🍃🌸🍃
🕗 #ساعت_عاشقی
#زیارت_از_راه_دور😍
در سینه می تپد دل شیدای شیعیان
هر دم که آرزوی امام رضا کنند
در حسرت طواف تو ای آشیان قدس
مرغان شکسته پر، چه پرها که وا کنند
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
7.mp3
4.42M
🎙کتاب صوتی
#برای_زین_أب
📌 روایت زندگی شهید مدافع حرم
#محمد_بلباسی
✅قسمت هفتم : سفر کربلا
راوی : محبوبه بلباسی _ همسر شهید
🔖هر شب راس ساعت 20 یک فایل از این کتاب را خواهید شنید.
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#یاد_شهدا✨
❌ شهیدی که ۱۸ سال در قرنطینه و اسارت بود!
#کرونا
🔹آیا در منزل قرنطینه هستید؟ چند روز؟ حوصله تان سر رفته؟ تحملتان تمام شده؟ خیلی خسته شدید؟
لطفا این متن را با دقت بخوانید ببینید یک عده برای دین و عزت ما چه کشیده اند...
✍️ بازی های روزگار حواس مان را پرت کرده که روزگاری یک حسین لشکری داشتیم که ۲۷ شهریور ۵۹، ۳روز قبل از شروع رسمی جنگ اسیر بعثی ها شده..
او در پی اقدامات مرزی نظامیان بعثی در جدار مرزی به پرواز در می آید که هواپیمای او توسط بعثی ها مورد هدف قرار گرفته و با خروج از هواپیما به اسارت نظامیان بعثی در می آید
و ۱۸ سال اسارت کشید…
تصورش هم سخت است.۱۸سال دوری از وطن و خانواده …تازه نه یک دوری ساده یک دوری پر ازسختی و مشقت…
همسر شهید لشگری می گفت خدا حسین را فرستاد تا سرمشقی برای همگان شود...
او اولین کسی بودکه رفت و آخرین نفری بود که برگشت....
اسیر که شد پسرش علی۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود...
وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی و او می گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هر روز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم سالها در سلول های انفرادی بوده و با کسی ارتباط نداشت، قرآن راکامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.
حسین می گفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت می شدم.
بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود!
عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مساله خوشحال بودم.
این را بگویم که من ۱۲ سال در حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره بودم، حسرت ۵دقیقه آفتاب را داشتم...
او پس از ۱۶ سال اسارت به نیروهای صلیب سرخ معرفی شد و دو سال بعد یعنی سال ۱۳۷۷ به ایران بازگشت و بدین ترتیب او نخستین اسیر و آخرین آزاده جنگ بود.
در بدو ورود در دیدار صمیمانه با رهبر معظم انقلاب مفتخر به لقب «سید الاسرای ایران» گردید.
شهید حسين لشكری در مصاحبه خود گفت:
اعتقادات مذهبی و مكتبی سربازان ايرانی مهمترين عامل مقاومت آنها در مقابل فشارهای روحی، روانی و جسمی بعثی ها بود... ما با تاسی به سيره اهل بيت(ع) و به خصوص حضرت موسی بن جعفر (ع)، تمسك به دين و اهداف آن خود را از گزند ترفندهای دشمن حفظ كرديم.
🌐 منبع: کتاب خاطرات دردناک (تالیف ناصر کاوه)
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
📸 جمله منتخب سال ۹۸ رهبر انقلاب اسلامی از نظر کاربران انتخاب شد
🔹 حوادث اخیر به ما خبر میدهد، پدیدهای یکتا در آینده تاریخ در راه است.
🔹 کاربران پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI با شرکت در نظرسنجی انتخاب مهمترین جمله سال ۹۸، به ترتیب ۳ جمله زیر را به عنوان مهمترین و بهیادماندنیترین جملات رهبر انقلاب اسلامی در سالی که گذشت، برگزیدند.
1️⃣ حوادث اخیر به ما خبر میدهد، پدیدهای یکتا در آینده تاریخ در راه است.
2️⃣ تنها راه ملّت ایران قوی شدن است.
3️⃣ اگر توان مدیریتی ندارید مسئولیت نپذیرید.
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_صد_و_سی_و_پنج گفتم: +فاطمه جان آرومتر، آبروم
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف
@kheymegahevelayat
#قسمت_صد_و_سی_و_شش
خانومم گفت:
مردم شوهراشون میرن شهرستان سرکار، اما بازم هفته ای دو سه روز میان خونه!! تو داخل این تهران خراب شده هستی ولی گاهی تا یک هفته نمیتونی خونه بیای. اگر هم بیای دوساعت میمونی بعد برمیگردی! وقتی میای یا عاصف بهت زنگ میزنه یا حاج کاظم یا دیگران. حالا هم که رفتی پست جدید گرفتی افتضاح بالای افتضاح. وقتی میگم گندش در اومده یعنی این! یعنی دقیقا همین زندگی من و تو! یعنی همین جایی که الآن من و تو ایستادیم.
+ تموم کن این حرفارو! بزار وقتی خبر مرگم 5 دقیقه میام داخل این خونه آرامش داشته باشم.
_آرامش دادی که آرامش میخوای؟ چه موقعی وقت گذاشتی به زندگیت برسی. بهت میگم ما که پولش و داریم، امکاناتش اونور مهیاست، پس بریم یه کشور خارجی برای بچه دار شدن چون اینجا نمیشه کاری کرد، این دکترها جوابگو نیستن! اما ادارتون نمیزاره.. میگه عاکف سلیمانی نمیتونه بره.. چرا؟ چون آقا اینجا باید بمونه و نمیتونه برای کارهای غیر ضروری به هر کشوری سفر کنه. چرا؟ چون اگر بره انگار امنیت بالا تا پایین این حکومت و مملکت به خطر می افته! البته حضرت آقا اونور تشریف میبرن، ولی نه برای مشکلات خودش، بلکه برای کارهای ماموریتی و بزن بزن و زخمی شدن.
یادمه فاطمه وقتی این و گفته بود یه دونه با دوتا دست محکم زد به سر خودش گفت:
_تهشم منه خاک بر سر باید بشم پرستارت. خوش خوشون آقا با دوستاش هست، بدبختی و زخماش برای من !
فاطمه ادامه داد گفت:
_محسن من آدمم.. میفهمی؟ ده بار گفتم کنیزیت و میکنم و همه ی زخمات با من، دورتم میگردم، اما تورو خدا یه کم به فکر زندگیت باش. اما حالیت نمیشه! بخدا دیگه حالم داره از همه چیز به هم میخوره. از این زندگی و شغلت دارم متنفر میشم.
درد شیشه روی صورتم بود..با این حرفا هم که اعصابم بیشتر به هم میریخت. با غضب به فاطمه نگاه کردم، رفتم یه بشقاب از روی میز گرفتم زدم زمین شکستم. فاطمه با اون همه سر و صدایی که تا چند ثانیه قبل داشت، وقتی این صحنه رو دید دیگه از ترس ساکت شد. رفتم داخل آشپزخونه روبروش ایستادم، گفتم:
+تا الان طی این چندسال زندگی مشترک، حتی یکبار هم به خودم اجازه ندادم که بهت بی احترامی کنم. پس نزار اون روی سگ من بالا بیاد تا هرچی از دهنم میاد بیرون بهت بگم. تا الان هر چی گفتی چیزی نگفتم، تهش سرم و انداختم پایین جیک نزدم! ریختم توی خودم! خود خوری کردم! اما بهت اجازه نمیدم درمورد کارم، اونم کاری که قداست و شرافت داره و داخل ایران و خارج ایران خون بچه های بی گناه مردم که در همین کار بودن به روی تنم پاشیده شده، یا اینکه کنارم یا توی بغلم جون دادن، تو یا هرشخص دیگه ای بخواد بیاد درموردش هر حرفی رو بزنه. الان اعصابت به هم ریخته؟! خیل خب! قبول! من درک میکنم، اما جلوی دهنت و نگه دار فاطمه.
یه صندلی کنار اوپن بود.. رفتم گرفتم و کشیدمش روی سرامیکای آشپزخونه! گذاشتم کنار خانومم بهش گفتم:
+بشین.
_من متهم یا جاسوس نیستم.
+بهت گفتم بشین. گور پدر/مادر هرچی متهم و جاسوس. رنگ و روت زرد شده. بشین از پا میوفتی.
_نمیخواد نگران من باشی.
+ بهت گفتم بشین فاطمه ! داری کلافم میکنی.
به زور نشست روی صندلی.. روبروش ایستادم.. یه کم خم شدم دستام و انداختم روی دوتا شونه هاش، زُل زدم به چشماش.. اما خانومم روش و برگردوند. دیگه صدام و آوردم پایین، ادامه دادم بهش گفتم:
+فاطمه، خیلی بی انصافی!! گفتی بهت آرامش ندادم؟
خانومم گفت:
_محسن، آرامش پول و خونه و ماشین و مهمونی و لباس و کادو و هزارتا کوفت و زهرمار دیگه نیست..کی میخوای اینارو بفهمی؟ همینایی که امشب اینجا بودن شوهراشون یه کارمند ساده اداری هستن..نصف امکانات زندگی منو تورو ندارن!! اما به خدا آرامش دارن. بیا ببین چجوری با هم دیگه خوشَن. من میخوام کنارم باشی. این تنها خواسته ی منه!! بَدِه ؟ خواسته ی زیادیه؟
گفتم:
+تو شرایط منه بدبخت و میدونی. از طرفی هم برات چیزی کم نزاشتم.. حتی همون آرامشی که مدعی هستی من بهت نتونستم بدم.
_پس چرا نمیبینم؟
گفتم:
+خب باشه..من اصلا به تو آرامش ندادم.. حالا خوبه؟؟ اما تو چی؟؟ مدعی هستی که آرامش باید داد ، دادی؟ فاطمه بفهم توروخدا ! بیرون از این خونه روی من ده نوع فشار روانی هست. از صدتا سوراخ سنبه دارم کنترل میشم. یه حرکت اشتباه میکنم سه روز داخل همون اداره منو میبرن و میارن، تهش باید به عالم و آدم پاسخگو باشم. کارم هزار جور استرس داره! با این سنم نصف موهای سرم سفید شده! همش وسط عملیات و درگیری هستم. همش وسط جلسه هستم! ده جور فشارو دارم تحمل میکنم. دهنم سرویس شده! اما تو تنها چیزی که بلدی فقط حرفت اینه که بیا بیرون برو یه اداره دیگه کار کن.
حسنی به مکتب نمی رفت وقتی میرفت جمعه میرفت و کارهای سنگین و طاقت فرسایی انجام میداد:))
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
1_3293433.mp3
6.27M
#تاریخ_تحلیلی_اسلام
جلسه پنجاه و چهار
🔹 استاد پناهیان
🔺 تهران _ هیات شهدای گمنام
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌هالیوودی است
⭕️ مقایسه جالب ایران و آمریکا توسط گزارشگر آمریکایی!قدرت آمریکا، هالیوودی است و علیرغم نداشتن هیچ تحریمی از پس تهدیدها برنمیآید!
⭕️ این سخنان مشتی است بر دهن کسانی که به عمد بر طبل خود تحقیری میکوبن و قدرت تا امکانات آمریکا را بزک میکنن. 👌
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#ساعت_نجات
💠 قرار منتظران هر شب راس ساعت ۲۲
🍃 دعای الهی عظم البلاء🍃
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
4_5999294908433696372.mp3
7.15M
﷽
#دعای_فرج
🍃 الهی عظم البلا🍃
#پویش_همگانی
#چله_قرائت_دعای_فرج
#هر_شب_رأس_ساعت_۲۲
#نشر_حدأکثری
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#یاد_مردان_مرد❤️
یاد مردانی بخیر
که با سرنیزه
مین سوسکی
مین سبدی
سیم تله
سیمینوف
سیم چین
و سیم خاردار ...
بهاریترین هفتسینهای
زندگی مان را رقم زدند ...
#مردان_بی_ادعا
#دفاع_مقدس
شبتون نورانی با نام #شهدا
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar