eitaa logo
مدرسه نویسندگی مبنا
2.5هزار دنبال‌کننده
405 عکس
70 ویدیو
18 فایل
سلام اینجا کانال نویسندگی مبنا هست. جایی‌که سعی‌مون بر این هست خودمون رو میون جنگ روایت‌ها ببینیم و به عنوان کنشگر توی این عرصه نقش‌مون رو ایفا کنیم. پیوند ثبت‌نام نویسندگی خلاق: https://B2n.ir/n15090 ارتباط با ادمین: @mabna_school
مشاهده در ایتا
دانلود
که چی بشه؟! خیلی از مرگ‌ها آدم را به رکود می‌کشانند‌. به یک "که چی بشه‌ی" ممتد. کار کنم که چه شود، تلاش کنم که چه بشود، بخندم که چه شود و و و... اما بعضی مرگ‌ها هستند که آدم را از جا بلند می‌کنند. انگار بیدار می‌شوی. انگار نمی‌توانی بنشینی. انگار چیزی در رگ‌هایت راه می‌گیرد و ماهیچه‌هایت را بی‌قرار می‌کند. انگار زندگی را یادت می‌دهند. انگار صاحب این مرگ، به جای همه‌ی ما دویده بود. و حالا دویدن را برای همه‌ی ما به ارث گذاشته‌ است... 🖋ک.التج | @mabnaschoole |
🔖به نام خدای دل‌های شکسته امروز قم‌ مهمان داشت. مهمان ما عزیز دلمان بود، تازه از مهمانی ما رفته بود ولی الان شهید برگشته بود. هوا هم دل گرفته بود، گاه آرام می‌بارید و گاه ساکت می‌شد، درست مثل دل‌های ما، مثل چشم‌های ما. چندساعتی هست کنار خیابان حرم تا حرم منتظریم تا او با همراهان بهشتی‌اش بیاید و ما با چشم‌های خیس بدرقه‌اش کنیم و بگوییم دیدارمان بهشت؛ ما را هم شفاعت کنید. بچه‌ای کنارم، بی‌توجه به حال و احوال نزار مادرش دارد بازی می‌کند. یاد آیه‌ی قرآن می‌افتم: الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلًا. با شهدا نجوا می‌کنم: خوش به حالتان شهدای خدمت، چقدر باقیات الصالحات از خودتان به جا گذاشتید، تا قیامت تمام نخواهد شد. شهیدانه زندگی کردید و عاقبت بخیر شدید "عاش سعیدا و مات سعیدا." خداحافظ عزیزان دل ما، حسرت نداشتن‌تان برای همیشه دل‌هایمان را خواهد سوزاند.😭😭😭 🖋 فاطمه سلما نظری 📝@nevisandegi_mabna
شبِ یلدا پریشب بود شبِ حرکت به منزلگاه پس‌فردا پریشب بود... ▫️حاج محمود کریمی
سه ساعت زودتر رفتیم تا جای خوب پیدا کنیم برای وداع. اما....هفت هشت بار از جامون بلند شدیم و دست آخر وقتی دیدیم دیر شده و وداع قمی ها طول کشیده و بچه همراه مون خوابش میاد و گرسنه و خسته اس؛ برگشتیم خونه. تو مسیر تا به ایستگاه مترو برسیم؛ همنوا با حاج محمود که صداش از بلندگوهای مصلی پخش می شد، ذکر گفتیم و سینه زدیم. دم در خروجی؛ کیک و آبمیوه خنک صلواتی می دادن. از همون مائده های بهشتی که شهدا روزی مون می کنن و نمک گیرشون می شیم. همون مائده هایی که نامردجماعتا و انسان نماها بهش میگن؛ کیک و ساندیس! به مترو رسیدیم و رو اولین راه پله برقی؛ زنگ زدن و گفتن شهدا رو آوردن. دیگه نمی شد برگشت و قسمت مون نبود وداع کنیم. از همون جا کبوتر دلمون پر زد و رفت و نشست رو تابوت شهدا و گفتیم؛ شهیدجمهور ما؛ سید خادمان؛ خادم الرضا، شما و همراهان تون؛ شفیع ما باشین تو اون دنیا و تو این دنیا؛ نگاه آسمونی تو رو از ما دریغ نکنین. الحمدلله که همینم قسمت مون شد. 🖋محدثه روشن/تهران 📝 @nevisandegi_mabna
پدرم در همه‌ی سال‌های عمرش و در همه‌ی سال‌های عمر جمهوری اسلامی نه بر سر سفره انقلاب اسلامی نشسته است و نه حتی کامی از آن برگرفته است. او در همه‌ی این سال‌ها، جمعه‌ها که می‌شد سجاده‌اش را توی ساک دستی‌اش می‌گذاشت و می‌رفت تا به نماز جمعه برسد. کرونا اما همتش را در هم شکست. چند روزی است بابا که حالا دیگر موهای سپیدش بر سیاهش می‌چربد، چنان بی‌حال روی تخت افتاده که حتی نای غصه خوردن را هم ندارد. آقای رئیسی امروز به نیابت از بابا آمدم که بگویم او همیشه دعاگویت بود. سفرت به سلامت... 🖋منصوره جاسبی | @mabnaschoole |
انگار خوشی به ما ایرانی‌ها نیامده. تا آمدیم یک ذره با آن شب بیاد ماندنی وعدهٔ صادق کیف کنیم، این بلا آمد سرمان. هرچه آن شب تا صبح بیدار ماندیم و دلمان غنج رفت برای پهپادها، پهپادها این‌بار قلب‌مان را آوردند توی دهان‌مان. یک‌شنبه‌شب هم مثل همان شب ول‌کن دعا نبودیم. چه‌کاری ازِمان بر می‌آمد جز دعا؟ کم پیش آمده بخواهم برای کسی یا چیزی یا کاری تا صبح بیدار بمانم... | @mabnaschoole |
🔖 شب‌های احیا حسابش جدا؛ ولی حتی شب‌های انتخابات هم هیچ‌وقت بیدار نمانده‌ام. شگفتیِ بی‌خبری در صبحِ رأی‌شماری شیرین‌ترین ناشتایی من است؛ وقتی یک نامزد بی‌هوا از رقبا پیشی می‌گیرد، دل توی دلم نمی‌ماند. معرکه‌ای می‌شود تماشایی. ولی رئیسی هم مرد شگفتی‌های بی‌هوا نبود. از همان اول که شناختمش تکلیفش با همه روشن بود؛ ساده و روراست، مثل کف دست. چه توی انتخابات، چه آن شب. از همان سر شب، که خبر سقوط سخت را دادند، چشمم مات ماند به زیرنویس شبکهٔ خبر تا گرگ‌ومیش صبح. زبانم بی‌مکث و نشمرده می‌چرخید، به هر ذکری که بلد بودم. انتظار شگفتانه‌ای نبود. هر چقدر دوست داشتم صحیح و سالم برگردد، عقلم زیر بار نمی‌رفت. آخر در آن جنگل سنگلاخیِ پوشیده از انبوه درختان سوزنی، فرود سخت چه معنی داشت؟ | @mabnaschoole |
🔖 آفتاب که زد، همه چیز روشن شد: «انا لله و انا الیه راجعون. رئیس‌جمهور ایران به همراه وزیر امور خارجه، امام‌جمعهٔ تبریز و استاندار و چند تن از تیم حفاظت ایشان و تیم پروازی در سانحهٔ سقوط بالگرد به درجهٔ رفیع شهادت رسیدند.» کنترل را برداشتم. به‌سختی دکمهٔ خاموش را از دکمهٔ بی‌صدا تشخیص دادم. دلم را گرم کردم به این‌که خادم‌الرضا در روز عید دعوت شده به جشن آقایش. او که به آرزویش رسیده. دیگر چرا منِ داغ‌تر از آش غمبرک بزنم؟ این هم‌نشینی عجیب ولی معنادار «تبریک و تسلیت» را هم فکر کنم فقط ما ایرانی‌ها داریم؛ انگار غم‌وشادی، تلخی‌وشیرینی، گریه‌وخنده را با هم زندگی می‌کنیم. حالا باید با خودم تمرین کنم، تا خوشی بعدی رگ‌به‌رگ نشوم. 🖋آقای حمیدرضا نوری | @mabnaschoole |
با خودم زمزمه می‌کردم، نکند سید از ما خسته شده و مثل مولایش از پروردگار خواسته تا او را از ما بگیرد تا مجازاتمان زندگی کردن در دنیای بدون او باشد، غافل از این‌که کودکان غزه در بهشت برای رسیدن سید محرومان و مظلومان سر از پای نمی‌شناختند. آنان قدرش را بیشتر از ما می‌دانند. 🖋 سید محمدجواد قریشی | @mabnaschoole |
✨خیلی منتظرت ماندیم تا بیایی ولی وقتی با کامیون نزدیک ما شدی بدون هیچ مکثی گذشتی. نشد دست روی تابوتت بکشیم تا دلمان آرام بگیرد ولی در کنار شادی و نامردی دشمن بعضی غم‌ها دلم را آرام می کند. غم کسی که چند سال است رای نداده ولی برای تشییع تو با قدم‌های محکم می‌آید. می‌گویم: چه خوب آمدی، فکر نمی‌کردم تو هم بیایی. توی چشمانم نگاه می‌کند و آرام می گوید: چرا نیام؟ از روز اول نرفت پشت میز بشینه وسط مردم بود وقتی اومد مردم وسط کرونا بودن، از نبود واکسن زار می‌زدن اومد و واکسن آورد. برای مملکتش، مردمش هر کاری می‌تونست کرد..." وقتی حرف می زند انگار خیلی وقت است رئیس‌جمهور بودی ولی تا حساب می‌کنم سه سال هم نمی شود ... 🖋خانم نرگس زنجانی 📝@nevisandegi_mabna
پیرمرد، درگیر "چرا" های زیادی بود، پاراگراف اول را که نوشت، قاب کوچکش پر شد. زیر لب گفت، او مرد این دنیای کوچک نبود. جوابش را پیدا کرد... | @mabnaschoole |
تاریخ بنویسد که خدمت، بدون میز هم، امکان‌پذیر است... 🔻محمد رسولی 📝@nevisandegi_mabna
پسر كو ندارد نشان از پدر تو بيگانه خوانش مخوانش پسر 🖋 ابوالحسن فراهانی | @mabnaschoole |
مدرسه نویسندگی مبنا
در حلقه نهم، همراه منصور ضابطیان به کوبا سفر خواهیم کرد؛ کشوری که بر دیواره‌های آن بیش از آنکه عکس چ
. این پیام را خاطرتان هست؟ ما برنامه‌ریزی کرده بودیم تا ثبت‌نام حلقه کتاب را از اول خرداد آغاز کنیم. اما سانحه تلخ سقوط بالگرد آقای رئیس‌جمهور، برنامه‌ریزی‌های ما را تغییر داد. تا یکبار دیگر به همه ثابت شود که برنامه‌ریز اصلی خداست که خدا را در به هم شکسته‌شدن تصمیم‌ها شناختیم. 📝@nevisandegi_mabna
رسالت حلقه کتاب آگاهی است؛ فکر کردن است. موج احساسات و سوگواری ما که فروکش کند، وقت تأمل است. تأمل در مسیری که آمده‌ایم، تأمل در مسیری که هستیم، تأمل در مسیری که پیش‌رو داریم. | @mabnaschoole |
این روزها ما در مدرسه مبنا خیلی با هم گفتگو و بحث کردیم که آیا ثبت‌نام حلقه را آغاز کنیم یا نه؟ از طرفی شاید دل و دماغ کاری برایمان نمانده. از طرفی پیام آقا پیش چشم‌مان بود که «کار کشور مختل نخواهد شد.» ساعت‌ها بحث و گفتگو مدیران مبنا تبدیل شد به طراحی رویدادی آگاهی بخش در مثبت حلقه کتاب؛ هم‌خوانی کتابی متناسب با حال و هوای این روزها؛ که عمومی باشد، جذاب و درس‌آموز باشد، و‌ مهمتر اینکه شرکت در آن رایگان باشد، تا بتوانیم اقدامی وسیع و عمومی را رقم بزنیم... | @mabnaschoole |
ما در جستجوی کتابی بودیم که نگاه‌مون رو نسبت به اتفاقات امروز عمیق‌تر کنه. بعد از بررسی حدود ۳۰ کتاب مختلف، به «پشت شیشه‌های مات» رسیدیم. روایتی داستانی بر اساس اسنادی درباره زندگی آیت‌الله بهشتی؛ که هم جذابه، هم‌ خوش‌خوان، و البته کم حجم، که بتونیم در مدت کوتاهی اون رو مطالعه کنیم. 🎁منتظر ثبت‌نام رایگان «مثبت حلقه» باشید. | @mabnaschoole |
📚 آغاز ثبت‌نام رایگان مثبت حلقه کتاب 🔻 جمع‌خوانی کتاب «پشت شیشه‌های مات» ❇️ به مناسبت شهادت آیت‌الله رئیسی روایتی داستانی بر اساس اسناد به دست‌آمده از زندگی شهید آیت‌الله دکتر بهشتی 🎁 به همراه کدتخفیف ۱۰۰ درصدی خرید نسخه الکترونیکی کتاب 🔸 جمع‌خوانی کتاب 🔹جلسه آنلاین بررسی کتاب 🔸 نقد و تحلیل فرم و محتوای کتاب 🔻 ثبت‌نام رایگان در حلقه کتاب: 🆔https://formafzar.com/form/p6o36 🆔https://formafzar.com/form/p6o36 | @mabnaschoole |
مدرسه نویسندگی مبنا
📚 آغاز ثبت‌نام رایگان مثبت حلقه کتاب 🔻 جمع‌خوانی کتاب «پشت شیشه‌های مات» ❇️ به مناسبت شهادت آیت‌الل
کدتخفیف ۱۰۰ درصدی خرید نسخه الکترونیکی کتاب «پشت شیشه‌های مات» پس از ثبت‌نام در مثبت حلقه در اختیار شما قرار خواهد گرفت. 🔻از طریق لینک زیر، به صورت رایگان در مثبت حلقه ثبت‌نام کنید: 🆔https://formafzar.com/form/p6o36 🆔https://formafzar.com/form/p6o36 | @mabnaschoole |
📚 معرفی کتاب «پشت شیشه‌های مات» ما در مثبت حلقه قراره پرونده این کتاب رو، روی میز قرار بدیم؛ یعنی: 📚 کتاب رو با هم مطالعه کنیم، 📚 نقد و یادداشت بنویسیم، 📚درباره فرم و محتوای کتاب با هم گفتگو کنیم، 📚 و در جلسه آنلاین به صرف کتاب، «پشت شیشه‌های مات» رو جمع‌بندی کنیم. اگه علاقه‌دارید درباره تاریخ معاصر انقلاب و روزهای سختی که پشت سر گذاشتیم بیشتر بدونید، این دوره رایگان رو از دست ندید. 🔻لینک ثبت‌نام و دریافت کدتخفیف ۱۰۰ درصدی خرید نسخه الکترونیکی کتاب: 🆔https://formafzar.com/form/p6o36 🆔https://formafzar.com/form/p6o36 | @mabnaschoole |
📌این صف برای همه است! 📚بریده‌ای از کتاب «پشت شیشه‌های مات» 🔸نانوا، نگاهی به صف طولانی انداخت و پکی به سیگارش زد. بعد با لهجه غلیظ اصفهانی به پیشکار گفت: «اون پسره، پسر حاج آقا حسینی، امام جماعت محله نیست؟» 🔹پیشکار از پشت عینک ته استکانی‌اش نگاهی به صف کرد و گفت: «من که کسی را نمی‌بینم.» نانوا لبخندی زد و عینک پیشکار را با انگشت به صورت او فشار داد و گفت: « حالا نگاه کن ببین می‌بینی؟» پیش‌کار دوباره نگاه کرد و گفت: « چرا...خودش است.» نانوا در حالی که خمیر را از تغار در می‌آورد تا روی پارو شکل بدهد، برگشت و گفت: « آی پسر چند تا نان می‌خواهی؟» سید محمد کمی مکث کرد و گفت: « هنوز نوبتم نشده.» 🔸 نانوا که بهش برخورده بود، گفت: « میل خودته! حالا که می‌خوای، توی صف وایسا؛ اما پسر امام جماعت محله لمبون نباید توی صف بایسته.» سید محمد لبخندی زد و گفت: « فرقی نمی‌کنه. این صف برای همه است.» 🔻ثبت‌نام رایگان مثبت حلقه و هم‌خوانی کتاب «پشت شیشه‌های مات» از طریق لینک زیر 👇 🆔https://formafzar.com/form/p6o36 🆔https://formafzar.com/form/p6o36 | @mabnaschoole |
مدرسه نویسندگی مبنا
📌این صف برای همه است! 📚بریده‌ای از کتاب «پشت شیشه‌های مات» 🔸نانوا، نگاهی به صف طولانی انداخت و پکی
📌دست ننه‌ام درد نکند! 📚بریده‌ای از کتاب «پشت شیشه‌های مات» 🔹پیرزن تعریف کرد یکی از دفعاتی که از قم به اصفهان آمد، گفت:« مادر، آقایان توی قم اصرار دارند که من ازدواج کنم. می‌گویند اگر از قم زن بگیری، کمتر می‌توانی به اصفهان بروی. حالا آمده‌ام که آستینی برایم بالا بزنید؛ شاید این‌طوری بتوانم بیشتر به اصفهان بیایم. شما هر دختری را بپسندی، من با همان دختر ازدواج می‌کنم.» | @mabnaschoole |
مدرسه نویسندگی مبنا
📌دست ننه‌ام درد نکند! 📚بریده‌ای از کتاب «پشت شیشه‌های مات» 🔹پیرزن تعریف کرد یکی از دفعاتی که از قم
🔸 من، عزت الشریعه، نوه‌ی عمویمان را برای او در نظر گرفته بودم. رفتم و دیدمش و بعد به سید محمد گفتم. او هم گفت:« بگویید عمه‌ها و خاله‌هایم که با من محرم هستند، بیایند و با هم برویم آن دختر را ببینیم. پیش از دیدن باید صیغه بخوانیم تا بتوانم ببینمش.» | @mabnaschoole |
مدرسه نویسندگی مبنا
🔸 من، عزت الشریعه، نوه‌ی عمویمان را برای او در نظر گرفته بودم. رفتم و دیدمش و بعد به سید محمد گفتم.
🔹 بعد که صیغه را خواندیم و توانست عروس را ببیند، گفت:« دست ننه‌ام درد نکند با این عروس آوردنش.» 🔸او بسیار خوشحال شده بود. من گفتم :«الهی، آنقدر زنت را دوست داشته باشی که اصلاً به یاد من نباشی.» اما او به همان اندازه به من علاقه داشت که زنش را دوست می‌داشت. 🔻ثبت‌نام رایگان مثبت حلقه و هم‌خوانی کتاب «پشت شیشه‌های مات» از طریق لینک زیر 👇 🆔https://formafzar.com/form/p6o36 🆔https://formafzar.com/form/p6o36 | @mabnaschoole |
مدرسه نویسندگی مبنا
📚 معرفی کتاب «پشت شیشه‌های مات» ما در مثبت حلقه قراره پرونده این کتاب رو، روی میز قرار بدیم؛ یعنی:
✨ سلام عصرتون بخیر باشه از دیروز بعضی از دوستان سوال پرسیدن که: " برنامه‌ی مثبت‌ حلقه مجازی هست یا حضوری؟!! " در جواب‌شون باید بگیم همون‌طور که برنامه‌های دیگه مبنا به صورت مجازی برگزار می‌شه، مثبت حلقه هم به صورت مجازی هست. 🔻ثبت‌نام رایگان مثبت حلقه و هم‌خوانی کتاب «پشت شیشه‌های مات» از طریق لینک زیر 👇 🆔https://formafzar.com/form/p6o36 🆔https://formafzar.com/form/p6o36 | @mabnaschoole |