eitaa logo
دعاهای ناب
2.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
11.8هزار ویدیو
301 فایل
negin486970
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨سفید شدن موی سر دختر در قبر علامه طباطبائی نقل کردند استاد ما «آیت‌الله قاضی» می‏گفت: در نجف، مادر یکی از دخترهای اَفَنْدی‏ها (سنی‏های دولت عثمانی) فوت کرد. این دختر در مرگ مادر، بسیار گریه می‏کرد. هنگامی که جنازه مادر را داخل قبر گذاشتند، دختر داد می‏زد: من از مادرم جدا نمی‏شوم دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا کنند، ممکن است جانش به خطر بیفتد. بنا شد دختر را در قبر کنار مادرش بخوابانند ولی روی قبر را از خاک انباشته نکنند، و فقط روی قبر را با تخته‏ای بپوشانند و دریچه‏ای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید. فردا آمدند و سرپوش را برداشتند دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است. پرسیدند چرا این طور شده‏ای؟ دختر گفت: شب کنار جنازه مادرم دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب می‏داد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد که پیامبر من محمد است. تا این که پرسیدند: امام تو کیست؟ آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم» در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش آن به سوی آسمان زبانه می‏کشید. من بر اثر وحشت زیاد موهای سرم سفید شد. مرحوم قاضی می‏فرمود: چون تمام طایفه آن دختر، اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه به همراه دختر، شیعه شدند! 📙 معادشناسی، علامه حسینی تهرانی، ج ۳، ص ۱۱۰. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
۱۷ مهر ۱۴۰۳
🟢 ماجرای شفاعت امام رضا (ع) و بازگشت یک جوان کمونیست از مرگ...! (قسمت سوم) 🔸در حالتی شبیه پرواز روی هوا خود را بالای سر آن جمعیت رساندم و ناگهان با دیدن مادرم که ضجه میزد و به صورتش چنگ می‌کشید و پدرم که نشسته بود و اشک می‌ریخت، حیرتم بیشتر شد. با دیدن آن نیسان آبی رنگ، همه چیز را به یاد آوردم و تازه آن موقع بود که جنازه‌ام را کف خیابان دیدم و متوجه شدم که مرده‌ام! 🔹ترس شدیدی سراسر وجودم را فرا گرفت و درست در همین لحظه صداهایی موهوم به گوشم رسید که شبیه صدای حیوانات و زوزه گرگ همراه با نعره خرس بود که بدنم را می‌لرزاند. بار دیگر به اطرافم نگاه کردم ناگهان دو موجود زشت و غیر قابل توصیف را که سر و صورتشان شبیه حیوانات وحشی بودند را دیدم که خیلی آرام به سوی من می آمدند. حس کردم که دارند به من می‌خندند. این بار از شدت ترس فریادی کشیدم که نتیجه اش خنده ها و نزدیک‌تر شدن صدای آن دو موجود خبیث بود. 🔻در این لحظه فریاد بلند مادرم را که گویی به عرش می‌رسید شنیدم که گریه کنان می‌گفت: یا امام غریب منم مثل تو در این شهر غریبم. یا امام رضا (ع) من پسرم رو از شما میخوام... حق دارید... کفر گفت. باید مجازات بشه اما... اما تو رو به آبروی مادرت حضرت فاطمه (س) قسمت میدم اونو ببخش... آقا جون اگه پسرم خطا کرد تو گناهش رو ببخش... ای امام رضا (ع) دل این مادر رو نشکن. بعد از حرف های مادرم یکباره همه چیز عوض شد... 📕کتاب بازگشت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
۱۷ مهر ۱۴۰۳
🔵 حس دلنشین و راحت مرگ...! ☘آن زمان کاملاً متوجه بودم که مرگ به سراغم آمده اما احساس خیلی خوبی داشتم. از آن درد شدید چشم راحت شده بودم. پسر عمه و عمویم در کنارم حضور داشتند و شرایط خیلی عالی بود. در روایات شنیده بودم که دو ملک از سوی خدا همیشه با ما هستند، حالا داشتم این دو ملک را می‌دیدم. چقدر چهره آنها زیبا و دوست داشتنی بود. دوست داشتم همیشه با آنها باشم. 📗کتاب سه دقیقه در قیامت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
۱۷ مهر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫🌼 شخصی از عالمی پرسید چه روزی برای عبادت کردن بهتر است؟ عالم فرمود یک روز قبل از مرگ! آن فرد حیران شد و پرسید: ولی هیچکس زمان مرگ خود را نمیداند! 💫عالم فرمود: پس هر روز فکر کن آخرین روز زندگی توست 🍃كُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَةُ اَلْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنٰا تُرْجَعُونَ 💫 هر نفسى چشندهء مرگ است، آن گاه به سوى ما بازگردانیده خواهید شد. 📙 " سوره عنکبوت آیه ۵۷ " ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
۱۷ مهر ۱۴۰۳
1_2186150080.mp3
11.39M
۱۷ مهر ۱۴۰۳
1_2186168335.mp3
10.8M
۱۷ مهر ۱۴۰۳
💠 شفاعتش کردیم 💠 🔻 مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی موسس کبیر حوزه علمیه قم می‌گوید: 🔻 هنگامی که در کربلا بودم، شبی در خواب دیدم که فردی به من گفت: "شیخ عبدالکریم! کارهایت را ردیف کن که تا سه روز دیگر از دنیا خواهی رفت." از خواب برخاستم و غرق در حیرت گشتم ولی بدان خواب توجه زیادی نکردم ، شب سه شنبه بود که این خواب را دیدم روز سه شنبه و چهارشنبه را به درس رفتم و سعی کردم خواب را فراموش کنم . 🔻 روز پنجشنبه که تعطیل بود به همراه دوستان به باغ رفتم ، پس از گردش و بحث علمی ناهار خوردیم و استراحت کردیم هنوز خوابم نبرده بود که کم کم تب و لرز شدید به من دست داد و به سرعت شدت یافت . 🔻 دوستان هرچه عبا و روانداز بود روی من انداختند، ولی باز هم می لرزیدم. پس از ساعتی تب سوزانی وجودم را فرا گرفت و احساس کردم که با مرگ فاصله ای ندارم ، دوستان مرا به منزل بردند و به حالت احتضار افتادم کم کم نشانه‌های مرگ از راه رسید تازه به یاد خواب آن روز افتادم در آن حالت بحرانی دیدم دو نفر وارد اتاق شدند و در دو سوی من ایستادند و با نگاه به یکدیگر گفتند باید او را قبض روح کرد. 🔻 من که مرگ را در برابر دیدگان میدیدم با قلبی سوخته و پر اخلاص به سالارشهیدان توسل جسته و گفتم سرورم من از مرگ نمی هراسم ولی از دست خالی و فراهم نکردن زاد و توشه آخرت نگرانم به احترام مادرت فاطمه مرا شفاعت کن تا خدا مرگم را به تاخیر اندازد ، تا من کار آخرت را بسازند و آنگاه بروم . 🔻 شگفتا که پس از این توجه قلبی دیدم فردی وارد شد و به آن دو فرشته گفت سیدالشهدا می فرماید شیخ به متوسل شد و ما او را نزد خدا شفاعت کرده‌ایم و برای او عمر طولانی خواسته‌ایم خدا از سر مهر به ما اجابت فرموده است او را رها کنید. آن دو به نشانه اطاعت خم شدند و آنگاه هر سه با هم صعود نمودند در همان لحظه احساس کردم که بهتر شدم و کم‌کم بهبودی کامل یافتم. 📖 امداد های غیبی ص۱۰۲ 🍃🍃
۱۷ مهر ۱۴۰۳
🌷 زیبایی پیک مرگ برای مومنان 🌷 💢حضرت ابراهیم علیه السلام وقتی طالب مرگ شد، در محیط خانه جوان زیبایی را دید که تا آن زمان کسی را به این زیبایی ندیده بود . 🔸حضرت ابراهیم گفت تو کیستی؟ آن جوان گفت من پیک مرگ هستم؛ حضرت ابراهیم گفت : سبحان الله چه کسی از دیدن تو با این چهره زیبا نگران است و از مرگ بدش می‌آید؟ 🍀پیک مرگ گفت: ای خلیل خدا هرگاه خداوند از بنده‌ای راضی باشد مرا به این صورت به سوی او می‌فرستد و اگر از بنده ای ناراضی باشد به صورت دیگری مرا به سوی او می‌فرستد. 📖بحارالانوار ج۵ ص۱۳۵📖 🍃🍃
۱۷ مهر ۱۴۰۳
✨بسوی پروردگار سوق داده میشوید✨ 🔺یکی از نام‌های قیامت که در آیه ۳۰ سوره قیامت آمده است مساق است؛کلمه مساق مصدر میمی است که معنای سوق را می‌دهد و مراد از آن این است که در قیامت یا در روز مرگ، سوق به سوی خدای تعالی است. 🍀یعنی که بازگشت به سوی اوست و سِر تعبیر به مساق آن است که آدمی در این بازگشت اختیاری از خود ندارد، مانند حیوانی که دیگری او را می‌راند پس او به حکمِ الی ربّک یومئذٍ المساق، از روز مرگش به سوی پروردگار رانده می‌شود تا به حکم الی ربک المستقّر، در قیامت بر او وارد شود. 📖تفسیر المیزان ج۲۰ ص ۱۱۳📖 🍃🍃
۱۷ مهر ۱۴۰۳
⁉️ مرگ و پایان زندگی چند مرحله دارد ⁉️ 🔰امیرالمومنین علیه السلام به مسئله مرگ و عوارض سخت پایان زندگی اشاره كرده و آن را در 4 مرحله خلاصه مى كند: 1- تحليل رفتن قوا و آشكار شدن انواع بيماريها، كه گام اوّل به سوى مرگ است. 2- مراجعه مکرر به اطبا و بى تأثير بودن آن. 3- مرحله يأس از سلامتی و انتظار پايان عمر. 4- زمانی كه در شرف ترک دنيا و دوستان است، عارضه اى گلوگيرش می شود كه فهم و دركش را از کار می اندازد و او در حيرت و سرگردانى فرو می رود، در این حال به فکر وصیت و سخنان لازم می افتد ولی چه سود که دیگر زبانش از کار افتاده است. 📖نهج‌البلاغه خطبه۲۲۱📖 🍃🍃
۱۷ مهر ۱۴۰۳
💠 پاسخ سوال 💠 🔸اصل پدید آمدن اضطراب از مرگ به عنوان مرحله انتقالی مهمی که در آن همه پیوندهای انسان با جهانی که با آن خو گرفته از هم می گسلد و آدمی قدم در جهانی اسرارآمیز و تجربه ناشده می گذارد امری طبیعی است؛ اما در بیانات دینی بر این نکته تاکید شده که کفر و ظلم و گناه موجب مضاعف شدن آن رنج و عذاب ها و ایمان و عمل خیر موجب کاهش شان می گردد. ☘طبیعی است مسئولیت کاهش یا افزایش این رنج ها بر عهده خود شخص است و ظلمی از سوی خدا به او روا داشته نمی شود؛در موارد استثنائی نیز ممکن است بعضی از مؤمنین در هنگام مرگ دچار برخی دشواری ها شوند اما این دشواری ها، برای آمرزش گناهان آنها در همین دنیا و در همین لحظه به آنها تحمیل می شوند تا با پاکی از گناهان شان به جهان دیگر روند و در آنجا فقط متنعم گردند.
۱۷ مهر ۱۴۰۳
🌸 بشارت عزرائیل هنگام مرگ 🌸 🔶 سدیر صیرفی می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم که آیا مومن از قبض روح خود کراهت دارد و بدش می آید؟ 🍃 حضرت فرمود: خیر، به خدا سوگند هنگامی که فرشته مرگ برای قبض روح می آید او اظهار ناراحتی می کند ؛ آنگاه فرشته مرگ می گوید: ای ولی خدا ناراحت نباش؛ سوگند به آن کس که محمد را مبعوث کرد من بر تو مهربان تر از پدر مهربان هستم 💯 💎 چشمهایت را بگشا و ببین اون نگاه میکند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین و فاطمه زهرا و حسن و حسین و سایر امامان علیهم السلام را میبیند 😍 🔺 فرشته مرگ به او می گوید نگاه کن این رسول خدا و امیر مومنان و فاطمه و حسن و حسین و امامان دوستان تو هستند باز چشمانش را باز میکند و نگاه می کند ناگهان گوینده ای از سوی پروردگار بزرگ ندا می دهد و می گوید: یا ایتها النفس المطمئنه : ای کسی که به محمد و خاندانش اطمینان داشتی به سوی پروردگارت بازگرد؛ در حالی که تو به ولایت آنها راضی هستی و او با ثوابش از تو خشنود است ؛ داخلش درمیان بندگانم🤲 📖 نورالثقلین ج۵ص۵۷۷📖
۱۷ مهر ۱۴۰۳