هدایت شده از کانال خبری بهشهرنو
dfc48cb92827c5496287b24d1f3ac4fe.mp3
2.63M
📢اذان_انتظار
با صدای #روح_الله_کاظم_زاده 🕊
#نماز_اول_وقت🌹
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
💠 پوستر
#جانم_فدای_ایران
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
🍃🌸🍃
🕗 #ساعت_عاشقی
یا امام رضا
میبینم عاشقای تو رو
اشک های زائرای تو رو
آرزومه منم بپوشم لباس خادم های تو رو
همه ی دارایی ام رو به تو بدهکارم
جون جوادت آقا خیلی دوستت دارم من...
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_نود_و_پنج بعد از اینکه به سرم ضربه خورد و اف
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف
@kheymegahevelayat
#قسمت_نود_و_شش
مسخرش کردم، بهش گفتم:
+ هه. شاعری؟؟ با قافیه حرف میزنی.. حکومَتِت ! هفت جَدِت.
_ببین جیمزباند جان، دیگه داری خیلی وراجی میکنی! میزنم مثل سگ میکشمت. میبندی حالا فک کثیفت و یا نه؟
بعد از این حرفا زنگ زد به یکی... نمیدونستم کی بود... بهش گفت:
«پس کجایی تو ؟ بگیر بیادیگه... دیر شد.. این لعنتیا هم به هوش اومدن، از بس زررر میزنن سرم داره درد میگیره دیگه!.. بجمب بیا لامصب. اه.»
صحبت های تلفنیش که تموم شد بهش گفتم:
+تو که میگی من مثل سگ دروغ میگم، باشه قبول. من مثل سگ دروغ میگم.. تو چی؟؟ منافقی؟ وصل به ام آی سیکس ( Mi6 ) هستی؟ یا وصل به ( CiA ) آمریکا. یا وصل به موساد؟ راستش و بگو.
با حالت تمسخر بهم گفت:
_ببین کلاغ سیاه.. به جای غار غار کردن، زر زر کردن، سعی کن مثل همین رفیقت، مثل همین آقای برادر که بهش میگی پسر، مثل همین آشغال، خفه باشی. من آدم بی ادبی هستمااااا...
+میدونم.. از رفتارت مشخصه.
_بعدشم، من وصل به هرجا باشم، شرف داره به اینکه ساندیس خورِ ۲۲ بهمنی شلمچه ای و خرمشهری باشم. حضرت برادددرررررر.
قهقه ای زد با حرفای خودش.
آروم بهش گفتم:
+ادب نداریااا. بزار مودبانه حرف بزنیم. چرا انقدر بد دهنی؟ شوهرت از دستت چی میکشه؟ اونایی هم که قلادت دستشونه چقدر بدبختن که تورو فرستادند. اصلا رفتارات به یه جاسوس نمیخوره.. بیشتر به درد این میخوری بری توی سیرک یا شبکه های کودک صدات و عوض کنی و برای بچه ها برنامه اجرا کنی.
چشمتون روز بد نبینه، تا اینو گفتم یه جوری با یه چیزی که نمیدونم چی بود، محکم زد روی صورتم که دندونام و فقط از درد به هم فشار می دادم.. دیدم نمیتونم درد و روی صورتم تحمل کنم، از شدت درد یه نعره ی وحشتناک زدم.
دیگه سیستم عصبیم داشت میریخت به هم.. از زیر چشم بند یه نوری به صورتم میخورد. انگار نور گوشی بود. تصمیم گرفتم بازم باهاش حرف بزنم.. خیلی درد داشتم، نمیدونستم چیکار کنم.. اما تلاش کردم یه کم تمرکز کنم.. باید بهش امتیاز میدادم وَ امتیازم میگرفتم. امتیازی که من میخواستم زمان بود تا شاید بچه ها برسن. با همه دردی که داشتم و نفس نفس میزدم، خیلی آروم گفتم:
+هوووووی وحشی.. چته؟ رم کردی؟ من 22 بهمنی و شلمچه ای باشم بهتر از این هست که کاسه ی ادرار آمریکا و اسراییل و بلیسم.
یه هویی یه صدایی اومد.. صدای یک مرد بود .. شاید همون مرد ناشناس بود!! انگار باعجله اومد. صاحب اون صدای مردونه به دختره گفت:
«بلند شو بریم.. حالا وقتشه. همه چیز هماهنگ.»
دختره گفت:
«پس این دوتا چی؟»
مردناشناس گفت:
«ولشون کن..دسته خر میخوای همراه خودمون ببریم! دیگه به ما نمیرسن. فقط محکم ببندشون که همینجا تلف بشن. اون چندتا مارو ول میکنیم داخل تونل.»
فائزه گفت: «جوری بستمشون که به این راحتی ها نمیتونن نجات پیدا کنن.»
دختره بلند شد و رفت به سمت ادامه مسیر تونل.. مردناشناس هم از روی ما پرید و رفت. وقتی که پرید از زیر کفشاش داخل دهنم و بینیم خاک رفت. نفسم دیگه داشت بند می اومد. درد شدید داشت کلافم میکرد. صورتم یخ کرده بود.
نمیدونستم اون راه زیر زمینی به کدوم خونه ختم میشه که اینا میتونستن فرار کنن. چشمام با اینکه چشم بند خورده بود، اما پرخاک بود وَ با آب چشام قاطی شد و خیلی میسوخت. اون لحظه انگار یکی رو بالای سرم حس کردم. از زیر همون چشم بند که یه کمی مشخص بود داشتم یواشکی میدیدم.
دیدم اسلحه رو گرفته سمتمون. فورا چشام و بستم. انگار همون مردناشناس بود که وقتی کمی از تونل و میره مجددا بر میگرده سمتمون. صدای فائزه اومد که میگفت:
«بیا دیگه. مگه نمیگی وقت نیست.. پس چرا داری وقت تلف میکنی؟»
خیلی آرام زیر لبم استغاثه کردم به حضرت زهرا و امام زمان سلام الله علیها.
«المستغاث و بک یابن الحسن. المستغاث و بک یاصاحب الزمان. یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی.»
آروم اشهدم رو خوندم. اللهُ اکبر.. اللهُ اکبر.. اللهُ اکبر.. اللهُ اکبر. اشهد ان لا اله الاالله.. اشهد ان لا اله الاالله...اشهدان محمد رسول الله. اشهد ان محمد رسول الله وَ اشهدان مولانا امیرالموئمنین علی ولی الله.
صدای عاصف و میشنیدم که فهمید من دارم شهادتین و میگم، اونم شروع کرد به خوندنش. فهمید کار داره تمام میشه.
ادامه دادم. اشهد ان سیدتنا فاطمة الزهرا، بنت رسول الله، عصمة الله الکبری و حجة الله علی الحجج.. و اشهدان حسین ثارالله.
خودم و متمایل کردم به سمت سیدعاصف عبدالزهرا. تاریکی جلوی صورتم بیشتر شد.
یه هویی صدای گلوله شنیدم. سرم و تکون دادم.. با خودم گفتم بزار خیال کنه توی تاریکی تیرش به هدف خورد. یه گلوله دیگه شلیک کرد که عاصف یه تکون خورد.. خدا میدونه وقتی عاصف تکون خورد دلم آشوب شد.. فکر شهادت عاصف داشت دیوانم میکرد. توی دلم و ذهنم داد زدم گفتم:
«یازهرای مرضیه..بیشرفا عاصف و زدن.»
#همسرانه ❤️
🍃وقتی تصمیم میگیری یک احساس را
به سرانجامی به نام #ازدواج برسانی
اولین حرکت مفید این است که از خودت بپرسی
آیا واقعا باور داری که تا سنین پیری از سخن گفتن بااین زن لذت خواهی برد؟
🍃سخن گفتن و نه همخوابگی
تمامی مسائل دیگر در ازدواج موقت و گذرا است
تا زمانی که دو نفر حرفی برای گفتن و گوشی برای شنیدن دارند می شود به عمر ارتباطشان امید داشت❤️
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#تولد_قاصدکها با حضور پررنگ خانواده های معزز شهدا و امام جمعه محترم و جانشین محترم سپاه بهشهر دوستداران به شهدا برگزار شد.
🔻گرامیداشت شهدای متولد بهمن ماه
▫️این مراسم هرماه بمناسبت تولد شهدا در حسینیه شهدا برگزار میگردد.
🔻تصاویر بیشتر را در کانال حسینیه شهدا مشاهده نمایید.
@Hosseiniehshohada
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
🌷 مجموع طرح ویژه: «با رمز یازهرا حماسه آفریدیم»
🌟 رهبر انقلاب: كدام عنصر در زن ايرانى توانست او را كه بكلى از مفاهيم سیاسی و اجتماعی جدا بود، اينجور تبديل كند به يک عنصر انقلابى، سياسى، آگاه، فداكار، مبارز، پرگذشت، متحمل انواع سختیها. اين عنصر، ايمان آگاهانه بود.
۶۶/۱۱/۱۷
#جهاد_تبیین
#کارآمدی_انقلاب
#نهضت_فراگیر_روشنگری
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
1_2888516.mp3
9.91M
#تاریخ_تحلیلی_اسلام
جلسه بیستم
🔹 استاد پناهیان
🔺 تهران _ هیات شهدای گمنام
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#وقتی_بیدارت_کردن
#یعنی_کارت_دارن
✨حضرت #آیت_الله_بهجت
🍃هروقت #سحر بی اختیار بیدار شدید سریع نخوابید چون ملکی به اذن خداشمارابیدار کرده تا با خدا هم صحبت بشی . اگه برات خیلی سخته بیدار بمونی
👈👈حداقل بلند شو بهشون سلام کن و بخواب...👉👉
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar