📌 مرد در سایه
💬 شرح در تصویر
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
هدایت شده از کانال خبری بهشهرنو
🕊
🍃 وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ...🍃
و با خدای یکتا خدای دیگری مخوان...
✨ قصص ، ۸۸ ✨
✨ - موحّد واقعى كسى است كه از همهى معبودها، ابَرقدرتها، ايسمها وطاغوتها آزاد باشد.👈 «لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ»
#نماز_اول_وقت
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رفتار پلیس ایران، وسط بحران و فتنه رو مقایسه کنید با پلیس وحشی آمریکایی که زن و مرد نمیشناسه و همه رو قلع و قمع میکنه
#قدر_داشته_هامون_رو_بدونیم
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم @kheymegahevelayat #قسمت_دویست_و_شش بعد از سلام و احوالپرسی و
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
@kheymegahevelayat
#قسمت_دویست_و_هفت
ادامه دادم گفتم:
+ از طرفی بچه های ما تونستن به ایمیل «تونی هریک» که در سه مرحله با ایمل های جداگانه وَ با نام های کاربری مختلف وقتی به معاونت وزارت خارجه آمریکا پیام میده وَ از دکتر افشین عزتی نام میبره دست پیدا کنند!
رییس تشکیلات گفت:
_بده ببینم.
پرینت ایمیل های کددار و محرمانه تونی هِریک به معاونت وزارت خارجه آمریکا درمورد دکتر افشین عزتی رو دادم به حاج آقای ( .... ) وَ بعدش گفت:
_دست مریزاد آقا عاکف. مهره های خوبی رو درکنار خودت قرار دادی! به تو و بچه هایی که زیر نظرت دارن کار میکنن واقعا خسته نباشید میگم. سلام منو به خانوم ها و آقایون تیمت برسون.
دیدم حاج هادی سرخ و سفید شد. انتظار داشت حاجی برای اون هم یه چیزی بگه تا حال کنه، به هرحال من زیر دست حاج هادی بودم، وَ توقع داشت رییس اول از اون تشکر کنه.
بگذریم...
حاج آقای ( .... ) ادامه داد گفت:
_پس این آقا داره خوب بازی میکنه. حسابی هم براشون مهم شده!! حالا برنامت چیه؟
+من معتقدم به محض اینکه خانواده دکتر عزتی از عدم بازگشتش به ایران شروع به خبر دادن کردند وَ محل کار عزتی رو مطلع کردند، اونوقت باید وارد گود بشیم و مرحله جدیدی رو آغاز کنیم! طبیعتا خانواده عزتی به ما هم خبر میدن. ماهم بین یک هفته تا دو هفته وقت میگذاریم و بررسی میکنیم چرا فلانی برنگشته.
رئیس نگاهی به من و حاج کاظم و حاج هادی کرد گفت:
_موافقم.اما فقط یه نکته ای رو بگم! از 2 روز قبل که آقا عاکف اومدن ایران تا همین یکساعت قبل کلی تلفن بهم شده که شدیدا منو دارند درمورد نسترن توسلی تحت فشار قرار میدن که آزادش کنیم.
+پس اونایی که باهاش ارتباط داشتند، یا خودشون دارند تحت فشار میگذارن یا به گنده تر از خودشون متوسل شدن.
حاج هادی گفت:
«قرار هست امروز بابت بعضی مسائل به چندنفر از این آقایون، آخرین تذکرات و بدیم.»
حاج کاظم گفت:
«چندتاشون وضعشون خرابه. با کِیس های نسترن ارتباطات مالی و غیر اخلاقی داشتند.»
رییس گفت:
«اسناد فسادهای مالیشون برام بیارید.»
حاج هادی گفت:
«تا نیم ساعت دیگه تکمیل میشه.»
جلسه به ساعت 16 نکشید و رییس ساعت 15:10 دقیقه جلسه رو تموم کرد و ماهم اتاقش و ترک کردیم. چون قرار بود به جلسه با دفتر ریاست جمهوری بره.
بعد از این جلسه از اتاق رفتیم بیرون و حاج هادی از من و حاج کاظم جدا شد. حاج کاظم دعوتم کرد برم دفترش. وقتی رسیدیم سر صحبت باز شد.
یه سوال مهمی که داشتم این بود «چطور ممکنه 48 ساعت پس از دستگیری نسترن، افراد بانفوذ در کشور ما با خبر بشن و دنبال آزادی نسترن باشن؟
وقتی سوالم و مطرح کردم حاج کاظم گفت «فعلا در این مسائل وارد نشو وَ دخالت نکن!!! » اون روز حرفای کاری که تموم شد خداحافظی کردم برگشتم سمت دفتر خودم و کارای روزانم و انجام دادم.
شبش خواستم برم خونه امن 4412 ، همین که از همکف ساختمون اصلی خارج شدم و وارد حیاط اداره شدم تا برم سمت پارکینگ، دیدم یه پژو پارس سفید با شیشه ای کاملا دودی چندمتر اونطرف تر از من ترمز زد.. پشت سرش هم یه ماشین اومد جلوی پای من ترمز زد و یه ماشین دیگه هم سرعتش و کم کرد چندمتر عقب تر از خودروی دوم ایستاد!
در طول روز اصلا داخل این خودروها مشخص نبود، در زمان شب هم که بدتر! کمی اخم کردم و به ماشینی که جلوی پام ترمز کرد خیره شدم، به ماشین اول و آخر هم دقت کردم تا ببینم کی هستند! چیزی مشخص نبود! خواستم بی اهمیت از کنارش بگذرم و به مسیرم ادامه بدم که همزمان سرنشین عقب خودروی دوم که جلوی پای من ترمز زد، شیشه رو داد پایین. نگاه کردم دیدم حاج آقای (.....) ریاست کل تشکیلات هست. وقتی دیدمش خندم گرفت.. عمامش و گذاشت سرش گفت:
_ترسیدی؟
لبخندی زدم گفتم:
+نه حاج آقا.. احساس کردم برای شما مهمان اومده و میخوان بیان بالا.. تعجب کردم چرا اینطوری رانندگی میکنه کسی که پشت رل نشسته.
_میخوام باهات حرف بزنم. بیا داخل ماشین بشین..
دور زدم و از درب پشت سر راننده رفتم داخل ماشین کنار رییس تشکیلاتمون روی صندلی عقب نشستم! برام جالب بود رییس کل تشکیلات یه هویی سر برسه و من و ببینه بگه بیا داخل ماشین بشین باهات حرف دارم. وقتی نشستم به راننده و محافظش گفت پیاده بشن. من موندم و خودش.. بهم گفت:
_آقا عاکف، من خیلی خسته ام.. امروز بعد از اینکه جلسه ی با شما و هادی و کاظم و تموم کردم از اداره رفتم بیرون، رفتم ریاست جمهوری بعدشم رفتم شورای عالی امنیت و تا همین یکساعت قبل جلسه بودم! اما حرفای امروزت ذهنم و مشغول کرده، از طرفی احساس میکنم به دلیل اینکه جلسمون نیمه کاره تموم شد و من رفتم، یک سری حرفای مهمی هست که میخوای بگی اما نگفتی. درسته؟
#عاکف_سلیمانی
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#زمان_اختصاصی
💠 حواستون باشه در طول هفته یه زمان مشخصی رو درباره زندگیتون و درد دل کردن با همسرتون اختصاص بدید.
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#سیاست_های_زنانه
بعد از ازدواج خودتون رو رها نکنید
همیشه همان دختر زیبا و خوش اندام باشید نگذاریدخنده زیبا روی لبتان محو گردد
هر بار که به هم مینگرید گمان کنید روزهای اول اشناییست
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#ساعت_نجات
💠 قرار منتظران هر شب راس ساعت ۲۲
🍃 دعای الهی عظم البلاء🍃
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
4_5999294908433696372.mp3
7.15M
﷽
#دعای_فرج
🍃 الهی عظم البلا🍃
#پویش_همگانی
#چله_قرائت_دعای_فرج
#هر_شب_رأس_ساعت_۲۲
#نشر_حدأکثری
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
به پدرانتان #افتخار کنید ♥️
❣#رهبر_انقلاب:
فرزندان شهدا به نام #پدرانشان افتخار کنند. آنها کسانی بودند که در راه حفظ میهن🇮🇷 استقلال و شرف ملی #ایستادگی کردند.✌️
#شهید_مدافع_حرم
#سعیدانصاری🌷
#رفیق_شهید_شهیدت_میکنه
#شب_بخیر
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
پروردگارا
آفتاب تابانت امروز نیز برآمد،
درود بر جاده های بی انتهای جبروتت...
تو را عاشقانه فریاد می زنم
چون به تکرار اسمت عادت کرده ام
بسم الله الرحمن الرحیم 💖
#الهی_به_امیدرحمتت💚
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar