بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم
چهارمین سالگرد شهادت سپهبدحاج قاسم سلیمانی مسجدجامع شهرستان حاجی آباد
#_نهضت_پیشرفت_بانوان_حاجی_آباد_هرمزگان
دیروز
اینجا
حدود ۱۰۰ شهید دادیم .
ولی جمعیت با همون شدت حضور دارن !
حاج قاسم راست میگفت؛
ما ملت شهادتیم...
🔗 حــرف آورد البـــرز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز مادر بود ...
🔗 حــرف آورد البـــرز
" احتمالاً "
پسر بچهی
شماره ۶۶
شهادتت مبارک 🖤
"وَسَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ"
و آنان که ظلم و ستم کردند به زودی خواهند دانست که به چه کیفرگاهی باز میگردند!
🔗 حــرف آورد البـــرز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• شهید سلیمانی برای دشمنان خطرناک تر از سردار سلیمانی است !
حوالییکوبیست 🕊
🔗 حــرف آورد البـــرز
42.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرداردلها سلام
دل نوشته ای ازنهضت پیشرفت بانوان فراهان
ایران بزرگ تسلیت🖤🖤🖤🖤🖤
#همه_در_زیر_این_خیمه_یک_خانواده_ایم
ستاد نهضت پیشرفت بانوان استان مرکزی
گزارش های دوازده شهرستان
برنامه ها و فعالیت های بانوان استان را در این کانال مشاهده فرمایید
https://eitaa.com/gozaresh_markazi
__
با سلام از ساعت حدود 9 وارد مزار شدم خوب بود همه چی عالی اول ورودی بازرسی نبود خیلی جلوتر گیت بازرسی بود مراسم برپا بود جمعیت زیاد و روان بود تو جمعیت و مزار سردار نمی رفتم فقط سر مزار دو تا پسر عموم همون محدوده ها می نشستم نماز جماعت ظهر برگزار شد بعد دیگه نشستن یکجا خستم کرده بود بعد نماز گفتم خاله بریم پایین دوری بزنیم برگردیم فقط می گفتیم گیت شلوغ حیرون میشیم مردم تو صف ها منتظر نهار بودم تا نرسیده به ورودی رفتیم خاله گفت بریم تا اخر گفتم خاله حوصله نیست ما هم حال ایستادن تو صف های نهار نداریم بریم خوراکی همرامون هست میخوریم که مثل اینکه کسی ما رو برگردوند که تا اخر نریم نزدیک ساعت 15بود نشستیم بالا مزار شهدا مراسم میخواست شروع بشه از دور قبر شهدای گمنام اومدیم پایین کنار صف زیارت اقایون بودیم صدا و لرزشی شنیدم گفتم خاله بمب گفت نه بمب کجا بوده شاید کپسولی تو موکبا منفجر شده خادما تو خودشون بودن حرکت میکردن بیسیم میزدن مردم عادی سرگرم زیارت و... بودن خیلی نشد شاید حدود ده الی پانزده دقیقه ای صدای مهیب تری بلند شد و لرزیدیم دیگه مطمئن شدم بمبگذاری و همه خادم و حلال احمر و... از مزار در حال دویدن بودن صدای دومی بیشتر حسم گفت از سمت کوههای صاحب الزمان وسط قبر شهدا غدیر ایستادم و فقط شهادتین گفتیم بعد درها بسته شد، زمان کوتاهی نگذشت از در روبروی حوض مردم هدایت کردن و پراکنده ولی خیلی خوب مدیریت شد این جمعیت به خوبی سریع فضا مزار خالی کردن فقط چند نفر ترسیده بودن تو مسیر حالشون بد شده بود مامورا بهممون ارامش میدادن که پراکنده بشین کنار ماشین های پارک شده حرکت نکنید و از داخل جنگلها برین خیلی مسیر طولانی و سختی بود خسته شده بودیم نفس نداشتم تا لحظه ای می نشستم اقایون می اومدن می گفتن قوی باش حرکت کن چاره ای نیست به سختی و با استرس خودمون رسوندیم به قلی بیگ جمعیت زیادی پراکنده بود روی کوهها تو مسیر و... تو ذهنم همش ترس اینو داشتم یکی با اسلحه بهمون حمله کنه صدای زیاد رفت و امد موتورها و ماشین ها که ماموران داخل شون بودن و از بین مردم تو جاده رفت و امد میکردن دلم میلرزید آژیر آمبولانس و... بچه ها ترسیده بودن خسته شده بودن، گریه میگردن از کنار باغ وحش خودم به خیابان سرباز رسوندم و تا اول خیابان پارک ریحانه پیاده رفتیم.
42.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرداردلها سلام
دل نوشته ای ازنهضت پیشرفت بانوان فراهان
ایران بزرگ تسلیت🖤🖤🖤🖤🖤
#همه_در_زیر_این_خیمه_یک_خانواده_ایم
ستاد نهضت پیشرفت بانوان استان مرکزی
گزارش های دوازده شهرستان
برنامه ها و فعالیت های بانوان استان را در این کانال مشاهده فرمایید
https://eitaa.com/gozaresh_markazi
__
#تجربه_من ۴۶۶
#فرزندآوری
#خداخواسته
#سقط_جنین
#قسمت_دوم
وقتی دیدم فایده ای نداره حرف زدن، لباسهام روجمع کردم و رفتم خونه پدرم، تصورش رابکنید دختر بزرگم ۲۱ ساله، پسرم ۲۰ ساله، یکی از دخترام ازدواج کرده، من لباسام رو جمع کنم و برم خونه پدرم، واقعا برام خیلی سخت بود.
از طریق تلفن با همسرم در ارتباط بودم و باهاش حرف میزدم و او همچنان پافشاری میکرد تا اینکه برام پیام فرستاد که اگه بچه ها رو سقط نکنی طلاقت میدم، وقتی پیامک همسرم را دیدم واقعا دلم شکست و خیلی ناراحت شدم و گریه زیادی کردم، گوشیم رو خاموش کردم.
دوباره زیارت عاشورا خوندم و توسل کردم به امام حسین علیه السلام، خونه پدرم روضه داشتن، چون ایام محرم بود به روضه خوان گفتیم روضه حضرت علی اصغر علیه السلام بخونه و به همه گفتیم دعا کنن، دیگه هیچ ارتباطی با همسرم نداشتم فقط بچه هام بهم سر میزدن.
یک هفته گذشت و در کمال ناباوری دیدم که همسرم اومد دنبالم و بهم گفت واقعا نمیدونم چی بگم، من به خاطر خودت گفتم این بچه ها رو سقط کن ۳۹ سالته، بدنت ضعیفه، بارداری آخرت چقدر سخت بود و استراحت مطلق بودی... ولی واقعا نتونستم نظرت رو عوض کنم. بیا خونه ان شاءالله کمکت میکنم.
خدا رو شکر کردم، از امام حسین علیه السلام و حضرت علی اصغرعلیه السلام تشکر کردم و نذر کردم که ان شاءالله هر سال تو خونه مون روضه باشه والحمدلله به خونه برگشتم.
بعد از چند روز درد شکمم و کمرم شروع شد، رفتم دکتر گفت باید استراحت کنی و دارو برام نوشت، تا ۲۷ هفته استراحت مطلق بودم و دارو استفاده میکردم. هفته ۲۸ دردهای زیادی داشتم دقیقا مثل دردهای زایمان، بیمارستان که رفتم، گفتن احتمال زایمان زودرس هستش و بستری شدم.
خدا رو شکر دردها بهتر شد ولی دکتر گفت ما اینجا امکانات نداریم و بچه ها کوچیکن اگه باز درد داشتی باید بیمارستانی بری که nicu داشته باشه، چون شهری که من توش زندگی میکنم شهر کوچیکی هستش و تقریبا دو ساعت فاصله هست تاجایی که بیمارستان و امکانات بستری نوزاد نارس داشته باشه، مجبور شدم برم خونه خواهرم که تو مرکز استان بود و به بیمارستان نزدیک...
تو این مدت که استراحت مطلق بودم، چقدر همسرم و بچه هام کمکم کردند، غذا میپختن کارهای خونه را انجام میدادن، و...
خواهرم هم کوچیکتر از منه، وقتی خونه شون بودم خیلی به من محبت کرد و واقعا با تمام وجودش از من مراقبت کرد. خدا خیرش بده همیشه براش دعا میکنم.
دوباره دردهام شروع شد ولی ایندفعه با تدابیر طب سنتی، الحمدلله باز هم دردهام قطع شد و تونستم بچه ها رو تا ۳۳ هفته نگه دارم.
خدا رو شکر بچه ها ۲۹ بهمن به دنیا اومدن و در بخش نوزادان دوهفته بستری شدن، و خدا رو شکر بچه هام الان وزن گرفتن و حالشون خوبه و همسرم خیلی خوشحاله و خیلی بچه ها رو دوست داره
درسته که همسرم اولش راضی نبود و میخواست که بچه ها رو سقط کنم ولی بعد که دید من راضی نیستم، خیلی کمک کرد. حواسش به بچه ها بود، به خصوص پسر ۵ سالم که خیلی بهانه گیر شده بود، آشپزی میکرد، ظرف می شست و...
خدا رو شکر وقتی دوقلوها بدنیا اومدن، یه پسر و یه دختر ناز و ریزه میزه، همه خیلی خوشحال شدیم بخصوص همسرم، درطول این دو هفته که بچه ها بستری بودن و من هم پیششون بودم در کنارم بود لحظه ای منو تنها نگذاشت، چقدر به من دلداری میداد، چون خیلی نگران بودم برای دوقلوها، الحمدلله وقتی مرخص شدن و به خونه رفتیم، بچه ها خیلی خوشحال بودن بلاخره مادرشون و دوقلوها بعد از تقریبا دوماه ونیم به خونه برگشتن.
کلا خونه مون حال و هوای دیگه داشت، پسر کوچیکم خیلی خوشحال بود و مرتب بچه ها رو میبوسد، همسرم و بچه ها خیلی کمکم کردند، دوقلوها خیلی کوچیک بودن و احتیاج به مراقبت بیشتری داشتن، خودم هم چون سزارین کرده بودم، زیاد حالم خوب نبود و بدنم خیلی ضعیف شده بود.
الان همسرم اینقدر این بچه ها رو دوست داره و ازشون مراقبت میکنه، من که مادرشون هستم اینقدر حساس نیستم. من و همسرم خدا را هزار مرتبه شکر میکنیم به خاطر نعمت فرزندآوری
درپایان میخواستم بگم هیچوقت به خاطر حرف مردم و یا خرج و مخارج زیاد و یا فشار همسر، بچه تون رو سقط نکنید، امیدوار باشید و با مشکلات بجنگید
الان و در این زمان واقعا فرزندآوری جهاد است، وقتی یه عمریه برای ظهور امام زمان عجل الله فرجه دعا می کنیم خدای بزرگ و مهربان من و همسرم رو امتحان کرد که آیا میتونیم برای ظهور حضرت سرباز آماده کنیم و میتونیم سختی های این مسیر رو تحمل کنیم.
عکس دوقلوهای تجربه ۴۶۶ را اینجا ببینید. 👇
https://eitaa.com/213345/10800
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#حامیان_آیه_ها_ی_خدا
نهضت پیشرفت بانوان شهرستان هفتکل
🔴فائزه، فائزه شد
تمام زوایای روحی این دختر عجیب و قابل پرداخت است
معلم است
دختر است
نجیب است
جامعه را دوست دارد
وطن را دوست دارد
پیشتاز علم و رتبه برتر کنکور است
دختران سرزمینش را دوست دارد
او هم میتوانست تقی به توقی خورد عزم رفتن کند، اما مانده بود و زیر هزاران نگاه سنگین تبلیغ حجاب و حیا، مهربانی و عطوفت میکرد.
پیشه تربیت را گزیده بود و تماما درگیر دختران سرزمینش بود.
تک تک شهیدان روز مادر ویژهاند اما دغدغههای فائزه گمشده دختران امروزی است و فتح البابی است برای خودشناسیهای دخترانه.
روحت شاد فائزه عزیز، ما را هم دعا کن.
✍عالیه سادات
🔴
#شهیده_فائزه_رحیمی
#ما_ملت_شهادتیم
#جنگ_روایت
نهضت پیشرفت بانوان شهرستان هفتکل
32.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥جای همه ی دوستان خالی
ببینید حال وهوای باصفای گلزار شهدای کرمان را، قطعه ای از بهشت
روایت حاج خانم کرمی خواهر شهید رضا کرمی از هفتکل
منتظر ارسال روایت گری های شما عزیزان از حادثه تروریستی کرمان در قالب های متفاوت ...حرف آورد👇
ویدئو، ...پادکست، ...صوت، ...عکس نوشته و .... هستیم
ارسال در ایتا
@Musifa
#حرف_آورد
#جنگ_روایت
#کرمان
#ما_ملت_شهادتیم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
نهضت پیشرفت بانوان شهرستان هفتکل
#استان_خوزستان
ابتدا گفتند این پرچم شما نیست، پاره کنید و آتش بزنید
بعد گفتند این تیمملی شما نیست، تشویق نکنید
بعد گفتند این سرودملی شما نیست، نخوانید
بعد گفتند این سردار شما نیست، احترام نگذارید
حالا بعد از اینکه ترور تا خیابانهای ایران آمده، میگویند این وطن شما نیست، ناراحت نباشید!
آنها قدمبهقدم تمام مظاهر هویتی شما را گرفتند.
شما قدمبهقدم پذیرفتید و همراهی کردید.
حالا نگاهی به خود بیندازید.
بیوطن شدهاید!
وقت سرعقلآمدن نرسیده؟
/عجم علوی
#امور_بانوان_سازمان_تبلیغات_اسلامی_اصفهان
#ستاد_نهضت_پیشرفت_بانوان_سازمان_تبلیغات_اسلامی_اصفهان
🌹 دختر کاپشن صورتی، تیشرت سبز چمنی، شلوار مشکی...😭
🥀
#کرمان
#ستاد_نهضت_پیشرفت_بانوان_سازمان_تبلیغات_اسلامی_اصفهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#گزارش_تصویری📸
گزارشی از اجتماع بزرگ دختران
حاج قاسم در محکومیت عملیات
تروریستی کرمان🥀
حضور پرشور مردم انقلابی اصفهان
این اجتماع مصداق همون حرف
امام خمینی(ره) هست که میفرمایند :
بکشید ما را ملت ما بیدار تر می شوند.
#اجتماع_دختران_حاج_قاسم ✨
#رویدادی_بزرگ_در_راه_است 🌿
#دختران_غزه_تنها_نیستند