eitaa logo
نوشته
99 دنبال‌کننده
129 عکس
138 ویدیو
2 فایل
احادیث کاربردی سخنان زیبا و کاربردی حکمت
مشاهده در ایتا
دانلود
نکته ای پیرامون روایات طبی کلامی از آیت الله بهجت ره نقل شده، درباره معنا کردن روایت، که در بحث روایات طبی نیز کاربردی است: گفت آن آقا بالای منبر می‌گفت در شیراز که: آقای من! مجتهد باید روایت را معنا بکند. آقای من! -یک کلماتی هم بعدش می‌گفت- مجتهد باید روایت را معنا کند. همین یک روایت را دیدن، یالا معنا بکن، این مخالف است، چطور است چطور است، بابا! باید روایات را با روایات دیگر ملاحظه بکنید. هر دو را با قرآن ملاحظه بکنید، هر سه را با قطعیات ملاحظه بکنید، وجدانیات ملاحظه بکنید، ادله اربعه رو با هم باید ملاحظه بکنید. ادله هم از اربعه هم بیشتر است. همین وجدانیات و ارتکازیات را هم که عرض کردم، یکی از ادله است. و حال آن که در ادله اربعه[نیست] مگر آن که داخل در عقلش بکنیم. درس خارج فقه؛ کتاب الخمس، تاریخ ١۵ /١١ /١٣٨٢ نکته: در نظر گرفتن روایات طبی، بدون در نظر گرفتن مطالب طبی که الان ثابت شده هستند، کار درستی نیست.
دراز کردن پا سمت کتاب فقهی مرحوم شیخ محمد تقی عاملی ره از فقهای بزرگوار و از شاگردان خوب مرحوم نائینی ره در شرح خود بر عروه در تقریر درس مرحوم نائیی ره بیان زیبایی را در ما نحن فیه ارائه نموده است مرحوم نائینی ره در شأن ایشان نوشته است: «بلغ مرتبه الاجتهاد» ایشان از اساتید درس فلسفه بودند و در نامه ای مرحوم پدر ما ره از این بزرگوار درخواست کردند که به آیت الله وحید درس فلسفه را تدریش نمایند در شرح حال ایشان آمده که ایشان در درس آقای قاضی ره حاضر شده و به آن عشق می ورزیدند مرحوم قاضی ره بعد از درس به همراه برخی از شاگردان من جمله مرحوم عاملی ره به قبرستان وادی السلام می رفتند و گاه خیلی شاگردان معطل می شدند این توقف زیاد أستاد برای شاگردان سوال شده بود مرحوم عاملی ره نقل می کند که یک روز بعد از مطالعه زیاد خیلی خسته شده بودم و مردّد بودم که پاهای خود را به طرف کتب فقهی دراز کنم یا نه، در همین حال خوابم برد فردای آن روز خدمت آقای قاضی رسیدم ایشان بی درنگ به من فرمودند دراز کردن پا به سوی کتاب صحیح نیست این کتب فقه آل محمد است از این بزرگوار سوال کردم شما از کجا مطلع بر این امر شدید آقا در جواب فرمودند از توقّف زیاد در وادی السلام با این بیان هر دو سوال من را جواب دادند. استاد اشرفی درس خارج فقه
۲۰باش، مثل حاج عیسی! صدا زد حضرت زهرا در دعایی : «وَاستَعمِلنی لِما خَلَقتنَی لَه.» خدایا، «الهی إستَعمِلنی لِما خَلَقتنَی لَه.» خدایا من را به کار بگیر برای آنی که من را به خاطرش خلق کردی. که وقتی من را نگاه می‌کنی بگویی وظیفه‌ام را، وظیفه‌اش را بنده‌ام انجام داد. آنی که ازش می‌خواستم را انجام داد. به من اول بفهمان تو چی می‌خواهی از من؟ بعدش هم من را موفقم کن. . آن‌وقت حضرت امام(ره) در قنوت نماز شبش می‌گفت خدایا من را با حاج عیسی محشور کن! حاج عیسی کسی است که چایی می‌ریخت برای امام. حاج عیسی مگر تو کی هستی آخر؟! هیچی، حاج عیسی چایی می‌ریزد. در ریختن این چایی‌اش کم نمی‌گذارد. رهبر انقلاب هم در رهبری‌اش کم نمی‌گذارد. جفتشان می‌شود نمرۀ‌شان بیست دیگر، می‌روند در صحرای محشر پیش هم. هر جا هستی بیست را بگیر. . خدایا من این کار را به خاطر تو انجام دادم. من به خاطر تو اتاق امام را جارو کردم. بیشتر از این از من بر نمی‌آید. خدا می‌فرماید خب من همین را می‌خواهم از تو. من چی می‌خواهم مگر؟ رهبر انقلاب هم خدایا به خاطر تو به خاطر امام زمان، من این ملّت را بیدار کردم. خب می‌توانستی عزیزم. من هم همین را از تو می‌خواستم. جفتتان بیست. همۀ مشکلات حل است، فقط نمره‌ات بیست باشد ها! چون همسایه‌های درجه یک حضرت زهرا نمره بیستی هستند. آن‌طرف‌تر نمره نوزده، آن‌طرف‌تر نمره. آن‌وقت نیاندازندت آن‌‌طرف‌تر. . برای اینکه هر کسی بفهمد خدا ازش چی می‌خواهد زیاد نماز بخواند، زیاد درِ خانۀ خدا بنشیند، سر سجادۀ نماز تعقیبات را یک کمی کشش بدهد، شاید خدا با تو کار داشته باشد. بگو من که نمی‌شنوم صدای تو را خدا، امّا مرا بیانداز در آن راه. یک کمی می‌نشینی، یک کمی می‌نشینی. بعد خدا نظرش عوض می‌شود به تو بهتر می‌شود و بعد ملائکه دست این بنده را بگیرید. عین وحی می‌برندت در آنجایی که باید ببرند. هر جا هستی بیست را بگیر. @tarkgonah
🔸داستانی بسیار آموزنده و تربیتی مرحوم پدر بزرگوارم حاج شیخ عبدالسلام تربتی حکایت می فرمود: اوانی که تازه از نجف وارد ولایت شده بودم تجليلات فوق العاده اي که در آن زمان نسبت به عموم علما و خصوصیات شخصی خانوادگی ما معمول بود درباره من هم به عمل آمد. يک روز اطلاع دادند که جمعی از آقایان در بیرونی حاضر و منتظرند که به بازدید حاکم بروید. در آن روز اهتمام بیشتری در خودآرایی کرده با لباس تابستانی سر تا پا سفید و عبای نازک نمره یک کرمانی سفید خود را برای بیرون آمدن و رفتن به دار الحکومه حاضر کرده بودم، و چنانکه معمولم بود آمدم جلو در حجره و اطاقی که مخصوص مرحوم پدرم بود که استجازه کرده و برای مقصد بیرون آیم. آن مرحوم نگاهی به من کرده فرمود: به دیدن حاکم می روی؟ عرض کردم: اگر اجازه بدهید. فرمود: بلی لازم است خدا به همراه. پس از تحصیل اجازه راه افتادم. چند قدمی که از جلو آن مرحوم رد شدم مرا آواز داد: علی اکبر! برگشتم، فرمود : آن دیگ بزرگ که در کنار حیاط است از شبهایی که مهمانی بوده است فراموش شده ببرند، آن را بردار همان طوری که می روی، به دكان فلان کس که در معبر واقع است بسپار. استماع این حرف و تکلیف ناگوار مرا جای خود خشک و بی حس کرد. گویا برقی به من تصادفی نمود. خدا می داند در آن آن که شاید به لحظه ای هم نرسید چه اوهام و خیالات فاسدی مرا فرا گرفته و شکنجه می نمود که کوچکترین آنها این بود که شاید پدرم را حال دگرگون شده یا بر اثر کهولت، خرافت دریافته باشد و گرنه این چه تکلیفی است؟ در هنگامی که این برق جانسوز آخرین قوه خود را برای پاکسوزیم به کار می برد به ناگاه بارقه فضل و کرم الهی درخشید به طوری که در آن آن تمام پرده های آن أوهام و هواجس را که بين من و حقيقت حائل شده بود سوخت، و در پرتو آن در همان آن صفحه ای به خط برجسته از جلو نظرم برقی گذشت که من هم برقی خواندم بدین مضمون: ای کسی که شخصیت خود را در پس پرده های اوهام و پندار گم کرده بودی اينك ببین و حقیقت خود را دریاب از هنگامی که در صلب این پدر پیر بودی تا آن مراحلی که از نطفه و علقه و مضغه و جنین در ظلمت رحم پیمودی و از زمانی که پا به اين نشئه نهادی در حالتی که برهنه از همه چیز و نیازمند به همه چيز بودی تا به این وقت که بدین پایه رسیدی، ای کافر نعمت فراموش کار آيا اگر پندارهای تو را حقيقتی باشد، نه تمام آن حاصل رنج و زحمتی بود که این شخص به امیدی در مرزع وجود تو متحمل شده و این که پس از سالها رنج و انتشار بخواهد فقط طمعی از ثمره شجره خودنشان خود بچشد تا بداند تلخ است یا شیرین؟ آیا سزاوار است نخلش به جای رطب حنظل بار آورد؟.. بالجمله این خطره برق آسا که تمام سعادتم بسته بدان بود چنان تحریکم نمود که با آن حال که مرا دست داده بود نفهمیدم کی و چگونه عبای لطیف کرمانی را به دور کمر پیچیده، عمامه را پایین کشیده، آستین را تا مرفق بالا زده، دامن بر کمر استوار کرده، خم شده به هر دو دست دیگ بزرگ سنگینی که در میان آن پنهان می شدم و لامحاله بايستي آن را به وسیله نواقل دیگری حمل و نقل می نمودند گرفته، خواستم بلند کرده روی سر بگذارم، يک مرتبه حس کردم که از عقب کسی بازویم را گرفت. برگشته نگاه کردم دیدم آن پیر بزرگوار محترم با پای برهنه که معلوم است با عجله تمام از همان در غیر متعارف اطاق که مقداری اشراف بر صحن حیاط داشت پائين پريده و خود را به من رسانیده است، در حالی که از شدت تاثر می لرزد و قطرات اشک بر صفحه صورت و محاسنش جاری است، با آن حال جبینم را مکرر بوسید.. با دست خود لباسهای مرا مرتب نمود و با نهایت ملاطفت مرا به اطاق برد. ابتدا سجده شکری طولانی که معلوم بود مرا دعا می کند به جا آورد، پس از آن فرمود: فرزند عزيز.. می دانم چه تصوراتی برای شما پیش آمد، ولی شکر می کنم خدا را که بالاخره معلوم شد نیتم خالص و عملم صالح بوده است. اکنون بدان که بدو منظور چنین تکلیفی به تو کردم: اول آنکه وضع لباس و طرز مشی شما را پسندیده نديدم زیرا به مرح و خیلا که غالبا از لوازم شباب و فراغ و جده است نزديك تر می نمود تا شکستگی و فروتنی که از نتایج علم است، و من و هر کس دیگر از مثل شما چنان انتظاری دارد، و از اینرو چنان مرض مهلکی را چنین دوای ناگوار تلخ بر من الساعه لازم دیده، و بحمدالله در وجود شما کرد آنچه را انتظار داشتم. دوم آنکه خواستم خود را امتحان کنم که آیا رنج و زحماتی را که در باره شما از صباوت تا اين هنگام کشیده ام خالص و رضای حق در آن بوده است و یا شوب و بالنتيجه علم غیر صالح بوده است. شکر خدا ازین منظور هم خائب برنگشتم. اینك برو خدا به همراهت، اصحاب بیش از این در انتظارت نباشند، دیگ را همان کسانی که آورده اند خواهند برد. اندیشه شهاب، مقدمه دکتر علی اکبر شهابی @bazmeghodsian
زیاد نگران دنیای فرزندانت مباش!!! لا تجعلن اكثر شغلك باهلك و ولدك، فان يكن اهلك و ولدك اولياء اللّه فانّ اللّه لا يضيع اولياءه، و ان يكونوا اعداء اللّه فما همّك و شغلك باعداء اللّه. بيشتر کار خود را صرف همسر و فرزندت مكن، زيرا اگر ايشان دوست خدا باشند خداوند دوستانش را ضايع و تباه نميسازد، و اگر دشمن او باشند پس نبايد همّت و كار خود را براى دشمنان خدا صرف نمائى.
مغالطه ی ترکیب حق و باطل اگر باطل از آمیختن با حق جدا می‌گردید بر کسانی که طالب حقّند پوشیده نمی ماند. و اگر حق از آمیزه باطل پاک و خالص می‌شد زبان دشمنان و معاندان از آن قطع می‌گشت. ولی بخشی از این گرفته می‌شود و بخشی از آن و این دو را به هم می‌آمیزند و اینجا است که شیطان بر دوستان و پیروان خود مسلّط می‌شود. نهج‌البلاغه
تدبیر فتنه ها کُنْ فِی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ، لَا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ، وَلَا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ. امام علیه السلام فرمود: در فتنه‌ها همچون شتر کم سن و سال باش؛نه پشت او قوی شده که سوارش شوند نه پستانی دارد که بدوشند! ابن لبون به بچه چنین شتری گفته می‌شود که دو سال آن تمام شده و وارد سال سوم شده است؛نه قوت و قدرت چندانی دارد که بتوان بر پشت او سوار شد و نه پستان پر شیری (زیرا هم کم سن و سال است و هم نر) و به این ترتیب هیچ گونه استفاده ای از آن در آن سن و سال نمی توان کرد. از اینجا روشن می‌شود که هدف امام این است که انسان به هنگام شورش‌های اهل باطل و فتنه‌های ناشی از خصومت آنها با یکدیگر نباید آلت دست این و آن شود؛باید خود را دور نگه دارد و به هیچ یک از دو طرف که هر دو اهل باطل اند کمک نکند. پیام های نهج البلاغه
ویژگی های فتنه فتنه به حوادث پیچیده ای می‌گویند که ماهیّت آن روشن نیست؛ظاهری فریبنده دارد و باطنی مملوّ از فساد؛جوامع انسانی را به بی نظمی، تباهی، عداوت، دشمنی، جنگ و خونریزی، و فساد اموال و اعراض می‌کشاند. و از همه بدتر این که قابل کنترل نیست. غالبا، در ابتدا چهره حق به جانبی دارد و ساده اندیشان را به دنبال خود می‌کشاند و تا مردم از ماهیّت آن آگاه شوند، ضربات خود را بر همه چیز وارد ساخته است. فتنه ها، هیچ قانونی را به رسمیّت نمی شناسند؛ممکن است در یک شهر همه چیز را به آتش کشد و در کنار آن شهر دیگری باشد که در امان بماند. فتنه همان گونه که امام علیه السّلام در فراز بالا بیان فرمود، مانند گردباد است که همه چیز را با خود می‌چرخاند و می‌برد و گاه دیده شده گردبادهای سنگین، انسانها، حتّی اتومبیل را از جا کنده و به آسمان برده و به هر سو پرتاب می‌کنند!!فتنه‌ها نیز با شخصیّت‌های بزرگ اجتماعی، دینی، علمی و سیاسی و با اموال مردم و سرمایه‌های جامعه، همین کار را می‌کند. پیام های نهج‌البلاغه
شایعه سازی شاعر عرب در این زمینه می‌گوید: إنْ یَسْمَعُوا الْخَیْرَ یُخْفُوهُ وَ إنْ سَمِعُوا شَرّاً أذاعُوا وَ إنْ لَمْ یَسْمَعُوا کَذِبُوا این (بد سیرتان) هرگاه سخن خوبی درباره کسی بشنوند پنهان می‌کنند و اگرسخن بدی بشنوند منتشر می‌سازند و اگر مطلقا سخنی نشنوند دروغ می‌بافند.
دوستی با کفار الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبِیرٌ دوستی با کفار که دشمن چنین جامعه ای هستند موجب می‌شود افراد اجتماع با آنان خلط و آمیزش پیدا کنند و اخلاق و عقاید کفار در بین ایشان رخنه یابد، و در نتیجه سیره و روش اسلامی که مبنایش حق است بوسیله سیره و روش کفر که اساسش باطل و پیروی هوی است و در حقیقت پرستش شیطان است از میان آنان رخت بربندد، هم چنان که در روزگار خود ملاحظه کردیم که چنین شد، و صدق ادعای این آیه را به چشم خود دیدیم. دوستی با کفار، انتشار سیره و روش آنان در میان مسلمین و در نتیجه فتنه و فساد در پی دارد. المیزان علامه طباطبایی ره
رسول خدا ص هنگامی که آیه" قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّٰاهٰا "را تلاوت می‌فرمود، توقف می‌کرد و چنین دعا می‌نمود:
اللهم آت نفسی تقواها، انت ولیها و مولاها، و زکها انت خیر من زکاها
: "پروردگارا به نفس من تقوایش را مرحمت کن، تو ولی و مولای آن هستی، و آن را تزکیه فرما که تو بهترین تزکیه کنندگانی"
قرآن مجید به مسلمانان هشدار می‌دهد که اگر پیوند ارتباط و تعاون و برادری را با هم محکم نکنند، و از دشمنان قطع پیوند و همکاری ننمایند روز بروز تشتت و پراکندگی در صفوف آنها بیشتر می‌شود، و با نفوذ دشمنان در مجتمع اسلامی، و وسوسه‌های اغواگر آنان پایه‌های ایمان سست و متزلزل می‌گردد، و از این راه فتنه عظیمی دامانشان را خواهد گرفت. هم چنین بر اثر نبودن پیوند محکم اجتماعی و رخنه دشمن در صفوف آنها، انواع مفاسد، ناامنی، خونریزی و تباهی اموال و فرزندان و نابسامانی‌ها در اجتماع آنها آشکار خواهد شد، و"فساد کبیر"همه جا را فرا خواهد گرفت. وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ إِلاّٰ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اَلْأَرْضِ وَ فَسٰادٌ کَبِیرٌ (۷۳)