🔴شناخت انگیزه های #غیبت (شماره 1)
🔸علت بسیاری از آلودگیها به غیبت به این دلیل است که ما بر خویشتن نظارت نداریم و نمیدانیم؛ چرا اینگونه درباره کسی حرف میزنیم.
🔹البته چندان بی خبر هم نیستیم؛ بلکه شیطان نفس و نفسانیت چنان زینت می دهد که خودمان هم باورمان می شود که اینجا حق داریم غیبت کنیم و حال آن که خودنمایی و شیرین زبانی و وقت کشی و عادت به این کار زشت در لایه های زیرین غیبت نهفته اند و اگر خودمان را رصد و به اصطلاح تست کنیم، عفونت آن محرک و نیت یا انگیزه، حالمان را برهم می زند و آدمی را به کنترل و یا جبران وادار می کند.
- این انگیزه ها در کتب عالمان بزرگ چنین فهرست شده اند:
💢اول: مسخره کردن و استهزاء طرف مقابل که در لایه زیرین این کار، خودبزرگ بینی (تکبر) یا دشمنی و کوچک شمردن نهفته است و کدامیک از این ها نقص خود آدمی نیست؟
📚راه کارهای دوری از گناه سلسله مباحث غیبت و تهمت، صفحه 14، عزیزالله حیدری
ادامه دارد...
____________
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
🔴شناخت انگیزه های #غیبت (شماره 2)
💢دوم: شوخی و مسخره کردن و خنداندن دیگران و بازیگری که ریشه در شهوات آدمی دارد.
#داستان_های_اخلاقی
✍یکی از دوستان من گفت: برادرزادهام که دوران سربازی در بیت امام خمینی (ره) خدمت میکرد تعریف نمود:
روزی برای مراسم نیمۀ شعبان در بیت امام، تزئینات سادهای میزدیم. من بالای نردبان بودم و جوک تعریف می کردم و بچه ها میخندیدند. یک جوک برای شمالی ها یا روشن تر برای رشتی ها گفتم. اما دوستان نخندیدند. پایین را نگاه کردم. دیدم امام (ره) نزد بچه ها ایستاده اند من هم خشکم زد. امام (ره) نگاهش را بالا گرفت و گفت من نمی دانم رشتی ها چند نفرند؛ اما تو مدیون همه آنها شدی!
💠پس ما نیز به توطئه دشمن تفرقه افکن دامن نزنیم و جوک های این چنین نگوییم. چه لزومی دارد؛ می توانیم بدون نسبت لطیفه بگوییم.
📚راه کارهای دوری از گناه سلسله مباحث غیبت و تهمت، صفحه 14، عزیزالله حیدری
🔸ادامه دارد...
_______________
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
🔴شناخت انگیزه های #غیبت (شماره 3)
💢فخر فروشی و مباهات، یعنی فرد با غیبت دیگری که میگوید فلانی چیزی بارش نیست، میخواهد بگوید که من برترم و پشت این کار، پردهی سیاه تکبر و حسودی و شعله خشم آویخته است.
📚راه کارهای دوری از گناه سلسله مباحث غیبت و تهمت، صفحه 15، عزیزالله حیدری
🔸ادامه دارد...
_______________
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
✍ فیل و تصورش
کودکی از مسئول سیرکی پرسید:
چرا فیل به این بزرگی را با طنابی به این کوچکی و ضعیفی بسته اید؟ فیل میتواند با یک حرکت به راحتی خودش را آزاد کند و خیلی خطرناک است!
صاحب فیل گفت:
این فیل چنین کاری نمیتواند بکند. چون این فیل با این طناب ضعیف بسته نشده است.
آن با یک تصور خیلی قوی در ذهنش بسته شده است.
کودک پرسید چطور چنین چیزی امکان دارد؟
صاحب فیل گفت: وقتی که این فیل بچه بود مدتی آن را با یک طناب بسیار محکم بستم. تلاش زیاد فیل برای رهایی اش هیچ اثری نداشت، و از آن موقع دیگر تلاشی برای آزادی نکرده است.
فیل به این باور رسیده است که نمیتواند این کار را بکند!
🔵شاید هر کدام از ما، با نوعی فکر بسته شده ایم که مانع حرکت ما به سوی پیروزی است.
🔴باورهایتان را تغییر دهید تا دنیایتان تغییر کند!.
________________
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
🔴شناخت انگیزه های #غیبت (شماره 4)
💢چهارم: تبرئه و تزکیه خود؛ یعنی میگوید فلانی کار زشت را انجام داده یا فلان کاره است و مقصودش این است که خود را منزه نشان دهد، ریشه این کار، خودکوچکبینی و آلودگی باطن است.
#داستان_های_اخلاقی
✍در حکایات زمان پیامبر(ص) آمده است:
مردی از برابر محلی عبور کرد و یکی از بین جمع گفت: من به خاطر خدا دشمن این مرد عابر هستم!
آن گروه گفتند: حرف بدی زدی و به او خبر دادند. آن مرد قضاوت را نزد پیامبر(ص) کشانید و پیامبر(ص) از غیبت کننده پرسید: چرا با او دشمنی میکنی؟ گفت من همسایۀ اویم و از حالش آگاهم، به خدا قسم ندیدم که جز نماز واجب، نماز دیگری بگزارد!
و در ادامه از انجام روزه (فقط در ماه رمضان) و انفاق واجب او! نیز انتقاد کرد و مرد غیبت شده در توضیح فقط گفت: آیا وظیفه را خوب انجام ندادهام؟
پیامبر(ص) به مرد انتقاد کننده فرمود: بر خیز که شاید او از تو بهتر باشد.
📚راه کارهای دوری از گناه سلسله مباحث غیبت و تهمت، صفحه 16، عزیزالله حیدری
🔸ادامه دارد...
_______________
✅ کانال نجات از گناه
https://telegram.me/joinchat/BgS9GT7uXr0EY-5TLCp9Tg
🔴شناخت انگیزه های #غیبت (شماره 4)
💢چهارم: تبرئه و تزکیه خود؛ یعنی میگوید فلانی کار زشت را انجام داده یا فلان کاره است و مقصودش این است که خود را منزه نشان دهد، ریشه این کار، خودکوچکبینی و آلودگی باطن است.
#داستان_های_اخلاقی
✍در حکایات زمان پیامبر(ص) آمده است:
مردی از برابر محلی عبور کرد و یکی از بین جمع گفت: من به خاطر خدا دشمن این مرد عابر هستم!
آن گروه گفتند: حرف بدی زدی و به او خبر دادند. آن مرد قضاوت را نزد پیامبر(ص) کشانید و پیامبر(ص) از غیبت کننده پرسید: چرا با او دشمنی میکنی؟ گفت من همسایۀ اویم و از حالش آگاهم، به خدا قسم ندیدم که جز نماز واجب، نماز دیگری بگزارد!
و در ادامه از انجام روزه (فقط در ماه رمضان) و انفاق واجب او! نیز انتقاد کرد و مرد غیبت شده در توضیح فقط گفت: آیا وظیفه را خوب انجام ندادهام؟
پیامبر(ص) به مرد انتقاد کننده فرمود: بر خیز که شاید او از تو بهتر باشد.
📚راه کارهای دوری از گناه سلسله مباحث غیبت و تهمت، صفحه 16، عزیزالله حیدری
🔸ادامه دارد...
_______________
✅ کانال نجات گناه
#nejatazgonah
#داستان_های_اخلاقی
✍پسر به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشتند ...مادرش دعا می کرد که او سالم به خانه باز گردد. هر روز به تعداد اعضای خانواده اش نان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم می پخت و پشت پنجره می گذاشت تا رهگذری گرسنه که از آن جا می گذشت نان را بر دارد . هر روز مردی گوژ پشت از آن جا می گذشت و نان را بر می داشت و به جای آن که از او تشکر کند، می گفت:هر کار پلیدی که بکنید با شما می ماند و هر کار نیکی که انجام دهید به شما باز می گردد !!!
🔸این ماجرا هر روز ادامه داشت تا این که زن از گفته های مرد گوژ پشت ناراحت و رنجیده شد و به خود گفت : او نه تنها تشکر نمی کند بلکه هر روز این جمله ها را به زبان می آورد . نمی د انم منظورش چیست؟یک روز که زن از گفته های مرد گوژ پشت کاملا به تنگ آمده بود تصمیم گرفت از شر او خلاص شود بنابر این نان او را زهر آلود کرد و آن را با دست های لرزان پشت پنجره گذاشت، اما ناگهان به خود گفت : این چه کاری است که می کنم ؟ .....بلافاصله نان را برداشت و دور انداخت و نان دیگری برای مرد گوژ پشت پخت؛ مرد مثل هر روز آمد و نان را برداشت و حرف های معمول خود را تکرار کرد و به راه خود رفت.
🔹آن شب در خانه پیر زن به صدا در آمد . وقتی که زن در را باز کرد، فرزندش را دید که نحیف و خمیده با لباس هایی پاره پشت در ایستاده بود او گرسنه، تشنه و خسته بود، در حالی که به مادرش نگاه می کرد، گفت:مادر اگر این معجزه نشده بود نمی توانستم خودم را به شما برسانم. در چند فرسنگی این جا چنان گرسنه و ضعیف شده بودم که داشتم از هوش می رفتم . ناگهان رهگذری گوژ پشت را دیدم که به سراغم آمد. او لقمه ای غذا خواستم و او یک نان به من داد و گفت : این تنها چیزی است که من هر روز می خورم امروز آن را به تو می دهم زیرا که تو بیش از من به آن احتیاج داری .وقتی که مادر این ماجرا را شنید رنگ از چهره اش پرید. به یاد آورد که ابتدا نان زهر آلودی برای مرد گوژ پشت پخته بود و اگربه ندای وجدانش گوش نکرده بود و نان دیگری برای او نپخته بود، فرزندش نان زهر آلود را می خورد .به این ترتیب بود که آن زن معنای سخنان روزانه مرد گوژ پشت را دریافت:
💠هر کار پلیدی که انجام می دهیم با ما می ماند و نیکی هایی که انجام می دهیم به خود ما باز می گردد.....
________________
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
🔴شناخت انگیزه های #غیبت (شماره 5)
💢پنجم: همراهی دیگران و یاری رساندن آنها در سخن؛
این هم انگیزهای بسیار قبیح است؛ چون میترسد که دوستانش از او ناراحت شوند، پس با آن ها در ذکر عیوب دیگران مساعدت میکند که از ضعف شخصیت خبر میدهد.
شهید #رجائی میگفت:
💠خواهی نشوی رسوا همرنگ حقیقت شو!
📚راه کارهای دوری از گناه سلسله مباحث غیبت و تهمت، صفحه 16، عزیزالله حیدری
🔸ادامه دارد...
_______________
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
#داستان_های_اخلاقی
✍از مرحوم آقاميرزا محمود شنيدم كه فرمود در نجف اشرف مرحوم آقا شيخ محمد حسين قمشه اى كه از فضلا و تلاميذ مرحوم سيد مرتضى كشميرى بود مشهور شده بود كه ((از گور گريخته )) و سبب اين شهرت چنانچه از خود آن مرحوم شنيدم اين بود كه ايشان در سن هيجده سالگى در قمشه به مرض حصبه مبتلا مى شود، روز به روز مرضش سخت تر شده اتفاقا فصل انگور بود و انگور زيادى در همان اطاقى كه مريض بود مى گذارند، ايشان بدون اطلاع كسى ، از آن انگورها مى خورد و مرضش شديدتر شده تا مى ميرد.
🔸در آن حال حاضرين گريان شدند و چون مادرش آمد و فرزندش را مرده ديد مى گويد كسى دست به جنازه فرزندم نزند تا برگردم ، فورا قرآن مجيد را برداشته و بالاى بام مى رود و سرگرم تضرع به حضرت آفريدگار مى شود و قرآن مجيد و حضرت ابا عبدالله الحسين را شفيع قرار مى دهد و مى گويد دست برنمى دارم تا فرزندم را به من برگردانيد.
🔹چند دقيقه بيش نمى گذرد كه جان به كالبد آقا محمد حسين برمى گردد و به اطراف خود مى نگرد مادرش را نمى بيند، مى گويد به والده بگوييد بيايد كه خداوند مرا به حضرت اباعبداللّه عليه السلام بخشيد.
🔸مادر را خبر مى كنند بيا كه فرزندت زنده شده ، سپس گزارش خود را نقل نمود كه چون مرگ من رسيد دو نفر نورانى سفيدپوش نزدم حاضر شدند و گفتند چه باكى دارى ، گفتم تمام اعضايم درد مى كند، يكى از آنها دست برپايم كشيد، پايم راحت شد، هرچه دست را رو به بالا مى آورد درد بدن راحت مى شد، يك دفعه ديدم تمام اهل خانه گريانند هرچه خواستم به آنها بفهمانم كه من راحت شدم ، نتوانستم تا بالاخره آن دو نفر مرا به بالا حركت دادند، بسيار خوش و خرم بودم ، در بين راه بزرگى نورانى حاضر شد و به آن دو نفر فرمود: ما سى سال عمر به اين شخص عطا كرديم در اثر توسل مادرش به ما، او را برگردانيد.
🔹به سرعت مرا برگردانيدند ناگهان چشم باز نمودم اطرافيان را گريان ديدم به مادر خود گفتم كه توسل تو پذيرفته شد و مرا سى سال عمر دادند و غالب آقايان نجف كه اين داستان را از خودش شنيده بودند، در رأس مدت سى سال ، منتظر مرگش بودند و در همان رأس سى سال هم در نجف اشرف مرحوم گرديد.
📚 داستان های شگفت، شهید آیت الله دستغیب
_________________
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah