سلام بر خورشید عالم تاب...
خورشید هم به روشنی طلعت تو نیست
آیینهی تو را زبلور آفریدهاند
پنهان مکن جمال خود از عاشقان خویش
خورشید را برای ظهور آفریدهاند
🤲🏻🍃اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه
#وعده_صادق۳
@negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت صد و هشتم ــ بچه ها بیاید هم بزنید،ان شاء الله حاجت روا بشید آرش شروع کرد
پلاک پنهان
قسمت صد و نهم
زهره خانم بلند آرش را صدا زد:آرش بیا درو باز کن مادرصدای آرش ازطبقه بالا به گوش رسید:مامان نمیتونم بچه هارو تنها بزار تازه آروم شدن،آجی سمانه درو بازکن سمانه باشه ای گفت وبا پاهای لرزان از جایش بلند شد،ناخوداگاه سمیه خانم و زهره همراهش بلند شدندنگاهی به آن ها انداخت و گفت: شما براچی بلند شدید؟همه به هم نگاه کردند،زهره آرام گفت:نمیدونم چرا یه حس بدی به جونم افتاده سمیه خانم هم تایید کرد.عزیز بلند صلوات فرستاد و از جایش بلند شد و گفت:مادر به دل منم بد افتاده،بیاید باهم بریم همه ترسیده بودند،خودشان هم دلیلش رانمی دانستند،به حیاط رفتند،تا سمانه میخواست به طرف در بروند،سمیه خانم دستش را گرفت:مادربزار من درو باز کنم لازم نیست خودم باز میکنم،شاید برگشتن به سمت در رفت،زنگ پشت سرهم نواخته می شد،فضای ترسناک و وحشت زده ای بر خانه حاکم شده بود،همه به سمانه و در خیره شده بودند،نبود مردی در خانه همه را به اندازه کافی ترسانده بود و لرز بربدنشان نشانده بود.سمانه چادرش را مرتب کرد و در را آرام باز کرد،اما با دیدن قامت درشت مرد مشکی پوشی که صورتش را پوشانده بود،وحشت زده قدمی به عقب برگشت،اما مرد مشکی پوش سریع شیشه ای را باز کرد و مایعی را بر روی صورت سمانه ریخت و اورا هل داد،با صدای فریاد آرش که میگفت: اسید ریخت روش بدبخت شدیم صدای جیغ ها بلند شد،سمانه که به عقب پرت شده بودو سرش به زمین خورده بودواز شدت ضربه گیج شده بود،همه ی خانم ها بالای سرش نشسته بودندوضجه میزدند،اما او فقط سایه محو وصدای مبهمی را می شنید.صدای اسید ارش در گوشش میپچید،احساس سوزشی را بر صورتش احساس می کرد،اما جرات نداشت که دستش را بلند کند و صورتش را لمس کند.آرش بیخیال بچه هاشدو سریع از خانه خارج شدو به طرف خیابان اصلی دوید،همه ی راه را نفس نفس می زد،زیر لب میگفت غلط کردم غلط کردم کمیل و بقیه را از دور دید،با تمام توانش فریاد زد: کمیل کمیل،کمیل با شنیدن فریاد کسی که او را صدا می زند،برگشت بقیه هم کنجکاو به آرش نگاه کردند،کمیل چند قدم به سمتش رفت،آرش روبه رویش ایستاد و با گریه گفت:
سمانه،سمانه
نفس نفس می زد و نمیتوانست درست صحبت کند،با شنیدن اسم سمانه همه نگران به او نزدیک شدند،کمیل بازوانش را گرفت و شدید تکان داد و فریاد زد:سمانه چی؟حرف بزن آرش روی صورت سمانه اسید ریختند و بدون خجالت بلند گریه کرد،صدای یاحسین همه بلند شدودرکمتر از چند ثانیه همه با شتاب به سمت خانه دویدند.کمیل با شتاب در را باز کرد و به طرف سمانه که بر روی زمین افتاده بودرفت،صغری را کنار زد و سرسمانه را در آغوش کشید،با صدای بلند صدایش کرد و روی صورتش می زد.سمانه خانمی،سمانه صدامو میشنوی جوابمو بده سمانه رد خون بروی پیشانی اش را که دید دیوانه شد ،نمی دانست چه کاری بکند تا قلبش آرام بگیرد،پشت سرهم با صدای بلند سمانه را صدا می زد و خدا را قسم می داد که اتفاقی برای او میفتد.صدای زمزمه آرام سمانه را که شنید به او نزدیک شد و گفت:جانم ،بگو سمانه ،سمانه با درد و مقطع گفت:درد دارم کمیل کجا قربونت برم کجات درد میکنه سرم،صورتم داره میسوزه کمیل کمیل دستی به صورت سمانه کشیدبه شدت داغ بود و سرخ بود می دانست اسید نیست اما همین هم او را نگران کرده بود،صدای لرزان سمانه او را نابود کرد دوست داشت از دردی که در سینه اش نشسته فریاد بزند.کمیل صورتم میسوزه،آرام از درد گریه کردکمیل سرش را در آغوش فشردوبدون اهمیت به اطراف پیشانی اش را بر سرش گذاشت واجازه داد اشک هایش پایین بیایند،همسرت با این حال،ترسیده و پر درد در بین بازوانت گریه کند،بدتر از این درد مگر برای یک مرد وجود دارد؟دکتر لبخندی زد و گفت:نگران نباشید حالش خوبه،فقط ترسیده این ماده ای که روی صورتش ریختن چیه؟میدونم اسید نیست اما اثراتی داشته اسید نیست چون اگه اسید بود کاملا صورتشون از بین میرفت،ماده ی شیمیای هست که سوزش و التهاب روی صورت ایجاد میکنه،و چون از نزدیک روی صورتشون ریختن،سوزش و التهابش بیشتر شده،نمیگم خطرناک نیست اتفاقا اگه چشماشونو به موقع نمیبستن ممکن بود بینایی خانمتون مشکل پیدا کنه ولی خداروشکر به خیر گذشت سرش چی؟زخم شده،پانسمانش کردم، الان سرم بهشون وصله،به خاطر امنیتش الان از خانه خارج نشه بهتره،مشکلی پیش اومد بگید خودم میام کمیل با او دست داد وبعد از تشکر به اتاق رفت،سمانه با دیدنش دستش را به سمتش دراز کرد،کمیل دستش را گرفت و آرام بوسیدکنارش روی تخت نشست و موهایش را که بر روی چشمانش افتاد را کنار زد.گریه کردی کمیل؟نه مگه مرد هم گریه میکنه چشمای سرخت چی میگن پس؟
کمیل نگاهی به صورت سرخ سمانه و موژه های خیسش کرد و گفت:گریه کمترین چیز بود،اون لحظه از درد قلبم نزدیک بود سکته کنم خدانکنه لعنت به من که تورو به این حال انداختم
کمیل چه ربطی به تو داره آخه؟
ربط داره خانمی،الان ذهنتو درگیر نکن بخواب
ادامہ دارد...
#وعده_صادق۳
@negaheqods
🔻تکنیک های عملیات روانی
🔹تکنیک مقایسه
کارشناسان عملیات روانی سعی میکنند با استفاده از تکنیک مقایسه بین پدیده مورد نظر با پدیدههای مورد قیاس،عمق و شدت پدیده را به مخاطب نشان دهند.
تاکید بر وضعیت اقتصادی مردم و یا ارائهی آمار مربوط به ناملایمات اجتماعی و مقایسه آنها با زمان گذشته، بدون در نظر گرفتن ملاحظات پیرامونی، مثال بارزی در این خصوص میباشد
برای مثال:
یکی از دلایلی که سران رژیم صهیونیستی تأکید زیادی بر هولوکاست دارند، یادآوری رنجها و محنتهای یهودیان در طول تاریخ است تا از این طریق القاء کنند که رنج و درد فلسطینیها در مقابل یهودیان، ناچیز و کماهمیت است.
#وعده_صادق۳
@negaheqods
🔻تکنیک های عملیاتروانی
🔹"مارپیچ سکوت"
نظریه «مارپیچ سکوت» را خانم الیزابت نوئل نئومان در سال ۱۹۷۳ مطرح کرد. فرضیه اصلی او در این نظریه این بود که افکار عمومی نتیجه تعامل بین افراد و محیط اجتماعی است که تحت تاثیر عمیق رسانهها شکل میگیرد.
این نظریه بر اساس چند ادعای مرتبط با هم استوار است؛ اول این که مردم از انزوا و فشار گروهی میترسند و نمیخواهند در یک موضوع درگروه اقلیت باشند؛ دوم این که مردم از ترس انزوا و زیر فشار قرارگرفتن، فرار از طعن و تمسخر و طرد سکوت می¬کنند؛ سوم این که مردم در رفتار و ارتباطات روزمره، متاثر از ذهنیتهای دریافتی به این ارزیابی میرسند که درگروه اقلیت هستند یا اکثریت.
براساس نظریه مارپیچ سکوت به موازات نشر عقاید خاص در رسانههای جمعی به عنوان عقاید غالب و مسلط، حمایت میانفردی از یک عقیده و تفکر به مرور ضعیف میشود؛ تعداد افرادی که آشکارا عقیده و تفکر موجود را بیان نمیکنند یا به تفکر القایی متمایل میشوند، افزایش پیدا میکند. روند تزایدی گرایش به عقیده مورد نظر رسانهها به شکلگیری «سکوت مارپیچی» در جامعه منجر میشود.این همان تکنیک «مارپیچ سكوت» است .در این فرآیند، مردم تحت تاثیر تصویری که امپراتوری رسانهای ساخته است، بیشتر به آنچه دیگران به صورت عمومی بیان میکنند، اعتماد کرده تا به آنچه میاندیشند. رسانههای جمعی با بهرهگیری از تکنیک «مارپیچ سکوت»؛ تصورات مربوط به عقاید مدنظر خود را در ذهن مخاطب ایجاد میکنند؛ و از این طریق ذهنیت افراد راجع به این که به چه عقایدی مسلط است را شکل میدهند؛ و چنین القاء میکنند که فرد یا گروه برای فرار از انزوا چه عقیدهای را اختیار و ابراز کند. بر این اساس، رسانهها افراد و گروههای مخالف را با ایجاد فضای رعب و وحشت و با کمک دیکتاتوری رسانهای، افکار و عقایدی همسان و مشابه را بر جامعه تحمیل کرده و آنها را وادار به سکوت و کنارهگیری میکنند .
با تغییرات تکنولوژی ارتباطات، افکار عمومی تحت تأثیر فضای غیرمنضبط و آنارشیستی مجازی قدرت تفکر و تحلیل خود را از دست میدهد یا در سایه دیکتاتوری رسانهای ناچار به تغییر عقیده یا سکوت میشود. در چنین شرایطی شبکههای اجتماعی به عنوان رسانهای قدرتمند و فراگیر، فرضیات موجود در نظریه مارپیچ سکوت را در فضای مجازی و واقعی تثبیت و نهادینه میکند.
#وعده_صادق۳
@negaheqods
هر_صبح_یک_سلام
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
روزت را زیبا کن!
عادت سلام کردن به امام حسین علیه السلام را نشر می دهیم ...
#وعده_صادق۳
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#وعده_صادق۳
@negaheqods
💢️️سلام امام زمانم
🔹 مولای من مهدی جان️
🔹 از شما سپاسگزارم که هر صبح رخصت میدهید سلامتان کنم یادتان کنم
🔹 من با این سلام ها تازه میشوم
جان میگیرم
پرواز میکنم
🔹 من با این سلام ها یادم میآید پدر دارم
جان پناه دارم
راه بلد دارم...
🔹 من با این سلام ها زندهام...
🔹 اللهم عجل لولیک الفرج
#وعده_صادق۳
@negaheqods
نگاه قدس
پلاک پنهان قسمت صد و نهم زهره خانم بلند آرش را صدا زد:آرش بیا درو باز کن مادرصدای آرش ازطبقه بالا
﴾﷽﴿
پلاک پنهان
🔻 قسمت صد و دهم
در باز شد،کمیل سرش را بالا آورد و با دیدن امیرعلی که با شرمندگی او را نگاه می کرد،سری تکان داد ومشغول برسی پرونده شد.
ــ سلام بیا تو چرا اونجا ایستادی؟
امیرعلی در را بست و روی صندلی روبه روی میزکار کمیل نشست.
ــ کمیل،شرمندم
ــ برا چی؟
ــ دیشب
کمیل اجازه نداد حرفش را ادامه بده
ــ هرچی بود برای دیشب بود،موضوع تموم شد دیگه
ــ به مولا شرمندتم دیشب خونه پدر خانوم بودیم ،گوشیم هم تو خونه مونده بود
کمیل که می دانست امیرعلی چقدر از این اتفاق ناراحت است،لبخند زدو گفت:
ــ شرمندگی برا چی آخه،مگه عمدا جواب ندادی؟امیر اومد کارا هم انجام شد.
ــ آره پرونده رو ازش گرفتم
ــ خب؟
امیرعلی پرونده را به سمت کمیل گرفت و گفت:
ــ اونایی که اومدن دم در خونه مادربزرگت دو نفرن،روی موتور هم بودن،معلومه از ریختن این ماده شیمیایی فقط میخواستن همسرتو بترسونن ،اما قضیه دعوا واقعی بوده،اوناهم از این موقعیت استفاده کردن،
کمیل متفکر به پرونده خیره شده بود،امیرعلی آرام گفت:
ــ کمیل میدونم به چی فکر میکنی،من مطمئنم این کارِ تیمور و آدماشه،والا کی میدونه تو مامور اطلاعاتی
ـــ چیز دیگه ای نیست ؟
ــ نه
ــ خب خیلی ممنون
با صدای گوشی ،کمیل گوشی خود را از کتش بیرون آورد،چند تا عکس برایش ارسال شده بود،تا عکس ها را باز کرد،از شدت خشم و عصبانیت محکم مشتش را برروی میز کوبید،امیرعلی سریع از جایش بلند شد ،با نگرانی گفت:
ــ چی شده کمیل؟
نگاهی به دستان مشت شده ی کمیل و چشمان به خون نشسته اش انداخت.
ــ بگو چی شده کمیل
کمیل بدون هقچ حرفی گوشی را به طرف امیرعلی گرفت و از جایش بلند شد،پنجره را باز کرد و سرش را بیرون برد ،احساس می کرد کل وجودش در حال آتش گرفتن است.
امیرعلی با دیدن عکس ها چشم هایش را عصبی بست،دوباره صدای گوشی کمیل بلند شد،امیرعلی با دیدن شماره ناشناس گفت:
ــ کمیل فک کنم خودشون باشن؟
کمیل به سمت گوشی خیز برداشت،
ــ کمیل صبر من بزار ردیابی کنیم
کمیل سری تکان داد و منتظر امیرعلی بود،با جواب بده ی امیرعلی سریع دکمه اتصال را لمس کرد:
ــ الو
ــ به به جناب پاسدار،سرگرد،اطلاعاتی،اخوی،بردارد،چی بهت بگم دقیقا کمیل
و شروع کرد بلند خندیدند
ــ عکسا چطور بودن؟؟
کمیل عصبی غرید:
ــ خفه شو عوضی
ــ اوه آروم باش اخوی
ــ تیمور دعا کن دستم بهت نرسه ،باور کن تیکه تیکت میکنم
ــ وای ترسیدم،یعنی اینقدر خاطر این خانم کوچولورو میخوای که اینطور عصبی شدی ،اسمش چی بود ؟سمانه!درست گفتم؟
ــ اسمشو به زبونت نیار عوضی،
ــ آروم باش،راستی دیشب تونستی خانم کوچولوتو آروم کنی،بدبخت خیلی ترسیده بود
کمیل فریاد زد:
ــ میکشمت تیمور میکشمت
تیمور بلند خندید و گفت :
ــ نمیتونی،من چند قدم از تو جلوترم،بابت عکس ها هم نمیخواد از من تشکر کنی میتونی از عکاس کوچولو تشکر کنی
کمیل تا میخواست فریاد بزند و او را تهدید کند،تیمور تماس را قطع کرد،نفس نفس می زد،صورتش داغ شده بود،امیرعلی سریع لیوان آبی را به طرفش گرفت.
ــ نمیخوام
ــ بخور،الان سکته میکنی
کمیل لیوان را از دستش گرفت و نوشید.
با صدای خشداری گفت:
ــ از عکسا چی فهمیدی؟
ــ چیزس ندارن ،فقط معلومه کسی که این عکس ها رو از همسرت گرفته از اعضای خانه بوده،آخه همسرت یک جا به دوربین لبخند زده،اون عکسا هم برای محضره،پس غریبه ای تو محضر نبوده .
گوشی را به طرف کمیل گرفت و گفت:
ــ حتما کسی از گوشی یکی از خانوادت برداشته
کمیل زیرلب زمزمه کرد:
ــ عکاس کوچولو ،عکاس کوچولو
چشمانش را بست و به آن شب و روز عقد برگشت،چیزهایی یادش آمد که ای کاش هیچوقت یادش نمی آمد،باورش سخت بود،
ــ کمیل داری به چی فکر میکنی؟
ــ اون روز همه از محضر بیرون اومدن فقط..
ــ نه کمیل غیر ممکنه
ــ امیرعلی خودشه ،لعنتی خودشه
امیرعلی گیج روی صندلی نشست و زیر لب گفت:
ــ خدای من
کمیل چنگی به کتش زد و گوشی اش را برداشت،امیرعلی سریع ایستاد و جلویش ایستاد:
ــ کجا داری میری
ــ باید تکلیف این موضوعو مشخص کنم
ــ نه کمیل الان نه ،بلاخره به خاطر...
ــ خودشم بفهمه زودتر از من اینکارو میکنه
امیرعلی را کنار زد و از اتاق بیرون رفت
ادامہ دارد...
#وعده_صادق۳
@negaheqods
نگاه قدس
🔻امنیت اطلاعات یا دادهها (قسمت پنجم) 🔻چالشهای پیش روی امنیت دادهها 🔹چالشهای پیش روی امنیت
🔻امنیت اطلاعات یا دادهها
(قسمت ششم)
انواع دادهها از نظر امنیت
قبل از اینکه یک ارگان تصمیم بگیرد دادهها را ایمن کند، اول باید بداند که اصلاً چه دادههایی در اختیار دارد و میزان حساسیت آنها چه قدر است. دستهبندی اطلاعات یا Data Classification یک امر مهم در جهت ایمنسازی دادهها بهحساب میآید و باعث میشود که مدیریت آنها، ذخیرهسازی و ایمنکردن آنها راحتتر صورت بپذیرد. بهطور کلی 4 دسته اطلاعات وجود دارد که به صورت زیر است:
-اطلاعات عمومی (Public Information)
-اطلاعات محرمانه (Confidential Information)
-اطلاعات حساس (Sensitive Information)
-اطلاعات شخصی (Personal Information)
بسته به نوع سازمان و ارگان صاحب اطلاعات، دستهها ممکن است تغییر کنند و هرکدام از شاخهها نیز دارای زیرمجموعهی مخصوص به خودش باشد. تمامی این موارد به خود سازمان بستگی دارد؛ ولی مهم است که قبل از هرگونه اقدامی تمامی دستهها مشخص شوند.
#وعده_صادق۳
@negaheqods
0️⃣ 3️⃣ روز تا میلاد مولای مهربان، امام زمان علیه السلام باقی مانده است...
💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات
🌸اباعبدالله علیه السلام در مورد حضرت بقیه الله علیه السلام می فرمایند:
«وَ هُوَ الْإِمَامُ الْقَائِمُ بِالْحَقّ... وَ يُظْهِرُ بِهِ دِينَ الْحَقِّ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ لَهُ غَيْبَةٌ يَرْتَدُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَ يَثْبُتُ عَلَى الدِّينِ فِيهَا آخَرُونَ فيودون [فَيُؤْذَوْنَ] وَ يُقَالُ لَهُمْ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِين...»
و امامی است که براي حق، قیام می کنـد ... و دین حق را بر تمام ادیان پیروز می گردانـد هر چنـد مشـرکان، خوشـشان نیایـد؛ او در غیبتی به سـر خواهـد برد که در آن، عده اي دچار انحراف و ارتـداد می شوند و عده دیگري بر عقیده و دینشان ثابت قدم، باقی می مانند و اذیت هایی در این راه می بینند و به آنها گفته می شود، اگر راست می گویید، این وعده کی خواهد بود.
📚بحارالانوار، ج51، ص133، ح4
#وعده_صادق۳
@negaheqods
جاسوسان مشهور
نیمرودی اولین جاسوس موساد در ایران
(قسمت اول)
«یاکوف نیمرودی»که در ایران به«یعقوب نیمرودی» شناخته میشود،اولین جاسوس و فرستاده نظامی رژیم صهیونیستی به ایران در دوره پهلوی دوم بود.
نیمرودی در سال ۱۹۲۶ در بیتالمقدس به دنیا آمد ودر جوانی عضو شبکه عربی پالماخ (ستاد عملیات نظامی مخفی صهیونیستها پیش از تاسیس رسمی دولت اسرائیل)بود. او همچنین عضو سازمان صهیونیستی «هاگانا» بود و در این سازمان به فعالیت تروریستی علیه مسلمانان فلسطینی می پرداخت. نیمرودی پس از تشکیل رسمی رژیم صهیونیستی و با تأسیس موساد، به عضویت این سازمان جاسوسی درآمد و از افسران رده بالای آن شناخته میشد.او از اصلیترین بنیانگذاران پایگاههای موساد در ایران، عراق و کشورهای حاشیه خلیج فارس بود.در۳۰ دی ۱۳۳۴ وقتی نیمرودی برای نخستین بار وارد ایران شد، شغل پوششیاش معاونت آژانس یهود و مسئولیتش کمک به مهاجرت ایرانیانی بود که خواستار سکونت در اسرائیل بودند؛ اما در واقع سرهنگ نیمرودی جزو اولین افسران رسمی موساد در ایران بود.همانطور که در خاطرات ارتشبد فردوست بهطور مشروح بیان شده،نیمرودی هدایت شبکه موساد را در ایران به عهده داشت.او محوریترین چهره فروش سلاح و تجهیزات نظامی کشورهای غربی به ویژه آمریکا به حکومت پهلوی بود.تجارت سلاح یک طرف قضیه بود اما مأموریت مهمتر وی به ایجاد شبکههای اطلاعاتی- امنیتی صهیونیستی در ایران و دیگر کشورهای منطقه برمیگشت.
یعقوب نیمرودی گفته بود:«اگر یک روز به روزنامهنگاران اجازه دهند از کارهایی که ما در تهران کردهایم مطلع شوند، از آنچه میشنوند وحشت خواهند کرد.
#وعده_صادق۳
@negaheqods
عقیلة العرب الگوے عشق و عزٺ ماسٺ
ڪنار مرقد او مڪتب شهادٺ ماسٺ
بہ این دلیل همیشہ بہ خویش مےبالیم
جوار رحمٺ او مایهٔ سعادٺ ماسٺ
#یا_زینب_ڪبرے_س🥀
وفات حضرت زینب(س)💔
تسلیت باد🥀
#وعده_صادق۳
@negaheqods