@MaddahionlinYEKNET.IR - zamine - shabe 2 fatemie avval 98.10.19 - narimani.mp3
زمان:
حجم:
6.96M
⏯ #تک #حماسی بمناسبت #شهادت_حاج_قاسم_سلیمانی
🍃حیرونم گریونم
🍃خدا میدونه سرگردونم
🎤 #سید_رضا_نریمانی
👌فوق زیبا
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
📢 #تیتر_یک سایت khamenei.ir 🔻 رهبر انقلاب در دیدار امیر قطر: 👈🏻 فسادانگیزی آمریکا و رفقایش، علت وضع
🔰 رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار امیر قطر و هیئت همراه:
👈🏻 علت وضع نامناسب منطقه فسادانگیزی آمریکا و رفقای آن است
🔻 حضرت آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی امشب (یکشنبه) در دیدار شیخ تمیم بن حمد آل ثانی امیر قطر و هیأت همراه تأکید کردند: شرایط کنونی منطقه بیش از پیش نیازمند تقویت ارتباطات کشورهای منطقه و تأثیر نپذیرفتن از القائات بیگانگان است.
رهبر انقلاب اسلامی گفتند: جمهوری اسلامی ایران بارها اعلام کرده و آقای رئیس جمهور هم صراحتاً گفته است، ایران آماده همکاری های نزدیکتر با کشورهای منطقه است.
🔹 حضرت آیت الله خامنه ای شرایط کنونی منطقه را نامناسب دانستند و افزودند: علت این وضعیت فسادانگیزی امریکا و رفقای او است و تنها راه مقابله با آن هم تکیه بر همکاریهای درون منطقه ای است.
🔹 ایشان با اشاره به روابط سیاسی خوب ایران و قطر خاطرنشان کردند: روابط اقتصادی دو کشور در سطح روابط سیاسی نیست و باید همکاریهای ایران و قطر در زمینه های مشترک بیش از پیش گسترش یابد.
🔹 رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: البته برخی ها بخصوص آنهایی که از آن سر دنیا به این منطقه آمده اند، تمایل به گسترش همکاریهای کشورهای منطقه ندارند ولی این موضوع ربطی به آنها ندارد و کشورها و ملتهای منطقه، دیگر چنین تحکم ها و دخالت هایی را قبول نمی کنند.
🔹 در این دیدار که آقای روحانی رئیس جمهور نیز حضور داشت شیخ تمیم بن حمد آل ثانی امیر قطر در سخنانی با ابراز خرسندی فراوان از دیدار با رهبر معظم انقلاب اسلامی شرایط منطقه را دشوار خواند و گفت: ما با صحبتهای جنابعالی درخصوص لزوم افزایش همکاریهای منطقه ای کاملاً موافقیم و معتقدیم باید گفتگوهای جامع میان کشورهای منطقه برگزار شود.
🔹 امیرقطر همچنین با اشاره به مذاکرات خود در تهران افزود: قرار بر این شد که کمیسیون مشترک دو کشور، حدود سه ماه دیگر در ایران برگزار شود و امیدواریم روابط اقتصادی ایران و قطر به سطح روابط سیاسی برسد.
🔺 وی همچنین از کمکها و حمایتها و مواضع جمهوری اسلامی ایران در شرایط تحریم قطر، تشکر و قدردانی کرد.
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_هفتاد_و_هفت استرس داشتم که نکنه قراره اتفاقی
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف
@kheymegahevelayat
#قسمت_هفتاد_و_هشتم
از ترس اینکه نکنه شنود کار گذاشته شده باشه، حرفاشون و روی کاغذ مینوشتن.
خب... دیگه با این اتفاقات کار ما سخت شده بود. نمیخواستیم الان دستگیرشون کنیم. چون میخواستیم به سر پل های این تیم جاسوسی برسیم. اون چیزی که برام جالب بود این بوده، مردی که همراه فائزه اومده بود بیمارستان، به شکلی کلاه گذاشته بود سرش و عینک زده بود به چشمش، وَ کاپشن پوشیده بود که به هیچ عنوان صورتش قابل تشخیص نبود.
یه دفعه دیدم مرده ناشناس بلند شد دستش و کرد داخل جیب کاپشنش. به راننده گفتم زوم کن تصویرو. دیدم داره میره سمت افشین عزتی. آمپول از جیبش در آورد. از تعجب چشام داشت از حدقه میزد بیرون.
گفتم: «یا حسین.. داره چیکار میکنه این ناشی.»
دیدم اول یکی با مشت زد به سر دختره و بیهوشش کرد، بعد آمپول و زد داخل سِرُمِ دکتر عزتی، بلافاصله غلطک مربوط به میزان سرعت ورود سرم به بدن رو بیشتر کرد تا اون مواد کشنده زودتر به بدن عزتی تزریق بشه و اثر کنه.
عزتی بخاطر ضربه ای که من به کمرش و پای سمت چپش زدم اونقدر درد میکشید که توان حرف زدن یا حرکت کردن رو نداشت.
مرده آمپول و زد و اومد بیرون از اتاق.. بلافاصله رفتم روی خط عقیق... گفتم:
+ عقیق مرده داره میاد بیرون... نامحسوس برو دنبالش... مواظب باش که گمش نکنی.
_دریافت شد تمام
رفتم روی خط مرتضی... گفتم:
+مرتضی صدای من و داری؟
جوابی نیومد.
راننده گفت :«حاجی ما همیشه اینجا داخل این بیمارستان مشکل ارتباطی داریم»
استرس بدی داشتم که نکنه عزتی تموم کنه...بازم رفتم روی خط مرتضی.
+مرتضی مرتضی/عاکف. تو رو به جان امام حسین جواب بده. مرتضی مرتضی/عاکف! داری صدای منو آقاجون.
_بله میشنوم.
+یه بیهوشی و یه در حال موت داریم داخل اتاق. فورا با لباس پرستاری برو داخل. عزتی رو بهش حیات بدید. جان مولا تلاشت و بکن زنده بمونه.
_دریافت شد.
پیاده شدم از ماشین، رفتم نزدیک درب ورودی سالن بیمارستان ایستادم. خیلی وضعیت خطرناکی داشتیم. عقیق همراه مَرد ناشناس، دقیقا از یک قدمی من از سالن خارج شدند. فورا برگشتم داخل ماشین. اون مرد ناشناس وقتی اومد داخل حیاط از بیمارستان خارج نشد. رفت پشت بیمارستان که یه جای خلوت بود. متأسفانه، اون مرد ناشناس و عقیق که پشت سرش بود از دید ما خارج شدند. تعجب کردم.
یه نگاهم به لب تاپ بود، یه نگاهم به سمت مسیری که عقیق و سوژه ی ناشناس رفتند و غیب شدند.
حدودا سه دقیقه گذشت دیدم مرد ناشناس داره از همون مسیر که رفته مجددا برمیگرده. حدود یک دقیقه گذشت، دیدم خبری از عقیق نشد. به علی که روی صندلی عقب نشسته بود، گفتم:
+علی؟ چرا عقیق از پشت سر سوژه نیومد؟
_نمیدونم والله.. مَرده داره به طور کامل از بیمارستان خارج میشه.
دستم و بردم سمت گوشم.. گوشی ریزی که درون گوشم بود کمی فشارش دادم...رفتم روی خط عقیق:
+عقیق صدای من و داری؟
صدایی نیومد...
+عقیق صدای منو داری جواب بده...
صدایی نیومد...
+عقیق چرا جواب نمیدی.. با تو هستم چرا جواب نمیدی؟ عقیق جان، صدای منو داری؟
بازم صدایی نیومد...
فورا بیسیم و گرفتم فرکانس و عوض کردم رفتم روی خط دوم... اینبار با بیسیم دستی پِیجِش کردم:
+عقیق عقیق/ عاکف.. اگر صدای منو داری لطفا جواب بده.. دِ لامصب نمیتونی حرف بزنی حداقل شاسی رو فشار بده بفهمم زنده ای یا مرده ای. چرا امروز همتون دارید گند میزنید به اعصاب من.
اما بازم صدایی نیومد...
+عقیق عقیق / عاکف.. برادر صدای من و میشنوی؟ جان مادرت جواب بده.
اصلا انگار نه انگار داشتم پیجش میکردم. همینطور که داشتم پشت سر هم عقیق و پیج میکردم، علی زد روی دوشم. از درون آیینه ی داخل خودرو به علی که روی صندلی عقب نشسته بود نگاه کردم. دیدم داره یک سمتی رو نگاه میکنه ، انگار زبونش بند اومده بود.
گفتم: «چیشده علی؟»
یه هویی گفت «یا ابالفضل. حاجی، اون بیشرف عقیق و زده.»
نگاهی انداختم به سمت چپ بیمارستان دیدم یکی داره میاد، عین آدمی که انگار یه شیشه مشروب خورده و مست کرده داره راه میره تِلو تِلو میخوره، عقیق هم دقیقا همونطور شد. دیدم عقیق دست گذاشته روی گلوش و فشار میده و دهنش باز شده. عقیق داشت سمت ماشین ما می اومد. هرچی که نزدیک تر میشد چشماش گرد تر میشد و انگار داشت از حدقه میزد بیرون.
چشمام و بستم.. زیر لب گفتم «یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی.»
یه هویی صدای درب ماشینمون و شنیدم.. دیدم علی داره پیاده میشه بره برای نجات عقیق.. داد زدم سرش گفتم:
«بشین سر جات احمق دیوانه.. میخوای هممون و به باد بدی تا لو بریم؟»
درو بست میخکوب نشست. بیسیم زدم به سعید یک.
+سعید یک صدای من و داری؟
_بله آقا عاکف.
+میری دنبال اون مرده.. حواست باشه. یکی از بچه ها سوخت رفته. حواست به خودت باشه.
_چشم. دریافت شد تمام.
بیسیم زدم به سعید ۲:
+سعید دو؟
_حاجی فهمیدم داستان چیه. برم سمت عقیق؟
6.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سرلشکر سلامی:
🔹دوست داشتم داخل این هواپیما بودم ولی شاهد این ماجرای غم انگیز نبودم.
🔹این عزیزان خانواده ی ما بودند. هیچ وقت در طول عمرم این قدر شرمنده نبوده ام.
🔹آرزویی در ذهن ما جز فدا شدن در راه ملت وجود ندارد.
🔹تا ما هستیم، اجازه نخواهیم داد تار مویی از سر مردممان کم شود.
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmaegan_behshar
دلتنگی شهدایی❤️✨
💢استوری همسر شهید مدافع حرم
جاویدالاثر خانطومان
#شهید_محمد_بلباسی
✨مگر تو چقدر به ما
حس پدری داشتی
که این همه احساس
یتیمی میکنیم؟!. 😔
#سردارسپهبد_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی❤️
شبتون منور به نگاه #شهید
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar