#هر_صبح_یک_سلام
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
روزت را زیبا کن!
عادت سلام کردن به امام حسین علیه السلام را نشر می دهیم ...
#وعده_صادق۳
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#وعده_صادق۳
@negaheqods
#سلام_امام_زمانم 💗
هر روزم را
باسلام به شما زیبا مے ڪنم
ڪاش یڪ روزم،
با دیدن روے ماهتان زیباشود
#صبحت_بخیر_مولای_من🌸
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌼
#وعده_صادق۳
@negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت نود و ششم با صدای فریاد بعد کمیل به خودش آمد: ــ برگردتو ماشین سریع اما
﴾﷽﴿
پلاک پنهان
🔻 قسمت نود و هفتم
پروند را بست و دستی به صورتش کشید،گوشی اش را برداشت و شماره سمانه را گرفت ،از دیشب که سمانه را به خانه رسانده بود ،دیگر خبری از او نداشت.
ــ شماره ی مورد نظر خاموش می باشد لطفا ....
تماس را قطع کرد و اینبار شماره ی فرحناز خانم را گرفت،بعد از چندتا بوق آزاد بلاخره جواب داد.
ــ سلام خاله
ــ سلام پسرم،خوبی؟؟
ــ خوبم شکر،شما خوب هستید؟
ــ خداروشکر عزیزم
ــ ببخشید مزاحم شدم،سمانه هستش؟چون هر چقدر بهش زنگ میزنم گوشیش خاموشه
ــ چی بگم خاله جان،سرما خورده هم تب کرده،الانم تو اتاقشه،فک کنم گوشی اش شارژ نداشته باشه
ــ پس چرا به من چیزی نگفت؟
ــ نمیدونم خاله جان،صبح محمود بردش دکتر کلی دارو و امپول نوشت براش
کمیل کلافه و عصبی دستی در موهایش کشید و گفت:
ــ باشه خاله جان،من یکم دیگه مزاحمتون میشم
ــ مراحمی پسرم،خوش اومدی
کمیل بعد از خداحافظی،از جایش بلند شد و کتش را برداشت و از اتاق خارج شد،با برخورد هوای سرد به صورتش لبه های کتش را بیشتر بهم نزدیک کرد،سوار ماشین شد و به سمت خانه ی آقا محمود رفت.
**
با صدای تیکی در باز شد و کمیل وارد حیاط خانه شد،زمین از بارش باران خیس شده بود،سریع مسافت کم را طی کرد و وارد خانه شد،با برخورد هوای گرم داخل خانه به صورتش لبخندی بر روی لبانش نشست،فرحناز خانم با خوشحالی به استقبال خواهرزاده اش آمد.
ــ سلام عزیزم ،خوش اومدی
ــ سلام خاله،ببخشید این موقع مزاحم شدم
فرحناز خانم اخمی کرد و گفت:
ــ نشنوم یه بار دیگه از این حرفا بزنی ها
کمیل آرام خندید و کیسه های خرید را به طرف فرحناز خانم گرفت.
ــ برا چی زحمت کشیدی خاله جان
ــ این چه حرفیه خاله،وظیفه است
فرحناز خانم خریدها را به داخل آشپزخانه برد و وقتی متوجه نگاه نگران کمیل به اتاق سمانه شد آرام خندید و گفت:
ــ پسرم سمانه تو اتاقشه
کمیل شرم زده سرش را پایین انداخت و به سمت اتاق رفت،آرام تقه ای به در زد و در را باز کرد،وارد اتاق شد،با دیدن سمانه که با صورت سرخی روی تخت دراز کشیده بود و کلی پتو روی آن بود و حدس اینکه این کار فرحناز خانم باشه سخت نیست.
کمیل آرام خندید که سمانه اعتراضگونه گفت:
ــ کمیل
ــ جانِ کمیل
سمانه آرامتر گفت:
ــ بهم نخند
از حالت مظلومانه و بچگانه ای که به خود گرفت خنده ی بلند کمیل در اتاق پیچید،کنارش نشست و بوسه ای بر پیشانی اش کاشت.
ــ اِ کمیل سرما میخوری برو عقب
ــ من راحتم تو نگران نباش
ــ مریض میشی خب
ــ فدای سرت،شرمندتم سمانه
سمانه با تعجب گفت:
ــ برای چی؟
ــ حال الانت تقصیر من بود،من نمیخواستم دیشب با همچین صحنه ای روبه رو بشی،دقیقا من از این اتفاقات میترسیدم که زودتر پیش قدم نشدم
سمانه اخمی کرد و مشت محکمی به بازوی کمیل زد و غر زد:
ــ آروم آروم،برا خودت گازشو گرفتی رفت،اصلا تقصیر تو نیست،اتفاقا الان من بهت افتخار میکنم که دیشب جون یک انسانو نجات دادی بدون اینکه بزاری ترس یا چیزی به تو غلبه کنه .
چشمکی زد و بالحن با مزه ای گفت:
ــ شوهر من قهرمانه ،حالا تو چشم اینو نداری خوشبختی منو ببینی به خودت ربط داره
کمیل در سکوت به چشمان سمانه خیره شده بود،باورش نمی شد که این دختر توانست با چند جمله همه ی عذاب وجدان و آتشی که به جانش رخنه زده بود را از بین ببرد،و با خود فکر کرد که سمانه پادادش کدام کار خوبش بوده اما به نتیجه ای نرسید جز اینکه سمانه حاصل دعاهای خیر مادرش است.
ادامہ دارد...
#وعده_صادق۳
@negaheqods
✨صلوات خاصه امام باقر علیه السلام ✨
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ باقِرِ الْعِلْمِ،
وَ إِمامِ الْهُدىٰ، وَقائِدِ أَهْلِ التَّقْوىٰ،
وَالْمُنْتَجَبِ مِنْ عِبادِكَ.
اللّٰهُمَّ وَكَما جَعَلْتَهُ عَلَماً لِعِبادِكَ،
وَمَناراً لِبِلادِكَ، وَمُسْتَوْدَعاً لِحِكْمَتِكَ،
وَمُتَرْجِماً لِوَحْيِكَ، وَأَمَرْتَ بِطاعَتِهِ،
وَحَذَّرْتَ مِنْ مَعْصِيَتِهِ،
فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَىٰ أَحَدٍ
مِنْ ذُرِّيَّةِ أَنْبِيائِكَ وَأَصْفِيائِكَ وَرُسُلِكَ
وَأُمَنائِكَ يَا رَبَّ الْعالَمِينَ.
🌸ولادت پنجمین نور ولایت امام محمد باقر(ع) مبارک باد🌸
#وعده_صادق۳
@negaheqods
مثل چنین شبی بود که
چشم باز کردیم به دنیایی که
دیگر هرگز مثل قبل نشد...😢
چشم باز کردیم به روی دنیایی که
به جای گل به کودکان، گلوله دادند
به جای عشق و محبت به زنان و مردان آوارگی...😭
به دنیای بدون او که دیگر مثل قبل زیبا نیست
که همگی زنده ایم به یک امید والا
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
و زمان ایستاد
درست روی ساعت ۱:۲۰
و از آن روز به بعد، دیگر همیشه زمستان است...
❤️به مناسبت سالگرد خادم الرضا سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی
گرامی باد یاد و خاطره شهید سلیمانی
#وعده_صادق۳
@negaheqods
✴️ صدا و سیمایی که رهبری هم از آن ناراضی است!
🔸سالهاست در مورد باخت در عرصه رسانهای گفته و نوشتهام، سالهاست که در این زمینه کلمات را در کنار هم گذاشته، تلاش کردهام جملاتی ساده بسازم که ساختِ بد و بنیان اشتباه سیاستگذاری در حوزه رسانهای کشور و به عبارت بسیار بهتر و موجزتر، جمهوری اسلامی را مشخص کرده و نشان دهد که آنچه امروز به عنوان «رسانه ملی» نامیده میشود، یک عنصر شکستخوردهی ضعیفِ حاشیهای با افکار کهنه و پوسیده ناشی از رقابتهای فکری و سیاسی است که چوبش را ملت ایران میخورند.
🔸صدا و سیمای جمهوری اسلامی، سالهاست که از مدارات تفکر و تعقل برای اثرگذاری مثبت بر روند و فرایندها جهت بازسازی هویتی انقلابِ مردم ایران و تاریخ و فرهنگ آنها در جایگاه یک قطبنمای وابسته به نظام از دست داده است. به نامه رهبر انقلاب نگاه کنید؛ شاید در وهله اول یک نامه ساده به نظر برسد؛ نامهای که بدون «سلام» شروع شده و چنان خلاصه است و چنان کلمه به کلمه آن حساب شده که اگر من جای پیمان جبلی و وحید جلیلی و دیگر صاحبان صدا و سیمای حکومتی بودم استعفا میدادم و برای همیشه از صحنه سیاست و فرهنگ پنهان میشدم! این نامهای سنگین است که در آن رهبر انقلاب به صراحت به ناکامی و شکست صدا و سیما در ماموریت محوله اشاره کرده است....
#وعده_صادق۳
@negaheqods
نگاه قدس
✴️ صدا و سیمایی که رهبری هم از آن ناراضی است! 🔸سالهاست در مورد باخت در عرصه رسانهای گفته و نوشته
🔸اما این خط و این هم نشان، اگر شما دیدید که در کل این سازمان عریض و طویل اجازه بدهند که یک خط تحلیل در مورد این نامه ارائه کنند؛ آنها همانگونه که فتوای جهاد رهبر انقلاب را با برنامههای بیمزه و کارنشناسان بیمزهتر به حاشیه برده و امروز کسی یادش به آن فتوای مهم و تاریخی نیست، این نامه انقلاب به همایش «افق تحول رسانه ملی!» را هم چنان به بوته فراموشی بسپارند که همه حیرتزده، انگشت به دهان بمانید... این پیام، کمتر از 80 کلمه است اما به اندازه 80 صفحه روایت شکست رادیو و تلویزیون انحصاری جمهوری اسلامی و مدیران آن را روایت میکند تا نشان دهد که ما در کجا و از چه شکست خوردیم، بارها نوشتهام که بزرگترین دشمن جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی است.
🔸رسانهای که درک درستی از نیازهای مردم کشور نداشته و به جای آنکه به فکر خواسته آنها را در نظر بگیرد، تریبوندار یک اقلیت خودخواهِ خودپسندِ قدرتطلب شده که دنبال زدن دیگران و برکشیدن خودشان هستند و هر چه هم به پیش میرویم، این مساله عمیقتر، شدیدتر و تلختر میشود تا به همگان ثابت شود ما پیش از آنکه از دشمن شکست بخوریم، از خودمان، رفتارها، تفکرها و نگاهها شکست خورده و به همین واسطه نمیتوانیم در جبهههای دیگر به پیروزی برسیم. به عنوان کسی که سالها در این مجموعه کار کرده و از نزدیک با بسیاری از تفکرات و نگاههای حاکم بر آن آشنا هستم، برای هزارمین بار تاکید میکنم که اگر این صدا و سیما، اگر این رادیو تلویزیون نباشند، خیلی از مسائل بهتر پیش خواهند رفت.
🔸در پیام بدون سلام رهبری، شرکتکنندگان با عنوان «حضرات» یاد شدهاند و حتی ایشان حاضر نشدهاند که از نام حاضران بهره ببرند و همه بار معنایی «حضرات» را میدانند... عدهای طفیلی و سربار که با وجود دانستن ماموریت رسانه در پیکارهای کنونی جهان، دنبال امیال و افکار و اهداف خودشان هستند و اصولا برای این «حضرات» نظام و انقلاب و مردم و مقاومت و پیکار ما با دشمنان هیچ اهمیتی ندارد. اگر کسی توانست خط اول را بهتر و دقیقتر معنی کند که هیچ؛ اما به نظر من یک معنانی دیگر هم از آن مستفاد میشود و آن هم چیزی نیست جز آنکه رهبری «حضرات» را نسبت به نقش بیبدیل رسانه و تبلیغ در پیکارهای کنوبی جهان ناآگاه خطاب کردهاند، چرا که اگر جز این بود، آنها میبایست کاری میکردند!!
🔸یادم میآید سالها پیش وقتی نبرد قلمون میان مقاومت و گروهکهای تروریستی تکفیری در مرز لبنان و سوریه شروع شد، در یادداشتی در مورد آن نبردها نوشتم که «مقاومت ابتدا در عرصه رسانه پیروز شد، وقتی در این عرصه ما پیروزی را به دست آوردیم، دشمن قدرت دفاع را از دست داد و حتی آنجایی که میتوانست مقاومتی شدید کند، تصمیم گرفت با کمترین درگیری ترک مخاصمه کند و از منطقه خارج شود» و امروز در مساله سوریه دیدیم و مشاهده کردیم که چگونه دشمن با استفاده از ابزار رسانه ابتدا ارتش و دولت سوریه را به شکست کشاند و سپس با کمترین درگیری دمشق را اشغال کرد و امروز هم شاهد آن هستیم که در حال سفیدشویی چهره جنایتکار قاتلی بنام جولانی هستیم.
🔸امروز با کمکاری شدید صدا و سیما که سالانه هزاران میلیارد تومان بودجه را میبلعد، دشمن توانسته بر افکار مردم کشور سلطه یافته و «موفق» شده تا کشور را با تمام پیشرفتها و دستاوردهایش «ضعیف و ناتوان» دانسته و روزی نیست که عدهای در فضای مجازی از برافتادن نظام نگویند و صحبت نکنند؛ نظامی که بسیار ریشهدار، قدرتمند و با اقتدار بالایی در عرصههای داخلی و جهانی در حال هنرنمایی است. متاسفانه آنچه «رسانه ملی» خوانده میشود، نتوانسته یا نخواسته در مورد مشکلات اقتصادی کشور توضیح داده و مردم را نسبت به اتفاقاتی که روی میدهد روشن کند تا مردم به خوبی بدانند که داستان از چه قرار است.
🔸رهبری در پیام خود به صراحت خواستار «دقت، تلاش و ابتکار» در این عرصه شدهاند؛ اما من با صراحت به شما میگویم که با این نیروها، با این مدیران و با این تفکر هیچ شاهد تلاش و ابتکار نخواهیم بود، دقت که یک عمر است از این سازمان رخت بربسته است. متاسفانه این سرمایه کلان تک تک مردم ایران در دست گروهی افتاده که «منافع ملی» جایگاهی برایشان ندارد و صرفاً منافع فردی، باندی و گروهی جهت سیاست بازی مهم است. برد توپخانه رسانههای کشور تا داخل مرزهای ایران است و کسی در دنیا روی رسانههای ما حساب باز نمیکند. فقط امیدوارم که آقای جبلی و «حضرات» این پیام را هم بایگانی نکنند و اگر واقعا دلشان برای کشور میسوزد، «دقت، تلاش و ابتکار» را سرلوحه اقدامات بعدی خودشان قرار دهند.
#وعده_صادق۳
@negaheqods
#هر_صبح_یک_سلام
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
روزت را زیبا کن!
عادت سلام کردن به امام حسین علیه السلام را نشر می دهیم ...
#وعده_صادق۳
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#وعده_صادق۳
@negaheqods
♦️سلام امام زمانم
🔹هر صبح به آستان مقدست سلام میکنم و از امواج بهشتی پاسخت سرشار از امید میشوم.
🔹پاسخ پدرانهے تو را با ذره ذرهے وجودم احساس میکنم.
🔹با تو نفس میکشم، با تو زندگی میکنم، شکر خدا که تو را دارم.
🔹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
#وعده_صادق۳
@negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت نود و هفتم پروند را بست و دستی به صورتش کشید،گوشی اش را برداشت و شماره سم
﴾﷽﴿
مدافع عشق
🔻 قسمت نود و هشتم
فرحناز خانم سینی میوه و آبمیوه را آورد و بعد از بهانه کردن نهار از اتاق بیرون رفت.
کمیل نگاهی به پنجره باز اتاق انداخت و گفت:
ــ سمانه چرا پنجره بازه؟
سمانه اشاره ای به پتوها انداخت و گفت :
ــ با وجود این همه پتو دارم از گرما میسوزم،بلاخره هوای بیرن یکم خنکم کنه
کمیل سری به علامت تاسف تکان داد و گفت:
ــ پس این دانشگاه چی یادتون میده؟؟
سه پتویی که فرحناد خانم انداخته بود را از روی سمانه برداشت، و پتوی نازکی برداشت و دوباره روی سمانه انداخت.
ــ با این پتوها تا الان نپختی خودش معجزه است
سمانه آرام خندید و میوه ای که کمیل برایش پوست کنده بود را گرفت و در دهانش گذاشت.
ــ سمانه
ــ جانم
ــ چرا به من زنگ نزدی که ببرمت دکتر؟
سمانه روی تخت نشست و دست کمیل را در دست گرفت،متوجه ناراحتی اش شده بود.
ــ اول میخواستم بهت زنگ بزنم اما بعد گفتم حتما کار داری دیگه مزاحمت نشم
کمیل جدی گفت:
ــ حرفات اصلا قانع کننده نیست،من اگه هر کاری داشته باشم تو برای من تو اولویت هستی،تو همسر منی،تو الان همه زندگی من هستی، حال تو برام مهمتر از همه ی مشغله هام هستش،پس فکر نکن که مزاحم من یا کارم میشی،متوجه هستی سمانه؟
ــ چشم ،از این به بعد دیگه اولین نفر به تو میگم
کمیل لبخندی زد و زمزمه کرد:
ــ چشمت روشن خانومی،الانم این میوه ها رو بخور
به طرف پنجره رفت و آن را بست.
ــ اِ کمیل بزار باز باشه
ــ نه دیگه کافیه،فقط میخواستم هوای اتاق عوض بشه.
نگاهی به ساعت انداخت عقربه ها ساعت۱۱:۳۰ظهر را نشان می دادند.
سمانه با دیدن کمیل به ساعت گفت:
ــ میخوای بری؟
ــ چطور؟
ــ میدونم کار داری،اما میتونم یه خواهشی ازت بکنم؟
ــ بفرمایید خانمی
ــ برای نهار بمون،دوست دارم باهم نهار بخوریم
کمیا با شنیدن حرف های سمانه از خوشحالی دست سمانه را فشرد و گفت:
ــ به روی چشم خانمی ،نهارم پیش شماییم
سمانه با ذوق گفت:
ــ واقعا؟؟
کمیل سری تکان داد که سمانه از هیجان دستانش را بهم کوبید.
*
بعد از آمدن آقا محمود هر چهار نفر روی میز غذاخوری نشستند و قورمه سبزی خوش بو و خوش طعم فرحناز خانم را نوش جان کردند.
سمانه که گوشت های خورشتش را جدا می کرد،با اخم کمیل دست از کارش برداشت کمیل با قاشق گوشت ها را برداشت و در بشقابش براش تیکه تیکه کرد و آرام گفت :
ــ همشونو میخوری
ــ دوس ندارم
ــ سمانه همه ی گوشتارو میخوری
ــ زورگو
کمیل آرام خندیدو به گوشت ها اشاره کرد.
آقا محمود به کمیل که مشغول تیکه تیکه کردن گوشت برای سمانه بو نگاهی انداخت،از این توجه کمیل به سمانه خوشش می امد،نگاهی به دخترش انداخت نسبت به صبح سرحال تر و خوشحال تر بود.
زیر لب خدا را شکر کرد و به خوردن غذایش ادامه داد.
ادامہ دارد...
#وعده_صادق۳
@negaheqods