eitaa logo
کانال خبری بهشهرنو
6.7هزار دنبال‌کننده
53.7هزار عکس
17هزار ویدیو
191 فایل
📌کانالی براساس سلیقه بهشهری ها 🔸️اخبار و اطلاعیه های ادارات، سازمان ها و هیات ها 🔸️آخرین اخبار شهر و روستاهای بهشهر 🔸️جاذبه ها و مناطق گردشگری بهشهر 🔸️آداب و رسوم بهشهری ها 🔸️صدای مردم بهشهر 🔻ارتباط با ادمین کانال @Mehdi_hoseyni63
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 لزوم غرب شناسی از منظرهای مختلف 🔻 نگرش ما به غرب باید همه‌جانبه باشد تا در تحلیل خود دچار اشتباه نشویم. معمولاً نگاهی که به غرب وجود دارد، از زاویه فرهنگی و تمدنی است و حتی جنس تهاجم غرب نیز فرهنگی تلقی می شود که به نظر، این نوع نگاه، بی‌اساس است؛ یعنی با زاویه دید دیگر، اگر از بعد نظامی- امنیتی به غرب نگاه کنیم، هم نگاه ما به غرب ناقص نخواهد بود و هم در تحلیل تهاجم غرب دچار اشتباه نمی‌شویم و به‌جای این‌که تهاجم غرب را فرهنگی بدانیم، آن را بیشتر نظامی- امنیتی می‌دانیم. 🔺این نگاه با واقعیت سازگاری بیشتری دارد، زیرا فرهنگ غرب، سلطه‌طلب است و بسیاری از تهاجم‌هایی که در جهان داشته و دارد، به زور نظامی است نه فرهنگی. 🔻کشتی‌های کشورهای استعماری زمانی که به سایر مناطق آمدند تا این مناطق را تحت سلطه و مستعمره خود قرار دهند، توپ داشتند و مسلح بودند. در واقع آن زمان از نظر تجهیزات نظامی پیشرفته‌تر بودند و هیچ سرزمین دیگری در مقابل کشتی‌های مجهز به توپ و سلاح‌های آن‌ها یارای مقابله نداشت و به همین دلیل مجبور بود تسلیم شود. همین تسلیم‌شدن از نظر نظامی بود که سبب می‌شد در حوزه‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی نیز تسلیم شوند. 🔺کشورهای اروپایی از نظر تمدن یا از نظر فکری و فلسفی، پیشرفته‌تر نبودند. به عنوان مثال این کشورها با فلسفه وارد هند نمی‌شدند؛ بلکه با قدرت نظامی- امنیتی که داشتند و با کشتی مسلح می‌آمدند در حالی‌که در قرون هجده و نوزده میلادی، چینی‌ها، هندی‌ها و ایرانیان دارای تمدن و فکر بودند. بنابراین سلطه‌ای که امروز غرب پیدا کرده است، لزوماً به دلیل تهاجم در زمینه فرهنگ یا فلسفه نیست؛ بلکه گاهی نیز زمینه نظامی و امنیتی داشته است. باید دید در این سلطه و تهاجم غرب، تجهیزات نظامی آنها چه بوده است. 🖋هادی آجیل هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
روحانی گفته در مسیر پیشرفتیم، داداش دو‌ دقیقه بزن بغل چایی بخوریم بقیه ی دنیا هم بهمون برسن... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
3.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥روایت اشک‌ و لبخند 🔻پرستار گلوگاهی زهره سلیمی پس از 50 روز جهاد در عرصه سلامت بیماران کرونایی به آغوش خانواده خود بازگشت. 🔶این پرستار مدافع سلامت در ۵۰ روز اخیر بدلیل بیماری کرونا در بیمارستان رازی قائم‌شهر مشغول بکار بود. هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
🔴🔹من کاپیتالیزم هستم ! . 🔹من هستم و دختران‌تان را با «باربی» بزرگ کردم، اگر از شما پول برای جراحّی طلب می‌کنند تعجّب نکنید . 🔹من کاپیتالیزم هستم و به جهت منافعم صنعت را برای شما ایجاد کردم! نتیجه؟هفتاد و هشت درصد از هفده ساله از ظاهر خود خوشنود نیستند . 🔹من کاپیتالیزم هستم و کافی است زنی با پانزده دقیقه ورق زدنِ یک ژورنال، پنجاه درصد به ناخشنودیش نسبت به بدنش افزوده شود . 🔹من کاپیتالیزم هستم و این که انسان‌های یک جامعه روزانه با پنج و نیم ساعت تماشای اصالتِ خود را از دست می‌دهند من را به هیچ عنوان نگران نمی‌کند . 🔹همه‌تان یک مشت دروغ‌گو هستید زیرا مرتّباً به خودتان می‌گویید اگر آن چه را که می‌خواهید به‌دست آورید خوشحال خواهید شد ولی هیچ وقت خوشحال نیستید . 🔹در حالی که هر ساله بیست میلیون در جهان از جانِ خود را از دست می‌دهند شما برای آب کردن چربی‌های ناشی از پرخوری‌تان بر روی دستگاه‌‌های "ترِدمیل" عرق می‌ریزید . 🔹به سببِ وجودِ من در دنیا ششصد میلیون انسانِ چاقِ ناشی از پرخوری و یک میلیارد و چهارصد میلیون گرسنه وجود دارد . 🔹من کاپیتالیزم هستم و یک صاحبِ مرزعه‌ قهوه برای خریدِ یک فنجان "استارباکس" می‌بایست درآمدِ سه روزش را صرف کند . 🔹من کاپیتالیزم هستم و بیست و چهار درصد ‌ها می‌گویند اگر با رد کردن خانواده‌ مان میلیاردر می‌شدیم قطعاً این کار را می‌کردیم . 🔹من کاپیتالیزم هستم و روی سخنم با شما ها است! لطفاً بدون در نظر گرفتن این که تبدیل به یک کالا شده‌اید به فروشگاه "ویکتوریا سیکرت" بشتابید. این فروشگاه به زودی در ترکیه هم دایر خواهد شد. اطمینان می‌دهم با پرداخت هشتاد دلار برای یک زیرپوش نازک خیلی خوشحال خواهید شد . 🔹من کاپیتالیزم هستم و از شنیدن این که یک نوجوان پانزده ساله برای خرید یک دستگاه "آی‌پاد" کلیه‌ خود را فروخت از خوشحالی در پوستِ خود نمی‌گنجم . 🔹من کاپیتالیزم هستم و "مَدونا" فقط در لندن صاحب هشت فقره خانه می‌باشد که می‌توان ششصد بی‌خانمان را در آن‌ها اسکان داد . 🔹من کاپیتالیزم هستم و یک نوجوان تایلندی‌ای که در کارخانه‌ی "دیزنی" کار می‌کند برای ورود به "دیزنی‌لند" باید پنجاه و پنج روز کار کند . 🔹قارّه‌ به رغم داشتن نود درصد از معادن فقط چهار نفر میلیاردر دارد . 🔹من کاپیتالیزم هستم و از معادن آفریقا سالانه مبلغ هشت و نیم میلیارد دلار استخراج می‌شود که این مبلغ برای نجات این قارّه از و گرسنگی کافی است .. . 🔹پر درآمدترین ورزشکار دنیا – بازیکنِ گُلف – "تایگر وودز" سالانه هفتاد و هشت میلیون دلار درآمد دارد یعنی در هر ثانیه یکصد و چهل و هشت دلار . 🔹من کاپیتالیزم هستم و شصت و چهار درصداز ستاره‌های که شما از آن‌ها تقلید می‌کنید به کوکائین می‌باشند . 🔹من کاپیتالیزم هستم و در حالی که هر ساله بیست میلیون کودک در دنیا از گرسنگی تلف می‌شوند شما از این که یک "تی‌شِرت" را دو بار در هفته بپوشید احساس شرم می‌کنید. . 🔹هیچ کس از وجود هفت میلیون بی‌خانمان در ایالات متّحده آگاه نیست چون آمریکائی‌هایی را که در تلویزیون می‌بینید همه در خانه‌های دارای استخر زندگی می‌کنند. . 🔹من کاپیتالیزم هستم و باز موفق شدم! تمام زن‌ها را با وجود این که کمدهاشان پر از لباس است متقاعد کردم که برای پوشیدن هیچ چیزی ندارند. . 🔴🔹من کاپیتالیزم هستم ! هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
6.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 چگونه می‌توان را تشخیص داد؟ سرچ معکوس چیست؟ هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
📿 🍃فَقَالَ‌رَبِّ‌إِنِّي‌لِمَا‌أَنْزَلْتَ‌إِلَيَّ‌مِنْ‌خَيْرٍ‌فَقِيرٌ🍃 «پروردگارا، من‌ به‌ خیری‌ که‌ تو‌ نازل‌ فرمایی سخت‌ محتاجم»💔 هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹باطل کردن روزه قضا ⁉️باطل کردن عمدی ماه رمضان چه حکمی دارد؟ ✅ج: در صورتی که برای قضای فرصت دارد می تواند پیش از اذان ظهر، روزه قضا را باطل کند، ولی باطل کردن آن پس از اذان ظهر، جایز نیست و دارد و کفاره آن، غذا دادن به است و اگر نمی تواند باید بگیرد. هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
5.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸🍃 🕗 😍 در سینه می تپد دل شیدای شیعیان هر دم که آرزوی امام رضا کنند در حسرت طواف تو ای آشیان قدس مرغان شکسته پر، چه پرها که وا کنند ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃 هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
مرکز آفرینش های هنری بسیج مازندران27.mp3
زمان: حجم: 2.92M
🎙کتاب صوتی 📌 روایت زندگی شهید مدافع حرم ✅قسمت بیست و ششم : شوخی موتوری راوی : محمدرضا کردیان همکار جهادی شهید 🔖هر شب راس ساعت ۲۰ یک فایل از این کتاب را خواهید شنید. هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
🇮🇷مهر تایید رهبر انقلاب به نهضت نیکوکاری در کشور "ملت ایران در آزمون کرونا خوش درخشید. خوب است رزمایش گسترده ای برای مواسات و همدلی و کمک مومنانه به نیازمندان به وجود بیاید". هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_صد_و_پنجاه_و_شش به همسرم فکر میکردم. به اتفا
@kheymegahevelayat شب ساعت ۱۰ بود دیدم حاج کاظم زنگ زد به موبایل شخصیم.. جواب دادم: +سلام.. جانم حاجی. _سلام جوان. خوبی؟ +شکر. _کجایی؟ +سرکارم.. اما اداره نیستم! _میتونی حرف بزنی؟ +قطع کنید خودم بهتون زنگ میزنم. بلند شدم از اتاقم زدم بیرون رفتم پشت بوم خونه امن شماره حاج کاظم و گرفتم زنگ زدم بهش... وقتی جواب داد گفتم: +سلام مجدد... جانم حاجی.. چیکارم داشتی؟ _بهتری؟ نفسی کشیدم و گفتم: +ههههعیییی.. بگذریم. _همچنان نمیخوای بهم بگی. +همچنان نمیخوام بهت بگم. _باشه. اصرار نمیکنم. خواستم بگم امشب بهزاد و خانوادش اینجا بودن. چقدر جای تو با فاطمه خالی بود.. چندبار حتی صحبتتون شد. نمیدونم چرا تا اسم خانومم می اومد به هم می‌ریختم. گفتم: +ممنونم حاجی. نظر لطف شماست. ببخشید تورو خدا نتونستیم بیایم. _تاریخ عقد و مشخص کردیم امشب.. البته قرار هست چندماهی محرم باشن تا رفت و آمد کنن و همدیگرو بیشتر بشناسن، اونوقت اگر مشکلی نبود، بعد از محرم و صفر عقد رسمی کنند. + ان شاءالله خوشبخت بشن. _این هفته میخوایم بهزاد و خانوادش و به طور رسمی دعوت کنیم شام بیان خونمون. قرار هست حاج آقای محمدی که نفسش حق هست بین این دوتا جوون صیغه محرمیت جاری کنه ! دلم میخواد تو و فاطمه زهرا خانوم حضور داشته باشید. درسته داداشای فاطمه هستن، اما من یه پسرم شهید شده، میخوام حداقل جای برادر شهید دختر منو، همچنین جای خالی پدر بهزاد رو تو پر کنی! آروم گفتم: +چشم حاج آقا.. هرچی دستور بدید من مطیعم. نوکر شما و خانوادتونم هستم. _فدای پسرم بشم. مزاحمت نمیشم.. برو به کارت برس.. یاعلی. +چشم. یاعلی. قطع کردم رفتم پایین کلتم و گرفتم وسیله هام و جمع کردم از خونه امن زدم بیرون. توی مسیر از یه داروخانه شبانه روزی داروهای خانومم و گرفتم رفتم سمت منزل. وقتی رسیدم جلوی در پارکینگ اصلا دلم نمیخواست برم بالا و همسرم و در اون وضعیت ببینم، چون داشت روز به روز ضعیف تر میشد. اما باید میرفتم. با آسانسور رفتم بالا.. وقتی رسیدم جلوی درب واحدمون سوره قل هوالله احد رو به توصیه استاد اخلاقم سه مرتبه خوندم تا بلا از خونه و اهل خونه دور بشه..  کلید و انداختم در و باز کردم وارد خونه شدم دیدم فاطمه با خواهرش مهدیس نشستن.. سلام علیکی کردم و رفتم کنار خانومم نشستم باهاش شوخی کردم سر به سرش گذاشتم تا حالش بهتر بشه. از طرفی وقتی با خواهرش مهدیس بحث میکردم و سر به سرش میزاشتم فاطمه میخندید و خوشش می اومد. اونشب مهدیس رفت زودتر خوابید.. با فاطمه نشسته بودیم داشتیم تلویزیون میدیدم سر صحبت و باز کردم بهش گفتم: +فاطمه جان.. این یکسال اخیر به سرت ضربه شدید خورده؟ کمی فکر کرد.. نمیتونست زیاد صحبت کنه چون بی حال بود. گفت: _آره.. سر همون جریان ربایش من توسط عطا و دوستانش.. «رجوع شود به » ! فاطمه ادامه داد گفت: _اون پسره با اون زنه هردوتاشون به سرم چندبار ضربه زدند. یکبار هم اون پسره محکم هولم داد سرم خورد به دیوار !! بعدش چشام سیاهی رفت افتادم !! وقتی اینارو گفت اعصابم به هم ریخت و پر از خشم و نفرت شدم از عطای نامرد... فاطمه گفت: _چیزی شده محسن جان !! +نه عزیزم.. خواستم بدونم دلیل سردردهای تو یه وقت اون نباشه! _محسن! دکتر چی گفته بود؟ وقتی این و گفت دست و پام شل شد. یادحرفای دکتر افتادم که میگفت همسرت نهایتش تا چندماه دیگه زنده می مونه. چون لخته های خون داره مغزش و پرمیکنه و جمجمش ترک داره وَ از همه بدتر درگیر یک توده هم شده سرش. همه ی اینا داخل سر یه زن جوان که سنش به ۲۸ هم نمیرسید جمع شده بود ! خودم و کنترل کردم.. گفتم: +چیز خاصی نگفت.. داروهایی هم که از داروخانه گرفتم گفتن برای درمان میگرن های عصبی هست. بعد برای اینکه بحث و عوض کنم گفتم: +راستی بهزاد و مریم رفتند گروه خون. همه چیز ردیف شده. خوشحال شد گفت: _وای جدی؟؟ چقدر خووووب. +آره... تو هم کم زحمت نکشیدی برای رسیدن این دوتا به هم! راستی فردا شب چندشنبه هست؟ _پنجشنبه! +عه. جدی؟ حاجی دعوتمون کرده برای فرداشب خونشون.. گفت آخر هفته بیاید بافاطمه خونمون. بهزاد وخانوادش هم دعوتن.. برای اینکه پسر_دختر همدیگرو بیشتر بشناسن و بیرون میرن محرم باشن، میخوان صیغه محرمیت بینشون جاری کنن تا اگر ان شاءالله مشکلی نبود، چند ماه دیگه عقد بشن.. برای بعد از محرم و صفر میشه. _ای جانم... عزیزم... مریم چقدر الآن خوشحاله. داروهای فاطمه رو دادم بهش خورد بعدش رفت خوابید. منم نشستم به آینده فکر کردم.. باورش برام سخت بود.. یه قرآن گرفتم تا برای سلامتی امام زمان قرآن بخونم که سلامتی همسرم و بهش برگردونه. همینطور که داشتم قرآن میخوندم از فرط خستگی و دو روز فشار کاری و استرس زندگی و... خوابم برد.