eitaa logo
نگاه قدس
1.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
225 ویدیو
22 فایل
مقام معظم رهبری: امروز تأثیر رسانه‌ها در عقب راندن دشمن بیشتر از موشک و پهپاد است،هرکس رسانه قوی‌تر داشته باشد در اهدافی که دارد موفق‌تر خواهد بود. ارتباط با ادمین: @ertebat_qodsian
مشاهده در ایتا
دانلود
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @negaheqods
﷽❣ ای ڪہ روشن شود از نورِ تو هر صبح جهان... روشنایِ دل من حضرت خورشید سلام... 🌺 @negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک_پنهان قسمت شانزدهم با صدای صحبت دو نفر آرام چشمانش را باز کرد ،همه چیز را تار می دید
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت هفدهم روبه روی باشگاه بدنسازی که نمای شیکی داشت ایستاد ، با اینکه به خاطر حرف های آن شب کمیل هنوز عصبی بود، اما باید از این قضیه سر درمی آورد. آیفون را زد و منتظر ماند اما جوابی نشنید،تا می خواست دوباره آیفون را بزند،در باز شد و مرد گنده ای از باشگاه خارج شد،سمانه از نگاه خیره اش لرزی بر تنش افتاد؛ ــ بفرمایید خانوم ــ با آقای برزگر کار داشتم ــ اوه با کمیل چیکار داری؟بفرمایید داخل،دم در بَده. و خودش به حرف بی مزه اش خندید ! سمانه کمیل و باشگاه لعنتیش را در دلش مورد عنایت قرار داد. ــ بهشون بگید دخترخاله اشون دم در منتظرشون هست و از آنجا دور شد و کناری ایستاد. پسره که دانسته بود چه گندی زده زیر لب غر زد: ــ خاک تو سرت پیمان، الان اگه کمیل بفهمه اینجوری به ناموسش گفتی خفت میکنه سمانه می دانست آمدن به اینجا اشتباه بزرگی بود اما باید با کمیل حرف می زد. بعد از چند دقیقه کمیل از باشگاه خارج شد و با دیدن سمانه اخمی کرد و به طرفش آمد: ــ سلام ، برای چی اومدید اینجا؟ ــ علیک السلام، بی دلیل نیومدم پس لازم نیست این همه عصبی بشید کمیل دستی به صورتش کشید و گفت : ــ من همیشه به شما و صغری گفتم که نمیخوام یک بارم به باشگاه من بیاید ــ من این وقت شب برای صحبت کردن در مورد گفته هاتون نیومدم،اومدم در مورد چیز دیگه ای صحبت کنم! ــ اگه در مورد حرف های اون شبه،که من معذرت... ــ اصلا نمیخوام حتی اون شب یادم بیاد،در مورد چیزی که دارید از ما پنهون میکنید اومدم سوال بپرسم. ــ چیزی که من پنهون میکنم؟؟اونوقت چه چیزی؟ ــ چیزی که دارید هر کاری میکنید که کسی نفهمه،راست و حسینی بگید شما کارتون چیه؟ کمیل اخمی کرد و گفت: ــ سید و خاله فرحناز یادتون ندادن تو کار بقیه دخالت نکنید؟؟ ــ چرا اتفاقا یادم دادن،اینم یادم دادن اگه کار بقیه مربوط به من و عزیزانم بشه دخالت کنم. ــ کدوم قسمت از کارام به شما و عزیزانتون مربوط میشه اونوقت سمانه نفس عمیقی کشید وگفت: ــ اینکه از در خونه ی عزیز تا دانشگاه ماشینی مارو تعقیب کنه،اینکه شما برای اینکه نمیخواید اتفاقاتی که برای کسی به اسم رضا برای شما اتفاق بیفته و همه ی وقت دم در منتظر ما موندید،بازم بگم؟؟ کمیل شوکه به سمانه نگاه کرد ــ بگم که همون ماشین اون روز نزدیک بود اسید بپاشه روی صورت خواهرت کمیل با صدای بلندی گفت: ــ بسه ــ چرا بزارید ادامه بدم کمیل فریاد زد: ــ میگم بس کنید ادامہ دارد... @negaheqods
چرا می‌بینید و دم نمی‌زنید!؟ ♨️ اتفاقات خوب و بد در محور مقاومت به سرعت در حال رخ دادن است. خیلی‌ها از جنگ صحبت می‌کنند؛ اما کسانی که با خون‌سردی به آن می‌پردازند را واقعا درک نمی‌کنم! این‌ها واقعا (قضیه مرگ و زندگی) را از رهبری نشنیدند یا حکم وجوب و فرض بر مسلمین را نفهمیدند؟ ⭕️ همان‌هایی که در ماجرای مهسا امینی، امیرالمومنین و داستان خلخال در پای زن یهودی را وسط می‌کشیدند؛ الان کجا هستند؟ توییت‌بازهای حرفه‌ای که تا قیمت دلار یک ریال بالا می‌رفت، وارد می‌شدند و دلار دلار دلار دلار دلار... توییت می‌کردند و نگران جان بیماران صعب العلاج می‌شدند، آن‌ها کجا هستند؟ ♨️نزدیک به یک میلیون آواره آن هم با رسیدن زمستان، کم چیزی است که حداقل برای آن یک استوری هم نمی‌گذارید! اصلا با اعتقاد غلط شما جلو می‌رویم که مقصر خود حزب الله است و نباید با میل ایران بر تنش‌زایی، به جنگ با اسرائیل می‌رفت. حالا هم دیگر اسرائیل و امریکا به هیچ‌وجه حاضر به آتش بس نیستند، الان چه می‌کنید؟ ⭕️ ناموس شیعیان در لبنان زیر بمباران اسرائیل آواره شده‌اند؛ نه جایی برای ماندن دارند و نه جایی برای رفتن. دیشب نیز جلوی چشم همه جهان اسرائیل در حمله‌ای وحشیانه به اردوگاه فلسطینیان کرد که سوختن‌ها و آخرین جیغ‌ها را دوربین ثبت کرد؛ اما سکوت مرگبارتان را تاریخ! ♨️ شما خلخال به همراه پای بی‌جان شیعیان و مسلمانان را نمی‌بینید ولی به چشمان ترسیده اسراییلی‌ها دقت می‌کنید؟ این همه شهید، زخمی، آواره برای بیدار شدن‌تان کافی نیست؟ شما که بلد هستید وضعیت قیمت‌های ۲۰ سال پیش را دربیاورید و با وضعت فعلی مقایسه کنید، چرا نمی‌توانید وضعیت حملات ۲۰ سال قبل اسرائیل را با امروز مقایسه کنید؟ کاش امروز که خفه شده‌اید روزهای دیگر نیز خفه بمانید! ✍سید حَنین @negaheqods
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ ⁣ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ⁣ @negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @negaheqods
اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ‌الزَّمان (عج) السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللّٰهِ فِي أَرْضِهِ سلام بر تو ای به جا مانده خدا در زمینش السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مِيثاقَ اللّٰهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ سلام بر تو ای پیمان خدا که آن را برگرفت و استوارش کرد. @negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت هفدهم روبه روی باشگاه بدنسازی که نمای شیکی داشت ایستاد ، با اینکه به خا
﴾﷽﴿ پلاک پنهان قسمت هجدهم هر دو ساکت شدند،تنها صدایی که سکوت را شکسته بود نفس نفس زدن های عصبی کمیل بود،با حرفی که سمانه زد ،دیگر کمیل نتوانست بیخیال بماند و با تعجب نگاهی به سمانه انداخت: ــ آقا کمیل چرا شکایت نکردید؟چرا گفتید شکایت کردید اما شکایتی در کار نبود؟ کمیل نمی دانست چه به دختر لجباز و کنجکاوی که روبرویش ایستاده بگوید،هم عصبی بود هم نگران. به طرف سمانه برگشت و با لحت تهدید کننده ای گفت: ــ هر چی دیدید و شنیدید رو فراموش میکنید،از بس فیلم پلیسی دیدید ،به همه چیز شک دارید ــ من مطمئنم این.. با صدای بلند کمیل ساکت شد،اعتراف می کند که وقتی کمیل اینطور عصبانی می شد از او می ترسید!! ــ گوش کنید ،دیگه حق ندارید ،تو کار من دخالت کنید ،شما فقط دخترخاله ی من هستید نه چیز دیگری پس حق دخالت ندارید فهمیدید؟ و نگاهی به چهره ی عصبی سمانه انداخت سمانه عصبی با صدایی که سعی می کرد نلرزد گفت: ــ اولا من تو کارتون دخالت نکردم،اماوقتی کاراتون به جایی رسید که به منو صغری آسیب رسوند دخالت کردم.ثانیا بدونید برای من هیچ اهمیتی ندارید که تو کارتون دخالت کنم،و اینکه اون ماشین چند روزه که داره منو تعقیب میکنه! کمیل وحشت زده برگشت و روبه سمانه گفت: ــ چرا چیزی به من نگفتید ها؟؟ سمانه لبخند زد و گفت: ــ دیدید که من پلیسی فکر نمیکنم و چیزی هست که داری پنهون میکنید کمیل از رو دستی که از سمانه خورده بود خشکش زده بود سمانه از کنارش گذشت؛ ــکجا؟ ــ تو کار من دخالت نکنید کمیل از لجبازی سمانه خنده اش گرفته بود اما جلوی خنده اش را گرفت: ــ صبر کنید سویچ ماشینو بیارم میرسونمتون کمیل سریع وارد باشگاه شد بعد اینکه همه کارها را به حامد سپرد و سویچ ماشین را برداشت از باشگاه خارج شد ،اما با دیدن جای خالی سمانه عصبی لگدی به لاستیک ماشین زد: ــ اه لعنتی نمی دانست چرا این دختر آنقدر لجباز و کنجکاو است،و این کنجاوی دارد کم کم دارد کار دستش می دهد،باید بیشتر حواسش را جمع کند فکر نمی کرد سمانه آنقدر تیز باشد و حواسش به کارهایش است،نباید سمانه زیاد کنارش دیده شود،نمیخواهد نقطه ضعفی دست آن ها بدهد. نفس عمیقی کشید و دوباره به یاد اینکه چطور از سمانه رودست خورده بود خندید... *** خسته وارد خانه شد،سلامی کرد و به طرف اتاقش رفت که با صدای مادرش در جایش ایستا‌د؛ ــ شنبه خانواده ی محبی میان ــ شنبه؟؟ ـــ آره دیگه،پنجشنبه انتخاباته میدونم گیری فرداش هم مطمئنم گیری ،شنبه خوبه دیگه سمانه سری تکان داد و به "باشه" ای اکتفا کرد و به اتاقش رفت ادامہ دارد... @negaheqods
33.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خطرِ تخلیه اطلاعاتی! | قسمت اول شاید شما هم مورد طمع سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه و یا گروهک تروریستی منافقین جهت تخلیه اطلاعاتی از طریق تلفنی و یا رصد شبکه‌های اجتماعی‌تان قرار بگیرید؛ پس باید راه‌های مراقبت رو یاد بگیرید... ما روایت می کنیم... @negaheqods
🤝 مجموعه پوستر "ایران همدل" از بیانات رهبر انقلاب اسلامی | کمک مالی به مردم فلسطین 📝 همه‏‌ی دنيا می‌‏دانند كه كشور ايران اسلامى عزيز ما، ملت و دولت، آحاد مردم، زن و مرد، نسبت به مسأله‏‌ی فلسطين علاقه‏‌مند، حسّاس، عازم و جازمند و اگر بتوانند، كمک می‌كنند. چقدر خوب است كه كمكهاى مالى مردمِ متمكّن جمع شود و كسانى كه می‌‏توانند، از لحاظ مالى كمک كنند. ۱۳۷۹/۷/۲۹ 👋۱-جهت کمک نقدی به مردم مظلوم فلسطین و لبنان از طریق زیر می توانید اقدام کنید؛ شماره کارت: 6037998200000007 شماره شبا: Ir320210000001000160000526 کد دستوری: * پرداخت مستقیم در KHAMENEI.IR 👌۲- برای اهدای طلا و جواهرات ارسال عدد ٢ به 3000222 ✌️۳- برای سرپرستی از خانواده های آواره لبنانی و فلسطینی ارسال عدد ۳ به 3000222 @negaheqods
⭕️مجاهد برجسته‌ فلسطینی و رئیس دفتر سیاسی حماس،یحیی ابراهیم حسن السنوار(ابو ابراهیم) پس از سال ها مجاهدت و مبارزه در راه نابودی رژیم صهیونیستی،در پی حمله تروریستی رژیم صهیونیستی به شهادت رسید @negaheqods
این شهادت، عجب شهادتی است اگر تأیید شود... اسلحه به دست، در خط مقدم و کنار رزمندگان مقاومت درحال دفاع از وطن این سرنوشت‌ بسیار زیبایی است برای فرماندهان جبهه مقاومت... همگی در میدان جنگ و کنار مردم خود جنگنده‌اند و شهید شدند... @negaheqods
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ ⁣ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ⁣ @negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @negaheqods
♥️ سلام یگانه دلخوشی من، می‌دانم که چقدر قلب مهربانتان را شکسته‌ام‌، می دانم که چقدر روح صبورتان را آزرده‌ام اما ...به خودتان سوگند مهربان من که دوستتان دارم. ذره ذره‌ی وجودم از مهر شما سرشار است و قلبم از یادتان معطر و زبانم از نامتان متبرک ... من به محبتتان زنده‌ام و به نوکریتان مفتخر... این دلخوشی را از من دریغ مکنید… 🌤 @negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان قسمت هجدهم هر دو ساکت شدند،تنها صدایی که سکوت را شکسته بود نفس نفس زدن های عصب
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت نوزدهم سمانه با صدای گوشی ،سریع کیفش را باز کرد و گوشی را از کیف بیرون آورد، با دیدن اسم صغری لبخندی زد: ــ جانم ــ بی معرفت،نمیگی یه بدبخت اینجا گوشه اتاق افتاده،برم یه سری بهش بزنم ــ غر نزن ،درو باز کن دم درم و تنها صدایی که شنید ،صدای جیغ بلند صغری بود. خندید و"دیوونه ای " زیر لب گفت. در باز شد و وارد خانه شد،همان موقع یاسین با لباس های سبز پاسداری از خانه بیرون آمد،با دیدن سمانه لبخندی زد و گفت: ــ به به دختر خاله،خوش اومدی ــ سلام،خوب هستید؟ ــ خوبم خداروشکر،تو چطوری ؟ این روزا سرت حسابی شلوغه ــ بیشتر از شما سرم شلوغ نیست ــ نگو که این انتخابات حسابی وقتمونو گرفته،الانم زود اومدم فقط سری به صغری بزنم و برم،فردا انتخاباته امشب باید سر کار بمونیم. ــ واقعا خسته نباشید،کارتون خیلی سنگینه لبخندی زد و گفت: ــ سلامت باشید خواهر،در خدمتیم ،من برم دیگه سمانه آرام خندید و گفت: ــ بسلامت،به مژگان و طاهاسلام برسونید. ــ سلامت باشید،با اجازه ــ بسلامت سمانه به طرف ورودی رفت ،سمیه خانم کنار در منتظر خواهرزاده اش بود،سمانه با دیدن خاله اش لبخندی زد و که سمیه خانم با لبخندی غمگین جوابش را داد که سمانه به خوبی ،متوجه دلیل این لبخند غمگین را می دانست،بعد روبوسی و احوالپرسی به اتاق صغری رفتند ،صغری تا جایی که توانست ،به جان سمانه غر زده بود و سمانه کاری جز شنیدن نداشت،با تشر های سمیه خانم ،صغری ساکت شد،سمیه خانم لبخندی زد و روبه سمانه گفت: ــ سمانه جان ــ جانم خاله ــ امروز هستی خونمون دیگه؟ ــ نه خاله جان کلی کار دارم ،فردا انتخاباته،باید برم دانشگاه ــ خب بعد کارات برگرد صغری هم با حالتی مظلوم به او خیره شد،سمانه خندید ومشتی به بازویش زد: ــ جمع کن خودتو ــ باور کن کارام زیادن،فردا بعد کارای انتخابات ،باید خبر کار کنیم،و چون صغری نمیتونه بیاد من خسته باشم هم باید بیام خونتون سمیه خانم لبخندی زد: ــ خوش اومدی عزیز دلم سمانه نگاهی به ساعتش انداخت ــ من دیگه باید برم ،دیرم شد،خاله بی زحمت برام به آژانس میگیری ــ باشه عزیزم سمانه بوسه ای بر روی گونه ی صغری زد و همراه سمیه خانم از اتاق خارج شدند. ادامہ دارد... @negaheqods
نگاه قدس
خطرِ تخلیه اطلاعاتی! | قسمت اول شاید شما هم مورد طمع سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه و یا گروهک تروریستی
38.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ خطرِ تخلیه اطلاعاتی! | قسمت دوم 🔺هر فردی در هر سطحی می‌تواند مورد طمع گروهک تروریستی باشد؛ در این قسمت به اطلاعات و مناسبات در ساختار حکومت پرداخته‌ایم... @negaheqods
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ ⁣ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ⁣ @negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @negaheqods
❤️ یادِ تو ؛ ابر بهاریست ! که بر چشمانم می بارد... و هر قطره اش ... قلبم را پر از شکوفه می کند ! آری با تو... از قلب پاییزی ام ؛ نغمه یِ بهار می آید ! وقتی بیایی... فصلِ دنیا ؛ همیشه بهار می شود ! سلام؛ زیباترین بهار !🌸 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 @negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت نوزدهم سمانه با صدای گوشی ،سریع کیفش را باز کرد و گوشی را از کیف بیرون آ
پلاک پنهان قسمت بیستم بعد از اینکه کرایه را حساب کرد ،وارد دانشگاه شد،اوضاع دانشگاه بدجور آشفته بود، گروهایی که غیر مستقیم در حال تبلیغ نامزدها بودند،و گروهایی که لباس هایشان را با رنگ های خاص ست کرده بودند، از کنار همه گذشت و وارد دفتر شد ،با سلام و احوالپرسی با چندتا از دوستان وارد اتاقش شد ،که بشیری را دید،با تعجب به بشیری خیره شد!! بشیری سلامی کرد،سمانه جواب سلام او را داد و منتظر دلیل ورود بدون اجازه اش به اتاق کارش بود! ــ آقای سهرابی گفتن این بسته های برگه A4 رو بزارم تو اتاقتون چون امروز زیاد لازمتون میشه ــ خیلی ممنون،اما من نیازی به برگهA4 نداشتم،لطفا از این به بعد هم نبودم وارد اتاق نشید. بشیری بدون هیچ حرفی از اتاق خارج شد،سمانه نگاهی به بسته هایA4انداخت،نمی دانست چرا اصلا حس خوبی به بشیری نداشت،سیستم را روشن کرد و مشغول کارهایش شد. با تمام شدن کارهایش از دانشگاه خارج شد ،محسن با او هماهنگ کرده بود که او به دنبالش می آید، با دیدن ماشین محسن به طرف ماشین رفت و سوار شد: ــ به به سلام خان داداش ــ سلام و درود بر آجی بزرگوار تا می خواست جواب دهد ،زینب از پشت دستانش را دور گردن سمانه پیچاند و جیغ کنان سلام کرد،سمانه که شوکه شده بود،بلند خندید و زینب را از پشت سرش کشید و روی پاهایش نشاند: ــ سلام عزیزم،قربونت برم چقدر دلتنگت بودم بوسه ای بر روی گونه اش کاشت که زینب سریع با بوسه ای بر روی پیشانی اش جبران کرد. ــ چه خوب شد زینبو اوردی،خستگی از تنم رفت ــ دختر باباست دیگه،منم با اینکه گیرم،این چند روزم میدونم که خونه بیا نیستم یه چند ساعت مرخصی گرفتم کارمو سپردم به یاسین اومدم خونه. ــ ببخشید اذیتت کردم ــ نه بابا این چه حرفیه مامان گفت شام بیایم دورهم باشیم‌‌،بعد ثریا گفت دانشگاهی بیام دنبالت ،زینب هم گفت میاد. ــ سمانه دوباره بوسه ای بر موهای زینبی که آرام خیره به بیرون بود،زد . با رسیدن به خانه ،سمانه همراه زینب وارد خانه شدند ،بعد از احوالپرسی ، به کمک ثریا و فرحناز خانم رفت،سفره را پهن کردند و در کنار هم شام خوشمزه ای با دستپخت ثریا خوردند. یاسین به محسن زنگ زده بود و از او خواست خودش را به محل کار برساند،بعد خداحافظی ثریا و یاسین،زینب قبول نکرد که آن ها را همراهی کند و اصرار داشت که امشب را کنار سمانه بماند و سمانه مطمئن بود که امشب خواب نخواهد داشت. ادامہ دارد... @negaheqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تماس تلفنی منافقین و تلاش برای تخلیه اطلاعات به سبک دهه شصت. شما در حال شنیدن صدای تخلیه تلفنی یک مسئول اتمی کشور توسط اعضای سازمان مجاهدین خلق هستید... هدف منافقین از تخلیه تلفنی دو موضوع مهم است؛ اول جمع آوری اطلاعات مورد نیاز، دوم القای مطالب مدنظر گروهک به افراد تخلیه شده است. @negaheqods
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ ⁣ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ⁣ @negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @negaheqods
🏝آقا! لب‌های «أمَّنْ یُجِیب» خوان، دل‌های عاشق، قنوت‌های متبرّک به «اللّهم کُن لولیّک»، که طعم را دارند، چگونه تو را تمنّا کنند تا یکی از این میان به ثمر نشیند و بشود آن چه که باید بشود؟! یا صاحب‌الزّمان! کدام ستم را به شِکوِه بنشینیم؟ با کدام لحن التماس کنیم؟ از اضطراب کدام صبح بگوییم؟ از حسرت کدام عصر جمعه بنالیم؟ از دلتنگی‌های کدام غروب ناله سر دهیم؟ تا شما را از بند غیبت و غربت برهانیم؟! مولای من! کدام حرم برویم؟ بیت الله؟ حرم رسول الله؟ نجف؟ کربلا؟ مشهد؟ و با چه آدابی بخوانیم؟ تا در جستجوی تو بودن تمام شود، و با تو بودن آغاز گردد؟ اربابم! اشک و التماس و ندبه و تمنّا و خواهش ما تمام‌شدنی نیست تا بیایی و دست مهربانت را پناهِ ما بی‌پناهان قرار دهی!🏝 @negaheqods