نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت یکصد و سی ویک چه کسی هدایای شاه را سرقت کرد؟! شاه عباس میدانست اروپ
برگی از داستان استعمار
قسمت یکصد و سی و دو
ماهوت فروشها
ریچارد استیل یک جوان انگلیسی بود که برای کمپانی هند شرقی کار میکرد استیل برای یافتن یکی از هموطنانش به ایران آمد این مرد پولی را از استیل گرفته و پس نداده بود.
ریچارد استیل رد پای این مرد را در ایران و شهر شلوغ و پرجمعیت اصفهان پیدا کرد اما هنگامی که به اصفهان رسید در میان انبوه خارجیهای شهر بدهکارش را پیدا نکرد و مجبور شد برای یافتن او راهی هند شود.
استیل دست خالی از ایران بیرون نرفت: او متوجه شد که ایران زمستانهای سردی دارد و بازار خوبی برای پارچه های ماهوت انگلیسی است.
مدتی بود که شرکت هند شرقی پارچه های ماهوت انگلستان را به هند میبرد. اما بازار هند دیگر برای خرید این پارچه ها کشش نداشت و بسیاری از آنها در انبار شرکت مانده بود.
ریچارد استیل با نماینده شرکت هند شرقی در هند صحبت کرد و زمستانهای ایران را آن قدر سرد و وحشتناک توصیف کرد که نماینده شرکت تصمیم گرفت با ایران رابطه تجاری برقرار کند.
ریچارد استیل همراه با انگلیسی دیگری به نام جان کرادر به ایران اعزام شد شاه عباس که هنوز از اروپایی ها ناامید نشده بود به آنها خوش آمد گفت و فرمانی را برای پیشرفت کار آنها صادر کرد تا آنجا که ممکن است فرنگی های انگلیسی را با گرمی پذیرا شوید و برای آسایش آنها بکوشید.
کالاهایشان را به هر جایی که تمایل دارند برسانید و مراقب باشید که در سواحل ما، فرنگیهای دیگر مزاحمشان نشوند.
استیل و کرادر بندر جاسک را برای فعالیت شرکت مناسب دیدند و مدتی بعد در سال ۱۰۲۵ هجری قمری نخستین کشتی تجاری انگلیسی با محموله بزرگی از پارچه به جاسک رسید.
انگلیسیها در شیراز و اصفهان تجارتخانه هایی برپا کردند و بعد فرمان دیگری از شاه گرفتند که به آنها اجازه می داد در سراسر کشور به آزادی تجارت و دادوستد کنند.
بر اساس این فرمان هر خطایی که از یک فرد انگلیسی سر می زد. او فقط به دست انگلیسیها محاکمه میشد و حکومت ایران اجازه نداشت این فرد را تنبیه کند. این امتیاز به « کاپیتولاسیون» معروف است علاوه بر این شاه به آنها قول داد هر سال بین ۱۰۰۰ تا ۳۰۰۰ عدل ابریشم با قیمتی مشخص به انگلیسیها بفروشد هر عدل برابر با ۱۱۰ کیلوست و آن ها بتوانند این ابریشم را بدون پرداخت عوارض گمرکی از ایران بیرون ببرند.
شاه در مقابل همه این امتیازها فقط یک انتظار از انگلیسی ها داشت به او کمک کنند تا پرتغالی ها را از جزیره هرمز بیرون کند و این جزیره را دوباره به قلمرو ایران برگرداند.
انگلیسی ها از هر فرصتی برای جلب توجه شاه عباس استفاده میکردند حتی نماینده شرکت هند شرقی در اصفهان در مجلسی که تاجران کشورهای مختلف به دیدار شاه رفته بودند سکهای نقره ای را به شاه نشان داد و از اختراع دستگاه سکه زنی در انگلستان صحبت کرد که سکه ها را دقیقاً با یک شکل و وزن میسازد.
شاه عباس با علاقه به سکه انگلیسی نگاه کرد و از نماینده شرکت خواست سی عدد از این سکه ها برای او بیاورد نماینده شرکت هم نامه ای به انگلستان نوشت و پس از مدتی سکه ها را به شاه تقدیم کرد اما چون سکه ها نقره بودند شاه عباس آنها را نپذیرفت و گفت:« گویا دولت انگلیس خیلی گداست که نتوانسته به اندازه سی سکه طلا فراهم کند و برای من بفرستد!»
شاه درباره فقیر بودن دولت انگلستان اشتباه نکرده بود؛ انگلستان در مقایسه با بسیاری از کشورهای اروپایی و شرقی دولت فقیری به شمار می رفت؛ هنوز زمان زیادی باقی مانده بود تا انگلیسیها ثروتی را از چهار گوشه جهان گردآوری کنند و بر رقیبان اروپایی خود چیره شوند با آنکه بیش از صد سال از تصرف هرمز به دست پرتغالی ها می گذشت ایران هنوز نتوانسته بود یک نیروی دریایی قوی و منظم فراهم کند؛ به همین علت مجبور بود امتیازهای زیادی را به کشورهای اروپایی بدهد تا بتواند در خلیج فارس حضور داشته و از جزیرهها و سواحل خودش دفاع کند.
@negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت پانزدهم با غر زدن های مائده و شیطنت های مرصاد ، مائده را رساندند و بسمت خشک شوی
محافظ عاشق من
قسمت شانزدهم
جلوی رستورانی که قبلا مهدا حسابی ازش تعریف کرده بود و گفته بود دلش میخواد یه بار با خانواده بیان ، ایستاد .
بعد از رزرو میز با فاطمه تماس گرفت تا هماهنگی های لازم را انجام دهد .
ــ سلام فاطمه خانوم ، احوال شما ؟ آقا هادی خوبن ؟
+ سلام برادر فداکار ، الحمدالله ، شما چطوری ؟ خانواده خوبن ؟
- خوبن سلام میرسونن . فاطمه خانوم کلاستون کی تموم میشه با سجاد بیایم دنبالتون ؟
+ ساعت ۱۱ آخریشه
- خب پس بعد از کلاستون با مائده و سجاد میایم دنبالتون .
+ باشه موردی نداره ، مائده مدرسه نداره ؟
ـ زنگ آخر چیز مهمی نداشتن اصرار داشت اونم باخودمون ببریم .
+ ممنون مرصاد جان لطف میکنی ، مهدعلیا خیلی خوش شناسه تو رو داره .
ـ لطف دارید .
+ حقیقته ، مرصاد جان استاد اومد من باید برم .
ـ موفق باشید ، یا علی .
+ تو هم همین طور ، خدافظ .
بعد از اینکه تماسش تمام شد ، دنبال امیر حسین و سجاد رفت تا با هم به نمایشگاه ماشین برن .
امیر حسین بعد از اینکه نشست ، گفت : سلام عرض شد اخوی ، احوال جناب عالی ؟
ـ سلام ، بشین حرف نزن اینقدر
+ حالا بیا به این احترام بذار لیاقت نداری
ـ امیر کاری نکن طوری بزنمت نتونی غذا بخوری
+ چته ؟ چرا وحشی شدی ؟
ـ من تو رو میبینم این شکلی میشم
+ خدا کمکت کنه بصورت وی آی پی .
ـ یه زنگ به سجاد بزن بگو پایینیم
+ باشه دارم میگیرمش ، الو داش سجاد ؟ آره ما تو ماشینیم ، بیا . منتظریم
ـ برو بشین عقب
+ خودم میدونم
همان لحظه سجاد در را باز کرد و گفت : سلام برادر مرصاد زحمت شد واست ، این دوماد ما همیشه ماموریته وگرنه مزاحم تو نمیشدم .
ـ سلام ، چه حرفا میشنوم ، بشین داداش تو رفیق یه روز دو روز نیستی مثل بعضی ها
سجاد خندید که امیرحسین با اعتراض گفت : امروز یه چیزیت میشه مرصاد !
ادامه دارد ...
@negaheqods
🔸بانو!
گاهی برخی #حجاب_استایل_ها انقدر چهره و پوشششان تداعیکننده #فلسفه_حجاب نیست که تو متوجه میشی و تذکر میدی اما شعار همه حجاب استایل ها در این مواقع این است که «دين من برای خودم است» این نوع پوشش، انتخاب و سلیقه ی من بوده و هرکس انتخاب خود را دارد.
💫قرآن کریم در مورد نحوه ى منحرف كردن شيطان، عبارتِ «خطوات_الشيطان» را به كار برده است:
«ولا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ» بقره/۲۰۸
«خُطوات» جمع «خُطوة» به معناى گام است.
👈 یعنی شیطان گام به گام منحرفت میکنه
🔸شیطان مرحله به مرحله و به تدریج ماها رو به سمت گناه می بره و برای هر کسی یک برنامه ای دارد....
👈یعنی اول شیطان انسان را تشویق به مقدمات گناه میکند، کاری که شاید خودش گناه نباشد ولی وقتی به گناه نزدیک شدی ↩️ به خود گناه تشویقت میکنه.
🔻گام 1⃣: جایگزین شدن عبا به جای چادر به بهانه ی راحتی در سفر و فرزنداری و ...
🔻گام 2⃣: تهیه عباهای چین واچین و خوش رنگ و لعاب و با روسری های جذاب برای مهمانی های فامیلی به بهانه ی راحتی در پذیرایی
🔻گام 3⃣: اضافه شدن آرايش ملایم صورت و کنار گذاشتن چادر و استفاده از عبا در کوچه و خیابان
🔻گام 4⃣: تغییر عبا به تونیک کوتاه با شلوار گشاد همرنگ با آرایش بیشتر
🔻گام 5⃣: آرایش غلیظ و پوشیدن تونیک با ساپورت و...
🔸و یهو به خودت میای میبینی خط قرمزهات به کلی تغییر کرده
اين افراد، خواه ناخواه تبديل به الگو می شوند، حتی اگر بارها به مخاطبان خود بگويند من الگوی شما نيستم.
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ.
باز هم میشوم کبوترتان
زیر ِ این گنبدِ مُنَوَرتان
من نمک گیر ِسفرهات شدهام
دستِ خالی نرفتم از درتان
@negaheqods
🍃❤️🍃
🌼 #حضرت_مولا_سلام
صبح شد پنجره از
آمدنت وا مانده
دوسه تا دلهره از
جُمعه زِ توجامانده
روزها دگر
فرق ندارد بی تو
تا میان من و تو
فاصله برجا مانده
🌼السَّلامُ علیکَ یابقیَّةَ الله
@negaheqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت یکصد و سی و دو ماهوت فروشها ریچارد استیل یک جوان انگلیسی بود که برا
برگی از داستان استعمار
قسمت صد و سی و سه
سردار پابرهنه
سفیر اسپانیا« دن گارسیا دوسیلوا فیگونه را»تلاش میکرد به شاه عباس بقبولاند بندر گمبرون را که از پرتغالیها پس گرفته بود دوباره به آنها برگرداند.
چند سالی بود که اسپانیا پرتغال را اشغال کرده و همه سرزمینهایی که پرتغالی ها در مناطق مختلف جهان تصرف کرده بودند در اختیار اسپانیا قرار گرفته بود.
شاه عباس در سال ۱۰۱۰ هجری قمری به امام قلی خان حاکم فارس دستور داده بود بندر گمبرون را که پرتغالی ها در ساحل جرون، روبه روی جزیره هرمز ساخته بودند آزاد کند پرتغالیها از این بندر به خوبی مراقب جزیره هرمز بودند و هرگاه یک کشتی به جزیره نزدیک میشد با شلیک یک توپ حضور آن را به سرباران خود که در جزیره مستقر بودند خبر می دادند سرباران امام قلی خان بندر گمبرون را در نبردی سخت آزاد کردند و آن را «بندرعباس» نامیدند.
پس از مدتی هم با قایقهای بزرگ خود را به بحرین رساندند و این جزیره را که تعداد کمی سرباز پرتغالی از آن دفاع میکردند؛از چنگ آنها بیرون کشیدند. اکنون تنها هرمز در تصرف پرتغالی ها بود؛اما آزاد کردن هرمز به آسانی جنگ در بحرین نبود. پرتغالی ها به سختی از هرمز دفاع میکردند.
سفیر اسپانیا به شاه عباس پیشنهاد میکرد که اگر بحرین و گمبرون را به آنها برگرداند پادشاه اسپانیا هم در جنگ با عثمانی به ایران کمک خواهد کرد. یک بار دیگر اروپایی ها میخواستند از اختلاف ایران و عثمانی بهره برداری کنند اما شاه عباس پیش از رسیدن«دن گارسیا»با عثمانی صلح کرده بود.
این پیمان در سال ۱۰۲۷ هجری پس از جنگی سخت بین دو کشور که با پیروزی ایران به پایان رسیده بود امضا شد.
اکنون شاه عباس با کشور همسایه در صلح به سر می برد و نیازی به نیروی نظامی اروپایی ها نداشت، پس چرا باید به پیشنهاد پادشاه اسپانیا پاسخ مثبت میداد؟!
او با انگلیسی ها صحبت کرده بود تا با استفاده از نیروی دریایی آنها هرمز را هم آزاد کند سفیر اسپانیا باید دست خالی باز می گشت.
در این جلسه امام قلی خان سردار سپاه ایران و حاکم فارس هم حضور داشت در پایان جلسه هنگامی که سفیر برای خداحافظی از جا بلند شد به مترجمش گفت: «از دربان مجلس بپرس که اسبم آماده است یا نه.» شاه عباس که نزدیک آنها نشسته بود به طرف امام قلی خان برگشت و دستور داد که سؤال کند اسب آماده است یا نه.
امام قلی خان بیدرنگ از جا جست و از سرسرای کاخ بیرون دوید آن قدر برای انجام فرمان شاه عجله داشت که کفش هایش را هم نپوشید و با پای برهنه تمام مسیر بین ساختمان کاخ و در باغ را دوید و پس از چند دقیقه دوباره دوان دوان در حالی که سرو رویش از عرق خیس شده بود به سرسرا برگشت و گفت: «اسب حاضر است.»
شاه به سفیر اسپانیا رو کرد و گفت « میبینید حاکم فارس چقدر شما را دوست دارد؟ شما تا ابد همسایه های خوبی خواهید بود.»
سفیر اسپانیا لبخند زد و گفت: «جناب خان فرمانبردار شما هستند و میخواستند با همه وجود دستور شما را به انجام برسانند.»
دن گارسیا به شاه فهمانده بود که تعارف او را جدی نگرفته است اما شاید دوستی ابدی امام قلی خان را با خودش جدی گرفته بود نکته ای که شاه عباس بر آن تأکید داشت تا اسپانیایی ها به هیچ وجه بو نبرند که آنها با کمک انگلیسی ها به زودی به هرمز حمله خواهند کرد.
گفت وگو با انگلیسی ها کاملاً محرمانه انجام شده بود. چهار سال بعد در سال ۱۰۳۱ هجری قمری سربازان امام قلی خان و کشتیهای انگلیسی آماده حمله به هرمز بودند.
قرار شده بود غنیمتها به شکل مساوی بین دو کشور تقسیم شود قلعه پرتغالی ها در هرمز در اختیار انگلیسیها قرار گیرد پس از آن انگلیسی ها برای هر کالایی که به هرمز وارد یا از آنجا صادر میکردند عوارض گمرکی پرداخت نمیکردند نیمی از عوارضی هم که کشورهای دیگر پرداخت میکردند به انگلستان میرسید، اسیران مسیحی (پرتغالی) باید به انگلیسیها تسلیم میشدند، ایران باید نیمی از هزینه جنگ انگلیسیها را می پرداخت تمام این امتیازهای سنگین و عجیب به انگلیسی ها داده میشد فقط به این علت که ایران نیروی دریایی نداشت و برای تأسیس آن هم تلاشی نمی کرد.
انگلیسی ها هم با یک تیر دو نشان میزدند هم پای رقیب اصلیشان را از خلیج فارس میکندند و هم به معامله ای بسیار شیرین با ایران دست می زدند.
نیروهای ایرانی و انگلیسی در سوم رجب ۱۰۳۱ هجری قمری قلعه پرتغالی ها را در هرمز فتح کردند و پرتغالی ها را برای همیشه از خلیج فارس بیرون راندند.
شاه عباس دلش را به این نکته خوش کرده بود که انگلیسی ها مثل پرتغالی ها قصد تصرف جایی را نداشتند و با او معامله و گفت وگو میکردند؛هر چند که امتیازهایی که آنها درخواست میکردند از زورگویی اشغالگران چیزی کم نداشت.
@negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت شانزدهم جلوی رستورانی که قبلا مهدا حسابی ازش تعریف کرده بود و گفته بود دلش میخو
محافظ عاشق من
قسمت هفدهم
بعد از قول نامه ماشین هر سه به دعوت سجاد به نزدیک ترین بستنی سرا رفتند . گارسون آمد و سفارش ها را گرفت ، سجاد رو به امیرحسین گفت : شنیدم داداشت اومده !
+ آره ، یک هفته ای هست .
ـ بسلامتی ، بیارش مسجد با جمع ما آشنا بشه ، شنیدم رفیق هادی ماست ، آره ؟
+ آره هم کلاسی بودن تا دبیرستان دیگه بعدش محمد تهران قبول شد رفت ولی آقا هادی شما اصفهان موندن ظاهرا البته در ارتباط بودن ، عروسی خواهرتون هم اومد
ـ آره ، الان یادم اومد راست میگی ، قد بلنده چشم آبیه نه ؟
+ آره ، البته محمدرضا هم همین مشخصات داره ولی عروسی آقا هادی نبود
ـ چه خبر از محمدرضا ؟
+ خوبن الحمدالله ، بچش دو ماه پیش بدنیا اومد
ـ آره شنیدم زنگ زدم بهش تبریک گفتم ، بهش گفتم وقتی زن گرفتم میام خونتون الان مامان و بابام که مشهد هستن ، فاطمه هم که گیر آسید هادیه
وقتی این حرف را زد نگاهی به مرصاد کرد که بشدت اخم هایش را در هم کشیده بود .
ـ آقا مرصاد شما چه خبر ؟
+ ما هم سلامتی ، دانشگاه خونه مسجد بسیج ، همین فعلا.
ـ خوبه ، الهی شکر .
امیر حسین : راستی مرصاد ؟
+ بله ؟
ـ من یه چیزی کشف کردم .
+ چی ؟
ـ خرج داره این طوری نمیگم دادا .
+ نگو
ـ آخه تو چرا اینقدر بی حالی
مرصاد لبخند تلخی زد و چیزی نگفت حرف های سجاد به مذاقش خوش نیامده بود ، با اینکه حاج رسول پدر سجاد و فاطمه بهترین رفیق پدرش و شریک او در فرش فروشی کسی که وقتی همه به پدرش پشت کرده بودند پای رفاقتش ایستاد و به کمک رفیقش آمد و از اصفهان زادگاهش نقل مکان کرده بود ، مهدا را عروس خودش می دانست اما مرصاد دوست نداشت سجاد همه چیز را تمام شده بداند ، دوست داشت برای بدست آوردن خواهرش مردانگیش را نشان دهد ، نمی توانست اجازه دهد خواهر و بهترین دوستش را به راحتی به او بسپارد .
با صدا زدن های سجاد به خودش آمد : مرصاد جان کجایی برادر ؟
ـ ببخشید حواسم نبود
+ تلفنمه ، فاطمه ست ظاهرا قرار داشتین .
ـ بله.. بله ، فراموش کردم
از اینکه چرا به فاطمه گفته بود برای خرید سجاد هم با آنها می آید پشیمان شد ، میخواست او را از هر چه به مهدا مربوط میشد دور نگه دارد ، نمیدانست این تعصب از کجا آمده اما ...
موبایل سجاد را از او گرفت و به فاطمه گفت :
سلام فاطمه خانوم ، خسته نباشید . شرمنده یادم رفته بود گفتین ساعت ۱۱ کلاستون تموم میشه .
ـ نه بابا این چه حرفیه میدونم شما مردا بهم میگیرین حواستون پرت میشه
مرصاد با خودش گفت حواس پرتی را درست می گویی تک دختر حاج رسول ولی حواسی که پیش خواهرمه نه این جمع مردانه ...
ـ من داخل کتابخونه میشینم وقتی رسیدین ، زنگ بزنین میام پایین .
+ باشه چشم .
ـ چشمتون بی بلا ، من مزاحم جمع دوستانتون نمیشم ، فعلا . خدانگهدار .
ـ مراحمید ، خداحافظ .
گوشی را به سجاد داد و گفت : آقا سجاد ، شما امیرحسین رو میرسونین بی زحمت ؟
امیرحسین : نه من مزاحمتون نمیشم با یه تاکسی چیزی میرم .
مرصاد : خودت لوس نکن ، یکم آقا سجاد هم نگه دار خونتون من بیام دنبالشون
سجاد : خب میخوای من بیام دنبال تو ؟ برو ماشین بذار خونه شاید مادرت لازم داشته باشه
ـ نه فقط قراره برم دنبال دخترا ، مامانم لازم نداره .
+ باشه ، پس امیرحسین بیا بریم هم تو رو برسونم هم محمدحسین و بعد از چندسال ببینم
ـ قدمتون سر چشم ، مرصاد پس من رفتم فعلا .
+ برو بسلامت .
ادامه دارد ...
@negaheqods
17.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥بانیان فرقه بهائیت آغازگر کشف حجاب در ایران!!
🔹اعضاي فرقه ضاله بهائيت در راستاي عملياتي كردن برنامههاي اسلام ستيزانه كانونهای صهيونيستی به ترويج بيحجابی در جامعه اسلامی ايران و مردم مسلمان روی آوردند.
@negaheqods
🔹آنها در دوران قاجار از طريق انجمنها و كانونهای وابسته سعي در زمينه سازيهاي ذهني بخصوص از راه القاي سبك زندگي و شيوههاي رفتاری غربیها داشتهاند و با روی كار آمدن رضاخان و حضور بهائيان و فراماسونرها در دستگاههای مختلف و اصطلاح فرهنگي سياسي پهلوي اول اسلامزدايي و به خصوص ترويج بيحجابی روندي علنیتر و رسمی طرح يافت وسايل ارتباط جمعي نظير مطبوعات كتاب تئاتر و سينما مهمترين نقش را در اين ميان ايفا كرد و پيش از هر اقدام رسمی و علني زمينههای ذهني آن را در جامعه بوجود آورد.
@negaheqods
بازداشت برادرزاده یکی از مسئولان ارشد سابق کشور در آبادان
موعود.ش معاون منطقه آزاد که برادرزاده یکی از مسئولان ارشد سابق کشور است، در آبادان بازداشت شد.
از علت دستگیری وی خبر دقیقی در دست نیست و جزئیات این بازداشت مشخص نیست.
موعود.ش به تازگی در تهران در مراسم عروسی دختر عموی خود در یک هتل مجلل شرکت کرده بود.
@negaheqods
_
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️🏻وای اگر مسئله ارضا جنسی بشود محور روابط اجتماعی
🔹️وقتی شهید بهشتی آینده امروزی را به صورت دقیق تحلیل میکند....
@negaheqods
با تلاش و رصد اطلاعاتی سربازان گمنام امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ۵ نفر از اعضای شورای شهر سردشت استان آذربایجان غربی به اتهام دریافت رشوه بازداشت شدند.
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ.
@negaheqods