی از وابستگی به شرق و غرب و نیز تصفیه دانشگاهها از عناصر وابسته به استعمارگران و ابرقدرتها و به طور کلی از عناصر ضدانقلاب بود. @negaheqods
✅ ابوطالب شفقت، معاون هماهنگی استان‌های وزارت کشور، به‌زودی به‌عنوان استاندار لرستان انتخاب خواهد شد ✅ یوسف نوری، وزیر سابق آموزش و پرورش برای استانداری مازندران انتخاب می‌شود انتصاب وی به این مسئولیت، نیازمند رأی اعتماد هیئت وزیران است. @negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @negaheqods
♥ خوشا بہ حاڸ قلب‌هایي ڪہ هـر روز صبح بہ یاد شما، باز مي‌شوند... طراوت هستي... زمزمہ ی نام شماست 🌸 @negaheqods