#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
🚩وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحًا
🚩 فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا
🚩فَالْمُغِيرَاتِ صُبْحًا
🚩فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعًا
🚩 فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا
به نام خدا که رحمتش بیاندازه است و مهربانیاش همیشگی
🚩سوگند به اسبان دونده ای که همهمه کنان [به سوی جنگ] می تازند
🚩و سوگند به اسبانی که با کوبیدن سمشان از سنگ ها جرقه می جهانند
🚩و سوگند به سوارانی که هنگام صبح غافل گیرانه به دشمن هجوم می برند
🚩و به وسیله آن هجوم، گرد و غبار فراوانی بر انگیزند
🚩و ناگاه در آن وقت در میان گروهی دشمن در آیند
⭕️نگاه و خیره شدن به موشکی که توسط نخبگان و مهندسان ایرانی ساخته و تولید شده است و آماده فرود بر سر جنایتکاران و شیاطین صهیونیستی است،از لذت بخش ترین صحنه های ماندگار خدمت یک فرمانده نظامی است
⭕️هیچ مقر و پایگاه موساد در امان نیست؛از آذربایجان و کردستان تا تل آویو و قبرس.
#راه_نصرالله
@negaheqods
🔴 گفته میشه تروریست های نیروی دریایی رژیم صهیونیستی با حمایت نیروهای مثلا حافظ صلح آلمانی سازمان ملل از طریق ساحل باترون وارد لبنان شدند و آدم ربایی کردند.
🔹سواحل و آب های لبنان توسط نیروهای حافظ صلح مورد مراقبت دائمی است.
🔹ارتش لبنان هنوز هیچ اظهارنظری نکرده است.
🔹منطقه باترون یک منطقه مسیحی نشینه و حزب الله و شیعیان لبنان معمولا اونجا حضور ندارن
#راه_نصرالله
@negaheqods
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#راه_نصرالله
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#راه_نصرالله
@negaheqods
♥️͜͡🪴
صبحاستبهنرگسبرساناینپیغام
سوختبیعطرتواینباغکمیزودبیا..
♥️¦⇠#السݪامعلیڪیابقیةاللہ
#راه_نصرالله
@negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت سی و چهارم تقه ای به در زد و وارد اتاق شد،سمانه با دیدن کمیل از جابرخاست
﴾﷽﴿
پلاک پنهان
🔻 قسمت سی و پنجم
ــ آروم باش مرد
کمیل خیره به دایی اش گفت :
ــ چطور میتونم آروم باشم ،سمانه الان گوشه بازداشگاه نشسته میخوای آروم باشم
ــ اینقدر حرص بخوری نه قرصی که خوردی اثر میکنه نه مشکل سمانه حل میشه
ــ میدونم ،میدونم ولی دست خودم نیست.
ــ روی رفتارت تسلط داشته باش والا پرونده رو ازت میگیرن
ــ مگه دست خودشونه
محمد پشت خواهرزاده اش ایستاد و شانه هایش را ماساژ داد تا شاید کمی آرام شود.
ــ میدونم برای خودت منصب و جایگاه داری اما اینو بدون که بالاتر از تو هم هست ،به خاطر سمانه هم که شده ،آروم رفتار کن
کمیل که سرش را بین دستانش گرفته بود،زیر لب زمزمه کرد:
ــ اوضاع بهم ریخته ،سهرابی نیستش هرچقدر گشتیم نیست،احتماله اینکه فرار کرده.
ــ سهرابی کیه؟
ــ یه آدم عوضی که به خاطر کاراش سمانه الان اینجاست
ــ سمانه فهمید کارت چیه؟دونست من از کارت خبر دارم
ــ آره فهمید خیلی شوکه شد،اما در مورد شما نه
بوسه ای بر سر خواهرزاده ی دلباخته اش زد و با لبخند گفت:
ــ همه ی ما نگران سمانه ایم به خصوص من و تو که میدونم تو چه تله ی بزرگی افتاده،ولی میدونم که میتونی و به خاطر سمانه هم که شده این پرونده رو با موفقیت میبندی
کمیل لبخند تلخی از دلگرمی های دایی اش بر روی لبانش نشست،.
ــ من میخوام برم تو هم بلند شو برو خونه یکم استراحت کن
ــ نه اینجا میمونم
ــ تا کی؟
ــ تا وقتی که سمانه اینجا باشه
ــ دیوونه نشو،اینجوری کم میاری ،تو هم آدمی به استراحت نیاز داری
ــ نمیتونم ،برم خونه هم همه فکرم اینجاست،اینجا باشم بهتره
محمد از جایش برخاست و گفت:
ــ هر جور راحتی،کمکی خواستی حتما خبرم کن
کمیل فقط توانست سری تکان دهد.
با صدای بسته شدن در ،او هم چشمانش را بست....
ادامہ دارد...
#راه_نصرالله
@negaheqods
📌راه شکست اسرائیل چیست؟ تجربه اعراب به ما چه میآموزد؟
صادق العظم به ما چه میآموزد؟
کتاب معروف العظم «خودا-نتقادی پس از شکست» (به عربی: النقد الذاتي بعد الهزيمة) یک سال پس از جنگ شش روزه منتشر شد و بدل به یکی از ستونهای تفکر انتقادی اعراب گشت. عنوان کتاب نشاندهنده استدلال اصلی العظم است: اینکه جهان عرب به یک دوره عمیق از نقد خود نیاز دارد. او معتقد است که کشورهای منطقه خاورمیانه تنها با پذیرش و تحلیل عقلانی نقصهای داخلی مانند استبداد، فساد، رکود فکری، بیعدالتی و... میتواند پیشرفت کند و جوامع عربی بدون خوداندیشی و انتقاد از خود، در چرخههای شکست و ناکامی اسیر خواهند بود.
العظم کتاب خود را با تحلیل پسزمینه اجتماعی-سیاسی و همچنین ایدئولوژیک جهان عرب پیش از شکست آغاز میکند. او معتقد است که این شکست سنگین نشانهای از مشکلات عمیقتر و ساختاری در جوامع عربی بود. وی از لفاظیهای پانعربیستی غالب در دوران رهبری جمال عبدالناصر که بیشتر بر انگیزش احساس متمرکز بود و نسبت به اصلاحات اساسی اجتماعی، اقتصادی و نهادی غفلت میکرد، ، انتقاد میکند. ملیگرایی عربی، به ویژه به شکلی که توسط عبدالناصر و رژیمهای بعثی تبلیغ میشد، فاقد استراتژیهای عملی برای رسیدگی به مشکلات واقعی جوامع عربی بودند.
ادامه دارد.....
#راه_نصرالله
@negaheqods
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#راه_نصرالله
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#راه_نصرالله
@negaheqods
#السـلام_علیک_یاابـاصـالح_المهــدے❤️
یادِ تو ؛ ابر بهاریست !
که بر چشمانم می بارد...
و هر قطره اش ...
قلبم را پر از شکوفه می کند !
آری با تو... از قلب پاییزی ام ؛
نغمه یِ بهار می آید !
وقتی بیایی... فصلِ دنیا ؛
همیشه بهار می شود !
سلام؛ زیباترین بهار !🌸
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#راه_نصرالله
@negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت سی و پنجم ــ آروم باش مرد کمیل خیره به دایی اش گفت : ــ چطور میتونم آروم
﴾﷽﴿
پلاک پنهان
🔻 قسمت سی و ششم
از اتاق خارج شد،باور نمی کرد که کمیل تا بازداشگاه او را همراهی نکرده،درد اینکه او را به بازداشگاه فرستاده بود ،داغونش کرده بود اما این کارش بدتر بود،با فشار دست شرفی به دور بازویش "اخی" گفت.
به اخم های شرفی خیره شد،حیف که حال خوشی نداشت والا می دانست چطور جواب این اخم و تخم های الان و تهمت های صبح را یک جا به او بدهد.
وارد راهرویی شدند ،که هر سمتش اتاقی بود،با ایستادن شرفی ،او هم ایستاد،شرفی در مشکی رنگ را باز کرد گه صدای بدی داد مثل اینکه خیلی وقت بود که بازش نکرده بودند ،اشاره کرد که وارد شود،سمانه چشم غره ای برایش رفت و وارد اتاق کوچک شد.
با محکم بسته شدن در،صدای بلندی در فضای کوچک اتاق پیچید،اتاق در تاریکی فرو رفته بود،سمانه که از تاریکی میترسید،تند تند زیر لب ذکر میگفت و با دست بر روی دیوار می کشید تا شاید کلید برق را پیدا کند.
هر چه میگشت چراغی پیدا نمی کرد،دیگر از ترس گریه اش گرفته بود ،با لمس دیوار ،خودش را به گوشه ی اتاق رساند ،که با برخورد پایش به چیز ی،جیغ خفه ای کشید ،اما کمی بعد متوجه پتویی شد،نفس عمیقی کشید،به دیوار تکیه داد به اطراف نگاهی کرد،کم کم توانسته بود که اطرافش را ببیند ،اما به صورت هاله ای کم رنگ،همه ی افکار ترسناک و داستان های ترسناکی که خودش و صغری براهم تعریف می کرند،همزمان به ذهنش هجوم آوردند.
پاهایش به لرزش درآمدند،دیگر توانی برای ایستادن نداشت ،بر روی زمین نشست و در کنج اتاق خودش را در آغوش گرفت،دلش گرفته بود از این تنهایی،از کمیل،از سهرابی از همه .
احساس بدی بر دلش رخنه کرده بود،بغض گلویش را گرفته بود،دوست داشت فریاد بزند ،زجه بزند تا شاید این بغضی که از صبح راه گلویش را بسته بود بشکند و بتواند نفس راحتی بکشد،اما چطور...
چند ساعت گذشته بود؟پنج ساعت یا ده ساعت؟چند ساعت خانواده اش از او بی خبر بودند،می دانست الان مادرش بی قرار بود،می دانست الان پدرش نگران شده،می دانست برادرش الان در به در دنبال او می گشت ،می دانست که دایی و یاسین پیگیر هستن،اما...
دستی به صورتش خیسش کشید،کی گریه کرده بود و خودش نمی دانست؟
الان نیاز داشت به آغوش گرم مادرش،که در آغوش مادرش فرو رود و حرف بزند و در کنار حرف هایش از بوسه هایی که مادر بر روی موهایش می کاشت،لذت ببرد،اما الان در این اتاق تاریک و سرد تنها بود،قلبش بدجور فشرده شده بود،احساس می کرد که نفس کشیدن برایش سخت شده بود.
اشک هایش به شدت بر صورت سردش سرازیر می شدند،گریه های آرامش به هق هق تبدیل شده بودند اما او با دستانش جلوی دهانش را گرفت تا صدایش را خفه کند،نمی خواست کسی شکستنش را ببیند،می دانست اینجا کسی نیست مادرانه به داد او برسد....
ادامہ دارد...
#راه_نصرالله
@negaheqods